اقتصاد۲۴- دیدگاههای محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هشت سال دفاع مقدس درباره نحوه ورود سپاه به جنگ، نحوه مدیریت او در این بازه زمانی، چرایی پذیرش قطعنامه و پیشگویی امام درباره قطعنامه ۵۹۸ را در زیر به نقل از فارس میخوانید.
خاطره محسن رضایی از انتخابش برای فرماندهی سپاه
محسن رضایی رشد نیروی انسانی را محصول جنگ میداند و میگوید: تصور ما از وقوع انقلاب، فقط از بین بردن رژیم سابق نبود، بلکه برای آینده انقلاب طرح داشتیم. به همین دلیل همزمان که با گروههای منافقین، فرقان، چریکهای فدایی خلق و توده مبارزه کردیم، پایههای نهاد اطلاعاتی قدرتمندی را نیز بنا میکردیم... الگوی کار این بود که در اقدامات اطاعاتی از محدوده اسلامی و انسانی خارج نشویم؛ بنابراین تأکید بر رعایت احکام شرعی در دستگیریها و بازجوییها میشد. تفکر ما در مقابل امنیت و دفاع مقدس انهدامی ـ تأسیسی بود.
او میافزاید: به صورت کلی رویکرد من این بود که در مسائلی، چون امنیت و دفاع مقدس علاوه بر مبارزه با نیروهای مهاجم یا تجاوزگر، نهادهایی تأسیس کنیم که در حقیقت مانع شکلگیری مجدد جنگ و ناامنی و مواردی از این دست شوند. در اوج درگیری با منافقین تصمیم گرفتم در جنگ کمک کنم. شنیدم که امام مایلند من فرماندهی را به عهده گیرم، ولی نگران اطلاعات هستند. خدمت امام از طریق احمد آقا عرض کردم که با بودن فرماندهی، اطلاعات را بیشتر تقویت میکنم.
تیپ در سپاه چگونه شکل گرفت؟
فرمانده سابق سپاه درباره شیوه مدیریتیاش ابراز میدارد: من به این نتیجه رسیده بودم همان طور که مردم میتوانند انقلاب کنند، میتوانند در قالب تیپهای انقلابی بجنگند. با توجه به سابقهای که داشتم به این طرح رسیدم.
بیشتر بخوانید: محمد مهاجری: کمسوادی هولناکی در دولت حاکم است
پیش از اینکه فرمانده سپاه شوم، تفکر درست کردن تیپ وجود نداشت. هنگامی که در آذر ماه سال ۱۳۶۰ در مریوان به احمد متوسلیان گفتم با همت، تیپ درست کنید، به عنوان امری خیلی بزرگ به آن نگاه میکرد.
من معتقد نبودم سپاه باید نظامیگری کلاسیک داشته باشد، بلکه باید مثل سازمان آزادیبخش یا سازمانهای انقلابی مردمی باشد؛ بنابراین تجارب و برداشت و فهم سیاسی من در انقلاب به ورود من به اطلاعات کمک کرد و تجارب امنیتی من در ورود به دفاع مقدس نقش داشت. از اردیبهشت سال ۱۳۵۸ که من مسؤولیتهای امنیتی را بر عهده گرفتم تا شهریور سال ۱۳۶۰که آن را تحویل دادم و فرمانده سپاه شدم، حوزه امنیت از نظر مدیریتی رشد زیادی کرده است.
باور داشتم باید نیروهای آمریکایی را از خلیج فارس بیرون کنیم
او درباره افق دیدگاهش در عرصه جهاد ادامه میدهد: اصلاً معتقد نبودم با حل مسأله صدام میتوان انقلاب را سامان داد. باور داشتم باید نیروهای آمریکایی را از خلیج فارس بیرون کنیم. به همین دلیل بود که جنگیدن در برابر صدام را جنگیدن در لبنان در مقابل اسرائیل از هم جدا نمیدانستیم. تحلیل من این بود که باید چهار تنگه جهان را بگیریم تا اسلام بتواند بر جهان مسلط شود.
هدف در ذهن من:
- غلبه اسلام بر کفر
- شکست آمریکا
- صدور انقلاب اسلامی
- و تبدیل اسلام به قدرتی جهانی بود.
این مسائل سبب شد برای آزادسازی سرزمین خود ساختار را تغییر دهیم. تفکر تشکیل تیپ از اینجا شکل گرفت.
جنگ جنگ تا رفع فتنه
رضایی خاطرنشان میکند: پیشبینی من این بود که با ورود بیشتر به خاک عراق، آمریکا مداخله میکند و برای مقابله با آن، باید خودمان را آماده میکردیم. باید به مسألهای اعتراف کنم. در حقیقت تأثیر معنوی امام بر ما به قدری بود که همیشه نقطههای اوج گرفتن را با ایشان تنظیم میکردیم و نه با واقعیت. این بزرگاندیشی را من از امام یاد گرفتم و به شدت به امام معتقد بودم.
بعد از آزادی خرمشهر امام گفت: چرا میخواهید وارد خاک عراق شوید؛ این ابهام همیشه در ذهن ما وجود داشت که تا چه حد با نظر امام هماهنگ هستیم. هنگامی که ایشان گفت: جنگ جنگ تا رفع فتنه، ما خیز بلندی برای هدفگذاری انتخاب کردیم. به صورت کلی این پرشهای بلند به شدت متکی به امام بود.
اولین واقعیت، مخالفت مسؤولان در حمایت بیشتر در جنگ بود
او با تأکید بر اینکه امام هیچ وقت به طور مشخص دستوری نمیدادند، اظهار میدارد: ما اغلب از گفتههای ایشان الهام میگرفتیم. برای نزدیکشدن به نظر امام، طرح میدادیم. از طرف دیگر نیازمند امکاناتی بودیم که باید برایمان فراهم میشد. البته مسؤولان کشور برخی این جملات را شعاری میدانستند، ولی شعارهای امام را واقعیت میدانستیم و برای اجرایی کردن آنها، برنامه و طرح و ایده میدادیم.
موضعی که بین امام و مسؤولان داشتیم، چالشبرانگیز بود. از یک سو میخواستیم در چهارچوب اندیشههای امام تصمیم بگیریم و از سوی دیگر نیاز به امکانات ما را به واقعیتی دیگر مواجه میکرد و اولین واقعیت، مخالفت مسؤولان در حمایت و سرمایهگذاری بیشتر در جنگ بود.
استراتژی کشور مطابق با آرمانهای امام شکل نمیگرفت
او میگوید: استراتژی کشور مطابق با آرمانهای امام شکل نمیگرفت. این ما بودیم که برای تدوین استراتژی متناسب با آرمانهای امام با کمبود امکانات مواجه بودیم... بعد از رمضان و والفجر مقدماتی از نیمه سال ۱۳۶۲ مسیر تعیین کردیم که مواضع مسؤولان ما را متوقف نکند.
امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت و به من وقت ملاقات ندادند
فرمانده سابق سپاه با اشاره به روزهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ خاطرنشان میکند: به محض اینکه امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، به من وقت ملاقات ندادند. هاشمی با من تماس گرفت که مصاحبهای انجام بدهم و قطعنامه را تأیید کنم. من نیز در مصاحبه گفتم، اکنون که مسؤولان کشور به نتیجه رسیدند جنگ را پایان دهند، ما هم تابع امام هستیم.
در ملاقات با امام، ایشان گفت نگران نباشید. بارها برای انجام کارها برنامهریزی کردیم که عملی نشد. اما خداوند متعال ما را در جای دیگری موفق میکند. این مسأله در ذهن من بود و در لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) گفتم شاید در آینده آمریکا بخواهد از سیستان و بلوچستان وارد شود و ما او را سرکوب کنیم و پیروزی بزرگی به دست بیاوریم.
من از گفته امام این گونه برداشت کردم. ولی زمانی که در سال ۱۳۸۸ با آقای هاشمی در سفر به عراق در کاخهای صدام از ارتش عراق سان دیدیم به یاد این گفته امام افتادم.
البته شبی که آمریکا به عراق حمله کرد، گفتم: این همان وعده امام است. تمام حرفهای امام در دوران جنگ تحقق پیدا کرد. قطعنامه، جنگ را به داخل عراق برد. در غیر این صورت درگیر منازعه طولانی مدتی میشدیم.
مقاومت موجب پیروزی ایران شد، نه دیپلماسی
او با بیان اینکه مقاومت ایران تا تثبیت قطعنامه ۵۹۸ موجب عقب راندن صدام و حمله او به کویت شد، ادامه میدهد: نظر امام از درون مقاومت محقق شد و نه از درون دیپلماسی. پیشنهادهای آقای هاشمی و روحانی، خیلی خطرناک بود. آنها از همان سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷ مرتب درباره صلح با صدام صحبت میکردند.
اگر پیش از قطعنامه ۵۹۸ آتشبس را میپذیرفتیم، شرایط بدتری حاصل میشد و چه بسا ایران را نیز از دست میدادیم. پیشبینی ایشان مبنی بر اینکه با ورود ما به بغداد، آمریکاییها آمادگی دارند در ایران مستقیم مداخله کنند، درست بود و اسناد جدید نیز این مسأله را نشان میدهد.
ولی اگر دفاع را ادامه نمیدادیم، شکست سختی میخوردیم. با مقاومت در برابر عراق بود که در نهایت ما توانستیم جنگ را به خودشان برگردانیم. اختلافی که در عراق پیش آمد، نتیجه مقاومت ما بود... شعارهای امام درباره سقوط صدام نیز به تحقق پیوست. بعد از پذیرش قطعنامه صدام با دست خالی به عقب رانده شد و به کویت حمله کرد.