تاریخ انتشار: ۰۹:۲۳ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۸

چه وقت طلاق عاطفی اتفاق می‌افتد؟

یک روزی یک جایی با کسی احساس نزدیکی می‌کنید و فکر می‌کنید خیلی می‌تواند درکتان کند و شما را بفهمد. احساس می‌کنید می‌توانید با او حرف بزنید و او هم سراپا برای شما گوش می‌شود. غافل از اینکه شما الان برای خودتان یک خانه و خانواده دارید.
 
اقتصاد24 - مجبور هستید خودتان را گول بزنید و بگویید: «من او را دوست ندارم، به‌زور با او ازدواج کردم، الان نمی‌توانم از او جدا شوم، اگر می‌توانستم قطعاً این کار را می‌کردم و...» گاهی اوقات احساسات شدیدی سراغمان می‌آید که قبلاً افکار آن را در ذهنمان داشته‌ایم. مثلاً با خودمان می‌گوییم چرا وقتی نمی‌توانم همسرم را تحمل کنم، دوستش داشته باشم و با او زندگی خودم را هدر بدهم؟ حداقلش این است که می‌توانم احساسات بهتری را با کسی که دوستش دارم تجربه کنم. بدون اینکه او باخبر شود. زمانی که چنین افکاری دارید به زندگی‌تان پشت کرده‌اید. حتی اگر هنوز اقدام نکرده باشید.
 


وقتی فراری از خانه و خانواده می‌شوند

 

تمایل احساسی و عاطفی به فردی غیر از همسر، کسی که فکر می‌کنیم می‌توانیم با او حس خوبی را تجربه کنیم، هرچند شاید بشود حس خوب را تجربه کرد، اما کوتاه‌مدت است و خیلی دوام ندارد. کم‌کم از خانواده خود دورتر و دورتر می‌شوید، نیاز‌ها و احتیاجات همسر خود را فراموش می‌کنید، دیگر گوش شنوایی برای حرف‌هایش یا اصلاً حوصله حرف زدن با او را ندارید. در دنیای خارج از خانه و جو خانواده غرق می‌شوید و زندگی اصلی خود را به‌کلی فراموش می‌کنید. تمام حرفم درباره طلاق عاطفی است؛ طلاقی که همانند طلاق قانونی قابل ثبت نیست، اما تقریباً بیشتر از طلاق قانونی در جامعه امروزی رواج دارد. آمار‌ها هنوز به‌درستی ارقام خاصی را برای آن نشان نداده است.

طلاق عاطفی بدین معناست که زن و مرد زیر یک سقف زندگی می‌کنند، اما به صورت جداگانه. هرکسی در دنیای خودش سیر می‌کند، اهداف جداگانه‌ای دارد، لذت‌ها و علاقه‌مندی‌های جدا دارد، موضوع مشترکی برای گفتگو ندارد، آنان که نگاه‌های خود را از هم دریغ می‌کنند و هیچ وقت و انرژی‌ای برای هم نمی‌گذارند، مگر اینکه مجبور شوند. نسبت به سرنوشت خانواده یکدیگر و گاهی هم نسبت به فرزندان بی‌تفاوت هستند. ترجیح می‌دهند بیشتر وقت خود را خارج از خانه با دوستان و همکاران بگذرانند و درواقع از خانه خود فراری هستند.

سرد شدن عواطف یا بی‌تفاوتی نسبت به یکدیگر پس از مدتی به شکل عادت رفتاری درمی‌آید. به گونه‌ای که فرد احساساتش را از همسرش پنهان می‌کند، گفتگو بین زن و شوهر کمرنگ و دیواری نامرئی بینشان ایجاد می‌شود؛ دیواری که مانع حمایت عاطفی از یکدیگر می‌شود. نیاز‌های عاطفی که همه افراد در روابط صمیمی خود به آن نیاز دارند، برآورده نمی‌شود. نیاز به شنیده و درک شدن، نیاز به قدردانی، نیاز به احساس ارزشمندی، نیاز به پذیرفته شدن، نیاز به عشق، محبت و همراهی. وقتی این نیاز‌ها به مدت طولانی برآورده نشود، فرد برآورده شدن نیازهایش را در جایی دیگر جست‌وجو می‌کند و این زمینه را برای طلاق عاطفی فراهم می‌کند. در این حالت زوجین بنا به ضرورت و اجبار با یکدیگر زندگی می‌کنند که به آن «طلاق خاموش» نیز گفته می‌شود. طلاق عاطفی نوعی نابهنجاری در نظام خانواده است که اگرچه به جدایی زوجین منجر نمی‌شود، اما زندگی آن‌ها به زناشویی پوچ تبدیل شده و فاقد عشق، مصاحبت و دوستی است.
 


آنان جدا شده‌اند پیش از آنکه جدا شوند

 

برخی با طلاق قانونی از هم جدا می‌شوند و بسیاری هم با طلاق عاطفی دل‌هایشان را از هم جدا می‌کنند و در خانه‌های مشترکشان به صورت مجزا زندگی می‌کنند تا روزی که مرگ، آن‌ها را از هم رها کند. فرد در عین زندگی با فردی دیگر زیر یک سقف، تنهایی را تجربه می‌کند و نداشتن رضایت از زندگی زناشویی فشار روحی بیشتری را به او وارد می‌کند که این خود ناشی از ناآگاهی از مهارت‌های ارتباطی بوده و مانع از بروز احساسات به شکل سازنده و سالم می‌شود.

در طلاق عاطفی زندگی به تنهایی لذت‌بخش‌تر است و تفریحات مشترک کم می‌شود. زوجین به تنهایی برای خود برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری می‌کنند، عدم تمایل به گفتگو، کنار کشیدن خود و بی‌توجهی به صحبت‌های همسر. سکوت و واکنش نشان ندادن در برابر همسر، بی‌توجهی به خواسته‌های همسر و توجه بیشتر به خود، به‌راحتی احساسات منفی و خشم بروز پیدا می‌کند و فرد بی‌حوصله و کسل است، در برابر ناراحتی و بیماری همسر واکنش نشان نمی‌دهد و گاهی خوشحال است، ابراز محبت طرفین کم می‌شود. چه به صورت کلامی و چه لمسی. این‌ها همه از نشانه‌های طلاق عاطفی است. اما چرا طلاق عاطفی؟

اصولاً افراد تصور می‌کنند که همیشه مشکل از طرف مقابل است و خودشان را از گناه و اشتباه مبری می‌دانند. فکر نمی‌کنند که زندگی یک رابطه دوطرفه است و مطمئناً خود آن‌ها هم کم و کاستی‌هایی دارند و تا وقتی که نتوانند اشتباهات خود را بپذیرند نمی‌توانند تغییری در زناشویی حاصل کنند. نبود آموزش‌های درست و کافی و فقدان مهارت‌های زندگی و بلد نبودن زندگی کردن و لذت بردن از آن، مسئله‌ای است که افراد از آن غافل شده‌اند. همیشه فکر می‌کنیم بهترین زن یا شوهر نصیب دیگران شده و ما از آن بی‌بهره‌ایم. در صورتی که ما ظاهر قضیه را می‌بینیم و با این مقایسه‌ها و تصمیم‌های نادرست به‌راحتی زندگی‌مان را از دست می‌دهیم.
 


برای زندگی مشترک قوانین مشترک بسازید

 

به هنگام ناراحتی‌ها و دلخوری‌ها به جای قهر کردن، سکوت طولانی، تحقیر و توهین به یکدیگر، سعی کنید ابتدا برای ساعتی سکوت و هنگامی که آرام‌تر شدید حتماً درباره مسئله پیش آمده گفتگو کنید. از کنار دلخوری‌ها به‌سادگی عبور نکنید. یکدیگر را کنترل نکنید. جایی که کنترل باشد دیگر جایی برای عشق و محبت نمی‌ماند. حریم یکدیگر را رعایت کنید. از خط قرمز‌های هم عبور نکنید. از چک کردن رفت‌وآمدها، چک کردن گوشی موبایل، گشتن کیف یا جیب همسرتان دست بردارید.

به سلایق، علاقه‌مندی‌ها و انتخابات هم احترام بگذارید و سعی نکنید مدام نظر یکدیگر را تغییر دهید. با مشورت هم زندگی را پیش ببرید. همیشه نباید نظر یک نفر مقدم بر نظر دیگری باشد. همیشه در زندگی مشترک، همسر خود را مقدم بر دیگران بدانید. همسر شما اولویت زندگی شماست. زندگی مشترک محل به رخ کشیدن قدرت نیست. از قدرت‌نمایی و زورگویی به یکدیگر دست بردارید. جایگاه یکدیگر را محترم بدانید.
 
نقش‌های خود را به رسمیت بشناسید و جای خود را با هم عوض نکنید. به خانواده‌های هم احترام بگذارید و خانواده همسر خود را همچون خانواده خود دوست داشته باشید. همسر خود را در چارچوب قوانین شخصی و خط قرمز‌های خودتان محدود نکنید. جدا از قوانین شخصی، برای زندگی مشترک قوانین مشترک بسازید.
 
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظر