تاریخ انتشار: ۱۳:۲۲ - ۲۳ بهمن ۱۳۹۸

انقلاب ما، انقلاب موازنه‌ها بود

انقلاب اسلامی ما انقلاب موازنه‌ها بود و قانون اساسی نظام ما، آمیخته‌ای از همین موازنه‌ها و راه حلی بینابینی است. مردم می‌خواستند، جامعه مملو از ناهنجاری و ناپایداری و ناشی از سلطنت غیر متوازن را با جمهوری اسلامی به توازن و ثبات برسانند.

 

اقتصاد ۲۴- کشورهای مختلف هر کدام با توجه به شرایط و عقبه ی ملی و تاریخی و فرهنگی، به زعم خود تلاش کرده اند ساختاری متوازن برپا سازند تا در نهایت تعادل، حداکثر ثبات و کارآمدی را برای نظام و ملت خود محقق سازند. آنان که روش موزانه ونقطه ی ثقل تعادل را درست دیده اند به بالاترین حد پایداری و کارآمدی رسیده و آنان که در تشخیص منطق یا مصداق موازنه دچار خطا شده اند طبیعتا به نتیجه ی مطلوب نرسیده اند. برخی جمهوری مطلق و برخی حکومت های تک حزبی و حتی پادشاهی و برخی نوعی دیگر را برگزیده اند. وقتی ساختار و راهبردها متوازن باشد پیشبرد امور نیازمند کمترین هزینه است و اگر چنین نباشد باید هزینه های بسیاری برای حفظ وضع موجود متحمل شد یا تحمیل کرد. چنان که در نظام های کودتایی و استبدادی و تک حزبی مشاهده می شود.

در کنار همه دستاوردهای بزرگ و افتخار آمیز، دهه ی نخست انقلاب خالی از افراط و تفریط و خروج از تعادل نبود و مواردی را شاهد بودیم که مورد نقد بزرگان و عتاب امام قرار می گرفت، مواردی هم بود که امام از نظر اندیشه با کسانی تفاوت داشتند و صلاح را در بیان آن می دانستند، به تبع بیان دیدگاه حضرت امام، در شرایط جنگ و در سطوح پایین تر با برخی منتقدان برخوردهایی شد که معلوم نیست، برخورد به آن شکل و وسعت مورد تایید امام بوده است و بعدها بسیاری از موافقان آن برخوردها از آن اعلام برائت یا اعتذار کردند. ریشه بسیاری از بی ثباتی ها و شکاف ها و ناهنجاری های کنونی را نیز شاید بتوان در خروج از موازنه های اصولی و قانونی و عرفی خلاصه کرد. امروزه این ضعف بیش از همیشه هم در ساحت اندیشه و هم در ساحت عمل بروز و ظهور یافته است.

امام عظیم الشان انقلاب، اندیشه و شخصیتی متوازن داشت و با توجه به واقعیت های تاریخی و تنوع ملی و فکری در کشور، راهبردهایی متوازن را اختیار می کرد. ایشان تلاش کردند با روشی بینابینی و با واقع بینی و هوش استراتژیک خود در ساخت و بافت حکومت، استقلال را در کنار آزادی ، جمهوریت را در کنار اسلامیت و اسلام را در کنار جمهوری ببینند و از این روی بارها مدعیان دو آتشه حکومت اسلامی و جمهوری غیر اسلامی را مورد عتاب و خطاب قرار دادند. در سیاست خارجی سفارش به «نه شرقی و نه غربی» همراه با تعامل عزتمندانه با جهان داشته و از این اصل هرگز عدول نکردند. در عرصه داخلی نیز همواره مراقب تهدید هایی بودند که ناشی از افراط و تفریط بودند و از هر دوسوی کشور را تهدید می کرد و لذا به طور پیوسته خطر مقدس مآبان متحجر و احمق را در کنار روشنفکر مآبان سست بنیاد و غرب زدگان وابسته یادآور می شدند. ایشان هر دو جناح سیاسی را به رسمیت شناخته و اجازه حذف غیر دموکراتیک هیچ یک را به دیگری نمی داد. در ترکیب شورای نگهبان شخصیت هایی با گرایش به هر دو جریان اصلی سیاسی کشور را بر گزیده و همان ها را نیز در شورای مصلحت در کنار کارشناسان و کارگزاران سیاست نشانده و مصلحت را در کنار شرع دو بال یک واقعیت برای اداره کشور در دنیای پیچیده امروز می دید. ایشان هم دعوت به انتخابات می کرد و هم مراقب عملکرد شورای نگهبان بود. قویا از شورای نگهبان در انجام وظایف آن منطبق با قانون اساسی حمایت می کرد و در عین حال میزان را رای ملت می دانست و مجلس را در راس امور می نشاند. ایشان روحانیت را در صحنه می خواست و در عین حال در زمان ایشان، نظارت استصوابی وجود خارجی نداشت و دخالت حتی 500 مجتهد در سرنوشت انتخابات کشور را بر نمی تافت! ایشان قویا حامی نهادهایی بود که با رای مستقیم مردم انتخاب می شدند و لذا دخالت قوای نظامی در سیاست را منع شرعی کردند تا مولفه های غیر طبیعی در مسیر انتخاب مردم وارد نشود و پیوسته مراقبت داشتند که نهادهایی که مستقیما با رای مردم انتخاب می شوند از سوی نهادهایی که مستقیما از سوی ایشان انتخاب می شوند تضعیف نشوند. ایشان اگر شورای نگهبان را عادل می دانست به این معنی نبود که عدالت را صرفا در آنها منحصر می دید و منتقدان شورای نگهبان را خائن یا غیر عادل می دید. مگر میشد فقط شش نفر عادل باشند؟ لذا مکررا در مناقشه شورای نگهبان با وزرات کشور وقت یا سیاسیون کشور، دیده شد که موازنه اختیار شد و نمونه روشن آن دخالت در انتخابات مجلس سوم و پیشگیری از ابطال انتخابات تهران از سوی شورای نگهبان بود. ایشان قویا از فقه جواهری دفاع می کرد و با تاکید بر نقش زمان و مکان در اجتهاد، همزمان اجتهاد مصطلح را کافی نمی دانست. امام سرنوشت اسلام و ایران را در هم آمیخته می دید و لطمه به ایران را لطمه به اسلام می دانست و هر گونه ناکارامدی نظام را موجب اتهام و وهن اسلام می دانست. او درساخت نظام، هم ایران را برای اسلام و هم اسلام را برای ایران می دید و سرنوشت این دو را از هم جدا نمی دید. دفاع مقدس بهترین نمونه ی دفاع هم زمان از وجب به وجب خاک ایران و تمامیت اسلام با خون پاکترین پیروان امام خمینی است.

امام سنت های اصیل را در کنار وجوه مثبت مدرنیسم، امت را در کنار امامت، حوزه را در کنار دانشگاه، تعهد را در کنار تخصص، شیعه را در کنار سنی، ارتشی را در کنار سپاهی و مردان را در کنار زنان می دید و به رغم ممانعت های مقدس مآبان صحنه اجتماع را به روی زنان پاک دامن کشورمان به نحو متعادلی باز کرد، در نمونه ای دیگر بر حق رای و نماینده داشتن همه ملت تاکید داشت، چنان که از حق رای و انتخاب شدن اقلیت های مذهبی کشور از جمله چندین هزار هموطن یهودی و ارمنی و زرتشتی هم نمی گذشت. در آن دوران موضوع انتخاب یک شهروند زرتشتی برای شورای شهر مسئله کشور نبود چه برسد به حق انتخاب شدن نمایندگان میلیونها میلیون ایرانی که جناحشان با جناح بخشی از حکومت یکی نیست.

البته حساب قاطبه ملت شریف جداست، اصل تفاوت نظر و گرایش به جریان های فکری و سیاسی اصیل و مختلف و وجود چند صدایی در سطح جامعه و نهادهای مدنی نیز بسیار پسندیده و موجب ارتقاء است. مهم این است که این تفاوت ها و صداها نیز در سطوح حاکمیتی و سطوح دیگری از ساختارهای سیاسی اجتماعی که باید نمادی از برایندها باشند دیده شود، اما متاسفانه سالهاست اهتمام به این برآیندها و موازنه ها در بسیاری از سطوح کمرنگ شده و کمتر اثری از منادیان آن دیده می شود. در میان بخش هایی از گروه های موثر فکری و سیاسی نیز موضوع از مرحله گرایش بیشتر به یک نگرش مثلا اصولی یا اصلاحی یا اعتدالی یا ... خارج و به غلبه ی نگاه تک بعدی رسیده است. به این منوال:

گرایش به غرب در نزد گروهی و گرایش به شرق در نزد گروهی دیگر از ما از مرز تعادل خارج شده و در نزد گروهی به مرحله ای از دنباله روی و حتی وابستگی رسیده است.

در اردوگاهی گویی اصلا توجهی به خطر مقدس مآبی گری و تحجر وجود ندارد. آنها روایت کمرشکنی جاهلان متنسک و عالمان متهتک را به کنج فراموشی سپرده اند و از یاد برده اند که امام این جریان را مارهای خوش خط و خال می دانست که اسلام و انقلاب را از درون تهی می کنند و هشدار می داد اثر عمل آنان از کشتن امام حسین (ع) برای اسلام بدتر است! و متاسفانه امروز این خطر به دلیل غفلت ها و نفوذ صورت گرفته از همیشه در بیخ گوش نظام و انقلاب بیشتر محسوس است. در اردوگاهی دیگر گویی خطری به نام نظام سلطه، اسلام آمریکایی و روشنفکر مآبی بی بنیاد که نتیجه ای جز وابستگی ندارد و ریشه همه چیز را می زند و چیزی هم جایگزین نمی کند وجود ندارد.

گروهی تمام انتخابات جهان را نمایشی و غیر واقعی می دانند و اما وقتی در داخل دعوت به انتخابات می کنند و مشارکت مردم را مطالبه می نمایند، متوجه نیستند که انتخابات با حذف غیر موجه منتقدان و صداهای مدرس گونه و محدود ساختن دامنه انتخاب مردم، خروج از توازن و بی بهره کردن کشور از کارکرد متوازن ساز یک انتخابات کامل است.

گروهی در سطح جهانی سخن از فلسطین و حق مردم مظلوم به میان آورده و اعتراضات در هر نقطه جهان را یک حق مشروع می دانند اما در سطح داخلی برای مردم ایران حق مشروعی به رسمیت نمی شناسند و نصر به رعب را بر هر راه عاقلانه در تعامل و تواضع در برابر منتقدان ترجیح می دهند.

گروهی دیگر حق مردم در اعتراض را به رسمیت می شناسند و همواره در حمایت از اعتراضات داخلی سخن می گویند اما در عرصه خارجی کارنامه بسیار ضعیفی در دفاع از حق ملت های مظلوم منطقه و مخصوصا فلسطین و در محکومیت سیاست های سلطه طلبانه آمریکا علیه ملت ایران بر جای گذاشته اند.

گروهی حریم خصوصی را کمتر به رسمیت می شناسند و از همین روی مداخلات نهادهای امنیتی و یا مداخلات رسانه ای غیر موجه رسانه هایشان در حریم خصوصی منتقدان را چندان جدی نمی گیرند و رسانه را با توپخانه بهتان و افترا اشتباه گرفته اند و کارنامه سیاهی در تعدی به حقوق زندانیان سیاسی دارند.

گروهی گویی فراموش کرده اند که این انقلاب شعاری به نام آزادی داشته و اگر هم نمی داشت، حق حاکمیت ملت و آزادی بدیهی ترین و عقلایی ترین حق هر ملتی است. آنان در بستن رسانه ها و سانسور و محدود سازی منتقدان و محصور سازی و خانه نشین کردن مخالفان و امثال آن ید طولا یی داشته اند. آنان به بهانه امنیت، آزادی را بارها و بارها به مسلخ برده و کارنامه ای بسیار ضعیف و بلکه سیاه در این خصوص از خود بر جای گذاشته اند.

گروهی گویی فراموش کرده اند که اسلام از شعارهای اصلی این انقلاب بوده و از بندهای غیر قابل تغییر قانون اساسی است. بحث اجباری بودن یا نبودن حجاب از سوی حکومت بحث دیگری است، اما این گروه بعضا چنان از کلیت مناسک و مثلا اصل حجاب انتقاد می کنند و آن را تقلیل می دهند، که گویی اساسا مناسک و حجاب و مراعات علنی احکام بخشی از دین نیست و خدایی نکرده ساخته ی این و آن است و دین فقط مشمول امور باطنی است و حکم و فرم ندارد، و گروه دیگر هم در عرصه اجتماعی مکررا دین را به سطحی ترین شکل مناسک و عبوس ترین اجبارها و تحکم های هتاکانه تنزل داده اند و گویی معاذالله دین چیزی جز اجبار و تحمیل نیست و اثری از اخلاق و ایمان و معارف و حقوق و لطافت های شور انگیز و روح افزای معنوی در آن راه ندارد.

گروهی رهبری استثنایی امام در پیروزی انقلاب، اصل ولایت فقیه و دامنه اختیارات آن در قانون اساسی و نقش آن را به کلی نادیده می گیرند و گروهی گویی اصل تفکیک قوا و توزیع قدرت در کشور و نظام و ضرورت بازگشت همه چیز به قانون اساسی را نادیده گرفته و مغایر با نظر حضرت امام، ولایت فقیه را قدرت مطلق غیر پاسخگو و تعیین ایشان را صرفا نصب و نه از طریق انتخاب می دانند و چنان که می دانیم و مکررا شنیده ایم، نقشی صرفا زینتی برای مردم قائل هستند. حال آنکه انکار ولایت فقیه و نقش ویژه آن در انقلاب و قانون اساسی یا انحصاری ساختن همه قدرت به آن و بی قید و شرط دانستن آن، به روشنی منافی نقش بسیار مهم و متعادل کننده ایست که رهبری باید در موزانه ی دوگانه ها، نظیر اسلام و جمهوری یا شرع مقدس و مصلحت ایفا نماید.

بسیاری از آنان که در دوران امام مسلط بودند، سالهاست از خاستگاه و پایگاه های مذهبی (از قرآن تا مسجد)، خاستگاه فکری (اندیشه و خط امام) و خاستگاه طبقاتی (طبقه متوسط به پایین و محرومان) خود در اندیشه و عمل فاصله گرفته اند و بیشتر درگیر شعارهای هویتی سبک زندگی طبقه متوسط به بالا هستند و بسیاری از آنان که پس از امام مسلط شدند نیز سالهاست بی کمترین اعتنا و عمل به اندیشه ی متوازن امام، مدعی امام و انقلاب شده و اماکن و تریبون ها مذهبی و مذهب را ملک طلق خود دانسته و به انحصار خود درآورده اند و با معرفی چهره ای ناکارآمد از دین و امام و انقلاب، فلسفه دولت - ملت، فلسفه تعامل و مدارا با مردم و تعامل خردمندانه با جهان را گویی فراموش کرده اند و ملت و کشور را در شرایطی طاقت فرسا قرار داده اند. ضمن آن که فساد و ویژه خواری و دنیا طلبی و بی خبری از دردهای توده های مردم به ویژه محرومان و مستضعفان و تناقض در شعار و عمل و نمونه هایی چون حقوق نجومی و املاک نجومی و حاتم بخشی ها و دست درازی های جفاکارانه به بیت المال دامن گیر بخش های مهمی از هر دو گروه اصلی کشور شده است. در حالی که انتظار می رفت و ای کاش هر دو گروه اگر کاستی‌هایی هم در دهه‌ی اول به ویژه به دلیل شرایط جنگ احساس می کردند، آنها را رفع و با درس گرفتن از تجربه‌ی آن دوران، جمهوری اسلامی را چند پله ارتقا می‌دادند نه آن که بسیاری در دام منافع یا یک سو نگری بیفتیم.

این یک سو نگری و نگرش تک بعدی به مسائل پیچیده تقریبا در بسیاری از سطوح مختلف فکری و عملی، و ملی و بین المللی گریبانگیر شده است تا جایی که در نمونه های عینی نیز که جای مناقشه ندارد، باز قدم و قلم بسیاری از ما را می لرزاند. همین سالها، گروهی میلیونها شرکت کننده در اربعین حضرت سید الشهدا (ع) و راهپیمایی 22 بهمن و اخیرا تشییع شهید سلیمانی و یا اقتدار نظامی و زدن پهپاد جاسوسی آمریکا و پاسخ موشکی ایران را با تحلیل های عجیب و غریب تقلیل داده و آسان از کنار آن گذشتند و گروهی میلیونها معترض 88 و حیرت ملی در آبان ماه را ندیدند و دلیل اعتراض مردم به کتمان حقیقت در ماجرای دردناک سقوط هواپیمای اوکراینی را درک نکردند، حال آنکه بسیاری از این مردم همانها بودند که در تشییع شهید سلیمانی هم شرکت کرده و در 22 بهمن ماه هم به خیابان آمدند. گروهی از ما فقط برای شهید سلیمانی بیانیه داده و یا همدردی می کنند و گروهی فقط برای آبان و دی و ... تلویزیون رسمی نیز سرکوب پلیس در دولت های غربی را وحشیانه می داند و همه خشونت های صورت گرفته در 88 و دی ماه 96 و آبان 98 را حجامت نظام و نوازش اسلامی معرفی و آن را توجیه می کند. هر کس هر جای دنیا اعتراض کند انقلابی است و اینجا هر اعتراضی ضد انقلابی است. گویی نمی دانیم بسیاری از فریادها در جهان امروز از کرامت است و کرامت اینجا و آنجا ندارد. چنان که بسیاری از انتقادات به عملکرد شورای نگهبان در انتخابات نیز از جنس دفاع از حق انتخاب و کرامت مردم بیدار این سرزمین است و ای کاش شورای نگهبان نیز به ندای گروه بسیار بزرگی از انسان های عادل کشور که خواهان تجدید نظر در روش و شیوه عملکرد این شورا در انتخابات هستند عنایت کند و با بازنگری سریع و اعاده ی حق حضور بسیاری از شخصیت های ارزشمند کشور در انتخابات، موجبات انتخاباتی متوازن را فراهم آورد. چرا کسی توضیح نمی دهد شرایط امروز کشور خطیر تر است یا دوران جنگ و چرا آن روز نظارت شورا چنین ضیق نبود و هر چه می گذرد این نظارت ضیق تر می شود؟ مگر در انتخابات شوراها که نظارت استصوابی نیست مصالح کشوربرباد رفته است و شعور ملت در انتخابات مجلس با شورا متفاوت است؟ چگونه است که هیچ یک از آن 99 تن که مستقیما در برابرامام برای تایید نخست وزیر دولت دفاع مقدس آن هم در شرایط جنگ ایستادند، از سوی شورای نگهبان یا هیچ جای دیگر رد صلاحیت نشدند و امروز شخصیت های با وجدانی چون علی مطهری و بسیاری دیگر که نه در برابر امام که مدرس گونه در برابر کژی ها ایستادند رد صلاحیت می شوند؟

بر همه ی این موارد، علاوه کنیم دغدغه های بسیاری از نسل های بعدی انقلاب و نسل جوان را که با آنچه در این نوشته بیان شد چه بسا تفاوت اساسی داشته باشد ومسئله ایشان و توقعات ایشان از حکومت چیزهایی باشد که امثال این حقیر از درک و طبیعتا بیان صحیح آن ناتوان باشم و باید از لسان خود ایشان شنید. ضروری است که مسئولان و قانون نویسان و کارشناسان امر به آن عنایت ویژه داشته باشند تا بیش از این دچار شکاف نسلی نشده و خدایی نکرده حق مسلم ایشان در مقدرات امروز و سرنوشت آینده کشور ناحق نشود.

اینها تنها چند نمونه و گواهی است بر این حقیقت که ما در بخش های مهمی دچار دگرگونی و بعضا اعوجاج پارادایمی شده و از فلسفه اصلی فاصله گرفته ایم و در آن بخش ها نه تنها پیشرفتی نداشته ایم بلکه متاسفانه عقبگردهایی غیر متوازن ساز در اولویت ها صورت گرفته است و لذا نیازمند نیل و بازگشت به تعادل و توازن در اموری هستیم که به دلایل پیش گفته از آن خروج کرده ایم. شاید وقتی احدبانانی چون شهید بهشتی، شهید مطهری و امثال ایشان از میان ما حذف شده و خود نیز بسیاری از نخبگان را خانه نشین ساختیم، این اشکالات تشدید شد. دین ما، تمدن ما و ملت ما، دین، تمدن و ملتی متوازن است و باید این توازن در حیات سیاسی و فکری جریانات مختلف، در ساخت و بافت حکومت و روابط دولت ملت، و روابط ما در عرصه ی بین الملل بازتاب واقعی پیدا کند. امام عظیم الشان انقلاب اگر امروز در قید حیات بودند قطعا اجتهادهای جسورانه و گره گشا در نظریات و روش های خود برای ایجاد توازن پایدار و کارآمدی حداکثری در این کشور داشتند کما این که در همان دوران نیز مکررا نوآوری های فقهی و سیاسی ایشان را شاهد بودیم. چه کسانی که امام و اندیشه متعادل ساز ایشان را قبول دارند و چه کسانی که منتقد ایشان بوده و در جستجوی مکتب و فلسفه دیگری هستند، شایسته است بدانیم که این کشور و مردم، دین و ملیت و عقلانیت و ایمان را با هم می طلبد و نیازمند نهادها، قانون، اندیشه و شخصیت های متعادل کننده ایست که آزادی و استقلال و امنیت و پیشرفت و عدالت و جمهوریت و اسلامیت را با هم ببیند و از تحمیل هر یک بر دیگری بپرهیزد. هر گونه خروج از این توازن، خروج از ماهیت متوازن ملت و انقلاب اسلامی و ورود به بی تعادلی یا موازنه ای جعلی است که حفظ آن نیازمند هزینه های بسیار است و خدایی نکرده در صورت غفلت، سرنوشتی جز ناکارآمدی، ناهنجاری، بی ثباتی، شکاف، خشونت، ناامیدی و بن بست ندارد و چه بسا این عدم توازن ما را در برابر طمع شرق و تهدید غرب نیز آسیب پذیر می کند. و البته در خصوص همه آنچه بیان شد، منطقا مسئولیت کسانی که در حاکمیت هستند بسیار بسیار بیشتر از کسانی است که در حاکمیت نیستند و بیشتر بروز و ظهورشان در قالب جریانات فکری و سیاسی است. این گونه نیست که در اشکالات مطروحه بالا مسئولیت ها یکسان باشد. همه واقفیم که طیفی حاکمیت بسیار وسیعی بر منابع قدرت کشور دارد و هر اشتباه در تصمیماتشان می تواند کیان کشور را به خطر بیاندازد.

تنها و بهترین راه حل آینده، موازنه ی واقعی مبتنی بر ارزش های بنیادی تمدن ایران و اسلام و پذیرش حقوق اساسی ملت، متجلی در قانون اساسی است. نظام باید بازتاب تمام نمای ملت تمدن ساز ایران و ارزش های بنیادی دین و میهن باشد و در جهت تحقق آن، حفظ توازن نظام از اوجب واجبات است.

والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته

ابوالفضل فاتح

22 بهمن ماه 1398

 
منبع: جماران
ارسال نظر