به گزارش جامعه ۲۴ - اواخر خرداد سال گذشته بود، آن روز من کشیک ویژه قتل بودم. تا ظهر خبری نبود، اما ساعت ۵ عصر مامور کلانتری تماس گرفت و از مرگ مشکوک دختر خردسالی خبر داد. مامور در گزارش اولیه گفت مسئولان بیمارستان میگویند مرگ کودک مشکوک است و علاوه بر کبودی، مهرههای کمرش هم شکسته است.
با توجه به اینکه احتمال میدادم دختر ۱۰ ساله قربانی کودک آزاری شده باشد، سریع خودم را به بیمارستان رساندم و شخصا تحقیقات را آغاز کردم. پزشک بیمارستان که جسد عسل را معاینه کرده بود گفت کودک وقتی به بیمارستان رسیده بود فوت کرده بود و آثار کبودی روی بدنش مشخص است و مهرههای کمرش هم شکسته شده که به نظر میرسد در اثر ضربه عمدی باشد.
با صحبتهای پزشک خواستم با پدر کودک حرف بزنم که هنوز به بیمارستان نیامده بود، مامور کلانتری جلو آمد و گفت زنی که میگوید نامادری عسل است و او را به بیمارستان رسانده است، دستگیر شده است. احتمال دادم طفل معصوم قربانی کودک آزاری نامادری جوان شده است. دستور بازداشت او را صادر کردم و جسد را به پزشکی قانونی فرستادم. به افسر ویژه قتل گفتم فردا زن جوان را برای بازپرسی به شعبه بیاورد و نظریه اولیه پزشکی قانونی را هم بیاورد.
ساعت ۱۱ صبح بود که افسر پرونده وارد شعبه شد و برگه نظریه اولیه پزشکی قانونی را داد. براساس اعلام پزشکی قانونی آثار کبودی روی بدن دختربچه آثار کودک آزاری بود و علت مرگ هم شکسته شدن مهرههای کمر بود.
دستور دادم نامادری او را برای بازپرسی داخل شعبه بیاورند. زن جوان که ۲۶ ساله بود روبرویم نشست از او خواستم ماجرا را تعریف کند.
سهیلا زیر گریه زد و گفت نمیخواستم اینگونه شود. من عسل را مثل بچههای خودم دوست داشتم، اما آن موقع عصبانی بودم و کاری کردم که او جانش را از دست دهد.
از او خواستم آرام شود و از اول برایم تعریف کند که چه شده، که گریه اش بند آمد و گفت: من با یک اشتباه مرتکب قتل شدم. نوجوان بودم که با یک عرب عراقی که از اقوام دور ما بود ازدواج کردم. او بد دهن بود و مرا میزد، بالاخره بعد از ۵ سال موفق شدم از او طلاق بگیرم. در راهروهای دادگاه با محمد که او هم آمده بود جدا شود آشنا شدم.
بیشتر بخوانید: پسر شیشهای جان پدر را گرفت
بعد از مدت کوتاهی با او ازدواج کردم. عسل دختر محمد هم با ما زندگی میکرد. روز حادثه من خانه مادرم بودم و بعد آمدم خانه، عسل مشغول بازی بود. از او خواستم به اتاقش برود که قبول نکرد و من هم عصبانی شدم و کمرش را روی پایم گذاشتم و برعکس فشارش دادم. یک لحظه رنگ دخترک عوض شد، ترسیدم و رهایش کردم. به مادرم زنگ زدم به کمکم بیاید. اورژانس او را به بیمارستان رساند، اما دیگر فایدهای نداشت و عسل جانش را از دست داد.
من قرص مصرف میکنم و هنوز اثرات زندگی قبلی ام در زندگی ام است و روح و روانم را با مشکل روبرو کرده است. یک هفته هم بود که قرص نمیخوردم که همین باعث شد مرتکب قتل دختر همسرم شوم.
با اعترافات سهیلا دستور دادم بازداشت شود و بعد از تکمیل تحقیقات به زندان معرفی اش کردم. هنوز هم برایم وقتی پرونده را تکمیل میکردم قابل باور نبود که یک زن چگونه این حجم از خشونت را دارد و به راحتی جان یک کودک ۴ ساله را میگیرد.
بر اساس خاطرهای از بازپرس سابق ویژه قتل مشهد