تاریخ انتشار: ۱۱:۴۸ - ۲۸ آبان ۱۴۰۱

کشاورز معروف طبسی: باز هم وزیر را ببینم همین را می‌گویم+فیلم

گفتگو با «کشاورز طبسی» را می‌خوانید که چهار سال پس از شعرخوانی برای وزیر کشاورزی دولت روحانی به او گفت: خودتان‭ ‬می‌دانید‭ ‬و‭ ‬مملکت‭ ‬تان‭! ‬‮» ‬

اقتصاد۲۴- خبرنگار روزنامه آفتاب یزد می‌نویسد: «‬محمود‭ ‬حجتی‮» ‬، ‭ ‬۲۰‭ ‬آبان‭ ‬۹۷‭ ‬راهی‭ ‬طبس‭ ‬شد‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬چهار‭ ‬سال‭ ‬بعد، ‭ ‬۲۶‭ ‬آبان‭ ‬۱۴۰۱‭ ‬راهی‭ ‬طبس‭ ‬شدم‭. ‬محمود‭ ‬حجتی‭ ‬خیلی‭ ‬اتفاقی‭ ‬رو‭ ‬در‭ ‬روی‭ ‬‮ «‬کشاورز‭ ‬طبسی‮» ‬‭ ‬قرار‭ ‬گرفت‭ ‬اما‭ ‬من‭ ‬نه‭ ‬اتفاقی، ‭ ‬اما‭ ‬بدون‭ ‬هیچ‭ ‬گونه‭ ‬برنامه‌ریزی‭ ‬روبه‌روی‭ ‬او‭ ‬نشستم‭ ‬و‭ ‬چشم‭ ‬دوختم‭ ‬به‭ ‬آن‭ ‬چه‭ ‬می‌گوید‭. ‬وقتی‭ ‬آن‭ ‬مامور‭ ‬مستقر‭ ‬در‭ ‬ورودی‭ ‬طبس‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬گفت‭: ‬‮ «‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬مصاحبه‭ ‬نمی‌کند، ‭ ‬خیلی‌ها‭ ‬آمدند‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬حاضر‭ ‬به‭ ‬گفتگو‭ ‬نشد‭! ‬‮» ‬‭ ‬گفتم‭: ‬‮ «‬مصاحبه‭ ‬نکرد‭ ‬بر‭ ‬می‌گردم‮» ‬‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬لبخندی‭ ‬زورکی‭ ‬زد‭ ‬و‭ ‬گفت‭: ‬‮ «‬یعنی‭ ‬ارزش‭ ‬دارد‭ ‬این‭ ‬همه‭ ‬راه‭ ‬بیایی‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬خالی‭ ‬برگردی؟ ‭! ‬‮» ‬‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬خیلی‭ ‬مطمئن‭ ‬گفتم‭: ‬‮ «‬من‭ ‬دست‭ ‬خالی‭ ‬بر‭ ‬نمی‌گردم، ‭ ‬همین‭ ‬آمدن‭ ‬و‭ ‬مصاحبه‭ ‬نکردن‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬قالب‭ ‬گزارش‭ ‬منتشر‭ ‬می‌کنم‮» ‬‭ ‬اما‭ ‬راستش‭ ‬را‭ ‬بخواهید، ‭ ‬تهِ‭ ‬دلم‭ ‬لرزید‭: ‬«‬که‭ ‬اگر‭ ‬مصاحبه‭ ‬نکرد‭...‬؟‭!‬‮»‬‭ ‬اما‭ ‬وقتی‭ ‬‮«‬میرزاعلی‭ ‬شجاعی‮»‬‭ ‬با‭ ‬یک‭ ‬کیسه‭ ‬

خرما‭ ‬بدرقه‌ام‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬حقم‭ ‬دعا‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬دستی‭ ‬به‭ ‬شانه‭ ‬و‭ ‬پشتم‭ ‬زد‭ ‬که؛‭ ‬برو‭ ‬که‭ ‬الهی‭ ‬خیر‭ ‬ببینی‭! ‬راستی‭ ‬راستی‭ ‬قند‭ ‬توی‭ ‬دلم‭ ‬آب‭ ‬کرده‭ ‬بودند‭.‬

‭ ‬۷۱‭ ‬سال‭ ‬زندگی،‭ ‬۹‭ ‬فرزند‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬دنیا‭ ‬خاطره

یک‭ ‬راست‭ ‬می‌روم‭ ‬‮«‬دیهشک‮»‬،‭ ‬‮«‬دیهشکِ‭ ‬پایین‮»‬‭. ‬همه‭ ‬با‭ ‬انگشت،‭ ‬انتهای‭ ‬یک‭ ‬خیابان‭ ‬را‭ ‬نشانم‭ ‬می‌دهند‭ ‬ولی‭ ‬می‌گویند‭: ‬‮«‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬صبح‌ها‭ ‬می‌رود‭ ‬شهر‭ ‬و‭ ‬شب‌ها‭ ‬بر‭ ‬می‌گردد‭.‬‮»‬‭ ‬می‌گویند‭ ‬کنار‭ ‬بانک‭ ‬سپه‭ ‬می‌توانی‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬پیدا‭ ‬کنی‭. ‬و‭ ‬من‭ ‬می‌روم‭ ‬سراغ‭ ‬خانه‭ ‬و‭ ‬زندگی‭ ‬اش،‭ ‬تهِ‭ ‬یک‭ ‬کوچه‭. ‬همسر‭ ‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬می‌گوید‭: ‬باید‭ ‬بروی‭ ‬شهر،‭ ‬او‭ ‬شاید‭ ‬تا‭ ‬شب‭ ‬بازنگردد‭...‬

دیهشک‭ ‬حالا‭ ‬دیگر‭ ‬چسبیده‭ ‬است‭ ‬به‭ ‬شهر‭ ‬طبس‭. ‬چند‭ ‬دقیقه‭ ‬بعد‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬کنار‭ ‬بانک‭ ‬سپه‭ ‬پیدا‭ ‬می‌کنم،‭ ‬سلام‭ ‬و‭ ‬علیک‭ ‬و‭ ‬دعوت‭ ‬به‭ ‬گفتگو،‭ ‬آنقدر‭ ‬ساده‭ ‬و‭ ‬صمیمی‭ ‬می‌پذیرد‭ ‬که‭ ‬شوکه‭ ‬می‌شوم،‭ ‬می‌گویم‭: ‬ممکن‭ ‬است‭ ‬برویم‭ ‬منزل‭ ‬همانجا‭ ‬حرف‭ ‬بزنیم؟‭ ‬می‌گوید‭: ‬چرا‭ ‬نشود‭ ‬و‭ ‬همراه‭ ‬می‌شویم‭.‬

«‬میرزاعلی‮» ‬‭ ‬را‭ ‬همه‭ ‬می‌شناسند،‭ ‬نه‭ ‬در‭ ‬فضای‭ ‬مجازی؛‭ ‬مردم‭ ‬طبس،‭ ‬کوچک‭ ‬و‭ ‬بزرگ،‭ ‬کاسب‭ ‬و‭ ‬رهگذر‭.‬

‌می‌گوید‭ ‬۱۸ ساله‭ ‬بودم‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬دختر‭ ‬عمو‭ ‬ازدواج‭ ‬کردم‭. ‬متولد‭ ‬۱۳۱۲‭ ‬است‭ ‬با‭ ‬یک‭ ‬حساب‭ ‬سرانگشتی‭ ‬می‌رسم‭ ‬به‭ ‬۷۱‭ ‬سال‭ ‬زندگی‭ ‬زناشویی‭. ‬دختر‭ ‬عمو‭ ‬هنوز‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬وفادار‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬رفیق‭ ‬دارایی‌ها‭ ‬و‭ ‬نداری‭ ‬ها‭. ‬

خدا‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬۹‭ ‬اولاد‭ ‬داد؛ ‭ ‬۶‭ ‬پسر‭ ‬و‭ ‬۳‭ ‬دختر‭. ‬ می‌پرسم‭: ‬از‭ ‬بچه‌هایت‭ ‬راضی‭ ‬هستی؟ ‭ ‬می‌خندد‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭: ‬بله‭! ‬می‌پرسم‭: ‬هوایت‭ ‬را‭ ‬دارند؟ ‭ ‬می‌گوید‭: ‬در‭ ‬این‭ ‬دور‭ ‬و‭ ‬زمانه، ‭ ‬همین‭ ‬که‭ ‬می‌توانند‭ ‬گلیم‭ ‬خودشان‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬آب‭ ‬بکشند‭ ‬یعنی‭ ‬هوای‭ ‬من‭ ‬را‭ ‬دارند‭. ‬

از‭ ‬زلزله‭ ‬طبس‭ ‬می‌گوید‭ ‬زلزله‌ای‭ ‬به‭ ‬قدرت‭ ‬۷‭ ‬و‭ ‬۸‭ ‬دهم‭ ‬در‭ ‬مقیاس‭ ‬ریشتر‭ ‬که‭ ‬ساعت‭ ‬۱۹‭ ‬و‭ ‬۳۶‭ ‬دقیقه‭ ‬شنبه‭ ‬۲۵‭ ‬شهریور‭ ‬۱۳۵۷‭ ‬رخ‭ ‬داد‭ ‬و‭ ‬کشته‌های‭ ‬آن‭ ‬زلزله‭ ‬را‭ ‬بین‭ ‬۱۵‭ ‬تا‭ ‬۲۵‭ ‬هزار‭ ‬نفر‭ ‬اعلام‭ ‬کرده‌اند‭ ‬زیرا‭ ‬شدت‭ ‬زلزله‭ ‬به‭ ‬حدی‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬برخی‭ ‬جنازه‌ها‭ ‬هرگز‭ ‬پیدا‭ ‬نشد‭.

کشته‭ ‬شدنِ‭ ‬۸۰‭ ‬نفر‭ ‬از‭ ‬بستگان‭ ‬و‭ ‬نزدیکانش

می‌گوید‭: ‬آن‭ ‬قدر‭ ‬جنازه‭ ‬بر‭ ‬دوش‭ ‬گرفتم‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬قبرستان‭ ‬آبادی‭ ‬بردم‭ ‬که‭ ‬بیمار‭ ‬شدم‭ (‬قبرستان‭ ‬آبادی‭ ‬را‭ ‬طی‭ ‬مسیر‭ ‬با‭ ‬انگشت‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬نشان‭ ‬می‌دهد‭. ‬خودش‭ ‬می‌گوید‭: ‬من‭ ‬زلزله‭ ‬که‭ ‬آمد‭ ‬مشهد‭ ‬بودم،‭ ‬همسرش‭ ‬می‌گوید‭: ‬به‭ ‬من‭ ‬و‭ ‬بچه‌هایم‭ ‬هیچ‭ ‬آسیبی‭ ‬نرسید‭ ‬اما‭ ‬صحرای‭ ‬محشر‭ ‬را‭ ‬طبسی‌های‭ ‬آن‭ ‬روزگار‭ ‬دیدند‭.‬

می‌گوید‭: ‬کار‭ ‬من‭ ‬کشاورزی‭ ‬است‭. ‬می‌گوید‭: ‬هشت‭ ‬روز‭ ‬قبل‭ ‬از‭ ‬زلزله‌ی‭ ‬طبس‭ ‬خوابی‭ ‬عجیب‭ ‬دیدم‭ ‬و‭ ‬وقتی‭ ‬برای‭ ‬یک‭ ‬نفر‭ ‬تعریف‭ ‬کردم‭ ‬گفت‭ ‬اتفاقی‭ ‬در‭ ‬طبس‭ ‬خواهد‭ ‬افتاد‭ ‬که‭ ‬همه‌ی‭ ‬دنیا‭ ‬را‭ ‬اندوهگین‭ ‬خواهد‭ ‬کرد‭!‬

او‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬خاطرات‭ ‬تلخ‭ ‬زلزله‭ ‬جدا‭ ‬می‌کنم‭ ‬و‭ ‬همراه‭ ‬با‭ ‬هم‭ ‬به‭ ‬21‭ ‬آبان‭ ‬97‭ ‬می‌رسیم‭. ‬لبخندی‭ ‬می‌زند‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭: ‬همه‭ ‬چیز‭ ‬اتفاقی‭ ‬رخ‭ ‬داد‭ ‬کاملا‭ ‬اتفاقی‭!‬

کارگرها‭ ‬گفتند‭ ‬صبحانه‌ای‭ ‬تهیه‭ ‬کن‭ ‬که‭ ‬ارزان‭ ‬باشد‭!‬

به‭ ‬‮«‬میرزا‭ ‬علی‮»‬‭ ‬می‌گویم‭: ‬قصه‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬اول‭ ‬تعریف‭ ‬کن‭. ‬می‌گوید‭: ‬از‭ ‬اولِ‭ ‬اول؟‭ ‬می‌گویم‭: ‬بله‭! ‬و‭ ‬او‭ ‬شروع‭ ‬می‌کند‭ ‬به‭ ‬تعریف‭ ‬ماجراهایی‭ ‬که‭ ‬4‭ ‬سال‭ ‬و‭ ‬چند‭ ‬روز‭ ‬قبل‭ ‬رخ‭ ‬داد‭ ‬و‭ ‬شهره‌ی‭ ‬آفاق‭ ‬شد‭:‬

چند‭ ‬کارگر‭ ‬داشتم‭ ‬که‭ ‬روی‭ ‬زمین‭ ‬کار‭ ‬می‌کردند‭. ‬گفتند‭: ‬کیک‭ ‬و‭ ‬کلوچه‭ ‬نگیر،‭ ‬صبحانه‌ی‭ ‬ارزان‌تر‭ ‬بگیر‭. ‬مثلاً‭ ‬نان‭ ‬و‭ ‬پنیر‭ ‬و‭ ‬گوجه‭ ‬فرنگی‭.‬

راهی‭ ‬مغازه‭ ‬شدم،‭ ‬نان‭ ‬و‭ ‬پنیر‭ ‬گرفتم‭ ‬و‭ ‬کمی‭ ‬گوجه‭ ‬فرنگی‭. ‬گوجه‭ ‬فرنگی‌ها‭ ‬را‭ ‬شمردم‭ ‬دیدم‭ ‬شده‌اند‭ ‬به‭ ‬عبارتی؛‭ ‬دانه‌ای‭ ‬700‭ ‬تومان‭! ‬ناراحت‭ ‬شدم‭. ‬سر‭ ‬راه،‭ ‬وقتی‭ ‬صبحانه‌ی‭ ‬کارگرها‭ ‬را‭ ‬دادم‭ ‬دیدم‭ ‬شهرک‭(‬صنعتی‭) ‬شلوغ‭ ‬است‭. ‬پرسیدم‭ ‬چه‭ ‬خبر‭ ‬است؟‭ ‬گفتند‭ ‬آقای‭ ‬وزیر‭ ‬آمده‭ ‬برای‭ ‬افتتاح‭ ‬چند‭ ‬طرح‭ ‬و‭ ‬کارخانه‭. ‬من‭ ‬هم‭ ‬سر‭ ‬موتور‭ ‬را‭ ‬کج‭ ‬کردم‭ ‬و‭ ‬رفتم‭ ‬تا‭ ‬رسیدم‭ ‬به‭ ‬وزیر‭.‬

می‌گوید‭: ‬آقای‭ ‬حجتی‭ ‬را‭ ‬می‌شناختم،‭ ‬یعنی‭ ‬توی‭ ‬تلویزیون‭ ‬دیده‭ ‬بودمشان‭. ‬نزدیک‭ ‬رفتم‭ ‬و‭ ‬سلام‭ ‬کردم‭... ‬می‌خندد‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭: ‬حتما‭ ‬باقی‭ ‬ماجرا‭ ‬را‭ ‬خبر‭ ‬داری؟

می‌گوید‭: ‬بعدِ‭ ‬خداحافظی‭ ‬یکی‭ ‬دوان‭ ‬دوان‭ ‬آمد‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬کارت‭ ‬هدیه‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬داد‭ ‬کارت‭ ‬هدیه‌ی‭ ‬صدهزارتومانی‭!‬

می‌گوید‭: ‬من‭ ‬حرف‭ ‬بدی‭ ‬نزدم‭ ‬ولی‭ ‬تهِ‭ ‬ماجرا‭ ‬را‭ ‬عریان‭ ‬جلوی‭ ‬وزیر‭ ‬پهن‭ ‬کردم‭ ‬که‭ ‬ببیند‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬وقتی‭ ‬گوجه‭ ‬دانه‌ای‭ ‬700‭ ‬تومان‭ ‬است‭ ‬باقی‭ ‬ماجرا‭ ‬چگونه‭ ‬است‭...!‬

‮«‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬شجاعی‮»‬‭ ‬به‭ ‬‮«‬آفتاب‭ ‬یزد‮»‬‭ ‬گفت‭: ‬‮«‬اگر‭ ‬بازهم‭ ‬با‭ ‬وزیر‭ ‬کشاورزی‭ ‬مواجه‭ ‬شوم‭ ‬می‌گویم‭: ‬‮«‬من‭ ‬گفتم‭ ‬ولی‭ ‬شما‭ ‬گوش‭ ‬نکردید‮»‬‭ ‬و‭ ‬بازهم‭ ‬می‌گوید‭: ‬‮«‬خودتان‭ ‬می‌دانید‭ ‬و‭ ‬مملکت‭ ‬تان‮»‬‭ ‬و‭ ‬بازهم‭ ‬دست‭ ‬سر‭ ‬شانه‌ی‭ ‬او‭ ‬خواهم‭ ‬زد‭ ‬و‭ ‬خداحافظی‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬نکرده‭ ‬راهم‭ ‬را‭ ‬می‌گیرم‭ ‬و‭ ‬می‌روم‭!


بیشتر بخوانید: دانش‌آموز متوسطه اول هم به مهاجرت فکر می‌کند/ دهه هشتادی‌ها فرزندان نسل معترضان خاموش‌اند


من‭ ‬گفتم‭ ‬ولی‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نکرد‭!‬

او‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬آبان‭ ‬۹۷‭ ‬جدا‭ ‬می‌کنم‭ ‬و‭ ‬می‌پرسم‭: ‬اگر‭ ‬همین‭ ‬امروز،‭ ‬همین‭ ‬حالا،‭ ‬وزیر‭ ‬را‭ ‬ببینی،‭ ‬چه‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬خواهی‭ ‬گفت؟

می‌گوید‭: ‬به‭ ‬او‭ ‬می‌گویم‭: ‬آقای‭ ‬وزیر‭! ‬من‭ ‬آن‭ ‬چه‭ ‬می‌بایست‭ ‬بگویم‭ ‬را‭ ‬گفتم‭ ‬ولی‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نکرد‭! ‬می‌گوید‭: ‬بازهم‭ ‬دست‭ ‬سر‭ ‬شانه‌ی‭ ‬او‭ ‬خواهم‭ ‬زد‭ ‬و‭ ‬بازهم‭ ‬خواهم‭ ‬گفت‭: ‬‮«‬خودتان‭ ‬می‌دانید‭ ‬و‭ ‬مملکت‭ ‬تان‭!

میرزا‭ ‬علی‭ ‬سکوت‭ ‬می‌کند،‭ ‬با‭ ‬دو‭ ‬دست،‭ ‬صورتش‭ ‬را‭ ‬پنهان‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬چندبار‭ ‬پشت‭ ‬سر‭ ‬هم‭ ‬آه‭ ‬می‌کشد‭. ‬اصراری‭ ‬به‭ ‬ادامه‌ی‭ ‬گفتگو‭ ‬ندارم‭ ‬اما‭ ‬بعد‭ ‬اندکی‭ ‬سکوت‭ ‬ادامه‭ ‬می‌دهد‭: ‬کاش‭ ‬قدر‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬مردم‭ ‬را‭ ‬می‌دانستیم‭!‬

شهامت‭ ‬و‭ ‬تجربه،‭ ‬گم‭ ‬شده‌ی‭ ‬مسئولان‭ ‬کشور

میرزا‭ ‬علی،‭ ‬بدون‭ ‬این‭ ‬که‭ ‬سوالی‭ ‬پرسیده‭ ‬شود‭ ‬می‌گوید‭: ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬سخت‭ ‬است،‭ ‬خیلی‭ ‬سخت‭ ‬است‭. ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬بلدی‭ ‬می‌خواهد،‭ ‬خیلی‭ ‬هم‭ ‬بلدی‭ ‬می‌خواهد‭.‬

می‌پرسم‭: ‬واقعاً‭ ‬فکر‭ ‬می‌کنی‭ ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬سخت‭ ‬است؟‭ ‬می‌گوید‭: ‬شاید‭ ‬هیچ‭ ‬کاری‭ ‬در‭ ‬دنیا‭ ‬به‭ ‬سختی‭ ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬نباشد‭.‬

می‌پرسم‭: ‬عیب‭ ‬کار‭ ‬کجا‭ ‬است؟‭ ‬چرا‭ ‬به‭ ‬اینجا‭ ‬رسیدیم؟‭ ‬می‌گوید‭ :‬برای‭ ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬باید‭ ‬از‭ ‬آدم‌هایی‭ ‬استفاده‭ ‬کرد‭ ‬که‭ ‬باتجربه‭ ‬و‭ ‬باشهامت‭ ‬باشند‭ ‬و‭ ‬چون‭ ‬بی‌تجربه‭ ‬و‭ ‬ترسو‭ ‬بودند‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬جا‭ ‬رسیدیم‭. ‬می‌گوید‭ (‬با‭ ‬همان‭ ‬لهجه‌ی‭ ‬شیرین‭ ‬طبسی‭ ‬و‭ ‬شاید‭ ‬دیهشکی‭): ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬تامین‭ ‬می‌خواهد،‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشی‭ ‬شکم‭ ‬مردم‭ ‬را‭ ‬سیر‭ ‬کنی،‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشی‭ ‬اجازه‭ ‬ندهی‭ ‬پدر‭ ‬و‭ ‬مادرها‭ ‬پیش‭ ‬اولادشان‭ ‬خجالت‭ ‬زده‭ ‬باشند،‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشی‭ ‬برای‭ ‬مردمان‭ ‬سرزمینت‭ ‬آسایش‭ ‬بیافرینی،‭ ‬ثروت‭ ‬نه،‭ ‬آسایش‭.‬

می‌گوید‭: ‬گرسنگی‭ ‬و‭ ‬اندوه‭ ‬پدر‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬را‭ ‬درآورده،‭ ‬کسی‭ ‬که‭ ‬می‌خواهد‭ ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬کند‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشد‭ ‬آسایش‭ ‬مردمان‭ ‬سرزمین‭ ‬خودش‭ ‬را‭ ‬تامین‭ ‬کند‭.‬

مملکت‭ ‬امام‭ ‬زمان‭(‬عج‭) ‬است‭ ‬درست ‬ولی‭ ‬الان‭ ‬دست‭ ‬شمای‭ ‬مسئول‭ ‬است‭!‬

میرزاعلی‭ ‬با‭ ‬همان‭ ‬لحن‭ ‬و‭ ‬کلام‭ ‬ساده‭ ‬و‭ ‬شیرینی‭ ‬که‭ ‬دارد‭ ‬می‌گوید‭: ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬امام‭ ‬زمان‭ (‬عج‭) ‬است،‭ ‬اصلا‭ ‬همه‌ی‭ ‬امور‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬به‭ ‬دست‭ ‬امام‭ ‬زمان‭ (‬عج‭) ‬است‭ ‬اما‭ ‬الان‭ ‬که‭ ‬شمای‭ ‬مسئول‭ ‬قبول‭ ‬زحمت‭ ‬کرده‌ای‭ ‬باید‭ ‬برای‭ ‬رفاه‭ ‬و‭ ‬آسایش‭ ‬مردمان‭ ‬این‭ ‬سرزمین‭ ‬تلاش‭ ‬کنی‭. ‬تلاش‭ ‬به‭ ‬تنهایی‭ ‬کافی‭ ‬نیست‭ ‬اول‭ ‬باید‭ ‬تجربه‭ ‬کسب‭ ‬کنی‭ ‬و‭ ‬شهامت‭ ‬داشته‭ ‬باشی‭ ‬واگرنه‭ ‬کارها‭ ‬به‭ ‬سامان‭ ‬نخواهد‭ ‬شد‭

می‌گوید: ‬دنیا‭ ‬روی‭ ‬سر‭ ‬آدم‌های‭ ‬خوب‭ ‬می‌چرخد،‭ ‬چه‭ ‬یکی‭ ‬چه‭ ‬همه‭. ‬می‌گوید‭: ‬مردم‭ ‬یک‭ ‬سرزمین‭ ‬وقتی‭ ‬برای‭ ‬معیشت‭ ‬به‭ ‬سختی‭ ‬افتادند‭ ‬یعنی‭ ‬یک‭ ‬جای‭ ‬کار‭ ‬می‌لنگد‭. ‬می‌گوید‭: ‬فرمان‭ ‬هدایت‭ ‬این‭ ‬ماشین‭ ‬را‭ ‬دست‭ ‬آدم‌های‭ ‬بی‌تجربه‌ی‭ ‬ترسو‭ ‬دادیم‭ ‬که‭ ‬این‭ ‬جوری‭ ‬شد‭.‬

 ‬اخباری‭ ‬که‭ ‬بوی‭ ‬آشوب‭ ‬بدهد‭ ‬را‭ ‬دوست‭ ‬ندارم‭!‬

از‭ ‬میرزاعلی‭ ‬پرسیدم‭: ‬تلویزیون‭ ‬نگاه‭ ‬می‌کنی؟‭ ‬می‌گوید‭: ‬قبلاً‭ ‬بله،‭ ‬اخبار‭ ‬را‭ ‬دوست‭ ‬می‌دارم‭ ‬اما‭ ‬این‭ ‬روزها‭ ‬وقتی‭ ‬تلویزیون‭ ‬را‭ ‬نگاه‭ ‬می‌کنم‭ ‬غمگین‭ ‬می‌شوم،‭ ‬اصلا‭ ‬از‭ ‬اخباری‭ ‬که‭ ‬بوی‭ ‬آشوب‭ ‬بدهد‭ ‬بدم‭ ‬می‌آید‭

می‌گوید‭: ‬دسته‭ ‬دسته‭ ‬شده‌ایم‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬اصلاً‭ ‬خوب‭ ‬نیست‭. ‬می‌گوید‭: ‬باید‭ ‬یکی‭ ‬بشویم‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬هم‭ ‬برای‭ ‬آبادی‭ ‬خرابی‌ها‭ ‬و‭ ‬ترمیم‭ ‬ناهمواری‌ها‭ ‬تلاش‭ ‬کنیم‭. ‬می‌گوید‭: ‬از‭ ‬این‭ ‬که‭ ‬یک‭ ‬عده‭ ‬این‭ ‬طرف‭ ‬بایستند‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬عده‭ ‬آن‭ ‬طرف‭ ‬بیمناکم‭. ‬می‌گوید‭: ‬اول‭ ‬باید‭ ‬دل‌ها‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬هم‭ ‬نزدیک‭ ‬کنیم‭.‬

هیچ‭ ‬کوری‭ ‬به‭ ‬چاه‭ ‬نمی‌افتد

می‌پرسیم‭: ‬میرزاعلی‭! ‬چه‭ ‬شد‭ ‬که‭ ‬روزگارمان‭ ‬این‭ ‬گونه‭ ‬شد؟‭ ‬می‌گوید‭: ‬کور‭ ‬از‭ ‬بینا،‭ ‬بیناتر‭ ‬است‭ ‬چون‭ ‬بدون‭ ‬عصا‭ ‬حرکت‭ ‬نمی‌کند‭. ‬می‌گوید‭: ‬اول‭ ‬مسیر‭ ‬را‭ ‬بررسی‭ ‬می‌کند‭ ‬بعد‭ ‬قدم‭ ‬بر‭ ‬می‌دارد‭. ‬می‌گوید‭: ‬امور‭ ‬مملکت‭ ‬همان‭ ‬کوری‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬عصا‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬نداشته‭ ‬وگرنه‭ ‬به‭ ‬چاه‭ ‬نمی‌افتاد‭. ‬می‌گوید‭: ‬حواس‌مان‭ ‬جمع‭ ‬نبود‭ ‬که‭ ‬مملکت‭ ‬را‭ ‬انداختیم‭ ‬توی‭ ‬چاله‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬جان‭ ‬هم‭ ‬افتاده‭ ‬ایم‭. ‬می‌گوید‭ :‬قبل‭ ‬از‭ ‬هر‭ ‬کاری‭ ‬باید‭ ‬مملکت‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬چاله‭ ‬درآوریم، ‬می‌گوید‭: ‬قبلاً‭ ‬گفتم‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نکرد،‭ ‬حالا‭ ‬هم‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نخواهد‭ ‬کرد‭!‬

 ‬هیهات،‭ ‬هیهات‭!‬

میرزاعلی‭ ‬وسط‭ ‬صحبت‌ها‭ ‬همسرش‭ ‬را‭ ‬صدا‭ ‬می‌کند‭ ‬تا‭ ‬از‭ ‬زلزله‌ی‭ ‬طبس‭ ‬بگوید‭ ‬و‭ ‬خاطره‌ی‭ ‬تلخی‭ ‬که‭ ‬دارد‭.‬

همسر‭ ‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬می‌گوید‭: ‬زلزله‭ ‬که‭ ‬آمد،‭ ‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬رفته‭ ‬بود‭ ‬مشهد‭ ‬دنبال‭ ‬کاری‭ ‬و‭ ‬نبود‭. ‬می‌گوید‭: ‬زلزله‌ی‭ ‬طبس‭ ‬خیلی‌ها‭ ‬را‭ ‬کشت‭ ‬اما‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬و‭ ‬بچه‌هایم‭ ‬هیچ‭ ‬آسیبی‭ ‬نرسید‭. ‬می‌گوید‭: ‬رفته‭ ‬بودم‭ ‬برای‭ ‬بچه‌ها‭ ‬پتو‭ ‬بگیرم‭ ‬الکی‭ ‬گفتند‭ ‬گرفته‌ایم‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬خیلی‭ ‬ناراحت‭ ‬شدم‭. ‬می‌گوید‭: ‬دیگر‭ ‬برای‭ ‬گرفتن‭ ‬کمک‌ها‭ ‬مراجعه‭ ‬نکردم‭ ‬و‭ ‬گفتم‭ ‬خدا‭ ‬خودش‭ ‬کمک‭ ‬کند‭ ‬و‭ ‬کمک‭ ‬کرد‭.‬

میرزا‭ ‬علی‭ ‬را‭ ‬باید‭ ‬برگردانیم‭ ‬همان‭ ‬کنار‭ ‬بانک‭ ‬سپه‭. ‬او‭ ‬می‌رود‭ ‬داخل‭ ‬خانه‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬یک‭ ‬کیسه‭ ‬خرما‭ ‬بازمی‭ ‬گردد‭. ‬همسر‭ ‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬هم‭ ‬با‭ ‬یک‭ ‬سینی‭ ‬چای‭ ‬می‌آید‭. ‬می‌خواهیم‭ ‬بازهم‭ ‬بپرسیم‭ ‬اما‭ ‬نمی‌خواهیم‭ ‬خسته‌اش‭ ‬کنیم‭ ‬همه‌ی‭ ‬پرسش‌ها‭ ‬را‭ ‬خلاصه‭ ‬می‌کنم‭ ‬در‭ ‬یک‭ ‬پرسش‭ ‬و‭ ‬رو‭ ‬می‌کنم‭ ‬به‭ ‬میرزاعلی‭ ‬و‭ ‬می‌گویم‭: ‬میرزا‭ ‬علی‭! ‬اوضاع‭ ‬را‭ ‬چطور‭ ‬می‌بینی؟‭ ‬بالاخره‭ ‬که‭ ‬نمی‌شود‭ ‬اینگونه‭ ‬باقی‭ ‬بماند‭. ‬به‭ ‬نظرت‭ ‬

خوب‭ ‬می‌شود؟

میرزا‭ ‬علی‭ ‬دیگر‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬نگاه‭ ‬نمی‌کند‭. ‬چشم‭ ‬می‌دوزد‭ ‬به‭ ‬خاک‭ ‬و‭ ‬همین‭ ‬دو‭ ‬کلمه‭ ‬را‭ ‬می‌گوید‭: ‬‮«‬هیهات،‭ ‬هیهات‭!‬‮»‬

 

منبع: آفتاب یزد

ارسال نظر