تاریخ انتشار: ۲۱:۴۰ - ۱۰ آذر ۱۴۰۰

من یک دندانپزشک تجربی، اما معتاد هستم

‌می‌گوید که دندانپزشک بوده و مطب هم داشته است، اما اعتیاد کاری با او کرد که به زندان افتاده و روزهایش را در زندان می‌گذراند. همسرش به خانه پدری رفته و با اعتیادش حیثیت خانواده را برده است.

جامعه ۲۴- اینجا زندان فشافویه؛ در ورودی بند، کتابخانه است و چند زندانی مشغول خواندن کتاب، وارد بند می‌شوی هرکسی مشغول کاری است. یکسری در حال تماشای سریال هستند و برخی دور هم حرف می‌زنند. پیرمردی خوابیده و پتو را روی سرش کشیده است. چشم می‌چرخانم تا ببینم چه کسی حاضر به مصاحبه هست؟ به کتابخانه برمی‌گردم و مردی میانسال در حال خواندن رمانی از چخوف است. سر صحبت را که باز می‌کنم حاضر به مصاحبه می‌شود. خوش برخورد است و به خوبی حرف می‌زند.

در ادامه گفتگو با این مرد میانسال را می‌خوانید:

*خودت را معرفی کن.

- نادر هستم و ۵۲ سال دارم.

*به چه جرمی اینجایی؟

-ماموران من را با چند گرم مواد که برای مصرف شخصی خریده بودم دستگیر کرده و فکر کردند من فروشنده مواد هستم.

*مگر چقدر مواد همراهت بود؟

-۳۰ گرم تریاک.

*این مقدار برای مصرف شخصی است؟

-من پولدار بودم و کار می‌کردم. همیشه برای مصرف شخصی زیاد می‌خریدم چرا که هم نمی‌خواستم تابلو بشوم و هم همیشه جنس داشته باشم.

*چه کاری می‌کردی که پولدار بودی؟

-دندانپزشک تجربی بود و حتی مطب هم داشتم.


بیشتر بخوانید: زن شیرازی شوهرش را کشت، جسد مومیایی را زیر تخت گذاشت


*مطب کجا بود؟

- در رباط کریم بود. آنجا زندگی می‌کردم و در نزدیکی مطب هم خانه‌ام بود.

*فرزند داری؟

-یک دختر و یک پسر دارم. پسرم مهندسی برق می‌خواند و دخترم دانشجوی شیمی است.

*آن‌ها می‌دانند کجایی؟

-پسرم می‌داند به چه جرمی دستگیر شده‌ام، اما هنوز به دخترم هنوز با گذشت پنج ماه نگفته‌اند که کجا هستم. اما فکر کنم دیگر او هم بفهمد. نمی‌توان به او دروغ گفت.

*دندانپزشک تجربی بودی، درآمد هم که داشتی، چرا به سمت اعتیاد رفتی؟

-یک باور غلط که می‌گوید از ۵۰ سالگی مواد برای مرد خوب است و مفید. می‌خواستم قسط‌های آخر مطبی که خریده بودم بدهم. تمرکز نداشتم و برای اینکه هم درد‌های بدنم تسکین یابد و هم بتوانم سرحال‌تر باشم تا بیشتر کار کنم به مواد گرایش پیدا کردم.

*اولین بار کجا مواد مصرف کردی؟

-اولین بار را خوب یادم است. دو نفر از دوستانم به مطب آمدند و بعد از اینکه کارم تمام شد با آن‌ها پای بساط نشستم. روز‌های اول که می‌کشیدم خیلی بود.

*به خماری رسیدی؟

-نه، ولی به جایی رسیدم که نتوانستم قسط‌های مطب را بدهم و مجبور شدم آنجا را پس دهم و الان هم که زندان هستم و زندگی‌ام در آستانه نابودی قرار دارد.

*از همسرت خبر داری؟

-قهر کرده و به خانه پدر و مادرش رفته است.

*در زندان چه می‌کنی؟

-ترک کرده‌ام و دیگر حتی سیگار هم نمی‌کشم. روز‌ها کتاب می‌خوانم و کمی در هواخوری قدم می‌زنم و منتظرم حبسم تمام شود. دیگر نمی‌توانم کار قبلی را انجام دهم و حالا باید به فکر کار جدید باشم.

*پشیمان نیستی؟

-پشیمان هستم ولی نمی‌توانم گذشته را جبران کنم. باید نباید بگذارم آینده‌ام تباه شود. برای خوشبخت کردن دختر و پسرم تلاش خواهم کرد. من به خاطر خودخواهی، زندگی بچه‌هایم را نابود کردم. آن‌ها جلوی فامیل دیگر نمی‌توانند سر بلند کنند.

*حرف آخر؟

-من ترک کردم و دیگر سمت مواد نمی‌روم.

ارسال نظر