تاریخ انتشار: ۱۷:۴۵ - ۰۷ خرداد ۱۴۰۰
تعداد نظرات: ۱۴ نظر

مرد شیطان صفت یک ماه هر بلایی می‌خواست سر زن بیوه آورد

با آن که «جبار» مشکل جسمانی داشت و بیمار بود، ولی من به خاطر آینده فرزندانم حاضر شدم با او ازدواج کنم.

اقتصاد۲۴-  زن ۳۵ ساله با بیان این مطلب به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۲۰ ساله بودم که با «متین» ازدواج کردم. او از بستگانم بود و به دلیل آشنایی فامیلی و شناختی که از یکدیگر داشتیم خیلی زود زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، اما «متین» مردی راحت طلب بود به طوری که دوست نداشت کارگری کند و یا حتی به دنبال یافتن شغلی باشد.


تا این که کم کم به مصرف مواد مخدر آلوده شد و برای تامین هزینه‌های اعتیاد ش به خرده فروشی موادمخدر روی آورد. وقتی با قاچاقچیان و فروشندگان کلی مواد مخدر آشنا شد تصمیم گرفت در قبال دریافت مبالغ کلان، مواد مخدر را به شهر‌های دیگر منتقل کند، ولی طولی نکشید که به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد.


بیشتر بخوانید:برادرشوهر از زن برادر بیوه اش خوشش می‌آمد!



این در حالی بود که من با ۲ فرزند دختر آواره و سرگردان شده بودم به ناچار نزد خانواده ام بازگشتم به امید آن که روزی همسرم از زندان آزاد شود. ۴ سال در شرایط سخت، روزگار گذراندم، ولی از آزادی متین خبری نبود.
دیگر تحمل این وضعیت را نداشتم که پس از مشورت با خانواده همسرم، تصمیم به طلاق گرفتم. این بود که با وجود همه مشکلات تلاش کردم به تربیت فرزندانم بپردازم و دیگر ازدواج نکنم. از آن روز به بعد در یک میهمان پذیر مشغول به کار شدم تا هزینه‌های زندگی ام را تامین کنم. در این میان با زنی آشنا شدم که هر سال مدتی را در میهمان پذیر اقامت می‌کرد.

او اهل سیستان و بلوچستان بود و من ماجرای زندگی ام را برایش تعریف کردم و به درددل با او پرداختم. آن زن وقتی در جریان مشکلات من قرار گرفت، توصیه کرد برای رهایی از این وضعیت، ازدواج کنم به او گفتم قصد دارم وقتم را برای تربیت فرزندانم بگذارم چرا که ازدواج موقت مشکلات خاص خودش را دارد و من با این گونه ازدواج مخالفم، اما او گفت: مردی از بستگانش شغل آزاد دارد و می‌خواهد ازدواج کند، ولی به خاطر مشکلات جسمانی همواره بیمار است. این بود که تحت تاثیر حرف‌های آن زن قرار گرفتم و حاضر شدم با او ملاقات کنم. مدتی بعد آن مرد به مشهد آمد و آن قدر وعده‌های مالی به من داد که آینده خود و فرزندانم را تامین شده می‌دیدم.

«جبار» از من خواست ابتدا صیغه محرمیت بخوانیم تا او مقدمات جشن عروسی و ازدواج دایم را فراهم کند. او با همین بهانه حدود یک ماه در منزل ما زندگی کرد. من هم سعی می‌کردم همه نوع خورد و خوراک و امکانات رفاهی را برایش فراهم کنم، اما او یک روز صبح با عنوان این که پدرش بیمار است به شهرستان رفت و دیگر پاسخ تماس هایم را نداد. من که هیچ آدرسی از او نداشتم تازه فهمیدم که در دام مردی حیله گر گرفتار شده و فریب خورده ام. او نه تنها در این مدت پولی خرج نکرد بلکه همه هزینه‌ها را خودم پرداختم حالا هم من مانده ام و یک شماره تلفن خاموش...

منبع: رکنا
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۴
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۳:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
خیلی خری
ناشناس
۰۷:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
خاک برسر تون بامطلب زدنتون
ناشناس
۰۸:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
تف به شرف ان نامرد
ناشناس
۰۹:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
اولی حقت بود
شماره.کارت.بده
۱۱:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
شماره.کارت.بده
ازیتا
۱۲:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
سلام لطفا قضاوت نکنید یه زن بی سر پرست خیلی مشکل داره خیلی درد داره که بر خلاف میل باطنی برای گذران زندگی مجبوره.نگید نه شما جای اونا نیستید من کشیدم ومیدونم اون زن چی میگه
Mm
۱۲:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
متاسفم برای مردهایی که فقط اسم مرد دارند و از بدبختی های یه زن نهایت استفاده رو میکنن .
ناشناس
۱۲:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
اون مرتیکه را خدا زده
حقش همون مریضیه
کثافت
و تو هم اگر عقل میداشتی با خانواده ات مشورت میکردی
دینا
۱۳:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
باس چی ناراحتی سیقه نامه رو پاره کن و هم چیز رو تموم انگار اصلا اون آدم نبوده من بودم همون روز اول کلی میتیغدمش بعدش چرا خونه تو مگه خونه نداشت به اون خانم بگو وا
ناشناس
۱۳:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
هرچی میکشیم از ساده لوحی وزود باوری یعنی چه یک آقا یکماه منزل شما بوده کارت ملی اونو ندیدی کد ملیشو بده حسابش برسن
خخخخخخخ
۱۳:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
خخخخخخخخ. حقته. طمع نکن دیگه. خودت کارکن چشمت دنبال جیب کسی نباشه
مجید
۱۸:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
واقعاً متاسفم خواهش میکنم اینقدر یه انسان رو قضاوت نکنین ما هیچکدوم جای این خانوم نیستیم پس نمی‌تونیم شرایطش و بفهمیم تو کشور ما خیلی ظلم میشه چون قانونی نیست ،نمیدونم این خانوم چقدر تو شرایط بدیه و امیدوارم مشکلش حل بشه و مطمئن هستم اون مرد به سزای کارش میرسه این دنیا بازتاب داره ومسلما یه روزی نتیجه این کارشون میبینه
ناشناس
۲۰:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
طمع کرده ، بباید به نون بازوی خودش قانع میشد
ناشناس
۲۰:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
عجب آدم سگ مرامی
ارسال نظر