تاریخ انتشار: ۱۳:۰۰ - ۲۱ مرداد ۱۴۰۰

شرور معروف دهه هشتاد از روز‌های سیاه می‌گوید

اراذل و اوباش معروف دهه هشتاد بود که امروز پشیمان است از روز‌های سیاهی که برای خودش رقم زده است. می‌گوید جوانی‌اش را تباه کرده است و‌ای کاش زودتر به سمت زندگی می‌رفت.

اقتصاد۲۴- دو بار به اتهام شرارت دستگیر شده و طعم کهریزک را در دهه هشتاد چشیده است، خودش می‌گوید از رفقای اراذل معروف محله فلاح بود، اما همه را از سر جوانی و شور انجام داده و دیگر ۱۲ سال است که هیچ خلافی انجام نداده است و دو پسر بچه دارد.

*خودت را معرفی کن؟

-محمود ۴۹ ساله هستم.

*سابقه داری؟

-دو بار به جرم شرارت و عربده کشی در سال‌های ۸۶ و ۸۷ دستگیر شدم.

*کهریزک رفتی؟

-یکبار که طرح اصلی بود دستگیر شدم و به کهریزک رفتم.

*چه شرارتی انجام می‌دادی؟

-من دم پر مهدی بودم و او را دوست داشتم و خیلی از بچه محل‌ها او را قبول داشتند. من هم به همین خاطر با او بودم.

*نگفتی چه شرارتی؟

-بیشتر می‌رفتیم دعوا تا اسمی برای خودمان دست و پا کنیم. جوان بودیم و جاهل، بیشتر دعوا می‌کردیم و قمه کشی. یکبار هم مست بودیم و برای قدرت‌نمایی چند خودرو را خراب کردیم.

*بعد چه کردی؟

-یه چند روزی فرار کردیم شمال که دستگیر نشویم. فکر کردیم آب‌ها از آسیاب افتاده، برگشتیم به محل که یک شب در پاتوقمان دستگیر شدیم.


بیشتر بخوانید: پدرزنم را معتاد کردم، از خانه بیرونم کردند


*پاتوق داشتید؟

-خانه مجردی یکی از بچه محل‌ها بود، گاهی آنجا جمع می‌شدیم مشروب می‌خوردیم و بازی می‌کردیم و هر کی از شرارتی که کرده بود تعریف می‌کرد تا خودش را بزرگتر نشان دهد.

*بزرگ شدید؟

-بزرگ ما مهدی بود و وقتی که او کشته شد دیگه رفقا چند پاره شدند و دیگه مثل قبل نبودیم.

*کارت چیست؟

-آن موقع جوان بودم و بیکار، ولی الان فروشگاه لوازم یدکی دارم.

*چطور متحول شدی؟

-یک روز پدرم صدایم کرد و گفت می‌خواهی برای من بعد از مرگم لعنت بخری با این کارهایت، این حرفش رویم تاثیر گذاشت و تصمیم گرفتم دور خلاف را خط بکشم، آن روز‌های سیاه من روزی دو سه ساعت بیشتر خانه نمی‌رفتم و همه وقتم با رفقایم می‌گذشت.

*بعد چه کردی؟

-چند وقتی بعد توبه شاگردی کردم و بعد که پدرم فهمید آدم شده‌ام بهم پول داد تا کاسبی راه بندازم. من هم تو محله فروشگاه لوازم یدکی زدم.

*ازدواج کردی؟

-بله. روز‌های اول که می‌گفتم زن می‌خواهم خانواده قبول نمی‌کردند، ولی بعد که دیدند واقعا چسبیدم به زندگی برایم خواستگاری رفتند و الان دو پسر دارم.

*از زندگی راضی هستی؟

-خیلی. کاش زودتر به سمت زندگی می‌آمدم. الان حسرت سال‌هایی را می‌خورم که الکی از دست دادم. کاش آن سال‌های سیاه در زندگی ام نبود.

*اگر برگردی دوباره خلاف می‌کنی؟

-اصلا. ۱۲ سال است که هیچ خلافی نکرده ام و حتی لب به مشروب و سیگار دیگر نزدم. من سرم پایین است و زندگی خودم را می‌کنم.

*حرف آخر؟

-لاتی و لات بازی برای کسی نان و آب نمی‌شود. به زندگی بچسبید و از آن لذت ببرید.

 

منبع: جامعه ۲۴

ارسال نظر