اقتصاد24 - خورشید در زمینهای آب گرفته آققلا میدرخشد و کسی اگر بیاطلاع از سیل به این مناظر نگاه کند، با خود میگوید عجب دریاچه زیبایی؛ دریاچهای که میلیاردها تومان زمین کشاورزی را مانند گنجی در اعماق پنهان کرده است. کشاورزانی که اطراف خیابان آققلا - یولمه خندان به زمینهای خود خیره ماندهاند خوب میدانند سیل با آنها چه کرده است. رحمان یولمه با لبی خندان از خسارتها میگوید: «امسال همه محصول ما رفت زیر آب. این زمین تا سال آینده برای ما چیزی ندارد و همه جوانان ما بیکار میمانند. اینجا تنها معیشت کشاورزی است و با این وضعیت که میبینید معلوم نیست چه به روزمان بیاید، آن هم در این گیر و دار گرانی. مسئولان وعده میدهند اما تا وعده به ثمر برسد معلوم نیست زندگی ما چه میشود.»
او زمینهای کلزای داییاش را نشانمان میدهد که نیست، زمینهای یونجه و گندم همسایهاش که نیست و… همه اینها را البته او میبیند و من تنها آب را میبینم و آب. رحمان از آیندهای میگوید که در صورت محقق نشدن وعدهها اتفاق خواهد افتاد: «اگر مسئولان به داد ما نرسند این جوانان و خود ما چارهای جز کوچ به شهرهای بزرگ نداریم. اینها همه برای کل کشور دردسر دارد. در بهترین حالت مجبور میشویم زن و زندگی را رها کنیم و آواره شویم. کارگاه مبلسازی تهران، شرکتهای حفاری نفت یا چه میدانم هرجای دیگری.»
این حرف همه کشاورزان آق قلاست. اینجا سیل تنها به زمینهای گندم و جو خسارت نزده و این زنجیره متصل کشاورزی است که آسیب دیده است؛ زنجیرهای که از کارگرهای ساده و فصلی زمینهای کشاورزی تا کمباینداران و فروشندگان کود و سم و دامداران تشکیل شده. رحمان چشمانش را تنگ میکند و به دوردستها خیره میماند تا شاید در افق آب گرفته، زمینش را پیدا کند: «تا سال دیگر باید از جیب بخوریم کاش همه کسانی که دست اندر کار و مسئول هستند تا قبل از تمام شدن پساندازمان، فکری به حال ما بکنند.»
کشاورزانی که امروز مثل رحمان با چشمانی غمگین به زمینهای خود خیره ماندهاند تا سال پیش ۱۰ درصد گندم، ۴۴ درصد سویا و ۲۷ درصد کلزای کشور را تأمین کرده بودند. مردمی که امروز چشم انتظار کمکهای دولتی هستند در مجموع هزار و ۹۵۰ میلیارد تومان خسارت دیدهاند. البته دولت نیز در مصوبهای که ۱۱ فروردین امسال تصویب کرد، حدود ۴۸۰ میلیارد تومان کمک بلاعوض و ۲ هزار و ۲۲۰ میلیارد تومان تسهیلات ارزان قیمت به دو استان گلستان و مازندران اختصاص داد. هرچند کشاورزان تا رسیدن این کمکها با تردید به مصوبهها نگاه میکنند و درددلهایی دارند که شاید شنیدن آن از زبان خودشان برای فهم بهتر انتظارات راهگشا باشد.
حسن قاسمی با چکمهای که این روزها جزئی از پوشش رسمی مردم آق قلا و مناطق اطراف شده از راه میرسد؛ با پیراهنی چهارخانه و دلی پر از حرف: «من اهل همین یولمه خندان هستم و دوتا بچه دارم. خانهام یک متر در آب بود و حالا پر از ترک شده. مشکلات ما یکی دوتا نیست. به همین زمینهایی که میبینی کود و سم زده بودیم؛ هر کیسه کود ۷۰ هزار تومان است، بذر و شخم هکتاری چهار میلیون تمام میشود… دیگر تمام شد. ما سال بعد اگر هم بخواهیم بکاریم، دوباره خرج دارد، کرایه تراکتور دارد، هزینه بذر دارد؛ اینها همه خرج است. تا بیاییم، خودمان را جمع کنیم سه سال طول میکشد. ما از نماینده و مسئول و هر کسی که میتواند کمک کند میخواهیم زودتر به داد ما برسند. اگر هم نکردند، به خدا توکل میکنیم و گرسنگی میکشیم.»
بسیاری از کشاورزانی که با آنها حرف میزنم کمک بلاعوض میخواهند و اعتقادی به گرفتن وام بانکی ندارند. بعضی حتی حاضرند گرسنگی بکشند و با قرض و قوله از دوستان زندگی را جمع و جور کنند اما زیر بار وام نروند. محمد که هفت هکتار از زمینهایش زیر آب رفته و خانهاش هم خسارت جدی دیده، میگوید: «مردم گاو و گوسفند میفروشند که قرضشان را بدهند چون همه چیز را نسیه گرفتهاند. وام دوتا ضامن میخواهد و هیچکسی ضامن نمیشود. وام هم بخواهند بگیرند دوندگی دارد. اصلاً وام هم بدهند ما از کجا اقساطش را پرداخت کنیم وقتی هیچ کاری وجود ندارد؟ بماند که محل ما اصلاً اهل وام نیستند. ما یک کمک بلاعوض میخواهیم. یک چیزی که الان به درد ما بخورد.» اینجا خیلیها وام بانکی را برابر ربا میدانند و حاضر نیستند زیر بار چنین چیزی بروند.
به سمت روستای «سلق یلقی» میروم که آدرسش را از اهالی یولمه خندان گرفتهام. میگفتند خسارت آنجا خیلی بالاست و همین طور روستاهای متصل بهم آن حوالی مثل «میرزا علی» و «سیدلر» و «آق زبیر». ابتدای روستای سلق یلقی پسری جوان از جاده بین زمینهای کشاورزی با سری پایین و چشمانی غمزده از راه میرسد. تقریباً ۳۰ ساله است و آنطور که خودش میگوید ۲ فرزند هم دارد: «بالای جاده زمین داشتم و گندم میکاشتم. همه را سیل گرفت. دیگر در زندگی هیچ چیزی ندارم غیر از همین زمینی که زیر آب است. سقف خانهام ریخته و یک گاوم هم مرده، چه کار کنم؟ میگویند هکتاری یک میلیون میدهند. این هزینهای که برای زمین کردهایم هم نمیشود.» میگوید قبلاً مجبور بوده مسافرکشی کند که آن هم با بالا رفتن قیمت قطعات بیمعنی شده. دستانش را محکم بهم میکوبد و با بغضی میگوید: «زندگی رفت، آس و پاس شدیم.»
میرزاعلی با سه نفر از اهالی روستای «میرزاعلی» دور هم ایستادهاند و به زبان شیرین ترکمنی مشغول بحث هستند. هر چهار نفر کشاورزند و زمینهایشان هم یکسره زیر آب رفته. میرزاعلی که تقریباً ۵۰ ساله است دکمه بالای پیراهنش را میبندد و در چشمهایم خیره میشود: «من هشت هکتار زمین داشتم و حالا هیچی ندارم. تازه موعد چکها و قرضهایی که برای زمین کردهام دارد میرسد و نمیدانم از کجا پول بیاورم! بدبختی این است که دیگر برای پول درآوردن کارگری هم نمیشود کرد چون زمینی نمانده این اطراف.»
مرد میانسال دیگری ادامه میدهد: «فقط کشاورزی صدمه نخورده…» با دست نیسانی را که رو به روی خانه پارک شده نشانم میدهد و میگوید: «حتی آن بیچاره هم بیکار شده، چون اینجا دیگر محصولی نمانده.» یکی یکی لیست مشاغلی را که بعد از سیل شیرازهشان از هم پاشیده، میشمارد و میگوید: «مغازهدارها هم بیچاره میشوند چون کسی پولی توی جیب ندارد که برود خرید کند. مشکلات تازه دو سه ماه دیگر خودش را نشان میدهد.»
زنان ترکمن در بافتن فرش و گلیم و پشتی و سوزن دوزی مهارت دارند. از مردان میپرسم آیا میشود برای تأمین معیشت خانواده لااقل صنایع دستی را در منطقه تقویت کرد یا نه؟ میگویند صنایع دستی دیگر رونق گذشته را ندارد و نمیشود روی آن به عنوان کمک خرج خانواده حساب کرد. حمید میگوید: «آنقدر همه چیز ماشینی شده که دیگر این چیزها آن سود سابق را ندارد. تازه اگر هم بخواهیم دار برپا کنیم، پول نخ را از کجا بیاوریم؟ به این هم فکر کن که یک پشتی مشتری پسند بعد از دو ماه کار ۳۰۰ هزار تومان فروش میرود، ۳۰۰ هزار تومان توی این وضعیت اقتصادی به کجای زندگی ما میرسد؟ مگر این که دولت کمک و بازاری برای فروش صنایع دستی پیدا کند.»
میایستم و بار دیگر دریاچه طلایی را تماشا میکنم که آفتاب غروب در آن فرو میرود. دریاچهای که میلیاردها تومان زمین کشاورزی را مانند گنجی در اعماق پنهان کرده است.»
منبع: روزنامه ایران