تاریخ انتشار: ۱۰:۰۲ - ۰۷ مهر ۱۴۰۰

۱۷ سال خاطره‌بازی با یک آتش‌نشان

پشیمان نیست که ۱۷ سال است آتش نشان شده و در صد‌ها عملیات امداد و نجات شرکت داشته است؛از روز‌های تلخ مرگ داماد در شب عروسی تا شیرینی نجات دو نوزاد از گاز گرفتگی می‌گوید.

به گزارش جامعه ۲۴-  هفتم مهر ماه، در تقویم روز آتش نشان نامگذاری شده تا زحمات این قشر که هر روز برای نجات جان و مال انسان‌ها تا یک قدمی مرگ می‌روند، تقدیر شود. همیشه در این روز مردم بیشتر به یاد آتش نشانان بودند تا اینکه روز سی‌ام دی ماه سال ۹۵ حادثه‌ای به یکباره تمام ایران را تکان داد و مردم را در بهت فرو برد.

حادثه پلاسکو و شهادت ۱۶ آتش نشان فداکار باعث شد تا مردم بیشتر به آتش نشانان توجه کرده و بیش از پیش قدردان زحمات آن‌ها باشند. به مناسبت هفتم مهر روز آتش نشان با مرتضی موحدی نیا آتش نشان ایستگاه ۵۷ آتش نشانی به گفتگو پرداختیم.

موحدی نیا از روز‌های تلخ و شیرین عملیات‌ها و وضعیت معیشت آتش نشانان و انتظاراتشان از مسئولان می‌گوید.

*چه سالی وارد سازمان آتش نشانی شدید؟

-دقیقا روز ۲۶ آبان سال ۸۳ بود. آن روز ۲۳ ساله بودم و پر از شور و هیجان. روز اول کاری ام را یادم نمی‌رود.

*آتش نشانی را دوست داشتید؟

-بله. اول راهنمایی بودم که در محله‌مان یک خشکشویی آتش گرفت، وقتی آتش مهار شد پیش یک آتش نشان رفتم و گفتم برای اینکه بتوانم آتش نشان بشوم چه رشته‌ای باید بخوانم که او گفت باید تجربی بخوانی، در دبیرستان رفتم که رشته تجربی بخوانم که رد شدم و تغییر رشته دادم، اما به عشقم که آتش نشان شدن بود رسیدم.

*خانواده با شغلت مشکلی ندارند؟

- زمانی که پدر و مادرم زنده بودند همیشه نگران بودند و روز‌های شیفت با من تماس می‌گرفتند. همسرم خودش آتش نشان داوطلب است. بگذارید یک خاطره بگویم. دوران نامزدی من روابط عمومی منطقه سه آتش نشانی بودم و هرزمان می‌خواستم به دیدن همسرم بروم یا آنجا بودم یک حادثه سنگین در تهران رخ می‌داد که تا ۴ صبح درگیر آن می‌شدیم. من هم باید با اولین زنگ برای تهیه فیلم و مستند خودم را به آنجا می‌رساندم.

*خاطره تلخی دارید که هنوز اگر به آن فکر کنید ناراحت شوید؟

-خاطرات تلخ زیاد دارم که یک نمونه آن پلاسکو است. تلخ‌ترین حادثه برای من واژگونی خودرو حمل زباله روی ماشین عروس در اتوبان یاسینی بود. وقتی سر صحنه رسیدیم پدر و مادر عروس و داماد و میهمان‌ها نگران بودند، فشار روی ما زیاد بود. وقتی کامیون را جا به جا کردیم عروس زنده خارج شد و داماد متاسفانه جان باخت، صحنه عجیبی بود، خانواده عروس دخترشان را بغل کرده و خوشحال بودند و آن طرف خانواده داماد از ناراحتی بسیار جوری شیون می‌کردند گویی کل اتوبان صدای گریه آن‌ها می‌آمد.

یکی دیگر از خاطرات تلخم که مربوط به چند سال قبل است آتش سوزی در محله خاک سفید است، در آن حادثه جهیزیه یک دختر جوان چند روز قبل از ازدواج در آتش خاکستر شد، چون خانواده ضعیفی بودند همه ما ناراحت شدیم.


بیشتر بخوانید: برخورد جوان کرجی با قطار باعث مرگ او شد


*حتما در کنار تلخی‌ها خاطرات شیرین هم دارید؟

-بله. یادم می‌آید اعلام کردند یک مرد با همسرش دچار اختلاف شده و شیر گاز را برای خودکشی روی خودش و دو نوزادش باز کرده است. وقتی به آنجا رسیدیم همانطور از دهان پدر کف می‌آمد و دو نوزاد با چشمانی باز کنار پدر بودند. همه از مرگ نوزادان ناراحت بودیم که یکباره هر دو نوزاد شروع کردند به خوردن پستونک که همانجا همه شاد شدیم.

در یک حادثه دیگر به ما اعلام کردند دزدی به یک ساختمان مسکونی رفته، اما اهالی ساختمان متوجه حضور دزد شده و به تعقیب او پرداختند دزد هم به پشت بام رفته و تهدید کرده بود خودش را به پایین پرتاب می‌کند. ما هم وقتی رسیدیم دزد را به پایین آوردیم، اما تا پلیس برسد اهالی ساختمان چنان دزد را زدند که به زور از زیر مشت و لگد او را جدا کردیم و تحویل پلیس دادیم.

*حقوق آتش نشانی راضی کننده است؟

-شاید همه در نگاه اول بگویند آتش نشانان ۲۴ ساعت سر کار هستند و ۴۸ ساعت در خانه، حقوق هم خدا را شکر بسیار با برکت است، اما با این گرانی به نظرم باید افزایش یابد، به قول دوستانمان ما پول خونمان را می‌گیریم.

*شما در حادثه پلاسکو حضور داشتید؟

-وقتی حادثه رخ داد من را برای تهیه مستند و کمک به روابط عمومی پیج کردند و من ساعت ۹ مقابل ساختمان رسیدم و هشت روز آنجا بودم. شهید امینی فرمانده ما بود، برادر شهید مهرورز فرمانده ایستگاه ما بود. من هشت روز آنجا بودم و واقعا خیلی روز‌های تلخی را پشت سر گذاشتیم.

*چه صحنه هایی در پلاسکو برایتان دردناک بود؟

-پدر یکی از شهدا بازنشسته سازمان بود و آمده بود و آنجا چشم انتظار خبری از فرزندش، برادر دوقلو حامد هوایی در محل بود و برادر دیگر زیر آوار؛ این‌ها ما را ناراحت می‌کرد.

*البته پلاسکو صحنه همدلی مردم هم بود.

-بگذارید از سنگ تمام گذاشتن مردم بگویم. حادثه در سرمای سوزناک زمستان بود، همان روز‌های اول یک خانم ۱۰۰ جفت دستکش و کلاه خریده بود و برای آتش نشان‌ها آورده بود تا نیرو‌ها سردشان نشود. هر ظهر و شب رستوران‌ها برای ما غذا ارسال می‌کردند که روی ظرف‌ها دلنوشته‌هایی را نوشته بودند که ما را امیدوار و دلگرم می‌کرد.

*پشیمان نیستید که آتش نشان شدید؟

-پشیمان که نه اما...، ببینید من روز اول همیشه در ایستگاه وقتی زنگ می‌خورد خوشحال بودم که دارم به عملیات می‌روم و مردم را نجات می‌دهم، اما کم‌کم این هیجان با گذشت سالیان از بین می‌رود چرا که ما درد مردم را می‌بینیم و هیچکدام راضی به درد مردم و وارد آمدن خسارت به آن‌ها نیستیم.

موضوع مهم این است که روح و روان آتش نشانان همیشه در معرض آسیب است. هر حادثه‌ای می‌رویم با جنازه کودک، زن و مرد روبرو می‌شویم که قطعا روی ما تاثیر می‌گذارد و این اثر بعد بازنشستگی با بیماری خودش را نشان می‌دهد. ما هنوز که هنوز است جزو مشاغل سخت نیستیم، اگرچه ورودی‌های جدید به علت اینکه بیمه تامین اجتماعی هستند جزو مشاغل سخت محسوب می‌شوند، اما نیرو‌های با سابقه به علت اینکه بیمه شهرداری هستند جزو مشاغل سخت محسوب نمی‌شوند.

مسئولان باید در حین خدمت به فکر نیرو‌های خود باشند و روحیه آن‌ها را تغییر دهند، یک آتش نشان که در ۲۴ ساعت شیفت وقتی حریق سنگین یا حادثه مرگبار را امدادرسانی کرده قطعا باید در ۴۸ ساعت استراحت از نظر روحی بازیابی شود و بهتر است سازمان با امکانات رفاهی فرهنگی مانند استخر و سینمای رایگان، این نیرو را ریکاوری کند.

ارسال نظر