اقتصاد۲۴ - اینها بخشی از اظهارات زن ۳۶ سالهای است که برای شکایت از همسرش به اتهام ضرب و جرح عمدی وارد کلانتری سجاد مشهد شده بود. این زن جوان که چهره غمبارش حکایت از یک آشوب درونی داشت، در حالی که با شرمندگی و خجالت زده راز عجیبی را فاش میکرد، درباره ماجرای وحشتناک رابطه شوم مثلثی به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: ۱۵ سال قبل با همسرم که آن زمان دانشجوی یکی از رشتههای مهندسی بود، ازدواج کردم.
اگرچه «جمال» دانشجوی کارشناسی ارشد بود و به همین دلیل در تنگنای مالی قرار داشتیم، اما از این ازدواج بسیار راضی و خوشحال بودیم. با آن که حتی برای اجاره منزل از اطرافیان مان پول قرض میگرفتیم، اما پشتکار و تخصص همسرم آینده خوبی را نوید میداد.
بیشتر بخوانید:تجاوز گروهی ۱۱ مهاجر سوری به یک دختر در آلمان!
به همین دلیل هم خیلی زود روزگار سخت به پایان رسید و همسرم در یکی از ادارات مهم شهری استخدام شد و پلههای ترقی را طی کرد تا جایی که به عنوان یکی از مهندسان سرشناس مشهد مطرح شد. طولی نکشید که صاحب بهترین امکانات و خانه و زندگی در منطقه بالای شهر شدیم.
با به دنیا آمدن اولین فرزندم خوشبختی ما کاملتر شد و من هیچ کمبودی را در زندگی احساس نمیکردم، اما متاسفانه پول و شهرت و لذتهای زودگذر آرام آرام به کم رنگ شدن معنویات در زندگی ما انجامید. کار به جایی رسید که همسرم نه تنها واجبات دینی را انجام نمیداد بلکه اعتقادات اطرافیان مان را نیز به سخره میگرفت و آنان را با نیش و کنایه مورد تمسخر قرار میداد.
او برخی اعتقادات مذهبی را خرافه میدانست و در اعتقادات نشئت گرفته از فرهنگ برهنگی و بی بند و باری غرب غرق شده بود. کم کم افکار و رفتار همسرم در زندگی من نیز تاثیر گذاشت تا حدی که من هم به برخی اعمال مذهبی کم توجه شدم و به حلال و حرام اهمیتی نمیدادم.
دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت و با افراد جدیدی دوست شدیم و با آنها رفت و آمد خانوادگی برقرار کردیم که همه آنها نیز از خانوادههایی بی بند و بار و معتقد به فرهنگ برهنگی غربی بودند. دیگر نوشیدن مشروبات الکلی در مهمانیها و مجالس خانوادگی و دوستانه موضوعی کاملا عادی و معمولی بود، ولی این ماجراها زمانی بسیار شرم آور شد که اعتقادات زشت غربی در حریم خصوصی و خانوادگی ما جا باز کرد.
روزی که همسرم پیشنهاد رابطه مثلثی را برای اولین بار مطرح کرد، چشمانم از تعجب گرد شد و سرم درد گرفت، اما او با بیان این که انسان نباید خودش را محدود و محصور کند، به سخن سرایی درباره روابط خصوصی افراد در جوامع غربی پرداخت و ارتباط خصوصی زوجها با حضور دیگر دوستان شان را عادی جلوه داد.
او آن قدر فلسفه بافی کرد که بالاخره من تسلیم خواسته حیوانی و شرم آور او شدم. اگرچه این گونه بی بند و باریهای وحشتناک بین دوستان خانوادگی ما رواج داشت و طوری برای آنها عادی بود که هیچ کدام مخالفتی با برقراری رابطه خصوصی در حضور فردی دیگر نداشتند، اما من نمیتوانستم این صحنههای زننده را تحمل کنم.
دیگر پول و لذتهای زودگذر بنیانهای آشیانه ام را سست کرده بود، زیرا این رفتارها ریشههای اعتقادات مذهبی مرا نشانه گرفته بود، در حالی که من هنوز به این اعتقادات هر چند کم رنگ شده باور قلبی داشتم و نمیتوانستم این اعتقادات را زیر پا بگذارم. به همین دلیل دچار افسردگی شدم و از خودم تنفر پیدا کردم.
دیگر هیچ چیزی در زندگی مرا شاد نمیکرد و همه چیز در سیاهی و تاریکی فرو رفته بود. وقتی برای دومین بار همسرم چنین درخواست شومی را از من کرد، مقابلش ایستادم و او را تهدید به شکایت کردم. این گونه بود که همسرم به شدت عصبانی شد و مرا زیر مشت و لگد گرفت.
من هم به کلانتری آمدم و دیگر حاضر به زندگی در کنار فردی با این افکار کثیف نیستم و ...
شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ مجدی (رئیس کلانتری سجاد) این پرونده حساس به دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد و به طور ویژه مورد بررسی قرار گرفت.
خدا مرا از خودت دور نکن شیطان بر من طمع میکند و به منجلاب فساد میکشاند...
خدایی رهایم نکن که بی تو من هیچم.....