تاریخ انتشار: ۱۰:۳۳ - ۲۲ شهريور ۱۴۰۱

کیفیت آموزش زیر نفوذ و سیطره کمیت

امروزه و با گسترش پيوندهاي ارتباطي در سطح جهان، آموزش نيز مانند بسياري از ديگر گستره‌هاي انساني به فرآيندي جهاني بدل شده و دگرگوني‌هاي آن در جاي جاي جهان، بر اين فرآيند در ديگر بخش‌هاي كره خاكي تاثيرگذار خواهد بود.

اقتصاد۲۴- اين رويداد و البته تاثير آموزش بر اكنون و آينده كشورها سبب شده كه هر گونه تغيير، شكست يا كاميابي در گستره‌هاي وابسته به آموزش، موشكافانه دنبال، تحليل و واكاوي شود؛ از اين روست كه اغلب تجربه‌هاي كامياب آموزشي در جهان، گاه به‌طور كلي و گاه گزينشي در برخي از ديگر كشورها تاييد و اجرا مي‌شوند.

براي نمونه مي‌توان به جايگاه فنلاند و كاميابي‌هاي آموزشي آن در دو دهه گذشته اشاره كرد و به‌كارگيري تجربه‌هاي اين كشور را در بسياري از كشورهاي ديگر ديد. گرچه در كل، اين روند سودمند است اما در اين زمينه نبايد به چند نكته بي‌توجه بود. نخست آنكه شوربختانه در بسياري از موارد آنچه از كاميابي‌هاي آموزشي مورد توجه قرار مي‌گيرد كاميابي‌هاي كمّي است.

براي نمونه آنچه فنلاند را در زمينه آموزش بر سر زبان‌ها انداخت آزمون‌هاي پيزا است كه در كل آزمون‌هايي هستند كه سنجه‌هاي كمي را معيار كاميابي كشورها در نظر مي‌گيرد. يكي از كتاب‌هايي كه در گستره آموزش به تازگي در ايران منتشر شده كتابي است با عنوان «چه كسي از اژدهاي غول‌پيكر بد مي‌ترسد؟ چرا چين بهترين (و نيز بدترين) سامانه آموزش و پرورش جهان را دارد؟» همچنان كه از عنوان كتاب پيداست درباره آموزش و پرورش چين است.

نويسنده كتاب يعني يانگ ژائو از نامداران و انديشه‌ورزان گستره آموزش جهان است. او تا دوره كارشناسي در چين بود و براي ادامه تحصيل به امريكا رفت و امروز استاد دانشگاه اورگانِ امريكاست. ژائو نويسنده بيش از بيست كتاب و صد مقاله است. كتاب كه سال انتشارش در امريكا 2014 است در هفته‌هاي نخستين 1401 با ترجمه زنده‌ياد مهدي بهلولي، محمدرضا نيك‌نژاد و آرمان بهولي و به وسيله انتشارات «نقد فرهنگ» به بازار آمد. پس از اين مقدمه كوتاه درباره كتاب اين پرسش در ذهن پديد مي‌آيد كه: چرا چين و چرا كتاب يانگ ژائو براي آموزش و البته پرورش دانش‌آموزان ما مهم است؟ براي پاسخ به اين پرسش و البته پرسش‌ه‍‌اي ديگر به سراغ يكي از مترجمان كتاب يعني محمدرضا نيك‌نژاد رفته و پرسش‌هاي‌مان را با او در ميان گذاشتيم.

در ابتدا بفرماييد چه ضرورتي باعث شد كه گروه مترجمان،  اين كتاب را براي ترجمه برگزيدند؟
پيش از هر چيز ياد مي‌كنم از دوست و همكار عزيزم زنده‌ياد «مهدي بهلولي» كه با تيزبيني و انديشه اين كتاب را براي ترجمه برگزيد و تا واپسين روزهاي درگذشتش درگير ترجمه آن بود. اما بر كسي پوشيده نيست كه دست‌اندركاران كشور ما در گستره‌هاي گوناگون و به فراواني تحت‌تاثير ساختار سياسي، اقتصادي، آموزشي و البته تا اندازه‌اي روش‌هاي كامياب ايدئولوژيك چينند. از اين رو شناخت و نقد ساختار آموزشي چين مي‌تواند نخبگان آموزشي، كارشناسان، آموزگاران و در كل جامعه ايران را بيش از گذشته متوجه ويژگي‌هاي بنيادين ساختار آموزشي اين كشور كند و در اين زمينه ما را بهتر و بيشتر هشيار نمايد.


به نظر شما مهم‌ترين شاخصه آموزش و پرورش چين چيست؟ و شناخت آن چگونه مي‌تواند راهگشاي نظري و عملي علاقه‌مندان يا منتقدان اين كشور  باشد؟
نخست آنكه برخي از آموزش‌شناسان نام‌آور جهاني، فرهنگ را بخش مهم و تاثيرگذار در ساختار آموزشي مي‌دانند كه از نگاه مترجمان نيز اين نكته‌اي درست است؛ گرچه جاي بحث در اين باره اينجا نيست اما نويسنده در بخش‌هايي از كتاب به تاثير فرهنگ امپراتوري و ساختار فرهنگي متكي به حكومت فردي اشاره مي‌كند و حتي ساختار سياسي- ايدئولوژيك كنوني اين كشور را ادامه همان فرهنگ مي‌داند و با نقد آن، به نقد ساختار آموزشي مي‌پردازد. اين بخش از كتاب براي كشوري مانند ما مي‌تواند داراي درس‌هاي آشكار و پنهاني باشد و اطلاعات و آگاهي‌هاي ارزشمندي در اختيار خواننده قرار دهد.

همه آنچه در كشورهاي مختلف جهان با هر مرام سياسي نمود يافته، برآمده از يك فرهنگِ ملي و المان‌هاي تاثيرگذار در آن است. از اين رو براي شناخت دقيق‌تر ساختارهاي گوناگون كشورها، تحليل فرهنگ آنان بسيار پر اهميت خواهد بود. به احتمال فراوان يكسان‌سازي و هم‌قد كردن نوآموزان نيز مي‌تواند شاخصه مهم آموزش و پرورش چين باشد. گرچه نقد همسان‌سازي بر كل ساختار آموزش مدرسه‌اي پر بسامد است اما در حكومت‌هاي توتاليتر اين ويژگي با شدت و خشونت بيشتري پيگيري مي‌شود.

ساختار آموزشي چين هم با بهره‌گيري از محدودسازي آموزش به ارزيابي‌هاي كمي و هم با تاثيرگذاري سياسي- ايدئولوژيك بر انديشه‌هاي نوآموزان، آنها را از خلاقيت و آفرينشگري در گستره‌هاي گوناگون باز مي‌دارد. گرچه به لحاظ استعدادهاي فردي، ساختار فرهنگي خانواده، عامل‌هاي محيطي موثر بر پرورش و ... درصدي از دانش‌آموزان آن كشور به شهرونداني آفرينشگر بدل مي‌شوند اما ساختار آموزشي چين به دلايلي كه عرض شد در كل در پرورش افرادِ آزادانديش، پرسشگر، سنجشگر و شهرونداني در تراز جهاني ناكام است؛ گرچه در دهه‌هاي گذشته به نخبه‌گرايي روي آورده و تا اندازه فراواني با كپي‌برداري و مونتاژكاري توانسته بخشِ بزرگي از بازار جهاني را به دست آورد اما همچنان از معرفي دانشمنداني نام‌آور و تاثيرگذار ناكام است و دست برقضا نويسنده به ناكامي اين كشور در به دست آوردن جايزه‌هاي معتبري مانند نوبل اشاره‌اي كنايه‌آميز دارد! شايد شاخصه مهم ديگر در آموزش و پرورش چين مدرك‌گرايي و كمي‌نگري در سنجش پيشرفت‌هاي آموزشي دانش‌آموزان است.

گرچه اين شاخص يكي از ويژگي آموزش‌هاي مدرسه‌اي از آغاز تا‌كنون بوده و همچنان بسياري از كشورها درگير آنند اما در يكي- دو دهه گذشته بسياري از كشورها در مسير فاصله گرفتن از آن قرار دارند و كارهاي خوب و مهمي نيز در اين راه انجام گرفته است؛ اما چين به دلايل فرهنگي، آموزشي، سياسي و حتي اقتصادي همچنان يكي از درگيرترين كشورها در اين زمينه است. در ساختار اداري-  استخدامي چين مدرك مهم‌ترين عاملِ استخدام و پيشرفت شغلي است و اين عامل سبب شده كه شهروندان آن كشور بخش بزرگي از توان، انرژي و پول‌هاي خود را صرف آموزش فرزندان‌شان كنند. در همه جا مدرك‌گرايي تا اندازه فراواني در پيوند با نمره و‌ معدل و عبور از آزمونِ كنكور و ... است و البته به‌كارگيري هر روشي براي گذر از آن با بهترين شكل! اينجاست كه شوربختانه تقلب در آموزش خود را نشان مي‌دهد و چين نيز همانند خود ما در اين زمينه گرفتاري‌هاي فراوان دارد. 

مي‌توانيد درباره فرهنگ كمي‌نگري در آموزش بيشتر توضيح دهيد و نسبت اين فرهنگ با آموزش كشور خودمان را اندكي باز كنيد؟
 بي‌گمان يكي از مهم‌ترين گرفتاري‌هاي آموزش و پرورش چين، مانند بسياري از كشورهاي ديگر، كمي‌نگري در آموزش و آسيب‌ها و تا اندازه‌اي فسادهاي پشت آن است. نويسنده كتاب، شهروند چين است و تا سطح كارشناسي در اين كشور تحصيل كرده است؛ گرچه اكنون استاد نام‌آشنايي در دانشگاه‌هاي امريكا و البته آموزش‌شناسي برجسته در جهان به‌ شمار مي‌آيد.

در بخشي از كتاب و با بهره‌گيري از تجربه‌هاي خود و بيشتر بر پايه داده‌ها و آمارهاي منتشر شده در چين، به فساد اقتصادي نهفته در ساختار آموزشي اين كشور مي‌پردازد و به سودهاي سرشار و بادآورده تدريس خصوصي و موسسات آموزشي و ... اشاره مي‌كند و آن را برآمده از نگاهِ كمي و نمره‌محور به فرآيند ياددهي- يادگيري مي‌داند. اين دشواري در فرهنگ آموزشي، با اندكي تفاوت، با چنين فعاليت‌هايي در ايران همانندي بسيار دارد. نويسنده با پرداختن مفصل به ساختار مبتني بر كمي‌نگري در آموزش و پرورش چين، كتاب را براي ما ايرانيان بسيار سودمند كرده و ما را در تحليل و بررسي ساختارِ مافياي آموزشي در ايران هشيارتر خواهد كرد.

آيا بخش يا بخش‌هايي از اين كتاب به گرفتاري‌هايي فراتر از آموزش و پرورش چين هم اشاره دارد؟
بله، اما پيش از هر چيز يك نكته كوچك عرض كنم و سپس به پرسش بپردازم. امروز آموزش هم مانند بسياري از گستره‌هاي ديگر رو به سوي جهاني شدن پيش مي‌رود. امروز و با گسترش آگاهي‌هاي برآمده از اينترنت بسياري از گرفتاري‌هاي آموزش جهاني به شما مي‌آيند و بسياري از مردم در سراسر جهان درگيرش هستند يا درگيرش خواهند شد. براي نمونه ورود پول به گستره آموزش. خصوصي‌سازي يكي از گرفتاري‌هاي جهاني است كه ايرانِ ما نيز به‌شدت درگير آن است.

يا براي نمونه‌اي ديگر به يك فصل از اين كتاب اشاره مي‌شود كه به آزمون‌هاي جهاني مانند پيزا و نقدهاي جدي انديشه‌وران آموزشي نام‌آور به آنها پرداخته و بي‌گمان آشنايي با اين نقدها در جهان مي‌تواند دست‌اندركاران را از تمركز بيش از حد به اين آزمون‌ها بر حذر دارد تا در كنار سودهاي احتمالي چنين آزمون‌هايي، به آسيب‌هاي آنان نيز دقتِ معطوف به عمل داشته باشند. 


در بخشي از درآمد كتاب نويسنده به برخي از سياستمداران و روزنامه‌نگاران امريكايي دلداده به آموزش و پرورش هشدارهايي مي‌دهد. مي‌توانيد ريشه اين نگراني و هشدار را روشن كنيد؟ 
امريكا به دليل قدرت اقتصادي در بسياري از گستره‌ها از جمله آموزش، الگوي بسياري ديگر از كشورهاست. دست‌اندركاران در ايران نيز بر خلاف سياست‌هاي آشكارِ ضد امريكايي، در گستره آموزش، به ويژه در بعد اقتصادي از جمله پولي‌‍‌سازي، در دوره‌هايي دچار اين الگو بودگي امريكا شده‌اند و البته مي‌شوند. اين در حالي است كه به دليل كاميابي‌هاي چين در برخي از آزمون‌هاي جهاني در يكي- دو دهه گذشته، برخي سياستمداران و روزنامه‌نگاران نامدار امريكا خواستار الگوبرداري از چين در زمينه آموزش شده‌اند! نويسنده در اين كتاب به جدل‌ها در اين زمينه اشاره مي‌كند و در بخش‌هاي مفصلي از كتاب به‌شدت به تفاوتِ بنيادهاي آموزش در شرق و غرب مي‌پردازد و الگو‌برداري از چين در اين زمينه را تيشه به ريشه ارزش‌هاي دموكراسي غرب و امريكا مي‌داند. در رهگذر اينگونه بحث‌ها ما مي‌توانيم موشكافانه‌تر به گرفتاري‌هاي آموزشي خود توجه كنيم. 

در ساختار آموزشي چين نگاه به دانش‌آموز چگونه است؟ آيا خانواده‌هاي چيني مانند بسياري از خانواده‌ها در ايران در مسير آموزش خود و فرزندان‌شان را مي‌آزارند؟ 
پرسش خوب و مهمي است. سال‌هاست در جهان، آموزشي كه بر پايه فشار بر دانش‌آموز است مورد نقد قرار دارد و به‌شدت سرزنش مي‌شود و خوشبختانه روند جهاني به سوي دلچسب كردن و انگيزه بخشي آموزش پيش مي‌رود و نسبت به گذشته به لذت‌بخشي آموزش توجه بيشتري نشان مي‌دهد.

در اين راستا بايد اشاره كرد، درست است كه در آزمون‌هاي جهاني از جمله پيزا استان شانگهاي چين در رده‌هاي نخستين قرار دارد اما قرار گرفتن كشورهايي مانند فنلاند، هلند، كانادا و ... در رتبه‌هاي برتر اين آزمون‌ها با تلاشِ چين براي كسب چنين جايگاهي بسيار متفاوت است. در كتاب به روندِ آزارنده‌اي اشاره مي‌شود كه دانش‌آموزان چيني زير فشارهاي آموزشي، فرهنگي، اجتماعي و خانوادگي براي رسيدن به رتبه‌هاي علمي ممتاز قرار مي‌گيرند و پيامدهاي آسيب‌زاي چنين روندي را به امريكايي‌ها و غير امريكايي‌هايي كه سينه‌چاك كاميابي‌هاي آموزشي چين هستند گوشزد مي‌كند و به آنان هشدارهاي جدي مي‌دهد. 

به عنوان پرسش آخر و با توجه به نتايج كنكور امسال كه خبر از شكاف آموزشي مي‌داد و آموزش طبقاتي را يكي از شاخصه‌هاي آموزشي ما معرفي مي‌كرد آيا آموزش و پرورش چين هم درگير اين موضوع  است؟ 
اتفاقا در فصلي از كتاب به فشارهاي اقتصادي وارد بر خانواده‌ها در مسير آموزش فرزندانش‌شان در چين پرداخته شده و چنين رويكردي را بر خلاف عدالت آموزشي و اجتماعي دانسته و آن را به‌شدت نقد مي‌كند. آگاهي از نكات كتاب در اين زمينه به ما ايرانيان كه گرفتار چنين رويكردهايي هستيم نيز مي‌تواند سودمند باشد. در چين درس خواندن و عبور از سد كنكور كه «گائوكائو» ناميده مي‌شود آسان نيست.

به مانند ايران گاه خانواده‌ها براي كاميابي فرزندشان در اين كنكور سال‌ها زمان، انرژي، هزينه‌هاي مادي و غيرمادي مي‌گذارند. اين هزينه‌كردها آن‌چنان است كه همه خانواده‌ها از پس آن برنمي‌آيند. در اين صورت يا خانواده كلا بايد بي‌خيال درس خواندن فرزندش شود يا به بخش‌هاي ديگر زندگي فشار آورد تا هزينه‌ كاميابي آموزشي فرزندش را فراهم كند. اين دشواري راه را براي كاميابي‌هاي آموزشي براي بخشي از مردم سد كرده و آنان را از آموزش باز مي‌دارد.

در همه جا مدرك‌گرايي تا اندازه فراواني در پيوند با نمره و‌ معدل و عبور از آزمونِ كنكور و ... است و البته به‌كارگيري هر روشي براي گذر از آن با بهترين شكل! اينجاست كه شوربختانه تقلب در آموزش خود را نشان مي‌دهد و چين نيز همانند خود ما در اين زمينه گرفتاري‌هاي فراوان دارد.

بازنده  يا  برنده

«اگر ايالات متحده و بقيه جهان غرب، نگران پيشي گرفتن چين هستند بهترين راه‌حل پرهيز از چين شدن است. امپراتوري‌اي كه بيش از دو هزار سال جهان را رهبري كرد،  نوآوري فني و علمي غربي در سده 1800 فرو پاشاند. آموزش چين، به بهترين نحو، گذشته را نشان مي‌دهد؛ آموزشي كه بسيار خوب در بيش از هزار سال در خدمت فرمانروايان امپراتوري چين كار كرد اما هنگامي كه جهان نوين پديدار شد از كار كردن باز ايستاد. سامانه آموزشي چيني به توليد دانش‌آموزاني ادامه مي‌دهد كه در گستره محدودي از موضوع‌هاي درسي، سرآمدند.

تنها 10 درصد دانش‌آموختگان دانشگاهي‌اش قابل استخدام در كسب‌وكارهاي چندمليتي دانسته مي‌شوند، چراكه اين دانش‌آموزان از همان كيفيت‌هايي بي‌بهره‌اند كه جامعه نوين ما نياز دارد.» پيروزي‌هاي چين در طول سي‌ سال گذشته، نبايد دليلي باشد براي ايالات متحده و ديگر كشورهاي غربي كه بهراسند، همان‌گونه كه نيكلاس بولانژه، بيش از 250 سال پيش، هشدار داد: «همه ته مانده رسم و رسوم باستان كه چين هم‌اكنون برخوردار است، به ناگزير از دست خواهند رفت؛ آنها در انقلاب‌هاي آينده، ناپديد خواهند شد؛ همان‌گونه كه آنچه از پيش از دست داده است در انقلاب‌هاي پيشين ناپديد شدند و در پايان، چون چين هيچ چيز تازه‌اي نمي‌آموزد همواره طرف بازنده خواهد ماند»

منبع: روزنامه اعتماد
ارسال نظر