اقتصاد۲۴- افلاطون کبیر جمله گرانبهایی دارد که میگوید "برای اینکه سعادت به معنای خوشبختی در جامعهای حکمفرما شود دو راه بیشتر نیست شاه فیلسوف باشد یا فیلسوف شاه باشد"؛ با تاسی به این جمله فاخر فیلسوف افلاطون که به نظریه "مرد خردمند (Rational man) " معروف است باید گفت که اقدام ساختارشکنانه چند روز پیش ولادیمیر پوتین به وضوح نشان داد که وی نه تنها خردمندانه عمل نکرد بلکه مباحث ابتدایی فلسفه و تاریخ را نیز به درستی یاد نگرفته است؛ چرا که اگر غیر این بود چنان بی محابا و در این وضعیت اسفناک کرونالیزه جهانی جامعه بشری را درگیر سردرد مضاعف دیگری نمیکرد.
جناب پوتین که در اشل شخصیتی خود یک رئیس دولت متفاوت و منحصر محسوب میشود بیشتر یادآور رهبران حکومتهای عصر امپراطوری است که اگر کمی به خود زحمت داده و مباحث شیرین فلسفه را ورق زده بود قطعا با تورق فصل نظریات هگل در مییافت که هستی مقدس است و در حال زایش و هیچ اجزائی از هستی نیست که فرم انجماد و ثابت خود را حفظ کند و در این بین مفاهیم حکومتی و سیاسی و بین المللی نیز از این قاعده دیالکتیک هگل پیروی میکنند. مفهوم سیاست، قدرت، دولت، نظام بین الملل، جنگ و... همه این مفاهیم در همان راستا و در ذیل قاعده دیالکتیک فلسفی هگل تغییر یافته و در معنای امروزی آن فهم و تفسیر میشود که حتی در دانشکدههای علوم سیاسی در مقطع دکتری روابط بین المل تحت عنوان واحد درسی "تحول مفاهیم" تدریس میشود.
امروز سیاست نه اقتدار که بلکه بیشتر در معنای مسئولیت درک میشود. قدرت نه در لولههای تفنگ بلکه در علوم نانو و دیجیتال و فن آوری و بصورت قدرت هوشمند (smart power) بدل شده و نظام بین الملل نه در قواره امپراطوری و متکی به مساحت ژئوپلتیک و جغرافیا بلکه هر دولتی فارغ از اندازه و مساحت سرزمینی دارای حق شناسایی دو ژور (de jure) حقوقی بوده و صاحب کرسی مستقل ملل متحد است. امروز سیاست هم در سیر تحولی دیالکتیکی فرم نرم و دیپلماسی گرفته و همه نبردها بر سر میز مذاکره و با رعایت موازین خاص خود پیگیری میشود و به راحتی و با عصبیت نمیشود زیر میز زد و همه چیز را حاشا کرد.
بیشتر بخوانید: حذف روسیه از میانجی گری و اراده ایران و امریکا برای توافق
پوتین حتی درس شیرین تاریخ را هم از قرار معلوم زیاد جدی نگرفته و مطالعه حتی کاربردی سیاسی هم از حوادث قرن بیستم نکرده چرا که هنوز هم که هنوز هست در بعضی از زوایای اروپا زخمهای آلمان نازی التیام نیافته و بدنامی هیتلر و رفقای نازی اش در اذهان عمومی جهان محفوظ است.
پوتین قدرمسلم نگاهی بسیار سطحی به حوادث خانمانسوز بشری دهههای ۲۰ و ۳۰ قرن بیستم انداخته و زیاد تامل نکرده است وگرنه هرگز نفرت تاریخ را به جان خریده و تراژدی تاریخ را تکرار نمیکرد. وی باید بداند هنوز هم دیر نشده میتواند به فلسفه و تاریخ برگردد و شده با حداقل علاقهای هم یک مرور اجمالی، ولی تامل برانگیزی به فلسفه فصل هگل و تاریخ روابط بین الملل از کنگره وین تا جنگ دوم جهانی داشته باشد، قطعا با ذکاوتی که دارد ادامه این شرایط را به صلاح نه خود و نه روسیه و نه نظام جهانی فرتوت و خسته از پاندمی کرونا میبیند و تداوم بازی قدرت در فرم هوشمند و روی میز دیپلماسی را بر میگزیند. او باید بداند که درست از همان جایی در دام قدرت هوشمند گرفتار شده که تفسیر معنای قدرت را در فرم صلب و به مفهوم دوره جنگ دوم جهانی دریافته است، و این همان استراتژی قدرت هوشمند رقبای لیبرال دموکراسی اش است که وی به راحتی و با غفلت و در دام آتشی گرفتار شده که با ناسیونالیزم بر افروخته اند.