تاریخ انتشار: ۱۵:۱۲ - ۱۷ آذر ۱۴۰۳

۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران چه گذشت؟

۱۶آذر را باید یکی از روز‌های مهم و فصلی تازه از رابطه دانشگاه و حکومت در تاریخ معاصر ایران دانست. در ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲، اتفاقی تلخ در دانشگاه تهران که در سال‌های بعد تاکنون، این روز را به یکی از مهم‌ترین رویداد‌های تاریخ معاصر تبدیل کرده است.

اقتصاد۲۴-محمدرضاپهلوی، پادشاه وقت شایدهیچ‌گاه این تصور را نداشت که رفتار تمامیت خواهانه و دیکتاتورمآبانه وی این روز رادر تاریخ ایران، به روزی یگانه به‌ویژه در جنبش دانشجویی تبدیل کند. محمدرضا شاه پهلوی سرمست از کودتای ۲۸ مرداد و باز گشت پس از فرارش به بغداد و رم حالا می‌خواست قدرت خود را به رخ مهم‌ترین پایگاه باقی مانده حامی دموکراسی و دولت دکتر محمد مصدق بکشد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، رژیم که توانسته بود دوباره در رأس قدرت قرار بگیرد، درصدد برآمد تا پایه‌های حکومت خود را تثبیت کند، اما برای این هدف، دانشگاه را مهم‌ترین مانع در مقابل خود می‌دید.

از سویی دیگر این تصمیم حاکمیت در حالی در شرف انجام بود که اولین بارقه‌های جنبش‌های دانشجویی کمتر از یک دهه پس از تشکیل دانشگاه در سال ۱۳۲۱، پایه گذاری شد. سال‌های تلاش برای ملی‌شدن صنعت نفت، سال‌های اوج فعالیت جنبش دانشجویی نیز بود. دانشگاه در کنار بازار به دو رکن اساسی در اعتراضات تبدیل شد و پا به پای جامعه پیش آمد و نشان داد که سنگری مقاوم در برابر خواست‌های استعمار و استبداد است، اما شاید بزرگ‌ترین منتقدان و مخالفان دولت محمدرضا شاه تصور نمی‌کردند او برای نشان دادن قدرت برآمده از کودتا و ضرب شست نشان دادن به دانشگاه، به چنان رویکردی دست بزند که نیروی نظامی را وارد دانشگاه کند و دست به سرکوب بی امان دانشجویان در آن سطح بزند. دانشجویان در حالی در روز ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ مورد حمله نیرو‌های گارد قرار گرفتند که سر کلاس‌ها حاضر بودند و دانشجویان فنی حداقل در آن روز تجمعی را سازماندهی نکرده بودند.

بسیاری، اما بعد‌ها معتقد بودند آن چه در ۱۶ آذر رخ داد، بیش از همه به سفر نیکسون و حضور وی در دانشگاه مربوط می‌شد و قرار بود این سرکوب دانشگاه در راستای سکوت دانشگاه در روز‌های ۱۷ و ۱۸ آذر رقم بخورد. کامل‌ترین گزارش از اتفاقات روز ۱۶ آذر را، اما می‌توان گزارش مکتوب شهید مصطفی چمران دانست که خود او از شاهدان عینی این حادثه بود. این گزارش در سال ۱۳۴۱ و ۹ سال پس از واقعه سرکوب و شهادت سه دانشجو، مصطفی بزرگ نیا، هادی شریعت رضوی و احمد قندچی به رشته تحریر درآمد. واقعه‌ای که دکتر چمران همواره آن را در پیش چشمانش زنده تصویر می‌کرد. آن چه در ادامه می‌خوانید، خوانشی است از روایت شهید دکتر مصطفی چمران از این واقعه تاریخی.

روز‌های پراضطراب پس از کودتا

روز‌های ۱۴و ۱۵آذر سال ۱۳۳۲ دانشگاه روز‌های پراضطرابی را می‌گذراند، آن‌گاه که تظاهرات دانشجویان با تحریک نیرو‌های امنیتی به خارج از دانشگاه کشیده شد. طبق برنامه‌ریزی قرار بود ریچارد نیکسون، معاون رییس جمهور وقت آمریکا ۱۷ آذر از دانشگاه تهران دکتری افتخاری حقوق دریافت کند. روشن بود که دانشجویان معترض به کودتای ۲۸ مرداد، این موضوع را توهین و دهن‌کجی آشکار رژیم استبدادی می‌دانستند.

از سویی شاه نیز می‌خواست دلیلی برای توجیه پروژه سرکوب خود در دانشگاه داشته باشد. دو روز قبل از واقعه، زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد «دنیس رایت» کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از ۱۴ آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه عده‏ای در بازار و دانشگاه دستگیر شدند. این وضع در ۱۵ آذر نیز ادامه یافت.

روز واقعه

صبح ۱۶ آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه اوضاع غیر عادی در اطراف دانشگاه تهران شدند. دانشجویان حتی‌الامکان سعی می‏کردند که به هیچ وجه بهانه‏ای به دست نظامیان ندهند.

از این رو با خونسردی و احتیاط به کلاس‌ها رفتند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و، چون بهانه‏ای به دست کماندو‌های مستقر در دانشگاه نیامد، به داخل دانشکده‏ها هجوم آوردند و از دانشکده‌های پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند.

چون احتمال وقوع حوادث وخیم‏تری می‏رفت، رییس وقت دانشگاه تهران برای حفظ جان دانشجویان، کل دانشگاه را تعطیل کردو به دانشجویان گفت به خانه‏های خود بروند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم رییس دانشگاه، محوطه را ترک ‏کردنداما تازه نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنی حمله کردند. ظاهرا بهانه حمله به دانشکده این بود که در این گیر و دار، دو دانشجوی رشته ساختمان به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض کردند.


بیشتر بخوانید:فیلم/ شوخی پزشکیان با یکی از دانشجویان


نظامیان برای دستگیری آنان وارد دانشکده فنی و کلاس درس مهندس شمس شدند تا دانشجویان معترض را دستگیر کنند. وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض کرد، او را با مسلسل سر جای خود ‏نشاندند. مصطفی چمران بخش دیگری از ماجرا را این گونه توصیف می‌کند: «در خلال این احوال مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا می‌کوشیدند که از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند». به نظر می‌رسد در آن روز مسئولان دانشکده فنی دانشگاه تهران هر چه در توان داشتند انجام دادند تا در مقابل نیرو‌های نظامی بایستند، اما دستوری رسیده بود تا به قیمت ریختن خون این جوانان نیز اجازه فعالیت به آنان داده نشود.

اوج گرفتن کارزار در دانشگاه فنی

در این میان، عده‏ای از سربازان، دانشکده فنی را محاصره کردند تا کسی از میدان نگریزد. آنگاه دسته‏ای از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاشتند تا از در‌های جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. چمران، اما آغاز ماجرا را این گونه توصیف می‌کند: «در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم می‌دید و خود را کشته می‌دانست، دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعار‌های کوتاه بیرون ریخت؛ «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه».

طبق گزارش شهید چمران، شاید لحظه‌ای از سر دادن این شعار نگذشته بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و دانشجویان غافلگیر شدند. در همان لحظه نخست عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. براساس شواهد و اسناد میان محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت‏های جنوبی، سه پله وجود داشت و همین باعث شد که هنگام عقب‌نشینی، عده زیادی از دانشجویان روی پله‏ها بیفتند و نتوانند خود را نجات دهند

لحظه‌های شهادت

در همان ابتدا مصطفی بزرگ‌نیا به ضرب سه گلوله از پا در می‌آید. مهندس مهدی شریعت‌رضوی که ابتدا هدف قرار گرفته بود، به سختی مجروح شد و بر زمین می‏خزید و ناله می‏کرد که دوباره هدف گلوله قرار می‌گیرد. احمد قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشت و در جای اولیه خود ایستاده بود.

وی از گلوله باران اول مصون مانده بود که رگبار مسلسل سینه او را شکافت. شهید چمران این حادثه را این گونه روایت می‌کند: «بعد از پایان درگیری‏ها احمدقندچی هنوز زنده بود. او را به یکی از بیمارستان‏های نظامی تهران منتقل کردند. در درگیری‏ها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکیده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود، با وجود این مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا کردند و ۲۴ ساعت بعد او مظلومانه شهید شد».

ریشه‌های واقعه از زبان چمران

شهید چمران درباره حادثه ۱۶ آذر می‌گوید: «وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می‌بینم. صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحان را در میان این سکوت دردناک می‌شنوم. دانشکده فنی خون‌آلود را در آن روز و روز‌های بعد به رای‌العین می‌بینم.


بیشتر بخوانید:تحولات دانشگاه در تاریخ معاصر ایران


نیکسون، معاون رییس جمهور آمریکا به ایران می‌آمد تا نتیجه بیست و یک میلیون دلار خرج کودتا را ببیند». مظلومیت شهید احمد قندچی تا مدت‌ها در دانشگاه تهران روایت می‌شده است. بعد از شهادت، به خانواده‏ وی گفته می‌شود که احمد را با دو شهید دیگر در امامزاده عبدا... دفن کرده‏اند. برادر شهید قندچی به شهید چمران می‌گوید: «بعد از اینکه فهمیدیم احمد را در مسگرآباد دفن کرده‏اند، با خانواده شریعت‌رضوی و بزرگ‌نیا به آنجا رفتیم و قبر شهید را نبش کردیم و او را مخفیانه به امامزاده عبدا... بردیم و در آنجا در کنار دوستانش به خاک سپردیم». طبق گزارش‌ها و روایت شاهدان عینی، بدن مجروحان بیش از دو ساعت در میان دانشگاه فنی روی زمین افتاده بود. درنهایت براثر این حادثه، سه نفر از دانشجویان (بزرگ‌نیا، قندچی و شریعت رضوی) شهید، بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح که بسیاری از آنان بعد‌ها به زندان منتقل شدند

خبر در شهر پیچید

خبر واقعه ۱۶ آذر به سرعت در شهر پیچید. روز ۱۷ آذر تمام دانشگاه‏های تهران و اغلب شهرستان‏ها در اعتصاب کامل به سر بردند. حتی بسیاری از دبیرستان‏ها هم با تعطیل کردن مدرسه خود، همدوش دانشگاهیان در تظاهرات علیه فجایع ۱۶ آذر و سفر نیکسون به تهران شرکت کردند. برای کم‌رنگ کردن واقعه ۱۶ آذر، عاملان حادثه شروع به دروغ پراکنی کردند و در همان زمان فرماندار نظامی تهران در مقابل خبرنگاران می‌گوید: «دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجبارا تیر‌هایی به هوا شلیک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند». یکی از مجلات آن روز با وجود سانسور شدید آن روزها، به طعنه و طنز می‌نویسد: «اگر تیر‌ها هوایی شلیک شده است، بنابراین دانشجویان پر در آورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده‌اند».

ادامه شقاوت رژیم

از سویی حکومت تازه بعد از این حادثه عمق فاجعه را درک کرده بود و متوجه شده بود که چه احساسی از جامعه آن روز را جریحه‌دار کرده است. از این رو سعی کرد در مقابل هر نوع اعتراضی واکنش تندتری از خود نشان بدهد. به همین دلیل برگزاری هر نوع مراسمی را برای شهدا ممنوع اعلام کرد. برادر شهید شریعت رضوی می‏گوید: «بعد از شهادت این سه تن، به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه های‌مان را هم ندادند، اما در مراسم چهلم به دلیل پافشاری زیادی که کردیم، فقط ۳۰۰ کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود، به من دادند. هر کس می‏خواست به طرف امامزاده عبدا... برود کارتش را کنترل می‏کردند». برادر شهید بزرگ‌نیا نیز می‏گوید: «از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد ۲۰۰ هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم. بعد می‏خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند تا اینکه خودم پیش سرتیپ بختیار، فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد، خودم مسئول باشم».

دکترایی که رنگ خون گرفت

درست روز بعد از واقعه، نیکسون در دانشگاه تهران، دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. صبح ورود نیکسون یکی از روزنامه‏ها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده‏ای به نیکسون نوشت. در این نامه سرگشاده و جسورانه ابتدا به سنت قدیم ایرانی‏ها اشاره می‌شود که «هرگاه دوستی از سفر می‏آید یا کسی از زیارت باز می‌گردد یا حتی شخصیتی بزرگ وارد می‏شود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او قربانی می‏کنیم». آنگاه خطاب به نیکسون گفته شد که «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند».

ارسال نظر