اقتصاد24 - بعد از جنجالهایی که برای مصطفی رحماندوست سر یک شعر (متعلق به یک کتاب کودک ۲۰ سال قبل) درست شده است، دخترانش متنی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کردند:
پدر مهربانم، این روزها، با جملههای رکیک و تعبیرهای خشن، نسبتِ زن ستیزی و تبعیضِ جنسیتی را به تویی میدهند که سی و پنج سال پیش، روزها و ساعات کاری ات را طوری تقسیم کردی که در خانه، ما سه دختر کوچکت را نگهداری کنی که همسرت مجبور به ترک شغلی که دوستش داشت نشود.
میگفتی که هربار خدا دختری به تو داد، از صمیم قلب خوشحال شدی. چون تو پدر دخترها هستی. ما سه تا که هیچ، تمام دوستان و همبازی هایمان، شاگردانت، منشی، کارمند و هر دختری در دایره زندگی تو، همه و همه دخترت هستند و همه را با مهربانی "دخترم" صدا میکنی.
هنوز هم که هنوز است، طبق عادت تمام سالهای گذشته، مادرم که بیدار میشود، از قبل میز صبحانه را چیدهای و آبمیوه تازه گرفتهای و گاهی نامه محبت آمیزی هم روی میز میگذاری.
تو همیشه با صمیمیت پای دخترانهترین حرفهای ما نشستی، همیشه با ما خندیدی، انتخاب هایمان را درک کردی و وقتی وارد دنیای بچه داری شدیم، مثل همان سی و پنج سال پیش، طوری در نگهداری نوه هایت سهیم شدی، که دخترانت نیز مجبور به ترک شغلهایی که دوستش داشتند نشوند.
در خانهای که تو پدرش هستی و هرجا که تو کار کردی، زن ستیزی نبود و حالا یک شعر که بیست سال پیش "از زبان مادربزرگی " برای نوه پسرش سرودهای را دلیلی بر زن ستیزی تو دانسته اند. کاش کتاب را حداقل ورقی میزدند و میدیدند که به تعداد هر شعر پسرانه، شعر دخترانهای هم سروده شده. اما دریغ که گویا سوار شدن بر موج ناسزاگویی لذت بالاتری دارد.
هرچه بادا باد. عزت و ذلت ما در جایی فراتر از صفحههای کیبورد و اکانتهای اینستاگرام نوشته شده. آنکه باید بداند، میداند که تو شریف تَر از اینها زندگی کردهای.
پدر مهربانم، این روزها، با جملههای رکیک و تعبیرهای خشن، نسبتِ زن ستیزی و تبعیضِ جنسیتی را به تویی میدهند که سی و پنج سال پیش، روزها و ساعات کاری ات را طوری تقسیم کردی که در خانه، ما سه دختر کوچکت را نگهداری کنی که همسرت مجبور به ترک شغلی که دوستش داشت نشود.
میگفتی که هربار خدا دختری به تو داد، از صمیم قلب خوشحال شدی. چون تو پدر دخترها هستی. ما سه تا که هیچ، تمام دوستان و همبازی هایمان، شاگردانت، منشی، کارمند و هر دختری در دایره زندگی تو، همه و همه دخترت هستند و همه را با مهربانی "دخترم" صدا میکنی.
هنوز هم که هنوز است، طبق عادت تمام سالهای گذشته، مادرم که بیدار میشود، از قبل میز صبحانه را چیدهای و آبمیوه تازه گرفتهای و گاهی نامه محبت آمیزی هم روی میز میگذاری.
تو همیشه با صمیمیت پای دخترانهترین حرفهای ما نشستی، همیشه با ما خندیدی، انتخاب هایمان را درک کردی و وقتی وارد دنیای بچه داری شدیم، مثل همان سی و پنج سال پیش، طوری در نگهداری نوه هایت سهیم شدی، که دخترانت نیز مجبور به ترک شغلهایی که دوستش داشتند نشوند.
در خانهای که تو پدرش هستی و هرجا که تو کار کردی، زن ستیزی نبود و حالا یک شعر که بیست سال پیش "از زبان مادربزرگی " برای نوه پسرش سرودهای را دلیلی بر زن ستیزی تو دانسته اند. کاش کتاب را حداقل ورقی میزدند و میدیدند که به تعداد هر شعر پسرانه، شعر دخترانهای هم سروده شده. اما دریغ که گویا سوار شدن بر موج ناسزاگویی لذت بالاتری دارد.
هرچه بادا باد. عزت و ذلت ما در جایی فراتر از صفحههای کیبورد و اکانتهای اینستاگرام نوشته شده. آنکه باید بداند، میداند که تو شریف تَر از اینها زندگی کردهای.