تاریخ انتشار: ۱۱:۰۷ - ۱۹ مرداد ۱۴۰۱
سیل هم به داد تالاب بین‌المللی نرسید؛ عروس تالاب‌ها تشنه است

خون گاوخونی در شیشه خشکسالی

جانی در تن گاوخونی نیست. مثل مرده‌ای که لاشه‌ای از آن مانده باشد. اینکه فکر کنی تالاب دیگر نای چشم بازکردن ندارد، یعنی فاجعه. چشم‌های تالاب، کهربایی شده. زرد و سوخته. مثل مرده‌ای که روز‌های زیادی مانده باشد و از یاد برود. خموده و خاموش.

اقتصاد۲۴- جانی در تن گاوخونی نیست. مثل مرده‌ای که لاشه‌ای از آن مانده باشد. اینکه فکر کنی تالاب دیگر نای چشم بازکردن ندارد، یعنی فاجعه. چشم‌های تالاب، کهربایی شده. زرد و سوخته. مثل مرده‌ای که روز‌های زیادی مانده باشد و از یاد برود. خموده و خاموش. بوی زُهم می‌زند توی دماغت. تالاب، بوی آب گندیده می‌دهد و مثل جنازه مومیایی‌شده‌ای که از کف دریا بیرونش آورده باشند، مچاله شده. تهی شده از هرچه آبادی است. همه ماهی‌ها مرده‌اند و باد، انگار بوی نعش گاوخونی را شلاق‌کِش می‌آورد و توی بینی‌ات می‌نشاند. یادش بخیر تالاب روزگاری ۱۰ سال یا بیشتر بهشت پرندگانی بود که حالا چشم‌های‌شان پر از اشک است. از قصه گاوخونی تنها دو درصد مانده، مثل افسانه‌های قدیمی، نه پرنده‌ای و نه آبی. برهوتی است رنجیده از دوران. پوست تالاب، ورم کرده و جانش درد می‌کند. مردمانی که در کنارش زندگی می‌کنند، ناامید شده‌اند، تمام چیزی که حالا برای مردمان ورزنه باقی مانده است، بیابان است و مریضی و خاکستر‌نشینی.

خانه زیور پر شده از غبار و خاکستر، این توفان، چند ماهی است که پایانی ندارد. صدای شیرین خنده بچه‌ها توی حیاط خانه زیور، یک آن بند نمی‌آید؛ اما کام زیور، تلخ است. روسری آبی‌اش را پایین‌تر می‌کشد و با خجالت می‌گوید: «روزگاری اینجا شهری بود از خشت و آینه. حالا بیابان شده. قوتمان شده غم». بریده‌بریده حرف می‌زند. دست‌های تاول‌زده‌اش، رو به کبودی رفته؛ خار‌ها بی‌رحم‌اند و زمین سنگدل. یکی از اتاق‌ها پر شده از خار‌هایی که قرار است در نبود آب و سبزی، خوراک شود، برای گوسفندهایش که یکی در میان زنده مانده‌اند. آسمانِ آبی در افق، رو به تیرگی نهاده و مه‌آلود از خاک، به رنگ آجری درآمده است. خیلی وقت است که خون زاینده‌رود، در رگ خاک گاوخونی نجوشیده. تیرگی خاکستری‌رنگی، زمین‌ها را پوشانده. نه آبی هست و نه نانی. انگار آبادی، بقچه‌اش را بسته و رفته است.

برو بیایی داشتیم و حالا در نانمان هم مانده‌ایم

غلامعلی سَرمد، یکی از اهالی، دلش خون، از حال و روز گاوخونی است. در حرف‌هایش مشخص است که دل و دماغ چندانی ندارد، «درد»، به زندگی خیلی‌ها آفت زده و آتش خشک‌سالی بسیاری از کشاورزان را به خاکستر نشانده است. حالا آخرین آب‌بند، روی رودخانه که در ۱۸ کیلومتری شرق ورزنه در مسیر تالاب گاوخونی قرار گرفته هم با لب خشکیده دل‌دل می‌زند. زمین‌ها مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشد؛ آب‌آب می‌کنند. سرمد می‌گوید: این‌ها را می‌بینی همه چیز ما بود؛ برای خودمان برو بیایی داشتیم؛ حالا در نانمان هم مانده‌ایم. بچه‌هایمان گرسنه مانده‌اند. اگر آب نباشد، ما هم نیستیم؛ کاش یک نفر به داد ما برسد.

قصه مصیبت ورزنه

قصه مصیبت ورزنه‌ای‌ها برای همه اهالی، یک درد مشترک است، تکراری که از حدود ۱۰ سال پیش شروع شده: «محیط زیست نابود؛ دست ما از مسئولان کوتاه» تا چشم کار می‌کند، صحراست و دریایی از خشکی، زن‌ها با چادر سفید توی سینه‌کش کویر، مثل گلوله‌های سفید شده‌اند. این‌ها آخرین بازماندگان سنت چادر سفید‌ها از جمعیت ۱۴ هزار نفری ورزنه هستند که حالا بیشترشان بی‌کار شده‌اند.

آتش بی‌مدیریتی به جان تالاب افتاده

آتش بی‌مدیریتی ورزنه، تالاب را سوزانده و با هیچ آبی خاموش نمی‌شود؛ طرح آب‌رسانی که قرار بود به وسیله پروژه بهشت‌آباد، زاینده‌رود را زنده کند هم ابتر مانده و به گفته مدیرعامل سابق شرکت آب منطقه‌ای اصفهان قرار است در طرح بازنگری از سوی یک شرکت فرااستانی، به سرانجام برسد و سد تونل سوم کوهرنگ در دو سال آینده آبگیری شود. فاز اضطراری سامانه دوم آب‌رسانی اصفهان هم اگر با، چون و چرا همراه نباشد، قرار است سال آینده وارد مدار شود، از سد چم آسمان بگذرد و بعد از آن از طریق تونلی به طول ۱۸ کیلومتر به اولین ایستگاه در منطقه اشترجان منتقل شود که از طریق ۱۰.۵ مترمکعب آب بر ثانیه، نیاز آبی اصفهان بزرگ، تأمین شود؛ اما معلوم نیست این حجم آب هم توان سیراب‌کردن لب‌های تشنه گاوخونی را داشته باشد. برای مردم این منطقه، این تازه آغاز یک ماجرای تلخ است؛ مردمی که از سال‌ها پیش منتظر تدابیری مثبت برای احیای باتلاق گاوخونی و احقاق حقوق حقابه‌شان بوده‌اند و حالا کاغذ‌های سفید بوروکراسی‌های پیچیده و نبود آب، روزگارشان را سیاه کرده است.


بیشتر بخوانید: عدم تاثیر سیل‌های اخیر بر بحران آب در ایران


دو سال؛ اما زمان زیادی است؛ معلوم نیست ۷۳۰ روز خشکسالی، با زندگی کشاورزان چه خواهد کرد وقتی که از پلان آخر زندگی گاوخونی تنها دو درصد باقی مانده است و اگر این تالاب از دست برود، گورستان ۴۲ گونه گیاهی، ۱۶ گونه خزنده، ۱۵ گونه ماهی و ۳۴ گونه پرنده به صورت مستقیم و غیر‌مستقیم، خواهد شد. مدیر کل مدیریت بحران استانداری اصفهان هشدار می‌دهد که اگر باقی‌مانده گاوخونی هم از بین برود، این تالاب تبدیل می‌شود به یکی از کانون‌های بزرگ ریزگرد؛ این یعنی فاجعه. فاجعه‌ای که پنج استان دیگر را هم درگیر خواهد کرد؛ هر‌چند به گفته شیشه‌فروش، گاوخونی هم‌اکنون نیز به دلیل مواجهه با خشکسالی به یکی از کانون‌های بحرانی فرسایش بادی در مرکز کشور تبدیل شده که احیای آن را ضرورت می‌بخشد. در سفر اخیر ریاست‌جمهوری به اصفهان، در راستای جلوگیری از تبعات این فاجعه، ۳۰ میلیارد تومان اعتبار اختصاص یافت. اعتباری که قرار است با طرح‌های بیابان‌زدایی و کنترل کانون‌های گرد‌و‌غبار از بخشی از مشکلات بکاهد؛ اما آیا این اعتبارات می‌تواند گاوخونی را هم نجات دهد؟

پاسخ این سؤال پیچیده است؛ چرا‌که اگر قرار بود گاوخونی نجات پیدا کند، این مسئله در سال‌های قبل اتفاق می‌افتاد؛ زمانی که گاوخونی تا این حد به حال احتضار نیفتاده بود. شاهد این مدعا هم سال گذشته و در جریان روز جهانی تالاب‌هاست، زمانی که چهار درصد از گاوخونی باقی مانده بود. وقتی مدیر کل اداره محیط زیست اصفهان اعلام کرد بخشی از تالاب مرطوب نگه داشته شده است. در آن زمان عباس مقتدایی، نماینده مردم اصفهان در مجلس نیز طرح نجات تالاب‌های کشور را طرحی برزمین‌مانده توصیف کرد و نجات اقتصادی اصفهان را در گرو نجات تالاب گاوخونی دانست؛ اما این گفته‌ها در حد شعار ماند و وضعیت گاوخونی بدتر شد تا جایی که این تالاب، علائم حیاتی را بیش‌از‌پیش از دست داد.

با این شرایط، بسیاری از دوست‌داران محیط زیست نگران این موضوع هستند که امکان باقی‌ماندن تالاب گاوخونی در فهرست جهانی کنوانسیون رامسر، هر لحظه کمتر می‌شود. نگرانی از وضعیت جبران‌ناپذیر گاوخونی در حالی ادامه‌دار است که فرشته عالمشاه، عضو گروه فعالان محیط زیست‌بوم سبز کویر، اظهارات امیدوارانه‌ای درباره گاوخونی دارد. او راه نجات گاوخونی را در گرو تصمیمات کلان مدیران کشور می‌داند: «تصمیم‌گیری‌های در حال وقوع، خارج از تصمیم‌گیری‌های مردمی است و مدیریت موجود باید برای احیای تالاب، رودخانه زاینده‌رود و رسیدگی به وضع کشاورزان تصمیم‌گیری کند. چیز زیادی از تالاب باقی نمانده است. به دلیل شیب منطقه که می‌توان گفت تالاب در گودترین نقطه استان قرار دارد، اندکی از آب‌های زیرزمینی که هنوز باقی مانده و در راه مصرف نمی‌شود، به اینجا می‌رسد. تالاب این بخش کوچک را خودش حفظ کرده است؛ وگرنه کمکی به حفظ تالاب یا احیای آن نشده و اوضاع آن هر سال وخیم‌تر می‌شود».

سکوت محیط‌ زیستی‌ها

با اینکه عضو گروه فعالان محیط زیست از هشدار‌هایی درباره پیامد‌های خشکی زاینده‌رود و تکرار آن در سال‌های پیاپی خبر می‌دهد؛ اما سکوت معنا‌دار محیط‌زیستی‌ها هم جای تأمل دارد. عالمشاه می‌گوید: «هشدار‌هایی که درباره پیامد‌های خشکی زاینده‌رود سال‌هاست تکرار می‌شود، نه‌تن‌ها منجر به اقدامی برای نجات این اکوسیستم نشد؛ بلکه با انجام اموری مانند فعالیت‌های معدنی، برداشت ماسه‌ها و نمک از ضلع جنوبی تالاب که باعث تبخیر باقی‌مانده آب می‌شود، می‌توان گفت که وضع تالاب رو به وخامت است». او یکی از دلایل چسبندگی ماسه‌های بادی را در منطقه اطراف گاوخونی، رطوبت زمین می‌داند و تصریح می‌کند: «هرچه این رطوبت از بین برود و منطقه خشک‌تر شود، نمک و خاک و ماسه‌های روی زمین با هر بادی شروع به حرکت می‌کند و این برداشت‌ها باعث می‌شود شکل خاک که در طول هزاران سال به وجود آمده، تغییر کند و مانند آردی سبک، با هر وزشی به هوا بلند شود. مسئولان محیط زیست در جریان برداشت‌ها هستند؛ اما هیچ‌گونه مخالفتی نمی‌کنند. البته به شکل قانونی نمی‌توانند به آن‌ها مجوز دهند؛ چون طبق کنوانسیون رامسر، هرگونه برداشت از تالاب‌ها ممنوع است؛ با‌وجود‌این، سازمان صنعت، معدن و تجارت، مجوز‌های برداشت را صادر می‌کند و سازمان محیط زیست هم در برابر آن، سکوت کرده است». این روز‌ها منابع آبی کشور محل بروز بحران‌های جدیدی شده و زمانی که باید تمام نگرانی ما حفظ آب و منابع آبی باشد، متأسفانه در تالاب بین‌المللی گاوخونی شاهد بی‌تفاوتی نسبت به ظرف نگهداری آب هستیم. هیچ منبعی تا به امروز ضرر‌های نبود تالاب گاوخونی را محاسبه نکرده است، تخریب تالاب به حدی زیاد و جبران‌ناپذیر است که می‌تواند باعث بروز کانون جدیدی از بحران غیر‌قابل مهار باشد؛ ولی با توجه به اهمیت وصف‌ناپذیر این پهنه آبی کشور، هیچ‌کس تخریب آن را جدی نگرفته است.

زهر خشکسالی زمین را خشکانده

زهر خشکسالی خیلی وقت است زمین‌ها را کشته، فقدان رطوبت و آب، دشت‌ها را به خاک نشانده و گاوخونی هر بار آه می‌کشد و آهش تا آن سوی مرز‌های ورزنه هم رفته و حالا عروس تالاب‌های ایران سیاه پوشیده است. عروسی که روزگاری چتر سفیدش را برای ۱۵۰ هزار قطعه پرنده می‌گشود و برای مردمان منطقه هم آب بود و هم نان حالا رو به احتضار رفته است و ۵۰۰ هزار نفر از منطقه، مهاجرت کردند. حالا همه نگران‌اند که اگر گاوخونی سیراب نشود، پنج استان و پایتخت را گرد و غبار فراخواهد گرفت.

منبع: شرق

ارسال نظر