کجایی که تنهایی و بی کسی با من آشنا کرده حس غمو ببین داغ دوری از آغوش تو به زانو در آورده احساسمو همه فکر و ذکرم شدی و هنوز داره آب میشه دلم پای تو ببین قفل لبهای من وا شده من و قصه گو کرده چشمای تو خیالم رو از عمق دلواپسی تا رویای بوسیدنت میبرم سکوت شبو، گریه پر میکنه شبایی که از خواب تو میپرم نشد قسمتم باشی و پیش تو به لبخند هر روزت عادت کنم منو محو چشمای مستت کنی تو رو مثل کعبه عبادت کنم من این کنج زندون، ماتم زده تو بیرون از این جا تو رویای من