تاریخ انتشار: ۱۴:۵۲ - ۰۷ دی ۱۴۰۴
در اقتصاد۲۴ بخوانید؛

جون رابینسون کیست؟/ اقتصاددانی با اثر دوران‌ساز «اقتصاد رقابت ناکامل»

جون وایولت رابینسون، اقتصاددان برجسته بریتانیایی، با جسارت علمی و نظریات نوآورانه‌اش دیوارهای محیط‌های آکادمیک مردسالار قرن بیستم را شکست. او با بازخوانی اصول بازار و ابداع مفاهیمی مانند «مونوپسونی» مسیر جدیدی در اقتصاد پساکینزی گشود.

اقتصاد۲۴- در تاریخ علم اقتصاد، کمتر نامی به اندازه جون وایولت رابینسون با جسارت علمی و به چالش کشیدن سنت‌های تثبیت‌شده گره خورده است. این اقتصاددان برجسته بریتانیایی که در سال ۱۹۰۳ در ساری انگلستان متولد شد، نه تنها به عنوان یکی از ستون‌های اصلی مکتب پساکینزی شناخته می‌شود، بلکه شخصیتی بود که توانست با تکیه بر ذکاوت خیره‌کننده خود، دیوار‌های بلند محیط‌های آکادمیک مردسالار قرن بیستم را فرو بریزد. رابینسون در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمد؛ پدرش فردریک بارتون موریس بود و او تحصیلات خود را در کالج گیرتون دانشگاه کمبریج به پایان رساند. او بلافاصله پس از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۹۲۵ با آستین رابینسون، که او نیز یک اقتصاددان بود، ازدواج کرد و پس از مدتی اقامت در هند، به کمبریج بازگشت تا مسیری را آغاز کند که او را به یکی از تأثیرگذارترین متفکران اقتصادی تاریخ بدل کرد.

رابینسون عبور از مرز‌های جنسیت در کمبریج

هنگامی که جون رابینسون در اواخر دهه ۱۹۲۰ به دانشگاه کمبریج بازگشت، علم اقتصاد در این دانشگاه تحت سیطره مطلق آلفرد مارشال و تفکرات او قرار داشت. مارشال که به زن‌ستیزی شهرت داشت، محیطی را ایجاد کرده بود که در آن زنان به سختی می‌توانستند به عنوان پژوهشگران مستقل شناخته شوند. با این حال، رابینسون با قاطعیتی مثال‌زدنی، نه تنها جایگاه خود را تثبیت کرد، بلکه در سال ۱۹۳۷ به عنوان مدرس اقتصاد در کمبریج منصوب شد و دهه‌ها بعد، در سال ۱۹۶۵ به مقام استاد تمامی دست یافت. او اولین زنی بود که در سال ۱۹۷۹ به عنوان همکار افتخاری کالج کینگ کمبریج انتخاب شد، افتخاری که نشان‌دهنده عمق تأثیرگذاری او بر بدنه علمی بریتانیا بود. رابینسون کم کم، از سایه همسرش خارج شد و با تدوین نظریات مستقل، ثابت کرد که جاه‌طلبی علمی او مرزی نمی‌شناسد.


بیشتر بخوانید: آنا شوارتز کیست؟/ اقتصاددانی که تاریخ پولی جهان را بازنویسی کرد


ویران‌گر افسانه بازار آزاد و رقابت کامل

بزرگ‌ترین دستاورد علمی رابینسون در سال ۱۹۳۳ با انتشار کتاب دوران‌ساز «اقتصاد رقابت ناکامل» رقم خورد. در آن زمان، اقتصاددانان کلاسیک و پیروان مارشال بر این باور بودند که بازار‌ها به طور طبیعی به سمت تعادل و رقابت کامل حرکت می‌کنند و انحصار تنها یک استثنای موقتی است. رابینسون این چارچوب فکری را کاملاً وارونه کرد و استدلال نمود که رقابت کامل در واقع یک حالت استثنایی و نادر است، در حالی که رقابت ناقص و وضعیت‌های انحصاری، ویژگی همیشگی و غالب بازار‌ها هستند. او با استفاده از تحلیل‌های ریاضی دقیق، نشان داد که تعادل بازار لزوماً به نفع مصرف‌کننده یا کارگر نیست و این دیدگاه، زیربنای نظریه‌های جدید در حوزه اصلاحات ضدانحصاری را شکل داد.

ابداع مفهوم مونوپسونی یا انحصار خرید توسط جون رابینسون

یکی از درخشان‌ترین ابداعات رابینسون، معرفی اصطلاح «مونوپسونی» یا انحصار در طرف خرید بود. در حالی که تا پیش از او تمرکز اصلی بر قدرت فروشندگان بود، رابینسون توضیح داد که خریداران بزرگ نیز می‌توانند با تحمیل قیمت‌های مدنظر خود، بازار را تحت کنترل درآورند. او از این مفهوم برای توصیف بهره‌کشی در بازار کار استفاده کرد و نشان داد که چگونه کارفرمایان به عنوان تنها خریداران نیروی کار، دستمزدی کمتر از ارزش واقعی تولید به کارگران پرداخت می‌کنند. جالب اینجاست که نظریه او پس از دهه‌ها، هنوز در دنیای مدرن کاربرد دارد؛ به طوری که در سال ۲۰۱۹، دیوان عالی ایالات متحده در پرونده اپل علیه پپر، از نظریه مونوپسونی رابینسون برای صدور حکم استفاده کرد.

همکاری با کینز و بازخوانی میراث مارکس

جون رابینسون تنها یک منتقد نبود، بلکه یکی از همکاران نزدیک و کلیدی جان مینارد کینز در تدوین کتاب مشهور «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» به شمار می‌رفت. او به عنوان بخشی از «مدرسه کمبریج»، نقش مهمی در تبیین دینامیک استخدام و بیکاری در دوران رکود بزرگ داشت و از سیاست‌های دولت برای ایجاد اشتغال حمایت می‌کرد. علاوه بر کینزگرایی، رابینسون نگاهی متفاوت به کارل مارکس داشت و در سال ۱۹۴۲ کتاب «انشایی در رابطه با اقتصاد مارکسی» را منتشر کرد تا بحث‌های پیرامون میراث اقتصادی مارکس را دوباره زنده کند. او تلاش می‌کرد میان مفاهیم کلاسیک و مدرن پلی بزند و همواره به دنبال جایگزینی برای نظریه‌های سنتی بود که دیگر قادر به تبیین واقعیت‌های اقتصادی نبودند.

سفر‌های ایدئولوژیک و نگاه به شرق

شخصیت رابینسون با سفر‌های مکرر و علاقه به کشور‌های در حال توسعه نیز شناخته می‌شود. او در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن به اتحاد جماهیر شوروی، چین و کره شمالی سفر کرد و تحت تأثیر برخی از تجربه‌های سوسیالیستی قرار گرفت. رابینسون در کتاب‌های خود از انقلاب فرهنگی چین تقدیر کرد و حتی در گزارشی در مورد کره شمالی، تمرکز بر غرور ملی تحت رهبری کیم ایل سونگ را ستود. اگرچه او در دهه‌های پایانی عمر خود نسبت به امکان اصلاح نظریات اقتصادی بدبین شده بود، اما همچنان با اشتیاق در سمینار‌های دانشجویی در مراکزی مانند هند شرکت می‌کرد و حق امتیاز برخی از کتاب‌هایش را برای حمایت از آموزش عمومی اهدا نمود.

استادی سخت‌گیر و میراثی برای نوبلیست‌ها

تأثیر رابینسون بر نسل‌های بعدی اقتصاددانان غیرقابل انکار است. دو تن از مشهورترین دانشجویان او، یعنی آمارتیا سن و جوزف استیگلیتز، بعد‌ها موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شدند. استیگلیتز رابطه خود با رابینسون را «پرآشوب» توصیف کرده و او را استادی می‌دانست که به پرسشگری‌های بی‌پروا عادت نداشت. آمارتیا سن نیز او را نابغه‌ای بسیار باهوش، اما به شدت ناشکیبا توصیف کرده است. رابینسون علاوه بر تربیت شاگردان بزرگ، بر سیاست‌مدارانی همچون مانموهان سینگ، نخست‌وزیر اسبق هند، نیز تأثیر گذاشت و رهیافت‌های اقتصادی او را دگرگون ساخت. او در سال ۱۹۸۳ در کمبریج درگذشت، اما نامش به عنوان زنی که اسطوره بازار آزاد را در هم شکست، در تاریخ جاودانه ماند.

ارسال نظر