اقتصاد۲۴- آلبرت هیرشمن در روز ۷ آوریل سال ۱۹۱۵ میلادی در برلین آلمان متولد شد. او یکی از اقتصاددانان بسیار اثرگذار و نویسنده تعداد زیادی کتاب در زمینه اقتصاد سیاسی و ایدئولوژیهای این علم در دنیا به شمار میرود که تألیفاتش بارها تجدید چاپ شده و نظراتش در مقالات علمی مختلف مورد استناد قرار گرفته است. هیرشمن تا روز ۱۰ دسامبر سال ۲۰۱۲ میلادی و در سن ۹۷ سالگی به پژوهش در مؤسسه مطالعات اقتصادی پیشرفته آمریکا مشغول بود و در همان روز درگذشت. زندگی و کار او با مفاهیم و اصطلاحات کلیدی متعددی همچون «خروج، اعتراض و وفاداری»، «مرزشکنی»، «جانبداری از امید»، «دگردیسی مشغولیتها» و «پیامدهای ناخواسته» گره خورده است. جرمی آدلمن، نویسندهی کتابی درباره زندگی این اقتصاددان برجسته، از او به عنوان «فیلسوف جهانی» یاد کرده است.
بیوگرافی آلبرت هیرشمن
پدر آلبرت هیرشمن یک پزشک معروف بود. هیرشمن تا سن ۱۷ سالگی در دبیرستان فرانزوسیچه به مطالعه زبانهای یونانی و لاتین، مذهب و اخلاق، ادبیات و ریاضیات پرداخت. او در سال ۱۹۳۲ میلادی تحصیل در رشته اقتصاد را در دانشگاه فردریک - ویلهلم آلمان آغاز کرد. با به قدرت رسیدن هیتلر در سال ۱۹۳۳ و مرگ پدرش بر اثر سرطان، هیرشمن تصمیم گرفت آلمان را ترک کند. او سپس برای ادامه تحصیل به سوربن فرانسه رفت و بعد از اتمام دوره تحصیلش، بورسی از مدرسه اقتصادی لندن دریافت کرد و به آنجا رفت. او سال حضورش در LSE را «سالی سرنوشتساز» میدانست، اگرچه بیان میکند که این مدرسه در آن دوران «بههیچوجه کینزی نبود؛ برعکس، خیلی هم ضدکینزی بود». در نهایت، او در سال ۱۹۳۸ میلادی از دانشگاه تریست کشور انگلستان مدرک دکترای رشته اقتصاد را گرفت.
اندکی پس از پایان تحصیل، هیرشمن به عنوان سرباز داوطلب به اسپانیا رفت و در جنگ داخلی این کشور به طرفداری از حزب جمهوریخواه اسپانیا شرکت کرد. وی که در طول سالهای حیاتش جنگ جهانی دوم را تجربه کرده است، در خاطراتش از تلاشهایی برای نجات پناهندگان از کمپهای فرانسه خبر میدهد. هنگامی که نازیها فرانسه را محاصره کردند، او به همراهی واریان فرای مؤسسهای را تشکیل داد تا هنرمندان و افراد تحصیلکرده اروپا را به آمریکا فراری دهد و از خطر مرگ و نابودی در امان بمانند. در همین سالها بود که او هم به آمریکا مهاجرت کرد و دوره جدیدی از زندگیش در این کشور آغاز شد. او در فاصله سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ میلادی به تدریس در حوزه اقتصاد در دانشگاه برکلی مشغول شد و سه سال بعد از این تاریخ در ارتش آمریکا خدمت کرد و به اروپا اعزام شد.
شغل آلبرت هیرشمن در آکادمی و دولت
بعد از خدمت در ارتش آمریکا، هیرشمن در سال ۱۹۴۶ میلادی به عنوان رئیس بخش اروپای غربی و انگلستان هیئتمدیره فدرالرزرو آمریکا انتخاب شد و شش سال در این سمت باقی ماند. او همچنین مشاور مالی و اقتصادی هیئت برنامهریزی ملی دانشگاه کلمبیا بود و دو سال در این سمت کار کرد. در سال ۱۹۵۴ میلادی، او به عنوان مشاور اقتصادی یک شرکت خصوصی را راهاندازی کرد، اما این شغل را تنها دو سال ادامه داد و دوباره به عرصه آکادمیک بازگشت. او در خاطراتش نوشته است: «حضور در عرصه آکادمیک برای من لذتبخش است و هر بار که به دلیلی از این حوزه فاصله میگیرم متوجه میشوم که کار اشتباهی انجام دادهام».
او در سال ۱۹۵۶ میلادی به عنوان استاد در دانشگاه ییل تدریس کرد و دو سال در این سمت بود. سپس در سال ۱۹۵۸ به دانشگاه کلمبیا رفت و شش سال در این دانشگاه تدریس کرد. هیرشمن پس از آن، ۱۰ سال در دانشگاه هاروارد تدریس کرد و همچنین به عضویت مؤسسه مطالعات اقتصادی پیشرفته درآمد. در سال ۱۹۷۴، او به عنوان پروفسور علوم اجتماعی در مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون انتخاب شد. او تا سال ۲۰۱۲ میلادی به پژوهش در این مؤسسه مشغول بود.
اقتصاد توسعه آلبرت هیرشمن؛ نظریه رشد نامتوازن
اولین و مهمترین حوزه کاری آلبرت هیرشمن در علم اقتصاد، اقتصاد توسعه بود. او تأکید اصلیاش را در مطالعات این حوزه روی رشد نابرابر اقتصادی گذاشت. او بیان کرد که به دلیل کمبود تصمیمگیران قدرتمند و عالم اقتصادی در کشورهای در حال توسعه و ناتوانی تصمیمگیران در ایجاد انگیزه کار و فعالیت و بهکارگیری بهینه از منابع، امکان رشد بهینه اقتصادی با حداکثر توان در این کشورها وجود ندارد. هیرشمن با این دیدگاه، انتقاداتی را نسبت به نظریه رشد متوازن مطرح کرد.
پیشنهاد او برای تغییر این وضعیت، ایجاد صنایع بزرگ در کشور در حال توسعه بود که محصولات تولیدی آنها با صنایع و بنگاههای مختلف در ارتباط باشد و در واقع یا ماده اولیه واحدهای صنعتی زیادی را تأمین کند (ارتباط پیشینی) یا برای ساخت آن ماده اولیه با واحدهای صنعتی مختلف مبادله کالا و پول داشته باشد (ارتباط پسینی). هیرشمن معتقد بود که توسعه چیزی نیست جز فرآیند مستمری که به وسیله زنجیرهای از عدم تعادلها ایجاد و نگاه داشته میشود. به عبارت دیگر، حرکت به سمت سطوح بالاتر توسعه، گذار از یک عدم تعادل به عدم تعادلی دیگر را میسر میسازد. او بر این باور بود که طرحهای استراتژیک، لزوماً از لحاظ اقتصادی سودآور نیستند، بلکه باید نقش رهبری اقتصاد را بر عهده بگیرند و سایر بخشها را به دنبال خود حرکت دهند؛ این طرحها باید بیشترین مبادله را با بخشهای دیگر اقتصادی داشته باشند.
بیشتر بخوانید: رونالد کوز کیست؟/اقتصاددان، برنده نوبل و مبتکر قضیه کوز در اقتصاد
اقتصاد سیاسی و نظریههای قدرتمند آلبرت هیرشمن
هیرشمن بعد از مدتی از اقتصاد توسعه به اقتصاد سیاسی روی آورد و در این حوزه دو نظریه ساده ولی بسیار قدرتمند و مهم را ارائه داد. اولین نظریه، به توصیف سه پاسخ احتمالی اولیه به افت عملکرد بنگاههای اقتصادی و سیاسی میپرداخت که عبارت بودند از: خروج، اعتراض و وفاداری. شهرت هیرشمن بیشتر به خاطر کتاب «خروج، اعتراض و وفاداری» است که در سال ۱۹۷۰ منتشر کرد. خودش معتقد بود که علاقه به موضوع این کتاب از زندگی شخصیاش سرچشمه گرفته است، چرا که بارها با پرسش مهم «باید دست به خروج بزنم یا اعتراض؟» روبهرو بوده است.
از نگاه هیرشمن، وقتی فرد میتواند محیطی را ترک کند، دیگر شکایت و اعتراضی نخواهد کرد؛ گویی خروج و اعتراض «دو هماورد» هستند که رابطه الاکلنگی دارند. با این حال، او بعدها (در جریان فروپاشی دیوار برلین) دریافت که خروج و اعتراض گاهی دست به دست هم میدهند و وقتی فشارهای رقابتی بیشتر میشود، اعتراض نیز اثرگذاری بیشتری خواهد داشت.
دومین نظریه مهم او در حوزه اقتصاد سیاسی، نظریه عکسالعمل در تعاملات سیاسی نام داشت که بسیار مورد استقبال طرفداران احزاب محافظهکار در دنیا قرار گرفت. هیرشمن همچنین در کتاب «خطابه ارتجاع» به نقد جدی طرفداران سه استدلال کلیدی میپردازد و آنها را مرتجع میداند. این سه استدلال عبارتند از: انحراف، بیهودگی و مخاطره.
رویکرد فلسفی و مرزشکنی آلبرت هیرشمن
هیرشمن نه تنها در زندگی شخصی در حال گذر از مرزها بود، بلکه در علوم اجتماعی نیز بهطور خلاقانهای سرگرم مرزشکنی بود. او میگفت: «محبوس کردن من در یک قلمرو خاص بهشدت آزارم میدهد» و دوست داشت مخاطره دستاندازی به رشتهای دیگر را به تن بخرد. به طور کلی میتوان گفت ویژگی اصلی آراء توسعهای هیرشمن هنجارگریزی و تعارض آن با تفکرات متعارف در خصوص توسعه است.
برخلاف رویکرد نئوکلاسیکها که نگاهی فردگرایانه و مکانیکی به اقتصاد داشتند، هیرشمن یک اندیشمند اجتماعی بود و معتقد بود بحث اقتصاد را نمیتوان از کلیت اجتماعی جدا کرد. از منظر روششناختی، او توسعه را نه به معنای رسیدن به تعادل، بلکه تحول در عدم تعادل میدانست.
هیرشمن کار خود را جستوجویی برای «تازگی، خلاقیت و یگانگی» توصیف میکرد. یکی از ویژگیهای جالب کارهای او «وحدت در تنوع» است؛ خوانندگان آثار او با تنوع گسترده و استثنایی موضوعات، مطالب و ساختارهای استدلالی مواجه میشوند. او بیش از آنکه به کشف قوانین علاقهمند باشد، در پی یافتن استثناهای ممکن بر قاعدهها بود. یکی از مهمترین مفاهیم فکری او، «امکانباوری» است که از جنبه هنجاری به حالت امیدواری به سوی چشماندازهای تغییرات اجتماعی سازنده گره میخورد و از نظر روشنفکری به گزارهای مرتبط است که همیشه چیز بیشتری برای کشف وجود دارد. دکتر رنانی در مورد او گفته است که «هیرشمن اقتصاد را زندگی کرده است» نه اینکه آن را در محیط آکادمیک تخیل کرده باشد، و آنچه او مطرح کرده است از جنس «علم زنده» است.
آثار ماندگار آلبرت هیرشمن
هیرشمن در طول سالهای کاری دهها مقاله و کتاب تألیف کرد. از مهمترین آثار او میتوان به «قدرت ملی و ساختار تجارت خارجی» (۱۹۴۵)، «استراتژی توسعه اقتصادی» (۱۹۵۸) و «خروج، اعتراض و وفاداری» (۱۹۷۰) اشاره کرد. از دیگر تألیفات برجسته او میتوان به «سفری به سمت پیشرفت: مطالعات سیاستگذاریهای اقتصادی در آمریکای لاتین» (۱۹۶۳) و «هواهای نفسانی و منافع: استدلالهای سیاسی به طرفداری از سرمایهداری پیش از اوجگیری» (۱۹۷۷) اشاره نمود.
در میان تمام تألیفاتش، او کتاب «تمایلات و علایق» را بیشتر از کتب دیگر میپسندید. او نقل میکند که در زمان تألیف این کتاب بیشترین لذت را برده، زیرا «خود واقعیام و نظرات شخصیام را بیان کردم». او همچنین مقالاتی درخشانی، چون «ساختار کالایی تجارت در دنیا» (۱۹۴۳) و «علیه خستورزی: سه روش آسان برای پیچیده کردن بعضی مقولات گفتمان اقتصادی» را به رشته تحریر درآورد.
آخرین مقاله نوشته شده توسط این اقتصاددان برجسته «درگیریهای اجتماعی و جنبههای جامعه بازاری دموکراتیک» بود که در سال ۱۹۹۴ در نشریه نظریههای سیاسی منتشر شد. در سال ۲۰۱۳، کتاب «فیلسوف جهانی: سفر پرماجرای آلبرت هیرشمن» بر مبنای زندگی او توسط جرمی آدلمن منتشر شد. هیرشمن با رویکرد منحصربهفرد خود که بر امکانباوری و عدم تعادل تأکید داشت، میراثی از اندیشههای میانرشتهای را در علوم اجتماعی بر جای گذاشت.