تلاش برای خلع ید میرزا تقی خان فراهانی و قتل او در حمام فین کافی است تا هیچ گاه از میرزآقاخان نوری در تاریخ ایران به نیکی یاد نشود؛ بی کفایتی، فساد شخصی، مزدور سفارت انگلیس بودن، بی اثر کردن فعالیت های اصلاح طلبانه امیرکبیر تا حد ممکن و ... از جمله کارهایی است که میرزا آقاخان نوری در کارنامه 4 ساله صدرات خود دارد.
میرزا نصرالله خان نوری (بعداً معروف به میرزا آقاخان و ملقب به اعتمادالدوله) در سال ۱۱۸۶ ش متولد شد. پدرش میرزا اسدالله از اهالی نور مازندران و جزو اولین کسانی بود که به هنگام جمعآوری سپاه توسط آقا محمدخان در مازندران به وی پیوست و راه رشد و ترقی را پیمود تا به منصب لشکرنویس باشی (وزیر لشکر) رسید. هنگامی که میرزا اسدالله خان از دنیا رفت چند تن از فرزندان او در خدمت فتحعلی شاه مشغول انجام وظیفه بودند، کوچکترین آنها میرزا آقاخان بود، گرچه وی نوجوانی بیش نبود؛ اما به سبب جوهر ذاتی و غیر فطری، ارشد و بالاتر از سایرین بود؛ وی در دربار قاجار «عارض سپاه» و «لشکرنویس» درگاه شد و بعد چندی به منصب «وزارت لشکر» رسید.
هنگام ورود ناصرالدین شاه جوان به تهران در 23 ذیقعده 1264 میرزا تقی خان امیرنظام با لقب اتابک اعظم به منصب صدارت نائل شد و این در حالی بود که میرزا آقاخان منتظر این شغل مهم بود چرا که از همه بیشتر خود را مستحق صدارت میدانست اما در نهایت مجبور شد خود را با امیرکبیر متحد کند.
در حالی که امیرکبیر در تربیت شاه جوان ممارست زیادی به خرج داد و به قول عبدالله مستوفی میخواست تا وظیفه اتابکی(اتابیوکی) را به طور کامل انجام دهد و شاید در برخی موارد امری را که باید با ملایمت به عرض شاه می رساند آمرانه و با تحکم به او دستور میداد و همین مسائل بود که فرصت طلبان صدارت و آنها که وجود این مرد را مغایر با اغراض خود میدانستند، تحکم های او نزد شاه بی تجربه را به قصد توهین وانمود و وی را به داعیه سلطنت محکوم و شاه را از او مرعوب کردند.
روز 25 محرم 1268 بعد از سه سال و دو ماه صدارت با استقلال، امیرکبیر دستخط عزل و دستور اقامت در کاشان را دریافت کرد و به جای او میرزاآقاخان نوری که قبلا به اعتماد الدوله ملقب شده بود منصب صدارت گرفت.
میرزا آقاخان نوری و متحدانش میدانستند که مرد کارهای امیر نظام نیستند و بی اقدامی او که آرام در کاشان نشسته است و بی کفایتی میرزا آقا خان به زودی بر شاه روشن خواهد شد و کلاه میرز آقا خان پس معرکه خواهد بود.
در همین میان مردم نیز این عزل و نصب را نپسندیده بودند و در گوشه و کنار اظهار ناخشنودی میکردند، اما میرزا آقا خان و همدستانش نارضایتی ها را به نفع خود تعبیر و تفسیر کردند و به شاه این طور فهماندند که تا این مرد زنده است و نباید به تاج و تخت خود اطمینان داشته باشد و از پای ننشستند تا فرمان قتل میرزا تقی خان صادر شد.
عبدالله مستوفی در اثر ارزشمند خود شرح زندگانی من که تاریخ اداری و اجتماعی قاجار است مینویسد که میرزا آقا خان خیلی اهل تظاهر بود و به همین واسطه به اشخاصی که اهل تملق نبوده و سنگی در ترازو خرده کاری های او نمیگذاشتند روی خوشی نشان نمی داده است.
وصف بی کفایتی ها و مزدور پروری های میرزآقا خان نوری از فرستادن خویشان خود به عنوان سفیر گرفته تا بی توجهی و بی اهمیتی به اتفاقات مهمی مثل شورش خان خیوه یا شورش افغان ها شرحی است مفصل اما پرسش اینجاست که ماحصل صدارت میرزا تقی خان چه بود و چه فرصت هایی در این ورطه حساس از کف ایران رفت؟
حتی اگر شاه تمایلی به ترقی کشور داشت نمیدانست که باید آن را به دست چه کسی بسپارد در حالی که میرزا آقا خان صدر اعظم او با نشانه های تجدد به کلی مخالف بود و حتی اگر فرزندان و نواده های خود را هم به دارالفنون می فرستاد به علت تظاهر بود و به هیچ وجه حاضر نبود که کشور را برای شرایط تازه مهیا کند و تنها کاری که در عهد او اتفاق افتاد کوتاه کردن کلاه افسران نظامی بود که کلاه های آن ها را از کلاه افراد کشوری متمایز میکرد.
همچنین در کار کشاورزی نیز تخم برنجی از هندوستان آورده و در املاک خود در مازندران کاشته که چون با آب و هوای ایران سازگار بوده است خود به خود ترقی کرده است.
شاه که از بی کفایتی های صدر اعظم خود به تنگ آمده بود شروع به تجزیه کارها و کوچک کردن صدارت کرد و در ابتدا از لشکر شروع کرد و عزیز خان مکری، سردار کل را در کار قشون مسئول قرار داد و جلوی قسمتی از رانت خواری های صدر اعظم را گرفت و در دستخطی که در سال 1271 صادر شده است شاه از بی نظمی قشون و نرسیدن حقوق افراد شکایت زیادی کرده و امر به استقلال سردار کل در امور لشکری داده است.
در کارهای فرهنگی نیز علیقلی میرزا را بدون اسم به وزارت علوم گماشت و میرزا سعید خان را هم با لقب موتمن الملکی به وزارت خارجه ترقی داد اما کار وزارت داخله همچنان در دست صدر اعظم باقی ماند.
در این میان کار مالیه با وجود میرزا نصرالله و مستوفیان دیگر از حیف و میل اساسی مصون ماند و صدر اعظم با وجود وزارت مالیه نظام الملک، پسرش، نتوانست در این قسمت از رانت ویژه ای استفاده کند و اگر حق اضافه ای به کسی داده می شد با دستخظ شاه بود.
میرزا آقا خان که نمی خواست دست از مداخله های خود بردارد به هر کیفیتی که بود استقلال وزیرانی را که شاه در مقابل او قرار داده بود سوسه دار میکرد اما از طرف دیگر طرز مسئولیت و استقلال وزرا در کار خود که در تمام اروپا معمول بود نیز به گوش شاه رسیده و این طرز روش با فکر او که می خواست بر تمام کار ها احاطه داشته باشد مناسب تر بود.
در نهایت میرزا محمدخان قاجار کشیک چی باشی که به گفته مستوفی مردی با کفایت بود خیال شاه را با وانمود کردن بی کفایتی های صدر اعظم قوت بخشید و در 2 محرم 1275 دستخط عزل میرزا آقا خان نوری و کس و کارش از مقامات خود صادر گشت.
شاه در این دستخط به او میگوید: شما از عهده خدمات ما برنیامدید و در این بین خبط و خطاها اتفاق افتاد و کم کم امور دولت معوق ماند. و بعد از امر به کناره گیری میرزا آقا خان و خویشانش مینویسد: در خانه خودت در نهایت اطمینان و امنیت آسوده باش و مطمئن باش از طرف ما یقینا به جز التفات در حق شما ابدا اقدامی نخواهد شد.
و شاید مقصود شاه از این جمله آخر این بوده است که از عذابی که به سعی تو به امیرنظام چشاند معاف خواهی بود.
منبع: شرح زندگانی من نوشته عبدالله مستوفی