اقتصاد۲۴- فرضیه: حمله روسیه به اوکراین، نقطه عطفی در روابط بین الملل و آغاز فرآیند تغییر نظم موجود جهانی است.
۱- حمله به اوکراین از دیدگاه منافع روسیه (که الزاما به منزله نظر نویسنده این مطلب نیست):
۱- الف – روسیه معتقد است که هیچ چارهای جز اقدام نظامی علیه اوکراین نداشته است. روسیه ولادیمیر پوتین که در ۴۰۰ سال گذشته در تشخیص منافع خود در برابر غرب اشتباه نکرده، به خوبی میداند که اگر امروز در برابر گسترش ناتو در همسایگی خود کوتاه بیاید، دیری نخواهد پایید که در چنبره محاصره ناتو از همه طرف قرار میگیرد، پس هیچ چارهای جز اقدام سخت برای ممانعت از گسترش ناتو ندارد، چون از اهرمهای نرم قدرت در برابر غرب برخوردار نیست.
۱- ب – روسیه میخواهد به ناتو، اروپا و غرب در تمامیت آن، نشان دهد که برای دفاع از امنیت و حوزه جغرافیایی امنیت خود، مسامحه و شک نمیکند و اگر لازم باشد، حتی حاضر است امنیت و صلح در اروپا را به خطر اندازد.
۱- ج – روسیه از آثار فوق العاده مخرب تحریم اقتصادی، کاملا آگاه است؛ اما به دلایل فوق، کفه امنیتی را سنگینتر ارزیابی کرده است.
۱- د – اتکاء روسیه منبعد به اتحاد با چین است. اما به دلیل محظوریتهای چین، حتی اتحاد راهبردی با این کشور، رافع مشکلات ناشی از تحریمها نخواهد بود.
۲- حمله به اوکراین از دیدگاه منافع غرب:
۲- الف – تا پیش از حمله روسیه به اوکراین، سیاست اروپاییها در قبال روسیه دچار شکاف بود. اما این حمله، ولو به صورت ظاهری و موقتی، میان آنها اتفاق نظر علیه روسیه ایجاد میکند که این به دلایل زیر به نفع انگلستان و آمریکاست:
۲- الف – ۱ – آلمان: به عنوان موتور محرک اقتصاد اروپا، معتقد به همکاری با روسیه به منظور برخورداری از منابع انرژی، دسترسی به بازار بزرگ این کشور، آرام نگه داشتن غول در شرق اروپا و تضعیف تدریجی اقتدارگرایی از طریق تقویت گرایش مردم روسیه به غرب است.
بیشتر بخوانید:تفاوتهای روسیه و ایران در مقابل تحریمهای جهانی
۲- الف – ۲ – انگلستان: یکی از دلایل جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا یا همان برگزیت، علی رغم تمام خسارتهای اقتصادی که برای انگلستان دارد، این است که انگلستان میدانست با باقی مانده در اتحادیه، در برابر غول اقتصادی آلمان که محور حفظ اتحادیه اروپاست و از غرب تا شرق اروپا را از نظر اقتصادی تحت نفوذ قرار داده، قدرت دست دوم میشود و به علاوه، دیگر نمیتواند به تنهایی حلقه وصل فراآتلانتیک، یعنی حلقه وصل اروپا و ایالات متحده آمریکا باشد. در این راستا، تضعیف روابط اروپا و روسیه، بیش و پیش از همه، آلمان را متضرر میکند (برای سلسله دلایل، رجوع کنید به قسمت سیاست آلمان در قبال روسیه در بالا). پس سیاست بسیار تند این روزهای انگلستان در قبال روسیه این گونه توجیه میشود:
۱- نقش انگلستان برای رهبری سیاسی – امنیتی اروپا از طریق تقویت اتحاد اروپا با امریکا احیاء شده نقش رهبری آلمان در اتحادیه تضعیف میشود.
۲- تامین انرژی برای آلمان سخت و گران میشود و لذا فرآیند توسعه آلمان آسیب میبیند.
بیشتر بخوانید: تفاوتهای روسیه و ایران در مقابل تحریمهای جهانی
۳- بخشی از مشکلات داخلی انگلستان تحت الشعاع بحران روسیه – اوکراین قرار میگیرد.
۲-الف – ۳ – فرانسه: این کشور در مشکلات داخلی خود غوطه ور است و سیاست خارجی روشنی ندارد. فرانسه با سفرها و تحرکات بی برنامه امانوئل مکرون، صرفا تلاش میکند وجهه خود را به عنوان یک عضو دائم شورای امنیت حفظ کند. در واقع تحرکات فرانسه، فقط جنبه نمایشی دارد.
۲ – ب – نظم جهانی از وضعیت سلسله مراتبی به شبکهای تبدیل شده و غرب سررشته شبکهها را در دست دارد؛ لذا غرب به جای ورود به جنگ، از اهرم شبکهها استفاده میکند. به این ترتیب، به راحتی کشورها را محاصره و تحریم اقتصادی کرده حتی بدتر از جنگ که بخشی از خاک یک کشور را درگیر میکند، تمام آحاد یک ملت را در سراسر سرزمین تحت فشار قرار میدهد. در نظم شبکه ای، غرب سررشته شبکههای ارتباطی، اینترنت، بانک، نظام پولی، بورس، بازار و ... را در دست دارد و با بستن این شاهراه ها، کشور تجدیدنظر طلب و غیرهمسو را به راحتی فلج و زمین گیر میکند. این اهرم شاید در کوتاه مدت منجر به تسلیم کشور هدف نشود، ولی در میان و درازمدت، با ممانعت از فرآیند رشد و توسعه، حریف را ضعیف و منفعل میکند. این اهرمی است که علیه روسیه به کار خواهد رفت.
۳- نتیجه:
۳- الف: برخی کشورها مانند چین، نقشی کمتر از قدرت خود در نظام بین الملل دارند و برخی مانند روسیه، نقشی بیشتر از قدرت خود دارند. این کشورها در زمره تجدیدنظرطلبان در نظم جهانی قرار میگیرند. میتوان تصور کرد که حتی در آینده، کشورها و تشکلهایی مانند آسه آن، مرکوسور و شانگهای و برخی قدرتهای منطقهای مانند هند، ترکیه، ایران، برزیل، اندونزی و ... نیز خواهان سهم بیشتری از نظام بین الملل باشند. امریکا به عنوان هژمون، تلاش دارد تا از افزایش نقش قدرتهای جدید جلوگیری کند. اروپا به این نتیجه رسیده که باید از چالشهای امنیتی با چین و روسیه بکاهد، ولی آمریکا با همدستی انگلستان درصدد شکست این تفکر در اروپاست. حمله روسیه به اوکراین، اروپا را مجددا در کنار آمریکا و علیه روسیه و چین قرار میدهد.
۳ – ب – تلاشهای آمریکا و برخی همدستان دچار توهم ابرقدرتی همچون انگلستان، شاید برای مدتی صحنه سیاسی را تغییر دهد و مانع از تقویت نقش برخی از رقبا و به عقب انداختن فرآیند توسعه صنعتی – اقتصادی قدرتهای نوظهور و منطقهای باشد؛ اما در میان و دراز مدت، اقتصاد آمریکا با ۳۲ هزار میلیارد دلار بدهی و متحدین دچار تشتت افکار و منافع آن، نمیتوانند دوام آورده در شیپور سلطه و هژمونی بدمند. آنها نهایتا مجبور به تقسیم قدرت با برخی قدرتهای نوظهور خواهند بود و به این ترتیب، دوران انتقالی پس از چهار دهه به پایان میرسد و جهان دهه ۲۰۳۰ را با نظم جدیدی آغاز میکند.
منبع: دیپلماسی ایرانی