اقتصاد ۲۴- لیست حزب کارگزاران با حاشیههای زیادی همراه بود. از عنوان یاران هاشمی که گویا تمام آنانی که در لیست قرار گرفتهاند، دلباختگان مرحوم هاشمیاند تا عکس بزرگ آیتالله هاشمیرفسنجانی در میان نامهای موجود در لیست که تعداد درخور توجهی از آنها اساسا شناختهشده نیستند. در چنین شرایطی به نظر میرسد که حزب کارگزاران سعی میکند که اولا با نشاندادن حمایت آیتالله هاشمی از سیاست لیستگرایی و ثانیا حمایت او از لیست اخیر کارگزاران لیست اخیر را در نگاه مردم مثبت جلوه دهد. همه اینها در حالی است که اکبر هاشمیرفسنجانی بیش از سه سال است که درگذشته است. صادق زیباکلام باور دارد که نمیتوان از یک شخص فوتشده برای اهداف سیاسی استفاده کرد. او دیدگاههایی دراینباره دارد که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
از لیست انتخاباتی حزب کارگزاران که با عنوان «یاران هاشمی» منتشر شده است، میتوان دریافت که اعضای کارگزاران میکوشند لیست خود را منتسب به مرحوم هاشمی کنند؛ درصورتیکه بسیاری از نفرات لیست چندان شناختهشده نیستند که بتوان رویکرد آنها را مبتنی بر افکار آقای هاشمی دانست. درباره این موضوع شما چه نظری دارید؟
من اصلا نمیخواهم به قضاوت چیدمان لیست انتخاباتی حزب کارگزاران و قضاوت کیفی آن بپردازم؛ بلکه میخواهم از فلسفه اخلاق سخن بگویم. واقعیت این است که ما نمیتوانیم از شهرت و اعتبار شخصی که فوت کرده است، برای پیشبرد اهداف سیاسیمان استفاده کنیم. اکنون حزب کارگزاران لیستی را منتسب به مرحوم هاشمیرفسنجانی کرده است که معلوم نیست اگر ایشان زنده بود، آن را تأیید میکرد یا نه. عکس این قضیه هم صادق است و برای مثال اگر گروهی میگفت که ما با الهامگرفتن از تفکرات آقای هاشمی به این نتیجه رسیدهایم که در انتخابات شرکت نکنیم، باز هم میپرسیدم که با چه مجوز اخلاقی از جانب او سخن میگویید؟ در حقیقت اصلا مسئله کنونی، انتخاباتی و سیاسی نیست و کاملا به اخلاق مربوط است. اکنون من این پرسش را از رهبران حزب کارگزاران میپرسم که اگر آقای هاشمی زنده بود، رضایت به ارائه لیست اخیر کارگزاران میداد؟ یک احتمال وجود دارد که نظر اعضای کارگزاران را تأیید میکرد و حتی مؤکدا به مردم میگفت که هم در انتخابات شرکت کنید و هم به لیست حزب کارگزاران رأی بدهید. در مقابل، این احتمال هم وجود دارد که تصمیم اخیر کارگزاران را تأیید نمیکرد. اکنون حزب کارگزاران بدون پاسخ به این پرسشها لیست خود را به فردی نسبت میدهند که در قید حیات نیست. یک مرحله جلوتر میآیم و میگویم که حتی نزدیکترین افراد به آقای هاشمی هم نمیتوانند از جانب او درباره یک امر جدید سخن بگویند. تردیدی وجود ندارد که افرادی مثل آقایان کرباسچی و مرعشی به آقای هاشمی بسیار نزدیک بودند یا پرواضح است که خانواده آقای هاشمی نزدیکترین افراد به ایشان بودند؛ اما آنها هم نمیتوانند تصمیم خود را به آقای هاشمی نسبت دهند؛ مگر آنکه گفته شود آقای هاشمی وصیتنامهای دارد که در آن گفته است آقایان کرباسچی، مرعشی و خانواده میتوانند پس از مرگم از جانب من سخن بگویند و تصمیم بگیرند. من که چنین وصیتنامهای ندیدهام و اگر دوستان چنین وصیتی از آقای هاشمی دارند، منتشر کنند تا ما هم آگاه شویم که چه کسی زبان آقای هاشمی است. اصلاحطلبان همواره به اصولگرایان ایراد میگیرند که امام را به نفع خود مصادره کردهاند. این انتقاد درستی است؛ اما چرا خودشان هم همان کاری را انجام میدهند که اصولگرایان میکنند؟ اکنون حزب کارگزاران شخصیت آقای هاشمی را مصادره به
از لیست انتخاباتی حزب کارگزاران که با عنوان «یاران هاشمی» منتشر شده است، میتوان دریافت که اعضای کارگزاران میکوشند لیست خود را منتسب به مرحوم هاشمی کنند؛ درصورتیکه بسیاری از نفرات لیست چندان شناختهشده نیستند که بتوان رویکرد آنها را مبتنی بر افکار آقای هاشمی دانست. درباره این موضوع شما چه نظری دارید؟
من اصلا نمیخواهم به قضاوت چیدمان لیست انتخاباتی حزب کارگزاران و قضاوت کیفی آن بپردازم؛ بلکه میخواهم از فلسفه اخلاق سخن بگویم. واقعیت این است که ما نمیتوانیم از شهرت و اعتبار شخصی که فوت کرده است، برای پیشبرد اهداف سیاسیمان استفاده کنیم. اکنون حزب کارگزاران لیستی را منتسب به مرحوم هاشمیرفسنجانی کرده است که معلوم نیست اگر ایشان زنده بود، آن را تأیید میکرد یا نه. عکس این قضیه هم صادق است و برای مثال اگر گروهی میگفت که ما با الهامگرفتن از تفکرات آقای هاشمی به این نتیجه رسیدهایم که در انتخابات شرکت نکنیم، باز هم میپرسیدم که با چه مجوز اخلاقی از جانب او سخن میگویید؟ در حقیقت اصلا مسئله کنونی، انتخاباتی و سیاسی نیست و کاملا به اخلاق مربوط است. اکنون من این پرسش را از رهبران حزب کارگزاران میپرسم که اگر آقای هاشمی زنده بود، رضایت به ارائه لیست اخیر کارگزاران میداد؟ یک احتمال وجود دارد که نظر اعضای کارگزاران را تأیید میکرد و حتی مؤکدا به مردم میگفت که هم در انتخابات شرکت کنید و هم به لیست حزب کارگزاران رأی بدهید. در مقابل، این احتمال هم وجود دارد که تصمیم اخیر کارگزاران را تأیید نمیکرد. اکنون حزب کارگزاران بدون پاسخ به این پرسشها لیست خود را به فردی نسبت میدهند که در قید حیات نیست. یک مرحله جلوتر میآیم و میگویم که حتی نزدیکترین افراد به آقای هاشمی هم نمیتوانند از جانب او درباره یک امر جدید سخن بگویند. تردیدی وجود ندارد که افرادی مثل آقایان کرباسچی و مرعشی به آقای هاشمی بسیار نزدیک بودند یا پرواضح است که خانواده آقای هاشمی نزدیکترین افراد به ایشان بودند؛ اما آنها هم نمیتوانند تصمیم خود را به آقای هاشمی نسبت دهند؛ مگر آنکه گفته شود آقای هاشمی وصیتنامهای دارد که در آن گفته است آقایان کرباسچی، مرعشی و خانواده میتوانند پس از مرگم از جانب من سخن بگویند و تصمیم بگیرند. من که چنین وصیتنامهای ندیدهام و اگر دوستان چنین وصیتی از آقای هاشمی دارند، منتشر کنند تا ما هم آگاه شویم که چه کسی زبان آقای هاشمی است. اصلاحطلبان همواره به اصولگرایان ایراد میگیرند که امام را به نفع خود مصادره کردهاند. این انتقاد درستی است؛ اما چرا خودشان هم همان کاری را انجام میدهند که اصولگرایان میکنند؟ اکنون حزب کارگزاران شخصیت آقای هاشمی را مصادره به
آیا حزب کارگزاران در دوره حیات آقای هاشمی حزب متبوع ایشان بود و میتوان گفت که نظرات و مواضع آن مرحوم عینا همانی بود که از سوی حزب کارگزاران سازندگی عنوان میشد؟
خیر، اصلا اینطور نبوده است؛ گرچه بسیاری از اعضای اولیه حزب کارگزاران مانند آقایان کرباسچی، نجفی، محمد هاشمی، مهاجرانی و... ارتباط نزدیکی با آقای هاشمی داشتند؛ اما آیا میتوانیم بگوییم نظرات تمام آن اعضا همان نظرات آقای هاشمی بوده است؟ آیا مواضع آقای مهاجرانی بعد از انتخابات سال ۸۸ همانی بود که آقای هاشمی میگفت؟ بنابراین اصلا این گزاره درست نیست که تمام مواضع کارگزاران عینا مورد تأیید مرحوم هاشمی بوده است. وقتی به صورت جزئی وارد دیدگاههای اعضای کارگزاران میشویم، درمییابیم که شکاف خیلی بیشتر هم میشود. کافی است به مواضع برخی از اعضای فعلی کارگزاران در دهه ۷۰ نگاه کنیم و متوجه بشویم که اتفاقا تعدادی از اعضای کنونی کارگزاران مواضع ضدهاشمی داشتند و شبوروز درصدد تخریب آقای هاشمی بودند.
شاید ایشان بگویند که اکنون مواضعمان تعدیل شده است، اما نمیتوانند بگویند که حزبی مانند کارگزاران با تمام این فرازوفرودها زبان گویای اکبر هاشمیرفسنجانی است. حتی خانواده آقای هاشمی هم نمیتوانند بگویند تمام اقدامات ما مورد تأیید آقای هاشمی بوده است. حتی خانواده مرحوم هاشمی هم چنین ادعایی را اظهار نمیکنند. خود آقای هاشمی هم دچار تغییر و تحولات فکری زیادی شد و بههیچوجه نمیشود هاشمی دهه ۹۰ را با هاشمی دهه ۶۰ و ۷۰ یا حتی ۸۰ مقایسه کرد. من مجموعه گفتگوهایی با آقای هاشمی انجام دادم که نتیجهاش کتاب «هاشمی بدون روتوش» شد. در زمینههای مختلف با آن مرحوم گفتگو کردم و آخرینِ آن درباره بحث آمریکاستیزی بود که یک جلسهاش برگزار شد، اما به دلیل درگذشت ایشان این بحث ناتمام ماند. درپی همه این مصاحبهها به قطعیت میگویم که هیچ فرد یا گروهی نمیتواند خود را زبان آقای هاشمی معرفی کند، زیرا متوجه شدم که خود آقای هاشمی هم در همه سالهای سیاستورزی به نتایجی رسیده بود که شاید به بسیاری از آنها در دهه ۶۰ اساسا باور نداشت. مردم هم به دلیل همین تغییر مواضعش بود که یک تشییع پرشکوه برایش رقم زدند. پس هیچکس نباید تصور کند که میتواند آقای هاشمی را مصادره کند یا ازسوی او اعلام موضع سیاسی کند.
برخی آقای روحانی را در لباس آقای هاشمی میبینند و میگویند که روحانی ادامهدهنده راه هاشمی است. این موضوع زمانی بیشتر مطرح میشود که میبینیم آقای هاشمی در سال ۹۲ از آقای روحانی همهجانبه حمایت کرد. آیا این گزاره درست است؟
بههیچوجه نمیتوانیم بگوییم روحانی بهمن ۹۸ مورد تأیید آقای هاشمی است. آقای هاشمی در سال ۹۲ از آقای روحانی حمایت کرد، زیرا مواضعشان نزدیک به یکدیگر بود، اما بعید است با تغییراتی که آقای روحانی در دور دوم داشت اگر زنده بودند از او حمایت میکردند. چند مثال میزنم تا تفاوتهای آقای روحانی امروز با آقای هاشمی معلوم شود. مرحوم هاشمی، برخلاف ظاهرش، بهشدت متواضع بود و اگر فردی به او نزدیک میشد میتوانست حس کند که چقدر در وجودش فروتنی داشت، درصورتیکه موضع آقای روحانی همیشه از بالاست و در نگاه شخصیتی شباهتی به آقای هاشمی ندارد. تفاوت مهم دیگر به وجه اجتماعی این دو برمیگردد. آقای هاشمی بهشدت به خرد جمعی باور داشت. من برای کتابم با وزرای دولت مرحوم هاشمی ساعتها مشورت کردم. بسیاری از آنها میگفتند که آقای هاشمی ساعتها در هیئت دولت مینشست به بحثها گوش میداد و اصلا اینطور نبود که بگوید نظر من این است و باید اجرا شود. آقای حسین کمالی و آقای مصطفی معین به من میگفتند که روزی در جلسه هیئت دولت درباره موضوعی بحث درگرفت و تا پاسی از شب بحثها ادامه داشت تا آنکه صبر آقای هاشمی لبریز شد و گفت که اگر کسی این تصمیم را قبول ندارد و نمیخواهند با دولت همکاری کند، اصراری برای ادامه حضورش در دولت نیست. بعد از این حرف رأیگیری شد و ما (کمالی و معین) رأی مخالف دادیم. این در حالی بود که آنها میدانستند بعد از این مخالفت احتمالا باید استعفا بدهند، اما با این حال مخالفت خود را ابراز کردند. آقای کمالی روایت میکند که فردا صبح و بعد از نماز به محل اقامت آقای هاشمی رفتم تا استعفایم را تقدیم کنم. آقای هاشمی که من را دید سراسیمه آمد و تصور کرد که اتفاقی افتاده است. گفت چه شده و من (کمالی) گفتم که پیرو صحبت دیشب شما آمدهام استعفا بدهم که آقای هاشمی گفت شما در وزارتخانهتان کار ندارید که این وقت صبح میآیید؟ این را گفت و رفت. آقای معین هم همین روایت را تأیید میکند، هرچند او برای استعفا نزد آقای هاشمی نرفت. با شنیدن این خاطره به این فکر کردم که آقای هاشمی چقدر به خرد جمعی باور داشت. یا آنکه وقتی آقای هاشمی برای بازدید از پروژهای میرفت آنقدر از مسئول پروژه سؤال میکرد که طرف کلافه میشد، زیرا بازدیدهای او تشریفاتی نبود و واقعا میخواست بداند کار در چه مرحلهای است. با ذکر این ویژگیها من قرابت چندانی میان آقای روحانی و مرحوم هاشمی نمیبینم.
در چند وقت اخیر اصلاحطلبان بر سر ادامه سیاست انتخاباتی ائتلاف مناقشاتی داشتند؛ بهنحویکه برخی از ایشان میگفتند بعد از این باید با تکیه بر هویت اصلاحطلبانه وارد انتخابات شد و برخی ازجمله شخصیتهایی در حزب کارگزاران بر ادامه راهبرد ائتلاف تأکید میکردند. به عنوان بحث پایانی قدری دراینباره توضیح دهید.
من کارگزاران را بیش از آنکه اصلاحطلب بدانم نزدیک به تکنوکراتهای اصولگرا میدانم؛ بهعبارت دیگر دغدغه اصلی آنها اصلاحطلبی نیست. به نظرم من اصلیترین اولویت اصلاحطلبی، دموکراسی و اصلاح روند موجود با توجه به شعارهای اصیل انقلاب است. اصولگرایان چندان خود را پایبند به آزادیخواهی و دموکراسی نمیدانند و برایشان اصلاح اقتصادی مهم است. اصولگرایان میخواهند همیشه بچه خوب سیستم باشند و بگویند آنهایی که انتخابات را تحریم میکنند ما نیستیم بلکه اصلاحطلبان هستند. برای آنها انتخابات
بماهو انتخابات مهم نیست، بلکه انتخابات را به عنوان ابزاری برای سرمایهگذاری سیاسی میدانند. کارگزاران هم تا حدی اینطور فکر میکند و همینقدر که شرایط موجود از نظر اقتصادی بهبود یابد برای آنها کافی است.
خیر، اصلا اینطور نبوده است؛ گرچه بسیاری از اعضای اولیه حزب کارگزاران مانند آقایان کرباسچی، نجفی، محمد هاشمی، مهاجرانی و... ارتباط نزدیکی با آقای هاشمی داشتند؛ اما آیا میتوانیم بگوییم نظرات تمام آن اعضا همان نظرات آقای هاشمی بوده است؟ آیا مواضع آقای مهاجرانی بعد از انتخابات سال ۸۸ همانی بود که آقای هاشمی میگفت؟ بنابراین اصلا این گزاره درست نیست که تمام مواضع کارگزاران عینا مورد تأیید مرحوم هاشمی بوده است. وقتی به صورت جزئی وارد دیدگاههای اعضای کارگزاران میشویم، درمییابیم که شکاف خیلی بیشتر هم میشود. کافی است به مواضع برخی از اعضای فعلی کارگزاران در دهه ۷۰ نگاه کنیم و متوجه بشویم که اتفاقا تعدادی از اعضای کنونی کارگزاران مواضع ضدهاشمی داشتند و شبوروز درصدد تخریب آقای هاشمی بودند.
شاید ایشان بگویند که اکنون مواضعمان تعدیل شده است، اما نمیتوانند بگویند که حزبی مانند کارگزاران با تمام این فرازوفرودها زبان گویای اکبر هاشمیرفسنجانی است. حتی خانواده آقای هاشمی هم نمیتوانند بگویند تمام اقدامات ما مورد تأیید آقای هاشمی بوده است. حتی خانواده مرحوم هاشمی هم چنین ادعایی را اظهار نمیکنند. خود آقای هاشمی هم دچار تغییر و تحولات فکری زیادی شد و بههیچوجه نمیشود هاشمی دهه ۹۰ را با هاشمی دهه ۶۰ و ۷۰ یا حتی ۸۰ مقایسه کرد. من مجموعه گفتگوهایی با آقای هاشمی انجام دادم که نتیجهاش کتاب «هاشمی بدون روتوش» شد. در زمینههای مختلف با آن مرحوم گفتگو کردم و آخرینِ آن درباره بحث آمریکاستیزی بود که یک جلسهاش برگزار شد، اما به دلیل درگذشت ایشان این بحث ناتمام ماند. درپی همه این مصاحبهها به قطعیت میگویم که هیچ فرد یا گروهی نمیتواند خود را زبان آقای هاشمی معرفی کند، زیرا متوجه شدم که خود آقای هاشمی هم در همه سالهای سیاستورزی به نتایجی رسیده بود که شاید به بسیاری از آنها در دهه ۶۰ اساسا باور نداشت. مردم هم به دلیل همین تغییر مواضعش بود که یک تشییع پرشکوه برایش رقم زدند. پس هیچکس نباید تصور کند که میتواند آقای هاشمی را مصادره کند یا ازسوی او اعلام موضع سیاسی کند.
برخی آقای روحانی را در لباس آقای هاشمی میبینند و میگویند که روحانی ادامهدهنده راه هاشمی است. این موضوع زمانی بیشتر مطرح میشود که میبینیم آقای هاشمی در سال ۹۲ از آقای روحانی همهجانبه حمایت کرد. آیا این گزاره درست است؟
بههیچوجه نمیتوانیم بگوییم روحانی بهمن ۹۸ مورد تأیید آقای هاشمی است. آقای هاشمی در سال ۹۲ از آقای روحانی حمایت کرد، زیرا مواضعشان نزدیک به یکدیگر بود، اما بعید است با تغییراتی که آقای روحانی در دور دوم داشت اگر زنده بودند از او حمایت میکردند. چند مثال میزنم تا تفاوتهای آقای روحانی امروز با آقای هاشمی معلوم شود. مرحوم هاشمی، برخلاف ظاهرش، بهشدت متواضع بود و اگر فردی به او نزدیک میشد میتوانست حس کند که چقدر در وجودش فروتنی داشت، درصورتیکه موضع آقای روحانی همیشه از بالاست و در نگاه شخصیتی شباهتی به آقای هاشمی ندارد. تفاوت مهم دیگر به وجه اجتماعی این دو برمیگردد. آقای هاشمی بهشدت به خرد جمعی باور داشت. من برای کتابم با وزرای دولت مرحوم هاشمی ساعتها مشورت کردم. بسیاری از آنها میگفتند که آقای هاشمی ساعتها در هیئت دولت مینشست به بحثها گوش میداد و اصلا اینطور نبود که بگوید نظر من این است و باید اجرا شود. آقای حسین کمالی و آقای مصطفی معین به من میگفتند که روزی در جلسه هیئت دولت درباره موضوعی بحث درگرفت و تا پاسی از شب بحثها ادامه داشت تا آنکه صبر آقای هاشمی لبریز شد و گفت که اگر کسی این تصمیم را قبول ندارد و نمیخواهند با دولت همکاری کند، اصراری برای ادامه حضورش در دولت نیست. بعد از این حرف رأیگیری شد و ما (کمالی و معین) رأی مخالف دادیم. این در حالی بود که آنها میدانستند بعد از این مخالفت احتمالا باید استعفا بدهند، اما با این حال مخالفت خود را ابراز کردند. آقای کمالی روایت میکند که فردا صبح و بعد از نماز به محل اقامت آقای هاشمی رفتم تا استعفایم را تقدیم کنم. آقای هاشمی که من را دید سراسیمه آمد و تصور کرد که اتفاقی افتاده است. گفت چه شده و من (کمالی) گفتم که پیرو صحبت دیشب شما آمدهام استعفا بدهم که آقای هاشمی گفت شما در وزارتخانهتان کار ندارید که این وقت صبح میآیید؟ این را گفت و رفت. آقای معین هم همین روایت را تأیید میکند، هرچند او برای استعفا نزد آقای هاشمی نرفت. با شنیدن این خاطره به این فکر کردم که آقای هاشمی چقدر به خرد جمعی باور داشت. یا آنکه وقتی آقای هاشمی برای بازدید از پروژهای میرفت آنقدر از مسئول پروژه سؤال میکرد که طرف کلافه میشد، زیرا بازدیدهای او تشریفاتی نبود و واقعا میخواست بداند کار در چه مرحلهای است. با ذکر این ویژگیها من قرابت چندانی میان آقای روحانی و مرحوم هاشمی نمیبینم.
در چند وقت اخیر اصلاحطلبان بر سر ادامه سیاست انتخاباتی ائتلاف مناقشاتی داشتند؛ بهنحویکه برخی از ایشان میگفتند بعد از این باید با تکیه بر هویت اصلاحطلبانه وارد انتخابات شد و برخی ازجمله شخصیتهایی در حزب کارگزاران بر ادامه راهبرد ائتلاف تأکید میکردند. به عنوان بحث پایانی قدری دراینباره توضیح دهید.
من کارگزاران را بیش از آنکه اصلاحطلب بدانم نزدیک به تکنوکراتهای اصولگرا میدانم؛ بهعبارت دیگر دغدغه اصلی آنها اصلاحطلبی نیست. به نظرم من اصلیترین اولویت اصلاحطلبی، دموکراسی و اصلاح روند موجود با توجه به شعارهای اصیل انقلاب است. اصولگرایان چندان خود را پایبند به آزادیخواهی و دموکراسی نمیدانند و برایشان اصلاح اقتصادی مهم است. اصولگرایان میخواهند همیشه بچه خوب سیستم باشند و بگویند آنهایی که انتخابات را تحریم میکنند ما نیستیم بلکه اصلاحطلبان هستند. برای آنها انتخابات
بماهو انتخابات مهم نیست، بلکه انتخابات را به عنوان ابزاری برای سرمایهگذاری سیاسی میدانند. کارگزاران هم تا حدی اینطور فکر میکند و همینقدر که شرایط موجود از نظر اقتصادی بهبود یابد برای آنها کافی است.
منبع: روزنامه شرق