اقتصاد۲۴-دو ماه پیش گفتند پرونده آنها به مرحله «انشای رای» رسیده. در این دو ماه میشد شفای ابنسینا را هم رونویسی کرد، این چه انشای رایی است. آخر میدانید که پورسینا، بخشهای مهمی از کتاب سترگش را در زندان نوشت.
در تحریریه تصمیم میگیرم برای آنها بنویسم. میدانم که روزنامه به زندان میرود و آنها آن را میخوانند. شاید از اینکه نام خودشان را در صفحات روزنامه نبینند، ناراحت شوند. شاید فکر کنند که ما آنها را فراموش کردهایم، یادمان رفته. درحالی که اینطور نیست. واقعا اینطور نیست. شخصا روزی چند بار به یادشان میافتم. نمیدانم چه کاری از دستم بر میآید. باقی دوستانم هم همینطور هستند. در هر گفتوگویی که راجع به روزنامه و روزنامهنگاری میشود، یاد آنها هم حضور دارد. در بحث از شرایط روز هم. اصلا مگر میشود در روزنامه بود و این دو روزنامهنگار حرفهای و توانمند را فراموش کرد.
بیشتر بخوانید: احسان پیربرناش خبرنگار ورزشی به ۱۰ سال حبس محکوم شد
می دانم، میدانم که بسیاری خیلی از این حرفها را نمیپسندند. میگویند آنها که اشتباهی نکردهاند که معذرت خواهی میکنی. قبول. اما یک طرف قضیه که اتفاقا طرف پرزور است، این حرف را قبول ندارد. چه باید کرد؟ چه میشود کرد؟ خلاصه که مستاصل شدهام. مستاصل شدهایم. من فقط میخواهم که دوستانمان آزاد شوند، پیش خانوادههایشان برگردند و این کابوس یکساله تمام شود. البته معلوم است که نه به هر قیمتی. اما سلامتی و آزادی آنها از همهچیز مهمتر است، چون همه مفاهیم و ایدههای خوب، همه فضیلتها، با آزادی و سلامت و نشاط آنها معنا مییابد. به امیر میگویم، دوست دارم این آخرین یادداشتی باشد که برای آنها و برای آزادی آنها مینویسم. حالا به خودشان میگویم، به الهه محمدی و نیلوفر حامدی. ما منتظر آزادی شما هستیم. ما به یادتان هستیم. ما شما را فراموش نکردهایم و آرزو میکنیم که دفعه بعد، خیلی زود، وقتی درباره شما مینویسیم، آزاد باشید و رها. تا آن زمان نزدیک، مراقب خودتان باشید. با امید.