اقتصاد ۲۴-میدل ایست آی در مطلبی نوشت: از ابتدای سال ۲۰۲۱، مجموعهای از تحولات غیرقابل پیش بینی منطقه خلیج فارس را فرا گرفته است. افغانستان دوباره به دست طالبان افتاد. کشورهای عربی تلاشهای خود را برای عادی سازی روابط با اسد در سوریه تسریع کردند. مذاکرات ایران و عربستان مورد توجه قرار گرفت. لبنان عمیقتر به بحران فرو رفت. کودتا در تونس و سودان رخ داد. انتخابات پارلمانی در عراق، روحانی شیعه مقتدی صدر را به قدرت رساند. ابراهیم رئیسی نیز به ریاست جمهوری ایران رسید.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: در این سال همچنین بحران دیپلماتیک چهار ساله قطر پایان یافت و روابط بین ترکیه و محور عربستان و امارات کاهش یافت. اما سوال اینجاست که زمان وقوع این تحولات چه اهمیتی دارد و چقدر تغییرات استراتژیک در ماهیت اتحادهای منطقهای را آشکار میکند؟ تا چه حد میتوان چنین تغییراتی را تداوم بخشید؟
بیشتر بخوانید: نخستین سفر ولیعهد سعودی به دوحه پس از احیای روابط
یکی از دلایل اصلی تحولات در منطقه، انتقال قدرت از دونالد ترامپ به دولت جو بایدن در ایالات متحده است که تأثیرات موجی در سراسر منطقهی خلیج فارس ایجاد کرد. پرزیدنت بایدن متعهد شده است که دیپلماسی را سنگ بنای سیاست خارجی ایالات متحده قرار دهد و خاطرنشان کرد که این امر مستلزم "ارتباط دیپلماتیک با دشمنان و رقبای ما در جایی که به نفع ما باشد" است. علاوه بر این، خروج عجولانه ایالات متحده از افغانستان و عواقب آن، متحدان ایالات متحده را ناآرام کرد.
در عین حال، سیاستهای شکست خوردهی محور عربستان و امارات شامل شکست محاصره قطر، باتلاق یمن، حمایت از تلاش ناموفق خلیفه حفتر برای به دست گرفتن قدرت در لیبی نیز قدرتهای منطقه را به تغییر سیاست هایشان واداشته است. نزدیکی امارات متحده عربی به اسد تنها یکی از مظاهر این تغییر و تحولات است.
در انتظار پایان یافتن طوفان
در حالی که همه این تحولات منجر به تعدادی تغییرات ظاهری منطقهای شده است، اما در واقع نشاندهنده یک تنظیم مجدد استراتژیک مهم نیستند. تنشهای منطقهای همچنان بالاست و دولتها علیرغم نشانههای سطحی نزدیکی، به پیشبرد روایتها و شعارهای خود ادامه میدهند.
هیچ دلیل روشنی وجود ندارد که قدرتهای خلیج فارس واقعاً قصد داشته باشند به ارزیابی مجدد مواضع و استراتژیهای خود بپردازند. به نظر میرسد که آنها در حال خرید زمان تا وقتی که طوفان بگذرد، هستند. هر کشوری منتظر است تا حریف اولین حرکت خود را انجام دهد و بعد با توجه به آن اقدام دست به عمل بزند. البته همه به خوبی آگاه هستند که طرف مقابل نیز در حال خرید زمان است. به این ترتیب، قدرتهای منطقهای میتوانند تا زمانی که شرایط برای منافع آنها مساعدتر شود، از هرگونه حرکت جنجالی خودداری کنند.
بیشتر بخوانید: سقوط ایران از رتبه اول تجارت با چین به زیر ۵ خاورمیانه
این نوع سیاست به تعویق انداختن به رهبران منطقه کمک میکند تا منافع خود را در آینده نزدیک تضمین کنند و در عین حال از تشدید یا دگرگونی درگیریهای موجود بپرهیزند. این استراتژی اقدام با تأخیر را میتوان با تاکتیک فیلی باستر در ایالات متحده مقایسه کرد که در آن بحثها عمداً برای جلوگیری یا به تاخیر انداختن رأی گیریهای مهم طولانی میشود.
با این حال، یک خطر واقعی وجود دارد مبنی بر اینکه استراتژی خرید زمان میتواند منجر به فلج شدن بیشتر سیاستها شود. همچنین این خطر نیز وجود دارد که دولتها ممکن است به سرعت به بحرانهای در حال ظهور پاسخ ندهند و این امر باعث شود که کنترل شان را بر مسائل مهم منطقهای از دست بدهند.
در نهایت باید گفت که مفهوم استراتژی خرید زمان به توضیح بهتر آبشار تحولات اخیر در خلیج فارس کمک میکند و امکان درک واقعیتر از آنچه در سال جاری رخ داده است را به وجود میآورد.
مهم است که اهمیت برخی از این آشتیها و تنشزداییهای ظاهری را دست بالا نگیریم. کشورها در حال برقراری ارتباط و همکاری با یکدیگر هستند، اما بدون بحث در مورد گذشته، منابع واقعی درگیری به صورت موقت پنهان میشوند. به این ترتیب، نقاط مناقشه ادامه خواهند داشت و احتمالاً در دراز مدت دوباره ظاهر خواهند شد.