اقتصاد24 - از قدیمیهای جریان چپ در ایران است و حالا به نمایندگان این جریان که با نام اصلاحطلبی شناخته میشوند، نقد دارد. هادی غفاری البته معتقد است هنوز آنقدری اصلاحطلب داریم که بتوانند جریانساز باشند اما از منظر او اکثر اصلاحطلبان، اصلاحطلب سیاسی هستند و اصلاحطلب اقتصادی نداریم. غفاری می گوید: در برابر تودهای از مردم که به نان شب خود محتاج هستند شعار اصلاحطلبی دادن به هیچ وجه واقعیت را نشان نمیدهد... ما از روزی که به قول سعدی، خط خور و خواب و خشم و شهوتمان به سمت ثروتمندان جامعه رفت و دنبال این بودیم که برای آقازادههای خود امکانات فراهم کرده و ژن برتر درست کنیم، اصلاحطلبی هویت خود را از دست داد.
رئیس موسسه الهادی البته تاکید دارد که بذر اصلاحطلبی را موریانه نخورده منتها اگر میدان بدهیم. و میگوید مردم از اصلاح طلبی خاطره خوبی دارند. اگرچه دیگر امیدی ندارد در انتخاباتهای پیشرو مردم به آنها رای بدهند.
اصطلاح اصلاحطلب هم به همان معنایی است که چپها میگفتند لکن یک مشکل جدی وجود دارد و من اذعان میدارم که در ایران ما چپ سیاسی بوده و چپ اقتصادی نبوده است. آقایان چپ هرگز چپ اقتصادی نبودهاند. اصلاحطلبهای اکنون هم همینند. اصلاحطلب اقتصادی در پایینترین قشر جامعه زندگی میکند، خانهاش با متوسط مردم هماهنگی دارد، ماشینی که سوار میشود و سفرهای که بر سر آن مینشیند همانند بقیه است. بچههای او به جای اینکه به این طرف و آن طرف دنیا به خوش گذرانی بروند یا به درس خواندن بپردازند، در داخل کشور مثل همه مردم در مناطق عادی کشور زندگی میکنند.
الان ولی شرایط این طور نیست و همانطور که فرمودید چون اصلاحطلب های سیاسی هستند متفاوت با بقیه مردم زندگی میکنند؟
هادی غفاری: احسنت. یک بار در ذهن خودم آمد و آن وقتی بود که از مجلس بیرون میآمدیم، حدود ۵۰ ماشین در برابر مجلس در خیابان جمهوری بود و هیچ کدام از ماشینها به سمت پایینتر از جمهوری نمیرفتند؛ آقایان و خانمهای نماینده همه بالاتر از جمهوری بودند منظورم حتی بالاتر از ولیعصر است، مثل میدان ولنجک یا دارآباد. این زندگی به یک اصلاحطلب نمیخورد، اصلاحطلبی که من از آن دفاع میکنم. من با بقیه دوستان کاری ندارم، حرف خودم را میزنم، همان حرفی که از سال ۱۳۳۸ که نه ساله بودم و به زندان افتادم تا به امروز بر سر آن ایستادهام و آن، اصلاحطلب اقتصادی است، بیش از آنکه اصلاحطلب سیاسی باشد.
حتی خط امامیها هم اصلاح طلب اقتصادی نبودند؟
هادی غفاری: بسیاری از آنها بودند اما برخی هم نبودند. برخی به معنای درست کلمه در قشر متوسط به پایین جامعه زندگی میکردند. هم زندگی خودشان و هم آنچه از آنها به یادگار مانده است. شخص من و بچه های من باسوادند و تحصیلات بالا دارند ولی هنوز به خارج از کشور پا نگذاشتهاند، الا کربلا که رفتهاند. نه اینکه نداشتند که بروند، میتوانستند اما برای تحصیلات، چه رشتهای در دنیا هست که ما در ایران نداریم؟ ما این همه شعار پیشرفت میدهیم چگونه است که برای درس جامعه شناسی باید به کانادا یا اسپانیا برویم؟ اصلا اسپانیا ربطی به جامعه شناسی ندارد، حالا اگر کسی به فرانسه برود ارتباطی دارد چراکه آنجا مهد علوم سیاسی جدید است.
بنابراین ما اصلاحطلب سیاسی زیاد داریم اما اصلاحطلب اقتصادی نداریم. اصلاحطلبی با خوش گذرانی و خوب خوردن و خوب آشامیدن ومرفه بودن فرق دارد. در برابر تودهای از مردم که به نان شب خود محتاج هستند شعار اصلاحطلبی دادن به هیچ وجه واقعیت را نشان نمیدهد.
پس شما با ادبیات دیگری با حرف آقای کرباسچی موافق هستید؟
هادی غفاری: قطعا موافقم. ما از روزی که به قول سعدی خط خور و خواب و خشم و شهوتمان به سمت ثروتمندان جامعه رفت و دنبال این بودیم که برای آقازادههای خود امکانات فراهم کرده و ژن برتر درست کنیم، اصلاحطلبی هویت خود را از دست داد. اگر نگوییم سخت از دست دادیم ولی بسیار بسیار افول کردیم.
امروز چقدر اصلاحطلب داریم؟
هادی غفاری: امروز اینقدر اصلاحطلب داریم که بتوانند کشور را خوب اداره کنند. معتقد نیستم که بذر اصلاحطلبی را موریانه خورده منتها اگر میدان بدهیم. شهید بهشتی بسیار با اینکه پاسدار داشته باشد مخالف بود. یک نوار از صدای شهید بهشتی هست، به او میگویند: میکشند! و شهید بهشتی پاسخ میدهد: به جهنم که میکشند، بگذار بکشند، مگر برای اداره کشور آدم قحطی است؟
من دعوت شما را برای این پذیرفتم که بیایم و این جمله را بگویم. همه حرف من با شما همین جمله است: ما اصلاحطلبها نباید به فکر تسخیر قدرت باشیم. باید به فکر دادن آزادی، امنیت، اشتغال و نان به مردم باشیم. نباید به فکر قدرت باشیم. قدرت زدگی دمار از روزگار ما در خواهد آورد.
شما میگویید از خوف رقیب با لیست امید به مجلس رفتید اما بعد از عملکرد فراکسیون امید در مجلس و دولتی که مورد حمایت اصلاحطلبها بود، شعار "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا داده شد". شعاری که پیش از این سابقه نداشته. حتی شعار رضاشاه روحت شاد داده شد که ماجرا را به خیلی عقبتر برمیگرداند.
هادی غفاری: وقتی ما نتوانستیم در جامعه دنبال امنیت و آزادی باشیم، دنبال اقتصاد سالم باشیم، به هر دلیلی نتوانستیم؛ حتی اگر نگذاشتند، ما در حالی که تریبون داشتیم، انتقاد نکردیم. روزنامه دستمان بود اما سکوت کردیم و نشستیم. نمیگویم دعوا بکنیم اما با منطق و مهربانی و در درون نظام انتقاد خود را بیان کنیم.
اما در مورد آن شعارها، زمینه اش ممکن است چند چیز باشد، یک دست بیگانگان. من از آنهایی نیستم که هر بلایی سرمان بیاید بگویم کار بیگانه است. هر اتفاقی میافتد کار خودمان است اما در عین حال بیگانهها هم بیکار ننشسته اند.
دو، عرف اجتماعی را هم در نظر بگیرید. بیقیدها و آنارشیستها یک شعاری میدهند و ظاهر قشنگی دارد، میگیرد. این حالت اعتراض دارد. این نیست که مردم ضداصلاحطلبی باشند بلکه میخواهند بگویند ما به شما اعتراض داریم. میگویند شما که به مجلس رفتهاید، چرا سکوت کردهاید؟ چرا درباره نظارت استصوابی در مجلس صحبت نمیکنید؟ اگر این نظارت را شما قبول ندارید و بر اساس آن نیروهای اصیل اصلاحطلبی ۳۰سال خانهنشین شدهاند، شما که به آرم اصلاحطلبی به مجلس رفته اید چرا سکوت کردهاید؟ البته بگویم همه کسانی که با لیست اصلاحطلبی رفتهاند سکوت نکردهاند، نمایندگان بسیار بزرگوار و عظیمالشان داریم که ایستادهاند و پیام دادهاند، منتها جناح رقیب قوی است و تریبون، قدرت، پول و روزنامه دارد و حرفش را میزند.
کسانی که شعار رضاشاه روحت شاد دادند، گروههایی بودند که رضاشاه را نمیشناسند. از بچههای نوجوان بپرسید کدامتان رضاشاه را میشناسید؟ کدامیک از شما زندانهای رضا شاه را دیدهاید؟ بیایید و از هادی غفاری بپرسید تا بگوید پهلوی با مردم چهها نکرده است. پیرزن مسن را دو نفر دستش را گرفتند و دو نفر پایش را گرفتند و در ماشین پرتش کنند و به زندان ببرند. او کاری نکرده بوده و آنها دنبال پسرش بودند اما او را زدند تا بگوید پسرش کجاست. مردم این را ندیده اند. کوره ای که پایت را رویش بگذارند تا پایت را بسوزانند مردم ندیدهاند. همین الان که خدمت شما نشستهام خدا را گواهی میگیرم که جفت پاهایم میسوزد. در سال ۱۳۵۳ شلاق خورده ام. ۴۵ سال قبل کابلها آنچنان بر پای من خورده اند که الان پاهایم میسوزد. فک من مصنوعی است آنچنان جناب آقای ازقندی سربازجوی من با پوتین زد که فک مرا به کلی خرد کرد. من دندان ندارم استخوان مصنوعی است. دست های من را به صندلی منگنه کردند که وقتی شلاق میزنند تکان نخورم. گوش من هنوز وزوز میکند. دهها بار دکتر رفتم پزشکانی که با من همفکرند میگویند نمی شود کاری کرد. چرا باید لپ بچه ۴۰ روزه مرا جلوی من بکنند؟ اینها را ندیده اند. اگر بعدها ما هم از این کارها کردیم، قبل را تطهیر نمی کند. اگر ما هم رفتارهای بد با زندانی های خود انجام دادیم سبب نمی شود آن جلادیها را فراموش کنیم. اینها دوران رضا شاه را ندیده اند، دورانی که در قم همسر رضاخان بدون حجاب وارد حرم حضرت معصومه میشود، یک روحانی پیرمرد اعتراض میکند که حرم حضرت معصومه است، اینجا مراعات بفرمایید. رضاشاه میگوید این کی بود؟ پیرمرد را میآورند، آقای رضاشاه پایش را میگذارد روی گلویش و آنقدر فشار میدهد که همانجا در حرم میمیرد. اینها ندیده اند وابستگی رضاخان به استالین و هیلتر را ندیده و نخواندهاند. شما که میگویید رضا شاه روحت شاد، از رضاشاه چه چیز سراغ دارید؟ چهار تا سد؟ همه جای دنیا سد میسازند. مگر هلاکو سد نساخت؟ مگر مغول سد نساخت؟ بگوییم مغول مغول روحت شاد!؟ سدسازی و جادهسازی به شرط آنکه آزادی و امنیت مردم، استقلال مردم تامین شود روی چشم ماست. سد بدون آزادی و استقلال را برای چه میخواهیم.
اما آنها که شعار میدهند "اصولگرا، اصلاحطلب، دیگه تمومه ماجرا"، اعتراضشان به ما و اصولگراهاست. حرف بسیار درستی است و بسیار قابل دفاع است و حقشان است اعتراض کنند چون آنچه مردم از ما توقع داشتند برآورده نکردیم، عیبی ندارد که بیاییم و این را بگوییم. برخی میگویند نباید بگوییم، اما اعتراف به اشتباه نیمی از بیان حقیقت است و تصحیح اشتباه تمام حقیقت است. ما باید اشتباهات خود را به مردم توضیح داده و آن را جبران کنیم. آنچه از توان ما خارج بود و به هر دلیلی نمیتوانستیم باید به مردم میگفتیم. بدون دعوا و جنجال و در درون نظام.
با همین شرایطی که اصلاحطلبها دارند در انتخاباتی که امسال برگزار میشود باید لیستهایی شبیه لیست امید داده شود و فکر میکنید مردم دوباره به لیست امید اعتماد میکنند؟
هادی غفاری: بعید میدانم اعتماد کنند. البته جامعه ایران، قابل پیش بینی نیست. ممکن است شرایطی پیش بیاید که همه ما را یک شیاد فریب بدهد و همه ما را وارد یک میدان جدی بکند. یا ممکن است از طرح افتادن به چاه راضی به افتادن در چاله شویم. اما من خودم فکر میکنم اصلاحطلبها باید در درون یک، دو یا حداکثر سه حزب جمع شوند و همه حرفهایشان را روی هم بریزند. به جد در یک حزب قوی و قدرتمند بنشینند. آنها هنوز فرصت دارند تا با مانفیست معین وارد میدان شوند.