پدر شیما گفت: ناپدید که نه، ربوده شده بود. دخترم ۳ مرتبه از خانه فرار کرد نخستین فرار او مرداد ماه سال ۹۸ رقم خورد. آن روز توانستیم شیما را در خانه یکی از دوستانش پیدا کنیم و به خانه برگردانیم. دوستی که شیما در خانه اش پناه گرفته بود از سوی پدر اعدامی و از سوی مادر توزیع کننده شیشه است. دو هفته بعد شیما برای بار دوم از خانه رفت شیما را دوباره یافتم، اما با این فرق که شیما به موادمخدر شیشه آلوده شده بود. تصمیم گرفتم خیلی مراقب شیما باشیم و تا زمانی که شیشه از سرش بیرون رود در خانه را به رویش قفل کردم و با مشاوره قصد حل کردن مشکلش را داشتم.
شیما پس از اینکه از خانه مان در نارمک به پایانه بیهقی رفته بود از طریق مغازه اسباب بازی فروشی در همان نزدیکی به مادرش زنگ زد و سراغ من را گرفته بود و هرچه مادرش التماس او را میکند که برگردد تلفن را قطع کرد و همین آخرین تماس ما با شیما بود.
پس از شکایت و اعلام فقدانی شیما، ماموران پلیس آگاهی پایگاه چهارم سید خندان شمارهای که دخترم با مادرش تماس گرفته بود را ردیابی کردند و به مغازه اسباب بازی فروشی در نزدیکی پایانه رسیدند. صاحب اسباب بازی فروشی تایید کرد دخترم آنجا بوده و پس از بیرون رفتن از مغازه به سمت پایانه رفته است.
بیشتر بخوانید: فیلم/ سرنوشت مرگبار کودک یزدی
با چک کردن دوربینهای مداربسته مشخص شد دخترم ساعت ۲ بامداد روی یکی از نیمکتهای پایانه و مقابل رستوران شبانه روزی نشسته بود و حتی دوربین رستوران تصویر دخترم را ضبط کرده است. در فیلم دوربین مداربسته دیده میشود شیما درحال گریه کردن بوده که پیرمردی کنار او نشسته و پس از ۴۰ دقیقه صحبت با او، شیما را سوار خودرویش کرد و دیگر مشخص نبود چه بلایی سر دخترم آمده است.
پدر شیما ادامه میدهد: سراغ دخترم را از هرشخصی که آنجا بود گرفتم که در آخر صاحب رستوران سر رسید و خطاب به من گفت که دخترت شال صورتی و کوله پشتی داشته است؟
به او گفتم بله، دخترم را دیده اید؟ سپس عکس شیما را به آن جوان نشان دادم.
صاحب رستوران وقتی عکس شیما را دید نگاهی به من کرد و گفت: دخترت روی همین نیمکت پایین نشسته بود که "حاج محمود" او را با خودش برد. فیلم را به صاحب رستوران نشان دادم و گفتم: حاج محمود، این شخص را میگویید؟
متاسفانه آن جوان صحبتهایی کرد که دست و پایم شروع به لرزیدن کرد. او گفت: حاج محمود اسم واقعی اش "بهلول" است، شغل او راننده تاکسی نما، اما در اصل ماده مخدر شیشه میفروشد. بهلول درعین حال مغز زنان و دختران شهرستانی یا تهرانی را شست وشو میدهد که به هر دلیلی از خانه خارج شده اند و پایشان به پایانه بیهقی باز شده است. زمانی که دختر شما همراه بهلول به راه افتادند سریعا مقابل بهلول ایستادم و به او گفتم که این دختر خیلی کوچک است، این کار را نکن؛ اما بهلول به حرفم توجهی نکرد و گفت که این دختر تاکسی میخواهد قرار نیست اتفاقی رخ دهد.
"باتوجه به سرنخهای موجود پلیس بهلول را به آگاهی سیدخندان احضار کرد و پس از یک بازجویی او آزاد شد!. "
بهلول به ماموران پلیس گفته بود که شیما را در چهارراه نظام آباد پیاده کرده است. اما اینطور نبود، همان لحظه که بهلول در پلیس آگاهی این دروغها را سرهم میکرد، شیما در خانه این شیطان زندانی بود.
پدر شیما گفت: افسر پرونده پس از بازجویی از بهلول او را رها کرد و خطاب به من گفت که فکر نمیکنم این فرد دخالتی در این پرونده داشته باشد. من که حسابی تعجب کرده بودم وقتی دلیل اینکه چرا اینچنین فکر میکند را جویا شدم، گفت: او آدم حسابی است زن وبچه اش در ترکیه زندگی میکنند و حتی اول کد تلفن همراه اش با یک شروع میشود؟! این حرفها را که شنیدم درخواست کردم پرونده شیما را به اداره ۱۱ آگاهی مرکز انتقال دهند.
باید این موضوع را اضافه کنم؛ زمانی که بهلول برای نخستین بار به آگاهی سیدخندان احضار شد با این فکر که با خودرویش به آگاهی میآید برادرم را مقابل اداره پلیس قرار دادم تا بهلول را تعقیب کند. اما هنگامی که بهلول از اداره پلیس بیرون آمد سریع به سمت موتورسواری که از قبل منتظرش بود رفت و متواری شد.
پدر شیما میگوید: پرونده شیما در اداره ۱۱ آگاهی تهران پیگیری شد و احضار بهلول برای آخرین مرتبه به پلیس آگاهی مرکز صورت گرفت. این بار کارآگاهان با ترفندهای تخصصی بهلول را به حرف آوردند و او مجبورش شد اعتراف کند. بهلول تایید کرد شیما، دختر من به مدت ۴۵ روز در خانه اش زندانی بود و هرروز شیما را به ماده مخدر شیشه آلودهتر میکرد او حتی گفت: روزی که اولین بار به آگاهی سیدخندان احضار شدم شیما در خانه ام زندانی بود.
پدر شیما که پس از هزاران کش و قوسهای فراوان بلاخره قاتل دخترش به این جنایت اعتراف کرد پس از تشکر از رئیس قوه قضاییه، اعدام هرچه سریعتر بهلول ۶۱ ساله را خواستار شد.