احمد زیدآبادی در یادداشتی نوشت: بعد از سالها روز سهشنبه فرصتی پیش آمد تا در جمع دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف حضور پیدا کنم. دوری از دانشگاه و عدم امکانِ صحبت با دانشجویان سبب شده بود که محیط و فضای حاکم بر دانشگاهها را براساس خبرهای منتشره در رسانههای داخلی و خارجی تصور کنم؛ به خصوص فضای دانشگاه صنعتی شریف را که در هفتههای اخیر به کانون توجه رسانهها تبدیل شده بود.
فضای کلی دانشگاه، اما آن چیزی نبود که برخی رسانهها تصویر کرده بودند. صدها دانشجو مانند سالهای پس از دوم خرداد در سالن جابربن حیان گرد هم آمدند و با شوق و حرارت به حرفها گوش دادند و پرسشهای خود را مطرح کردند.
بعد از اتمام جلسه مناظره نیز درست مثل همان گذشتهها تعدادی از دانشجویان دورم را گرفتند و تا درِ اصلی دانشگاه در خیابان آزادی، پرسشها و بحثهای چالشی خود را مطرح کردند.
برای من چقدر روز شیرین و دلچسبی بود. به نظرم اکثریت قاطع دانشجویان حقی را که از آنان دریغ شده است، طلب میکنند. حق برخورداری از «احترام» در راس مطالبات آنان قرار دارد. احساس آنها این است که سالها مورد بیاحترامی قرار گرفتهاند و این موضوع آنان را به شدت برانگیخته است.
احترام به دانشجو یعنی احترام به آزادی و انتخاب او. آنها همین که به محیط دانشگاه پا میگذارند با شماری از محدودیتهای سفت و سخت روبهرو میشوند؛ محدودیتهایی که از قضا برخی از آنها در سطح جامعه به صورت کمرنگتری اعمال میشود.
یک دانشجوی جوان معمولا ورود خود به دانشگاه را به معنای برخورداری از احترام بیشتر و رفتار آزادانهتر و نقد آشکارتر فرض میکند، اما همین که پا به دانشگاه میگذارد، محیط آنجا را از هر حیث بستهتر و محدودتر از فضای عمومی جامعه میبیند.
او طبعا معترض این محدودیتهاست، اما راهی مسالمتجویانه برای اعتراض پیش روی خود نمییابد و بنابراین، ابتدا به شدت سرخورده میشود و سپس در صورت فراهم شدن فضا، خشم ناشی از سرخوردگیاش فوران میکند. دانشجویان دهه شصت، محدودیتهای بیشمار دانشگاهها را تحمل میکردند، چراکه مشابه آن محدودیتها در همه سطوح جامعه اعمال میشد، اما امروزه به مدد انقلاب در صنعت ارتباطات و بازتر شدن فضاهای زندگی خصوصی و اجتماعی، در نمیتواند بر همان پاشنه سابق خود در دانشگاهها بچرخد.
دانشجویی را فرض کنید که میتواند با همکلاسیهای خود بدون هرگونه تفکیک جنسیتی به رستورانهای شهر برود، اما به محض ورود به دانشگاه، با تفکیک جنسیتی در سلفسرویس دانشگاه روبهرو میشود. او چنین تفاوتی بینِ محیط بیرون و درون دانشگاه ِمحل تحصیل خود را نه تنها غیرمنطقی میبیند بلکه آن را بیاحترامی به شأن و شخصیت و اعتبار خود قلمداد میکند.
چنین تحمیلاتی فقط به این حوزهها محدود نمیشود. یک دانشجو خارج از دانشگاه، از حق اظهارنظر بیشتری برخوردار است، با چهرههای علمی و سیاسی و فرهنگی مورد علاقهاش آزادانهتر تماس میگیرد و در نوع پوشش خود احساس راحتی بیشتری میکند؛ اما در داخل دانشگاه وضع کاملا معکوس است و او به دلیل هر کدام از اینها باید به کمیتههای انضباطی یا دیگر نهادهای ناظر و سختگیر در دانشگاه پاسخگو باشد.
باز همه اینها فقط بخشی از مشکلات یک دانشجو است. او بهرغم تحصیل در یک رشته سخت و دشوار، فرصت شغلی مناسبی در انتظار خود نمیبیند، از تبعیض آشکار بین دانشجویان در برخورداری از آزادی فعالیت در دانشگاه برمبنای اعتقادات و گرایشهای سیاسی آنان به ستوه میآید و از ضعف بنیه علمی استادانی که با استفاده از رانت و نفوذ بر کرسیهای تدریس تکیه زدهاند، رنج میبرد.
هر یک از این محدودیتها و مشکلات کافی است تا دانشجویی را به خشم و عصیان بکشاند، چه رسد به اینکه همه این موارد یکجا جمع و روز به روز هم تشدید شود.
دانشجو خواهان احترام در همه زمینههای فوق است. آنها سرمایه حال و آینده این کشورند. با محدودیتهایی که دانشگاه را عملا به نوعی پادگان تبدیل میکند، این سرمایه را عاصی نکنید و نسوزانید.