اقتصاد۲۴- مریم آیتی: نادرشاه افشار یکی از پادشاهان بزرگ ایران است که تلاش بسیاری برای نجات ایران از چنگ قدرتهای وقت خود، بهویژه افغان ها و عثمانیها انجام داد. از او با عناوینی مانند ناپلئون شرق یا ناپلئون ایران و آخرین فاتح بزرگ آسیای میانه یاد شده است. نادرشاه از معروفترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است و تعداد زیادی از مورخین وی را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسلام میدانند.
«نادر» پادشاهی رشید و دلاور و جنگجویی با تدبیر بود، اما در پنج سال پایانی عمرش گرفتار بدبینی شد و همه تلاشهایی که برای آرامش و آسایش مردم انجام داده بود را با ظلم در حق آنها، از بین برد. قضاوت درباره این شخصیت تاریخی آسان نیست؛ چون هم خدمات زیادی در عصر خود انجام داد و هم در پایان عمر دچار اشتباهات جبرانناپذیر شد
نادرشاه افشار (۲۸ محرم ۱۱۰۰ ه. ق – ۱۱ جمادیالثّانی ۱۱۶۰ ه. ق) پایهگذار دودمان افشار بود و از ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ ه. ق بهعنوان شاه ایران حکومت کرد.
بیرون راندن افغانهای هوتکی، عثمانیها و روسها از کشور، بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته و یکپارچهسازی ایران، فتح دهلی، ترکستان و جنگهای پیروزمندانه نادرشاه سبب شهرت بسیار او شدند.
زندگینامه نادرشاه افشار
نام کامل: نادر قلی یا نَدَرقلی
متولد: ۱۰۶۷ شمسی کلات نادری پایتخت ایران در دوره افشاریه
مرگ: ۱۱۲۶ شمسی فتحآباد، قوچان
تاجگذاری: ۱۸ اسفند ۱۱۱۴ خورشیدی
لقب (ها): نادر قلی بیگ - تهماسبقلی خان - نایبالسلطنه - نادرشاه
پدر نادرشاه: امامقلی خان
همسران نادرشاه: گلاَفشان خاتون - گوهرشاد خاتون - راضیه سلطان بیگم
فرزندان نادرشاه: رضاقلی میرزا، نصرالله میرزا، امامقلی میرزا، محمدالله میرزا، جهدالله میرزا، علی میرزا خان
از ابتدای زندگی نادرشاه افشار اطلاعات زیادی در دست نیست. برخی از مورخان گفتهاند نادر در ۱۰ سالگی اسبسواری میدانست و به شکار شیر و گراز میرفت و وقتی با کودکان دیگر بازی میکرد، همیشه در نقش سردار یا شاه درمیآمد.
طبق منابع تاریخی پدر نادرشاه شغل قابل اعتنایی نداشته و در دربار نیز نبوده است. مورخان پدر نادر را مردی ساده میدانند که به شغل چوپانی مشغول بوده است.
مشخص نیست که نادر تا پیش از راه یافتن به مدارج رشد به چه کاری مشغول بوده و از ابتدای نوجوانی او اطلاعاتی در دست نیست. آنچه مشخص است نادر زندگی اخلاف خود را دنبال نکرده است.
نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکان خوارزم به اسارت درآمد. بعد از مرگ مادر از اسارت گریخت و به خراسان بازگشت و به خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ کوسه، رئیس ایل افشار از شهرهای خراسان در آمد. او بهدلیل رشادتی که داشت توانست در دربار باباعلی بیگ به مقام نگهبانی منصوب شود و با دختر حاکم ازدواج کند و به مقام «تفنگچی آقاسیگری» برسد.
شروع جنگهای نادرشاه افشار
نادرشاه نبوغ نظامی بیمانندی داشت. تدبیرهای جنگی او سبب شد در هیچ یک از جنگهای عصر خود شکست را تجربه نکند.
دوره اول، دوره نبوغ نظامی نادر که منجر به آرام شدن اوضاع ایران و غلبه او بر افغانها، عثمانیها، روسها و سلطه بر هند و ثروت فراوان آن شد.
دوره دوم، پنج سال پایانی حکومت نادر است که رفتارهای خارج از منطق او منجر به نارضایتی مردم از حکومت نادر و نابودی او شد.
جنگ نادرشاه با ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان)
نادر رشادت زیادی از خود نشان میداد و هر روز به مقام بالاتری میرسید. زمانی که ترکمنها و ازبکان به مرزهای شرقی ایران حمله میکردند، نادر به آنها حمله میبرد و آنها را در هم میشکست و از مرزهای ایران بیرون میراند. پس از مرگ باباعلی بیگ، نادر جای او را گرفت. تا این زمان آوازه دلاوریهای نادر در خراسان پیچیده بود و کسی در ابیورد و کلات جرات مخالفت با جانشینی او را نداشت. در این زمان، تهماسب قلی خان جلایر دوست و یار وفادار نادر به او پیوست و نادر را یاری بسیار داد. نادر قدرت خود را توسعه داد؛ اما خراسان در آن زمان یک سرزمین یکدست نبود که نادر بتواند بر آن سلطه پیدا کند.
ملک محمود سیستانی، حاکم تون، دایره نفوذ خود را بسط داد و با توجه به اختلالی که در کار مملکت و هسته مرکزی دولت صفویه میدید، به شهر مشهد دست دراز کرد. او از نادر کمک خواست و نادر پذیرفت.
اما از سوی دیگر شاه تهماسب سوم صفوی نماینده خود را به نزد نادر فرستاد و از او تقاضا کرد برای مقابله با ملک محمود سیستانی به او کمک کند. نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد. نادر با همراهی سپاه شاه صفوی در مقابل ملک محمود ایستاد و او را شکست داد و توانست خراسان را به تصرف خود درآورد و پسرش رضاقلی میرزا را بهعنوان حاکم خراسان انتخاب کرد و راهی اصفهان شد.
جنگ نادرشاه با افغانها
پس از سقوط سلسله صفویه، افغانها به رهبری محمود افغان شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده و اصفهان را تصرف کردند و چندین ماه بر تخت شاهی ایران تکیه زدند.
اشرف افغان که از پیشرفتهای نادر سخت هراسیده بود لشکری فراهم آورد و به جنگ او شتافت. در مهماندوست دامغان میان سپاه نادر و اشرف جنگی در گرفت و افغانان شکست خوردند و دو روزه خود را به تهران رساندند، و از آنجا شتابان به اصفهان گریختند تا سپاه بیشتری فراهم کنند. نادر به دنبال افغانها به سمت اصفهان تاخت و در مورچه خورتِ اصفهان سپاه افغانها شکست دیگری را متحمل شد، لشکر چنان درهم شکست که اصفهان را گذاشتند و به سوی شیراز گریختند. نادر افغانان را دنبال کرد و در زرقان فارس آنها را یکسره در هم کوبید و افغانها به سمت هندوستان پراکنده شدند، اشرف افغان هم در بلوچستان کشته شد. شورش افغان که نزدیک بود کشور ایران را برباد دهد پس از هفت سال فرو نشست.
نادرشاه افشار اصفهان را از محاصره افغانها درآورد و آن را به صفویه بازگرداند؛ اما، چون لیاقت شاه صفوی را در حفظ ایران کارآمد ندید، با رضایت بزرگان خود بر تخت شاهی ایران تکیه زد.
در دوران نادر، ایران درگیر شورشهای داخلی شد و همسایگان ایران نیز در ابتدای کار وی تلاش کردند تا برخی شهرهای مرزی ایران را صاحب شوند؛ اما نادر آنها را شکست داد. نادر در عصر پادشاهی خود چندین بار با حکومت عثمانی وارد جنگ شد؛ اما شورشهای داخلی ایران اجازه تمرکز به او نمیداد که کار را یکسره کند. سرانجام نادرشاه در طی سه جنگ بر عثمانیها مسلط شد.
جنگ نادرشاه با عثمانیها
نادر برای مقابله با عثمانی تلاش زیادی کرد، اما هر بار با شورشهای داخلی مواجهه میشد و به ناچار کار مقابله با عثمانیها نیمهتمام میماند. وقتی برای مقابله با محاصره خراسان برای جنگ با هرات رفته بود، شاه طهماسب صفوی که از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت شده بود، برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.
نادر که از سیاست نابخردانه شاه طهماسب صفوی سخت ناراحت بود، وقتی هرات را تصرف کرد به اصفهان بازگشت و در محل هزار جریب جشنی برای پیروزی ترتیب داد و شاه تهماسب را دعوت کرد تا از ارتش سان ببیند. بعد از آن مجلس میگساری ترتیب داد و شاه در خوردن شراب افراط کرد و مدهوش شد.
نادر از فرصت استفاده کرد و به بزرگان حاضر در مجلس گوشزد کرد که چنین فردی لیاقت شاهی بر ایران را ندارد و گفت: من آنچه حق کوشش بود بهجای آوردم و مملکت را از تجاوز روس و عثمانی نجات دادم و متجاسران افغان را بهجای خود نشاندم. اکنون نیازمند استراحت هستم، هر که را بخواهید میتوانید به سلطنت انتخاب کنید.
محارم نادر پیش از جلسه، در میان مردم پخش کرده بودند که نادر لیاقت سلطنت را دارد و بهترین فرد برای در دست گرفتن زمام ایران است. مشاوران نادرشاه در جلسه از او خواستند خود حکومت را به دست گیرد، از بزرگان حاضر در جلسه کسی مخالفتی نکرد. بزرگان، نادرشاه را با قبول شرایطی به سلطنت ایران برگزیدند.
بزرگان پذیرفتند و شاه تهماسب را از حکومت خلع کردند و فرزند هشت ماهه تهماسب با نام شاه عباس سوم صفوی را بهجای او گذاشتند و نادر نائبالسلطنه او اعلام شد.
نادر در دوران پادشاهیاش حملاتی به عثمانی، هند، روسیه، بخارا و ماوراءالنهر داشت و این سرزمینها را به زیر سلطه خود درآورد و توانست بینالنهرین را بهطور کامل از سلطه عثمانی بیرون آورده و ضمیمه قلمرو خود کند.
حمله به هند و شروع شکهای نادرشاه افشار
نادر پس از رسیدن به حکومت به هند حمله کرد و با فتح هند مال فراوانی به دست آورد. محاصره قندهار ۱۵ ماه طول کشید و پس از آن دهلی را در سال ۱۱۵۱ هجری قمری از دست محمد شاه درآورد و خزانه وی را به تاراج برد. او با تصرف دهلی، ثروت سرشار هند را به ایران انتقال داد؛ اما نتوانست این ثروت را در راه آبادانی ایران به کار ببرد.
وی پس از جنگهای بسیار به اطرافیان خود بدگمان شد و آنها را کور کرد و از بین برد. نادر سیاست این را نداشت که برای خود جانشینی تربیت کند. او بهدلیل خودشیفتگی، در پایان عمر به اطرافیان خود و مردم بسیار سختگیری کرد و هر جا اعتراضی علیه او شکل گرفت، هجوم آورد و به قتل عام مردم پرداخت.
در جریان حمله به هند بر علیه او شورش شد و به نادر که برای دفع شورش رفته بود، تیری پرتاب شد و اشتباهی به فردی که کنار نادر بود اصابت کرد. نادر خشم گرفت و به تلافی آ، ن شهر دهلی را به آتش کشید و بسیاری از مردم آن را از دم تیغ گذراند. این اولین بیعدالتی بود که از نادر سر زد.
پس از آن به ماوراءالنهر، خوارزم و داغستان لشکر کشید و آنها را به تصرف خود درآورد. نادر پس از پیروزی بر مناطق شمال شرقی ایران به مشهد رفت و سپس خواست که از راه مازندران به تهران برود که در میان جنگلهای سواد کوه هدف تیری قرار گرفت؛ اما تیر به او اصابت نکرد. نادر از آنجا دچار شک به اطرافیانش شد و شخصیت او تغییر کرد. او به پسرش رضاقلی میراز مشکوک شد. این سوءظن او را رها نکرد و در اولین اقدام، دستور داد پسرش رضاقلی میرزا را کور کنند.
پس از این، نادر هر کسی را که کوچکترین اعتراضی علیه او میکرد، از دم تیغ میگذراند. او به تمام اطرافیان خود بدبین شده بود و با کوچکترین شکی آنها را کور میکرد یا میکشت. مورخان درباره این رفتارهای نادرشاه نظرات مختلفی دادهاند. برخی بدبینی مفرط او را دلیل بر این رفتارها میدانند و برخی دیگر ثروت سرشار نادرشاه را سبب سرمستی، حرص و زایل شدن عقل وی قلمداد کردهاند. دو سال آخر عمر نادرشاه جزو بدترین سالهای حکومت او بود.
مرگ نادرشاه افشار
به نادرشاه خبر رسید که کردهای خبوشان علیه او دست به شورش زدهاند. نادرشاه ابتدا تردید داشت با آنها روبهرو شود و تصمیم گرفت به کلات فرار کند؛ اما مشاورانش او را منع کردند. پس تصمیم گرفت به مقابله با آنها بپردازد پس برای رفع شورشهای مردم علیه مالیات زیاد به خراسان رفت.
جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و او را در خبوشان به قتل رساندند تا خود و اطرافیان نادر و مردم عادی را از سایه ترس او نجات دهند. به این ترتیب زندگی او پایان یافت.
پس از مرگ نادرشاه، بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزاده نادر، عادلشاه کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم کشت و از تمام اینان فقط نوه نادرشاه، شاهرخ میرزا را زنده نگهداشت، شاهرخ بزرگترین فرزند رضاقلی میرزا؛ ولیعهد نادرشاه و نوهٔ دختری شاه سلطان حسین صفوی بود.
گفتهاند از ابقای او منظورش این بود که شاید روزی مردم ایران خواستند که پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.
بعضی جنگهای نادرشاه افشار
• اردوکشی سبزوار
• جنگهای ایران و عثمانی
• جنگهای ایران و گورکانیان هند
• جنگهای نادرشاه در داغستان
• جنگهای نادری
• شورش محمدتقی خان شیرازی
• شورش محمدخان بلوچ
• محاصره قندهار
• نبرد تنگه خیبر
• نبرد دامغان
• نبرد کافر قلعه
• نبرد کرکوک
• نبرد کرنال
• نبرد مورچهخورت
• نبرد هرات
آرامگاه نادرشاه افشار
آرامگاه نادرشاه افشار در مشهد به فاصله کمی از حرم امام رضا قرار دارد. نادر ابتدا مشهد را پایتخت خود انتخاب کرد و مقبره خود را در آن ساخت. وقتی در سال ۱۱۴۸ هجری قمری پادشاه رسمی ایران شد، با بازگشت از هند تصیم گرفت مقبره دیگری برای خود بسازد. دستور داد سنگ مرمر بزرگی از آذربایجان به خراسان ببرند که وزن زیادی داشت و حمل و نقل آن بسیار هزینهبر بود. او قصد داشت از این سنگها برای بنای مقبره خود استفاده کند.
سرانجام در پایان عمرش «مقبره خورشید» را ساخت و آن را مقبره خانوادگی خود نامید. اما جسدش در هیچکدام از این مقبرهها قرار نگرفت؛ زیرا سر نادرشاه پس از قتل به هرات فرستاده شد و جسد بدون سرش ابتدا در این آرامگاه خاک شد و بعدها توسط آقامحمدخان به تهران برده شد.
آرامگاه نادرشاه در مشهد از معماری باشکوهی برخوردار است و موزه نادری نیز برای بازدید گردشگران در آن واقع شده است.
وصیت نامه نادرشاه افشار
کمربند سلطنت، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد، اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است.
هنگامی که برخواستم از ایران ویرانهای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون. سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است.
لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم. برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمیکنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست میآورم. گاهی سکوتم، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب مینشاند.
کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون میآیند. انتقام از خراب کننده و ندایی از درونم میگفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم.
فراموش نکنید که حفظ سلطنت به داشتن عصای سلطنت نیست بلکه مطمئنترین و حقیقی ترین، حافظان آن دوستان وفا دارند و به دست آوردن این دوستان به زور میسر نمیشود، زیرا وفا ثمر نیکی است. اگر میخواهید به دشمنان زیان رسانید به دوستان نیکی کنید.