اقتصاد۲۴ - مرد ۳۴ ساله در دایره اجتماعی کلانتری گفت: من کارگر مردم بودم و با زحمت و تلاش زیاد خرج و مخارج زندگی قشنگم را درمی آوردم. همسر نازنینی داشتم که با دار و ندارم ساخته بود و عشق و علاقه اش را نثار من و دختر کاکل زری مان میکرد. اما داستانی برایم درست شد که زندگی ام را باختم و بدبخت و بیچاره شدم.
از شما چه پنهان یک روز که سوار بر موتورسیکلت به سر کار میرفتم ناگهان با خانمی تصادف کردم. در این حادثه زن ۴۸ ساله که زخمی شده بود، به بیمارستان انتقال یافت و، چون مقصر تصادف شناخته شده بودم بلافاصله ۳ النگوی طلای همسرم را فروختم و مخارج بستری این خانم در بیمارستان را پرداخت کردم.
بیشتر بخوانید:درگیری مرگبار بین ۲ طایفه در منطقه اتابک تهران
من از کارم دست کشیدم و به دنبال گرفتن رضایت از مصدوم حادثه بودم که او با نگاهی هوس آلود و لبخندهای عشوه گرانه مرا خام کرد و شرط عجیبی گذاشت.
مرد جوان افزود: توانستم پس از چند روز رفت و آمد پی در پی، رضایت این زن ۴۸ ساله را جلب کنم، اما افسوس که فریب چرب زبانیهای او را خوردم. «شهین» ادعا میکرد زنی تنها و ثروتمند است و میتوانم در کنارش باشم و بعضی از کارهایش را انجام بدهم و با هم ارتباط پنهانی داشته باشیم. من حتی با این بهانه که باید رضایت شاکی پرونده را جلب کنیم همسر بیچاره ام را نیز هفتهای یک بار به خانه او میبردم تا کلفتی اش را بکند.
نمیدانم چرا عقلم را باخته بودم و وسوسه پول و ثروت چشمانم را به روی واقعیتها کور کرده بود. متاسفانه این زن که چوب خورده خیانتهای همسر قبلی اش است مرا در مدت کوتاهی از همسر و دختر کوچولویم جدا کرد و زندگی ام را به همین راحتی از دست دادم. مرد پشیمان اشک هایش را پاک کرد و گفت: پس از گذشت ۲ سال شهین که به عقد موقتم درآمده بود تمام املاک و مستغلات خودش را فروخت و برای همیشه همراه دختر و دامادش از اینجا رفت و من که تازه فهمیده بودم چه حماقتی کرده ام به سراغ همسرم رفتم، اما هرچه خواهش کردم که به زندگی برگردد فایدهای نداشت، چون او میخواهد به زودی با پسرعمویش ازدواج کند و...
الان مدتی است که توسط یکی از دوستانم به دام مواد مخدر افتاده ام و همراه او مرتکب دله دزدی میشدیم که امروز به دام افتادیم.
از شما چه پنهان یک روز که سوار بر موتورسیکلت به سر کار میرفتم ناگهان با خانمی تصادف کردم. در این حادثه زن ۴۸ ساله که زخمی شده بود، به بیمارستان انتقال یافت و، چون مقصر تصادف شناخته شده بودم بلافاصله ۳ النگوی طلای همسرم را فروختم و مخارج بستری این خانم در بیمارستان را پرداخت کردم.
بیشتر بخوانید:درگیری مرگبار بین ۲ طایفه در منطقه اتابک تهران
من از کارم دست کشیدم و به دنبال گرفتن رضایت از مصدوم حادثه بودم که او با نگاهی هوس آلود و لبخندهای عشوه گرانه مرا خام کرد و شرط عجیبی گذاشت.
مرد جوان افزود: توانستم پس از چند روز رفت و آمد پی در پی، رضایت این زن ۴۸ ساله را جلب کنم، اما افسوس که فریب چرب زبانیهای او را خوردم. «شهین» ادعا میکرد زنی تنها و ثروتمند است و میتوانم در کنارش باشم و بعضی از کارهایش را انجام بدهم و با هم ارتباط پنهانی داشته باشیم. من حتی با این بهانه که باید رضایت شاکی پرونده را جلب کنیم همسر بیچاره ام را نیز هفتهای یک بار به خانه او میبردم تا کلفتی اش را بکند.
نمیدانم چرا عقلم را باخته بودم و وسوسه پول و ثروت چشمانم را به روی واقعیتها کور کرده بود. متاسفانه این زن که چوب خورده خیانتهای همسر قبلی اش است مرا در مدت کوتاهی از همسر و دختر کوچولویم جدا کرد و زندگی ام را به همین راحتی از دست دادم. مرد پشیمان اشک هایش را پاک کرد و گفت: پس از گذشت ۲ سال شهین که به عقد موقتم درآمده بود تمام املاک و مستغلات خودش را فروخت و برای همیشه همراه دختر و دامادش از اینجا رفت و من که تازه فهمیده بودم چه حماقتی کرده ام به سراغ همسرم رفتم، اما هرچه خواهش کردم که به زندگی برگردد فایدهای نداشت، چون او میخواهد به زودی با پسرعمویش ازدواج کند و...
الان مدتی است که توسط یکی از دوستانم به دام مواد مخدر افتاده ام و همراه او مرتکب دله دزدی میشدیم که امروز به دام افتادیم.
منبع: رکنا
با جمش کنید دیگه خبری ندارید
اگر یکم به مثل های قدیمی گوش کنیم، همیشه موفقیم
هیچ وقت گربه محض رضای خدا موش نمیگیره
از حول حلیم توی دیگ افتدن
و.....
هزاران مثل دیگر
یکم قبل از هرکاری 40 ثانیه تفکر کنیم
واخیش واخیش هم داره