تاریخ انتشار: ۱۳:۳۰ - ۱۰ مهر ۱۴۰۰

تهدید‌های پیش روی ایران

همه رقبا و یا دشمنان ایران به دنبال تجزیه کشور هستند. از این رو وضعیت و شرایط نسبت به زمان انقلاب بسیار متفاوت و کاملا تغییر یافته است. در واقع آن‌ها مانند زمان استعمار به تحریک قومیت‌ها می‌پردازند و همه امکانات مادی، مالی، تسلیحاتی، تبلیغاتی را برای رسیدن به این هدف در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند.

اقتصاد ۲۴- سیدمحمود صدری در یادداشتی به تغییر نظم منطقه خاورمیانه و تهدید‌هایی که از جانب برخی کشور‌های منطقه و قدرت‌های غربی متوجه ایران شده است پرداخته و راهکار‌هایی را برای جلوگیری از به بن بست رسیدن شرایط کشور ارائه کرده است. مشروح یادداشت سفیر سابق ایران در کوبا را در ادامه می‌خوانید.

ایران در مقطع فعلی شرایط بسیار خاصی را سپری می‌کند. کشور در عین حال دوران بین قدرتمند شدن و شکنندگی را می‌گذراند. محمد رضا شاه زمان ترک ایران اظهار داشت که «با رفتنم کشور، ایرانستان خواهد شد.» حرفش بر اساس یک منطق بود چرا که ایران در یک تناقض قرار دارد. از یک طرف همه اقوام و طوایف موجود در کشور خود را عنصر ایرانی می‌دانند. آن‌ها در طول تاریخ از وجب به وجب این سرزمین دفاع کرده و یکپارچگی را حفظ کرده‌اند و از جانب دیگر در زمان‌هایی که دولت مرکزی ضعیف شده شاهد بودیم که گریز از مرکز به وجود آمده است. این گریز از مرکز تا زمانیکه استعمار وارد این منطقه نشده بود به صورت یاغیگری یا حتی فتح کشور به منظور حاکمیت مطلق آن قوم می‌انجامید که حکومت‌های افشاریه، زندیه و قاجار نمونه‌های آن بودند.

با ورود انگلیس و روسیه و سپس ظهور بلشویک‌ها در این منطقه، یاغی‌گری و شورش‌های مناطق موجب تجزیه و تقسیم شدن ایران پهناور شد. البته انگلیس به دلیل تضاد منافع با روس‌ها در پیروزی و غلبه حاکمیت ایران بر تجزیه‌طلبان، نقش اساسی داشت. یعنی این بار بر خلاف دوران قاجار، منافع دو قدرت استعماری و متجاوز به علت حاکمیت بلشویک‌ها در روسیه در تضاد کامل قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی برخی تلاش می‌کردند تجزیه طلبی را شکل بدهند، اما در آن زمان دولت‌های استعماری و همسایگان انگیزه‌ای برای این امر نداشتند.


بیشتر بخوانید: از بهارستان به باکو ، دقت کن!


نیروی انقلاب نیز با اقتدار و از ایمانی همچون کوه توانست یکپارچگی‌کشور راحفظ نماید. وجود رهبر کاریزماتیک و تبعیت همه مردم و اقوام از ایشان و روح و تفکر و اندیشه یکسان حاکم بر کشور و جامعه، اجازه نداد پیش بینی شاه مبنی بر تبدیل ایران به ایرانستان تحقق یابد. پس از آن جمهوری اسلامی با جنگ تحمیلی مواجه شد که در آن هم صدام در صدد بود خوزستان را از ایران جدا کند.

یعنی همانطور که روس‌های تزاری با نیروی نظامی در یک جنگ نابرابر بخش‌هایی از خاک کشور را در زمان قاجار جدا ساختند صدام نیز به دنبال آن بود که خوزستان را با قدرت نظامی به خاک خود ضمیمه کند. در آن زمان صدام از دو عامل تضاد جمهوری اسلامی با آمریکا و ضعیف شدن ارتش ایران بهره می‌برد.

بنظر می‌رسید چنانچه جمهوری اسلامی بخاطر ماجرای گروگان‌ها در درگیری مستقیم با آمریکا قرار نمی‌گرفت صدام چنین بی محابا اقدام به تجاوز نمی‌کرد. البته تحریک مخالفان صدام از جانب ایران و صدور انقلاب بهانه‌ای برای رژیم بعثی محسوب می‌شد، اما چراغ سبز آمریکا و کشور‌های ارتجاعی منطقه عامل مهمی برای انجام این تجاوز بود. در عین حال با وجود همه این عوامل موثر، چنانچه صدام حکومت مرکزی را ضعیف نمی‌دانست هرگز اقدام به حمله نمی‌کرد.

در هر حال نیروی عظیم انقلاب و همبستگی بی‌مانند مردم، ایران را از همه توطئه‌های داخلی وخارجی و جنگ تحمیلی مصون و محفوظ داشت. رمز پیروزی و موفقیت جمهوری اسلامی در آن زمان علیرغم ضعف نیروی نظامی، دفاع بی‌چون و چرای همه اقوام و تمام احاد جامعه بود که ضمانتی کافی برای استقلال و حراست از کشور محسوب می‌شد. اکنون، وضعیت کاملا دگرگون شده و عوامل متعددی بعنوان خطر، ظهور و بروز پیدا کرده است. همچنین کشور در یک تناقض بزرگ به سر می‌برد. بعضی از این عوامل بشرح ذیل است:

۱) آمریکا با پروژه خاورمیانه بزرگ در صدد تجزیه کشور‌ها از جمله ایران بود. پروژه خاورمیانه بزرگ به درگیری نژاد‌ها و گرایش‌های مختلف سیاسی و ایدئولوژیکی و جدائی‌طلبی منجر شد. طراحی غربی‌ها بسیار دقیق بود. آن‌ها برای تحقق ایده خود شورش در منطقه عربی را که نتیجه انباشت خشم توده‌ها از حکومت‌های مستبد و فاسد و تحقیرشده از جانب استعمار بود را تحت نام بهار عربی/بیدار انسانی/بیداری اسلامی به وجود آوردند.

بیگانگان اگر چه نتوانستند کاملا به اهداف خود برسند و در سوریه و کردستان عراق با ناکامی روبرو شدند، اما نظم قدیم را تا اندازه‌ای بر هم زده و آشفتگی لازم را به وجود آوردند. روشن است که جمهوری اسلامی در ناکام ماندن پروژه خاورمیانه بزرگ نقش بزرگی را ایفا نمود. در هر حال علیرغم ناکام ماندن پروژه آمریکا، آشفتگی اوضاع منطقه و جو و فضای جدایی، دو پدیده‌ای بود که‌کشور‌های منطقه با آن روبرو شدند.

۲) شورش‌های عربی باعث گسست و تقسیم شدن کشور‌ها و درگیری بین آن‌ها شده است. وابستگی سران منطقه به غرب و بخصوص انگلیس و آمریکا و همچنین زیاده طلبی و ظهور ادعا‌های قدیمی مرزی، سبب گردیده که ترک‌ها اهدافی را در منطقه داشته باشند. امارات و عربستان و قطر نیز منطقه نفوذی برای خود تعریف کرده‌اند. آن‌ها در لیبی، سوریه و عراق و یمن و حتی سودان و الجزایر و دیگر کشور‌های عربی از جمله مصر دخالت می‌کنند. این کشور‌ها برای رسیدن به اهداف خود از گروه‌های مذهبی سلفی‌گری و وهابیت و اخوانی‌ها و تحریک اقوام و ملیت‌ها و گرایش‌های سیاسی و اعطای امکانات مالی بهره جسته‌اند. ترک‌ها هم با استفاده از ابزار دین و هم از قدرت نظامی و هم از طریق نژادی در صدد بسط سرزمین‌های خود و احیاء عظمت عثمانی هستند. بنه ظر می‌آید علاوه بر ظرفیت‌های این کشور‌ها، کشور‌های استعماری هم در پشت بعضی از این زیاده طلبی‌ها و تحریکات قرار دارند.

۳) در رابطه با ایران ترک‌ها به آذربایجان نظر دارند. آن‌ها اتحاد بین نژاد ترک را دنبال و از همه ابزار موجود برای نفوذ در مناطق آذری نشین ایران استفاده می‌کنند. ترک‌ها در افغانستان نیز به دنبال نفوذ و اثرگذاری هستند که می‌تواند خطراتی در بلوچستان ایجاد نماید. کشور‌های عربی در خوزستان و بلوچستان بسیار فعال عمل می‌کنند که این موضوع در تقویت آذربایجان برای به چالش کشاندن ایران موثر است. ترک‌ها و کشور‌های عربی در کردستان عراق نیز سرمایه‌گذاری جدی دارند. در این میان اسرائیل جدا از مستحکم کردن پیوند‌ها با کشور‌های عربی، مشخصا در کردستان عراق و آذربایجان به طور بسیار وسیع و گسترده سرمایه‌گذاری نموده است. در یک جمله همه رقبا و یا دشمنان ایران، به دنبال تجزیه کشورمان هستند. از این رو وضعیت و شرایط نسبت به زمان انقلاب بسیار متفاوت و کاملا تغییر یافته است. در واقع آن‌ها مانند زمان استعمار به تحریک قومیت‌ها می‌پردازند و همه امکانات مادی، مالی، تسلیحاتی، تبلیغاتی را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند.


بیشتر بخوانید: چرا ایران برای بازگشت به مذاکرات هسته‌ای تعلل می‌کند؟


۴) اکنون که زمان شکل‌گیری حوزه‌های نفوذ در منطقه است. روشن است هر کشوری که قدرتمندتر است و از جایگاه مناسبی در سطح جهان برخوردار است در شرایطی که موضع نسبتا مستحکمی را در داخل داشته باشد از امکان رقابت تنگاتنگ با رقبا وکسب منافع حداکثری بر خوردار می‌شود.

در مورد وضعیت جمهوری اسلامی اولا به علت اختلافات وتضاد طیف‌های فکری، شکاف بزرگی بین ملت و دولت ایجاد شده است. اگرچه این اختلاف هنوز به شکلی نیست که وضعیت کشور را شکننده نماید، ولی ضرورت دارد برطرف و یا به نوعی مدیریت شود تا قدرت درونی نظام تضعیف نگردد. ثانیا ج. ا. ا به جهت درگیری مستقیم با غرب مجبور به دادن هزینه‌های سنگین است. چنین وضعی کشور را در مقابل رقبا تضعیف می‌کند. در واقع بیشتر توان جمهوری اسلامی در درگیری با غرب از بین می‌رود ضمن اینکه غرب با نفوذی که دارد کشور را درجهان منزوی و قدرت مانور کشورمان را در منطقه وجهان به حداقل ممکن می‌رساند. ثالثا بعضی کشور‌های منطقه و اسرائیل در حال ایجاد پیوند‌های نسبتا قوی هستند. این نزدیکی آن‌ها در آینده احتمالا می‌تواند به شکل اتحاد نیز در آید. از سوی دیگر جهان سنی که اکثریت جوامع منطقه را در بر می‌گیرد نیز بطور کلی نمی‌تواند متحد جمهوری اسلامی باشد.

۵) روشن است در چنین شرایطی اگر جمهوری اسلامی از قدرت لازم برخوردار نباشد میدان را به رقبا خواهد باخت. در این میان نخبگان و روشنفکران از عملکرد دولتمردان ناراضی و دل نگران هستند. این نارضایتی‌ها به تدریج خود را به شکل شکاف بین دولت و نیروی موثر روشنفکر بر جای می‌گذارد. فشار‌های خارجی و محاصره کشور از سوی دشمنان از یک طرف و نارضایتی و عدم همراهی طیف وسیعی از روشنفکران از جانب دیگر می‌تواند قدرت مرکزی را تضعیف نماید. این ضعف نیروی گریز از مرکز را تقویت و حوزه نفوذ فعلی کشور در سطح منطقه را تضعیف می‌کند که هر دوی این عوامل، ایران را در معرض تند باد‌های خطرناک قرار داده و کیان و استقلال کشور را تهدید و یا در منازعه بین رقبا ناتوان از کسب منافع لازم می‌کند. از این رو روشنفکران و نخبگان در یک دو راهی قرار گرفته‌اند. آن‌ها نمی‌توانند از عملکرد و رویکرد اشتباه دولتمردان حمایت و یا رضایتمندی داشته باشند چرا که این مسائل نمی‌توانند با مبانی اول انقلاب و همچنین توسعه و پیشرفت و عدالت در تطابق باشد. همچنین سیاست کلان خارجی مورد رضایتمندی نخبگان نیست. این شکاف فکری باعث شده که حتی اقدامات درست مقامات جمهوری اسلامی در تقویت جایگاه کشور در منطقه نیز از جانب نخبگان قابل هضم نباشد. بدیهی است مسلما چنین وضعیتی بین نخبگان و روشنفکران مذهبی و دولتمردان، می‌تواند منافع کشور را در شرایط حساسی که بر شمرده شد دچار چالش نماید؛ بنابراین روشنفکران ونخبگان در دو راهی حفظ منافع ج. ا. ا در منطقه و عدم تضعیف قدرت مرکزی از یک طرف و اصلاح امور و تحقق آرمان‌های انقلاب و کارآمدسازی کشور از سوی دیگر، قرار دارند.

قدرتمند بودن حاکمیت مرکزی و جمهوری اسلامی در عین اصلاح و تلاش برای کارآمدی نظام و تحقق عدالت و اهداف انقلاب، انتخاب ظریف وبسیار دقیق و پیچیده‌ای است که نیازمند هوشمندی و دقت نظر بالا و صبر وشکیبایی و از خود گذشتگی و آگاهی کامل است. نخبگان و روشنفکران می‌توانند هر دو هدف را در کنار هم پیش ببرند و گذشت زمان آن را نشان می‌دهد.

منبع: رویداد24
ارسال نظر