اقتصاد۲۴- «سیدمحمدصادق خرازی»، دیپلمات و آقای سفیر روزهای دور که حالا چندسالیست جوانان اصلاح طلب را دور خود جمع کرده و تابلوی حزب ندا را بالا برده است در گفتگویی که چندی قبل با خبرگزاری خبرآنلاین داشت به بررسی ریشه ناآرامی های اخیر در کشور پرداخت و گفت: متأسفم که میگویم برخی مردم ایران امروز از مدیرانشان متنفر هستند. مدام میگویند که اغتشاشگران، خارجیها، استکبار گران و.. در ناآرامیها نقش داشتند.
اگر هم درست باشد، مشکل از خود ماست که به گونهای عمل کردیم که خارجیها تشخیص میدهند در فلان حوزه ضعف داریم و چنین عملیاتی را علیه ایران طراحی میکنند. چرا در گذشته این اتفاق نمیافتاد؟ ۴۰ سال است که تلاش برای براندازی حکومت وجود داشته اما ۳۰ سال است که انقلاب مخملی نتوانسته در ایران به توفیقی دست یابد.
صادق خرازی: رهبری نمیگذارند دولت سقوط کند /سردار سلیمانی میلی به ریاست جمهوری ندارد
وی افزود: در ادبیات اجتماعی و روانشناسی اجتماعی مفهومی تحت عنوان «درگیری طبقات اجتماعی» وجود دارد؛ یعنی متفاوت بودن مردم حاشیه شهرها از مردم متن شهرها، یعنی من و شمایی که در شهرک غرب، شمیران، خیابان مطهری و حتی در مناطق جنوبی شهر زندگی میکنیم و از مدنیت جامعه بهرهمند هستیم و حاشیهنشینها بیبهرهاند. سر کوچهمان مسجد و درمانگاه و بیمارستان و دانشگاه و مدرسه وجود دارد و از امکاناتی چون رستوران و فروشگاههای نیمهزنجیرهای و زنجیرهای برخورداریم، اما مردم حاشیه با چنین امکاناتی غریبهاند. خود به خود این مردم حاشیه در درونشان نوعی کینه و انتقامجویی نسبت به مردم متن شهرها حس می کنند. اولین پیامدی که در این شکاف طبقاتی حادث شد، یک پیامد مدنی بود.
احمدی نژاد مثلِ رابین هود رای مردم را دزدید
دبیرکل حزب ندای ایرانیان تاکید می کند: انتخاب احمدینژاد در سال ۸۴ زنگ خطر بود چرا که مردم به دنبال یک رابین هود میگشتند و احمدینژاد در نقش رابین هود توانست رای مردم را بدزدد. زنگ خطر به صدا درآمد، ما نشنیدیم و بیدار نشدیم اما خارجیها آن را شنیدند و برایش برنامهریزی کردند. چون تجربه جهان را در مقابل خودشان داشتند. خارجیها تجربه تفاوتهای اجتماعی، تخریبهای اجتماعی، درگیریهای اجتماعی را در آمریکای لاتین، اروپای شرقی و آسیا را دارند و اکنون همان ها را در ایران تکرار میکنند.
صادق خرازی: رهبری نمیگذارند دولت سقوط کند /سردار سلیمانی میلی به ریاست جمهوری ندارد
وی افزود: در ادبیات اجتماعی و روانشناسی اجتماعی مفهومی تحت عنوان «درگیری طبقات اجتماعی» وجود دارد؛ یعنی متفاوت بودن مردم حاشیه شهرها از مردم متن شهرها، یعنی من و شمایی که در شهرک غرب، شمیران، خیابان مطهری و حتی در مناطق جنوبی شهر زندگی میکنیم و از مدنیت جامعه بهرهمند هستیم و حاشیهنشینها بیبهرهاند. سر کوچهمان مسجد و درمانگاه و بیمارستان و دانشگاه و مدرسه وجود دارد و از امکاناتی چون رستوران و فروشگاههای نیمهزنجیرهای و زنجیرهای برخورداریم، اما مردم حاشیه با چنین امکاناتی غریبهاند. خود به خود این مردم حاشیه در درونشان نوعی کینه و انتقامجویی نسبت به مردم متن شهرها حس می کنند. اولین پیامدی که در این شکاف طبقاتی حادث شد، یک پیامد مدنی بود.
احمدی نژاد مثلِ رابین هود رای مردم را دزدید
دبیرکل حزب ندای ایرانیان تاکید می کند: انتخاب احمدینژاد در سال ۸۴ زنگ خطر بود چرا که مردم به دنبال یک رابین هود میگشتند و احمدینژاد در نقش رابین هود توانست رای مردم را بدزدد. زنگ خطر به صدا درآمد، ما نشنیدیم و بیدار نشدیم اما خارجیها آن را شنیدند و برایش برنامهریزی کردند. چون تجربه جهان را در مقابل خودشان داشتند. خارجیها تجربه تفاوتهای اجتماعی، تخریبهای اجتماعی، درگیریهای اجتماعی را در آمریکای لاتین، اروپای شرقی و آسیا را دارند و اکنون همان ها را در ایران تکرار میکنند.
خرازی با بیان اینکه حتی ریشه این شرایط هم به عملکرد اجتماعی خودمان طی چند دهه گذشته بازمیگردد، اظهار داشت: از زمانی که ما تصمیم گرفتیم توسعه پیدا کنیم، خط مشی توسعهمان مبنا نداشت، جنگ که تمام شد کشوری بودیم با ۱۸ استان درگیر ویرانیهای جنگ و هیچ برنامه منسجم و مستر پلنی برای اینکه کشور را چگونه باید دوباره بسازیم، نداشتیم. اگر آن روز فکر میکردیم و برنامهریزی میکردیم که مثلاً ۴۰ سال یا ۳۰ سال آینده باید جمعیتمان از ۵۰ میلیون نفر به ۸۰ میلیون نفر برسد، باید برای این ۸۰ میلیون زیرساختهای توسعهای و بسترهای اجتماعی فراهم میکردیم.
الگوی کشور یک روز کره شمالی بود و یک روز کره جنوبی!
وی تصریح کرد: با یکسوم درآمدمان در ۳۰ سال گذشته میتوانستیم ایران را جوری بسازی که جلوتر از کره جنوبی حرکت کند. میتوانستیم ایران را همپای ژاپن بسازیم، اما متأسفانه مشکلی که ما داشتیم، این بود که رئیس سازمان برنامهمان روزی الگویش کره شمالی بود، جنگ که تمام شد و دولت آقای هاشمی سرکار آمد الگویش به کره جنوبی تبدیل شد. این مشکل مفهومی نیست، این بدبختی متفکران سیاسی و مدیران اجرایی کشور است که مثل شرکت ثبت سفارش و یا وکیلی هستند که یک شرکت واردات یا صادرات ایجاد و ثبت میکنند. باید از فلان مدیر بپرسیم شما که یک روز الگویت کره شمالی و کشورهای بلوک شرق بودند، چگونه به خودت اجازه دادی بدون مطالعه و پشتوانه تبدیل به مدیر و متفکر الگوهای غربی شوی؟
چه باید می کردم که اثبات کنم اصلاح طلبم؟
او در بخش دیگری از این گفتگو به برخی انتقادات که گفته می شود رانتی در نظام دارد اشاره کرد و گفت: پدر من تنها فقیه بارز حوزه در ۷۰ ، ۸۰ سال اخیر است که یک ریال از وجوهات شرعی استفاده نکرده است. با این تفاسیر من از ابتدا واقعا نمیدانستم باید چطور زندگی کنم تا به این حرف و حدیثها نرسد. چون گرایش سیاسیام اصلاحطلبانه است اما نزدیکترین فرد به رهبری انقلاب بودم. من باید چه میکردم که اثبات کنم اصلاحطلب هستم؟ در دوران اصلاحات بیشترین مدیریت سیاست خارجی با من بود. طبق گفته آقایان موفقترین سفیر تاریخ ایران در فرانسه بودم. تاریخ به خوبی قضاوت میکند. این حرفها ادعا نیست. آمار و ارقام وجود دارد.
خرازی گفت: وقتی آقای خاتمی از ریاستجمهوری رفت آیا من رفتم با احمدینژاد کارکنم؟ تنها سفیری که در این مملکت شهر به شهر به نفع آقای هاشمی سخنرانی کرد من بودم. مقالات و سخنرانیهای آن روز من وجود دارد. به مردم ایران گفتم اگر احمدینژاد رای بیاورد و این تفکر حاکم شود ایران بدتر از بنگلادش میشود و امروز شد. امروز بنگلادش از ما جلوتر است. اینها را من انجام دادم و گفتم . من دیگر باید چه میکردم؟ در سال ۸۴ اولین سفیری که عزل کرد من بودم. با کینه هم عزل کرد. شنیدم که رهبری هم گفتهاند ناراحت شدم.
احمدی نژاد که مثل خاتمی اربابت نبود که با شاه عرب هماهنگ کنه که موسوی بیاد یا خودش و پول بگیره ازش؟