تاریخ انتشار: ۲۲:۳۰ - ۲۷ آبان ۱۴۰۰

قتل، پایان میانجگیری پسر در دعوای پدر و مادر

یک افسر پلیس در بیان خاطره‌ای جنایی، از یک فقره پرونده فرزندکشی خبر می‌دهد که در آن راننده بیابانی که همیشه با همسرش اختلاف داشت، وقتی پسرش خواست میانجی دعوای او با مادرش شود با چاقو او را کشت.

جامعه ۲۴- در ادامه روایت افسر پلیس از این حادثه را می‌خوانید: «عصر روز هفتم تیر قصد داشتم زودتر به خانه بروم تا به کار‌های عقب افتاده خانه برسم. به اتاق رئیس رفتم تا مرخصی ساعتی بگیرم که همان موقع تلفن رئیس زنگ خورد. وقتی صحبت رئیس تمام شد رو به من کرد و گفت برویم که جنایت هولناکی رخ داده باید رسیدگی کنیم.

رئیس توضیح زیادی نداد و سریع سوار خودرو شدیم. وقتی راننده به سمت خارج شهر رفت از رئیس خواستم توضیح دهد قضیه چیست که گفت به صحنه یک فرزندکشی می‌رویم.

نیم ساعت بعد به روستای قاسم آباد سفلی رسیدیم. در روستا قیامتی برپا بود و همه مردم روستا جمع شده بودند. به سختی از میان جمعیت با آژیر خودرو رد شدیم و مقابل یک خانه توقف کردیم.  از حیاط به داخل خانه یک طبقه رفتیم.

خون روی دیوار و زمین پخش بود. وسط پذیرایی پسر جوانی غرق خون افتاده بود و کنارش چاقوی آشپزخانه بود که نشان می‌داد با آن به قتل رسیده است.


بیشتر بخوانید: دختر ۱۴ ساله با شلیک گلوله از سوی پدرش کشته شد


تحقیقات را شروع کردم. از یکی از همسایه‌ها که به پلیس خبر داده بود، خواستم ماجرا را تعریف کند.
مرد میانسال گفت: "اینجا خانه مرد راننده است و جناره هم متعلق به پسر او پیام است که کارمند اداره آب و فاضلاب است. چند ماهی بود که هر روز از خانه صدای درگیری می‌آمد و مرد میانسال همسرش را کتک می‌زد. امروز صدای درگیری بیشتر بود و صدای کمک خواهی پیام هم می‌آمد. نگران شدم و به پلیس زنگ زدم و همسایه‌ها پشت در جمع شدیم که مرد همسایه سراسیمه بیرون آمد و فرار کرد. ما داخل رفتیم که دیدیم زن همسایه بیهوش افتاده و پسر جوان غرق خون است."

پزشک قانونی جسد را معاینه کرد و از اصابت دو چاقو به قلب و سر پسر ۳۰ ساله خبر داد. از بیمارستان پیگیر وضعیت مادر خانواده شدیم که اعلام شد زن میانسال به کما رفته است.

با بررسی صحنه حدود ساعت ۱۰ شب بود که به فسا برگشتیم. صبح روز بعد رئیس جلسه گذاشت و خواست هرچه سریعتر مرد قاتل را دستگیر کنیم.

تحقیقات را شروع کردم و بعد سه روز مخفیگاه او را همان حوالی جنایت پیدا کردم و با یک عملیات و با احتیاط او را دستگیر کردیم و به اداره آوردیم.

بازجویی را شروع کردم. مرد میانسال که هیچ پشیمانی در چهره اش نبود آرام روبرویم نشست و خونسرد شروع به حرف زدن کرد. از او خواستم علت جنایت را بگوید، سیگاری خواست که به او دادم و بعد شروع کرد و مدعی شد: "من راننده بیابان هستم. چند روز در ماه بیشتر خانه نمی‌آیم. همیشه با همسرم اختلاف داشتیم و غرغرهایش برایم قابل تحمل نبود به خاطر همین هر وقت خانه بودم دعوا داشتیم. من مشکل اعصاب و روان دارم و اعصابم ضعیف است.

آن روز باز هم با زنم دعوایم شد که پسرم پیام برای پا درمیانی وسط آمد. تسلطی به اعصابم نداشتم اول ضربه‌ای به سر همسرم زدم که بیهوش شد. بعد هم همان حین چاقو را برداشتم و پیام را زدم. همسایه‌ها فهمیدند خانه ما چه خبر هست و داشتند تلاش می‌کردند به داخل خانه بیایند و من قبل از رسیدن پلیس فرار کردم".

مرد خونسرد خیلی راحت اعتراف می‌کرد و این برایم جالب بود، پرونده را کامل کردم و به دادسرا فرستادم. بعد از چهار روز وقت کردم زودتر به خانه بروم و به کار‌های آنجا برسم.»

بر اساس خاطرات افسر پلیس

ارسال نظر