تاریخ انتشار: ۱۸:۱۱ - ۲۱ اسفند ۱۴۰۰
آی بولک، زن کارآفرین گرگانی در گفتگو با اقتصاد ۲۴:

هنر من ورود به حوزه‌های قابل تغییر بود

آی بولک پقه، زنی که با دست خالی و در شرایط نامساعد اقتصادی در شهر گرگان توانست از طریق فروش حضوری و آنلاین لباس، تبدیل به کارآفرینی موفق در مدت زمانی کوتاه شود و عنوان بزرگترین فروشگاه آنلاین شمال کشور را کسب کند،



اقتصاد۲۴- آی بولک پقه، زنی که با دست خالی و در شرایط نامساعد اقتصادی در شهر گرگان توانست از طریق فروش حضوری و آنلاین لباس، تبدیل به کارآفرینی موفق در مدت زمانی کوتاه شود و عنوان بزرگترین فروشگاه آنلاین شمال کشور را کسب کند، با ما از ترس‌ها، ریسک ها، شرایط محیطی و مسیری که طی کرده تا به اینجا برسد، می‌گوید. در ادامه متن کامل گفتگو با آی بولک را می‌خوانیم.

• از مسیری که طی کردی تا به اینجا رسیدی، برای مخاطبان ما بگویید.

تقریبا ۷ سال پیش در ابتدا یک شوی لباس خانگی راه انداختم. دوست و فامیل می‌آمدند، می‌دیدند و گاهی هم خرید می‌کردند. چند ماه بعد از آن، تصمیم گرفتم مغازه‌ای اجاره کنم و کسب و کارم را از چارچوب خانگی خارج کنم. با ترس و لرز مغازه‌ای کوچک در طبقه دوم مرکز خرید اجاره کردم، اما پس از ۶ ماه توانستم آن را تبدیل به مغازه¬ای بزرگ در طبقه همکف کنم. این روند ادامه داشت تا امروز که بزرگترین فروشگاه لباس زنانه را در گرگان دایر کردم و نزدیک به ۹۰ پرسنل دارم.

• محیط کسب‌وکار و کارآفرینی در چند سال گذشته چه سختی‌هایی داشت؟

من همیشه می‌گویم موقع انتخاب باید از خودمان بپرسیم قرار است چه چیزی را از دست بدهیم. خودم اگر این طور به مساله نگاه کنم، به این نتیجه می‌رسم که در برابر چیزی که می‌خواستم به آن برسم، هیچ چیزی وجود نداشت. من یک خانم بودم که در دانشگاه یک رشته کم موقعیت از نظر شغلی را خوانده بودم، کمی خیاطی بلد بودم و همین. من دقیقا شروع کردم، چون می‌خواستم روزی را تجربه کنم که برای هر انتخابم، چیزی برای ازدست‌دادن وجود داشته باشد. این خیلی مهم است. روزی که همه چیز زیادی آرام است یا وضعیت ما اصلا نه ریسکی است، نه چالشی و نه انتخابی در آن وجود دارد، ترسناک است و باید از آن روز بترسیم.

قسمت جالب قضیه اینجاست که در همان موقعیت که به نظر من چیزی برای ازدست‌دادن وجود نداشت، همه می‌گفتند که نکن، نمی‌توانی، پشیمان می‌شوی، بازار، کار تو نیست. اما یک نفر سوال من را جواب نمی‌داد که دلیل این مخالفت چیست؟ هیچ کس یک ادله محکم و قابل اتکا به من، برای مخالفتش ارائه نمی‌داد. می‌خواهم بگویم این ترس و دلهره عمومی است. یعنی کلا در رفتار اقتصادی ما نهفته است که بدون دلیل، با دیگران و ایده کسب‌وکاری آن‌ها مخالفت کنیم و آن‌ها را بترسانیم. برای همین است که امروز، قطعا سوالاتم را در قبال تصمیمات مهمم، حتما از آدم متخصص می‌پرسم. نمی‌گذارم آن ترس و دلهره عمومی، در تصمیمات مهم زندگی‌ام نقش بازی کند.

• برای کارآفرینی و راه‌اندازی کسب‌وکار خودتان ترس داشتید؟

راستش را بگویم بله ترس داشتم، زیاد هم داشتم. مثلا وقتی پارت اول اجناس را آوردم و باز کردم، دیدم روی زمین به اندازه نصف اتاق خواب من، لباس پهن شده است. خب سرمایه‌ام اندک بود و همان‌جا فهمیدم که من باید خیلی سریع این اجناس را بفروشم چراکه باید به صورت مرتب، پولم را روی پول می‌گذاشتم تا سریع‌تر جنس را موجود کنم.
بار اولی که به دوستان مادرم و خودم گفتم که بیایید من لباس برای فروش آورده‌ام و اگر دوست داشتید بخرید، همان‌جا فهمیدم این شغل من است و باید روی آن تمرکز کنم. نمی‌گویم که همان دفعه اول تمام نشانه‌ها مثبت بود، اما می‌گویم که من متوجه نشانه‌های مثبت بیشتری شدم.

• محیط تا چه حد در پیشرفت شما موثر بود؟

من در محیطی بزرگ شدم که مادرم در فقدان پدرم، مسئولیت نگهداری از ما را داشت. یک شخصیت مستقل، مادر مهربان و از طرفی دغدغه‌مند، چراکه هم خانه‌داری می‌کرد، هم روی تربیت ما وقت می‌گذاشت و هم کار می‌کرد. ناخودآگاه من هم به دلیل زحماتی که مادرم می‌کشید و روحیه فعالیت‌محوری داشت، خیلی سریع وارد بازار کار شدم. خانواده صد در صد حامی من بود و هست. همچنین در قبال تمام ناملایمتی‌های محیط، یک سنگر مستحکم بود.
اما محیط شاید در نگاه اول برای هیچ کسی ایده‌آل نباشد. نگاه مردسالارانه و از طرفی محدودیت‌های مختلف باعث رنجش‌های زیادی می‌شود. قطعا انسان هم ربات نیست. بالاخره ضربه‌ها به فرد می‌خورد و اذیت می‌شود، اما من همیشه می‌گویم راه دیگری نبود، نیست و نخواهد بود. در همین محیط، آدم‌های مهربان، حرفه‌ای و فوق‌العاده‌ای وجود دارد که من را بالا کشیدند، دست من را گرفتند و حامی من بودند. هنر من این بود که وارد مسائلی که امکان تغییر در آن‌ها نبود، نشدم. وارد مسائلی شدم که خودم امکان ساخت و بهبود آن‌ها را داشتم.

ارسال نظر