اقتصاد۲۴- اواخر تابستان ۱۴۰۱ پس از جانباختن مهسا امینی، دختر دهههشتادی از اهالی شهر کوچکی از سقز، موجی از اعتراضات سراسر ایران را فراگرفت. حضور پررنگ این نسل در جریان اعتراضات، انکارنشدنی بود و نگاه رسانهها به سمت جوانان و نوجوانان دهههشتادی و خواستهها برگشت؛ نسلی که دنیای بدون اینترنت را به یاد ندارد و فضای مجازی برایش به اندازه دنیای واقعی جدی است.
فردین علیخواه، جامعهشناس و عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان است. او در بحبوبه اعتراضها، درباره ویژگیهای این نسل با ما صحبت کرد. اکنون در آستانه سال جدید و بعد از گذشت شش ماه و روششدن ابعاد جدیدی از اتفاقها، بار دیگر سراغ او رفتیم تا بپرسیم این جوانان و نوجوان بعد ۱۴۰۱ چه تغییری کردهاند؟ او در کتابهایش سعی کرده در قالب جستارهای کوتاه، زندگی روزمره ایرانیان را بررسی کند و ترجمه اخیر او با عنوان «جامعه شناسی سلبریتیها»، جدیدترین تحقیقات درباره رابطه نوجوانان و فضای مجازی را در بر میگیرد.
گفته شد دهههشتادیها بخش غالب اعتراضات اخیر بودند؛ آیا درک شما بعد از اعتراضات از این نسل تغییر کرد؟
به نظر من باید به نکتهای توجه داشت. نارضایتی در بخشی از جامعه ایران وجود دارد و حتی میتوان گفت به آستانه خود رسیده است. دشوار است که عرصهای را بیابیم و ادعا کنیم در آن عرصه رضایت عمومی وجود دارد. حال این پرسش مطرح است که چه تعداد از افراد ناراضی از وضع موجود، حاضر هستند اعتراض بالقوه خود را تبدیل به اعتراض بالفعل کنند؟ اگر نقش و حضور دهههشتادیها در اعتراضات چند ماه گذشته پررنگتر بود، دلیلش آمادگی بیشتر آنان برای بالفعلکردن اعتراض بوده است و این به معنای فقدان نارضایتی در سایر گروههای سنی نیست.
البته این اعترضات در نقطه و جایی فراگیرتر شد و سایر گروههای سنی هم وارد عرصه شدند. بگذارید به نکتهای هم اشاره کنم و آن، فقدان تجارب انباشتهشده تلخ گذشته در اذهان دهههشتادیهاست که در اینجا کارکرد مثبت داشته است. دهههشتادیها خاطره و حافظه جمعی سایر نسلها را ندارند. این ادعا را به قصد تحقیر بیان نمیکنم. فقدان حافظه تاریخی در اینجا عملکرد خاصی داشت و آن، بیباکی در بیان اعتراض و وارد میدان شدن از سوی آنان بود. معمولا گفته میشود حافظه تاریخی در بعضی جاها میتواند زمینه محافظهکاری در رفتار را باعث شود. اساسا سنت هم همین نقش را دارد و میتواند جلوی ریسک را بگیرد؛ چون شما مدام رفتارهای جدید را در مسیر و قالب گذشته ارزیابی میکنید و نه آینده. حافظه تاریخی هم به باور من میتواند بسترساز ترس جمعی شود.
این درباره دهههشتادیها عمل نکرد. برای مثال، آنها با حادثه کوی دانشگاه یا قتلهای زنجیرهای یا حوادث تلخ قبل از اینها آشنا نبودند. شاید اگر مثل سایر نسلها آنان هم از حافظه جمعی تاریخی انباشته بودند، رفتارهایشان کمی محافظهکارانه میشد. بهطور مشخص، درباره پرسش شما باید بگویم من قبل از این اعتراضات هم همواره در نوشتههایم از تغییر جهانبینیها و سبک زندگی نسلهای جدید گفتهام. جهان این نسل با جهان نسلهای پیشین تفاوت دارد. من این تفاوتها را در نگاه آنان به مد، موسیقی، آواز، غذا، اتومبیل، تفریح و فراغت و سایر عرصههای اجتماعی همواره نشان دادهام. البته اجازه بدهید اعتراف کنم که آنچه در ماههای اخیر دیدم، باعث شد شگفتیام را برانگیزد. شاید کمتر جامعهشناسی تصور میکرد که این نسل بر خواستههایش تا به این حد پافشاری کند.
به نظرتان این نسل بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ امسال چه تغییری کرد؟
بدون تردید پاسخ به این پرسش نیازمند مطالعات میدانی گسترده است. من گمان جامعهشناختی خودم را بر اساس گفتگوهای پراکندهای که با آنان داشتهام، بیان میکنم. این نسل پس از اعتراضات، بسیار سیاسی شد. قبل از این اعتراضات، درخواستها کاملا اجتماعی و فرهنگی بود؛ چیزی که در عبارت «یک زندگی معمولی» خلاصه شده است.
آنان به این شکل پررنگ و جدی به این باور و نتیجه نرسیده بودند که دیوار ضخیمی به نام سیاست در مقابل خواستههایشان ایستاده است. آنان با نهادهایی مانند دادگاه یا زندان یا بازجویی آنقدرها آشنا نبودند. حالا، ولی خواستههای آنان رنگوبوی سیاسی به خود گرفته است. درواقع پس از این اعتراضات، آنان به این درک رسیدهاند که همان سبک زندگیشان که در دل زندگی روزمره جاری بود، نقش و کارکردی سیاسی به خود گرفته است. حالا آنان سراسر زندگی خود را امری سیاسی تلقی میکنند؛ یعنی عرصهای برای چالش. متأسفانه این را شرایط حاکم باعث شد نه آنان. توضیح بیشتر آنکه ما در ایران با دولت فربه مواجهایم که خواستار نحیفسازی انتخابهای شخصی و تحقق زندگی روزمرهای است که تابع نهاد سیاست باشد. اسلاونکا دراکولیچ در کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم» میگوید که در اتحاد جماهیر شوروی سیاست به معنای امر پیشپاافتاده بود. منظور او آن است که سیاست در کوچکترین امور زندگی روزمره دخالت داشت و خواستار همنوایی تاموتمام زیستجهان با خود بود.
به همین دلیل است که میگویم سراسر زندگی روزمره این نسل، پس از اعتراضهای اخیر سیاسی شد. بخشی از حاکمیت در چند سال گذشته تلاش کرد به شکل عریان، لباس سیاست را به تن زندگی روزمره آنها کند و البته این امر تبعات ناگواری داشت که اعتراضات یکی از آن بود. نهاد سیاست خواست از اتاق خواب تا طراحی روی سنگ قبر دخالت کند و به همین خاطر جامعه عصبانی شد و واکنش نشان داد تا سیاست را عقب براند و عملکردش را یادآوری کند.
در جریان اعتراضات، گیمرهای دهههشتادی در چتروم با هم قرار میگذاشتند. برای همین بسیاری از بازیها فیلتر شد. به نظر شما ویژگی گیمرها در این فضا چیست؟ نگاهشان به زندگی چه فرقی با بقیه دارد؟
در جامعهشناسی وسایل ارتباط جمعی، تحقیقات مختلفی درباره گیمرها انجام شده است. هدف اغلب این تحقیقات آن بوده است نشان دهد که ارتباط با یک ابزار یا کارکردن با یک تکنولوژی ارتباطی چه تأثیراتی بر کاربران آن دارد. شماری از این تحقیقات بر موضوع خشونت، شماری دیگر بر شکلگیری حلقهها و شبکههای اجتماعی مبتنی بر سلیقه و شماری هم بر برخی رفتارهای اجتماعی نظیر لذت آنی و توانایی برقراری ارتباط اجتماعی در جهان آفلاین تمرکز دارند. مثلا درباره لذت آنی، این بحث مطرح است که گیمرها به این دلیل که به دنبال سرعت برای دستیابی به نتیجهاند، در زندگی واقعی هم به دنبال لذتهای آنی و سریع میروند.
درواقع آنان برای رسیدن به مقاصد و اهداف زندگی، کمتر صبور هستند و علاقه دارند زود به نتیجه دست یابند. یا درباره ارتباط اجتماعی، در جهان واقعی برخی از تحقیقات نشان میدهد گیمرها در جهان آنلاین بهخوبی میتوانند ارتباط اجتماعی ایجاد کنند، ولی در جهان واقعی ضعفهایی در ایجاد ارتباط دارند. رفتار پرخاشگرانه نیز مدنظر برخی از تحقیقات بوده است. البته باید اشاره کنم که به موضوعات مثبت هم پرداخته شده است؛ مثلا انگیزه وافر و جدی برای رسیدن به هدف در بین گیمرها. معمولا این نظر وجود دارد که گیمرها برای رسیدن به هدف، سماجت میورزند. بهطور خلاصه بگویم که همه این یافتهها درواقع چالشبرانگیز است و میتوان درباره جزئیات آنها حرف زد، ولی در کل من فکر میکنم نباید گرفتار چنین تحلیلهایی شد و تحلیل را به گیم تقلیل داد. نکته اصلی همان نارضایتیهایی است که در عرصههای مختلف انباشته شده و در سالهای گذشته امید به حل آنها بیشازپیش کاهش یافته است.
برگردیم به فضای مجازی، به نظرتان نقش اینفلوئنسرهای فضای مجازی در نحوه اندیشیدن و اقدامات این بچهها چقدر است؟
به نظر من نسل دهههشتادیها از مجموعهای از عوامل متأثر است. شاید درستتر آن است که بگوییم این نسل در منظومهای زندگی میکند که در کل همه عناصر آن با قبل متفاوت است. برای مثال، این نسل درواقع نسل بومیهای دیجیتال است. از زمانی که چشم باز کرده، اینترنت و فضای مجازی برایش در دسترس بوده است. چنین امکانی ماهیت مسائل را خیلی متفاوت میکند. یکی از عوامل مؤثر بر این نسل، همانطور که اشاره کردید، اینفلوئنسرها یا ستارهها یا سلبریتیها هستند. البته این فرض هم وجود دارد که خود اینفلوئنسرها تحت تأثیر سلایق و خواستههای نسل جدید هستند. گویی این دو با هم ارتباط متقابل دارند. من فعلا وارد این بحث نمیشوم.
این روزها هرچند میتوان گفت که گروه مرجع نسل جدید تا اندازهای ستارههای ورزشی، سینمایی و فرهنگی هستند، ولی در این زمینه نباید زیاد اغراق کرد. من نمیگویم آنها به نسل جدید خط میدهند، بلکه آنها بازتابدهنده خواستههای نسل جدید هستند. درواقع آنان با چنین بازتابی توانستهاند همراهی نسل جدید را به دست آورند. بر نکتهای هم تأکید کنم؛ نباید فرض کرد که اگر فلان سلبریتی یا فلان اینفلوئنسر نبود، پس اعتراضات شکل نمیگرفت. ممکن است آنها نقش کاتالیزور داشته باشند، ولی در اینجا نقش مؤسس ندارند. همانطور که گفتم منظومهای از عوامل و شرایط برقرار است که زیستجهان نسل جدید را میسازد. دخالت سیاست در حیات روزمره یا وجود یک دولت فربه، در نهایت زمینه واکنش نسل جدید را رقم زد.
بخشی از تحلیلگران در رسانههای نزدیک به دولت، تحلیلشان این بود که دهههشتادیها، نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده و دچار هیجان شدهاند و به خاطر غریزه جنسی به خیابانها آمدهاند و فریب رسانههای اجتماعی را خوردهاند، نظر شما درباره این اظهارات و تحلیلها چیست؟ نتیجه این تحلیلها چیست؟
واقعا این نگاه نهایت سادهاندیشی درباره پدیدههای اجتماعی است و متأسفانه برخی از همکاران دانشگاهی ما چنین تصوری دارند. من فکر میکنم در عمق چنین نگاههایی، نوعی تحقیر و کوچکشماری نسل جدید احساس میشود. نکته دیگر آن است که ما چقدر امر اعتراض را به رسمیت میشناسیم؟ اگر به رسمیت بشناسیم، دیگر به دنبال تحقیر نخواهیم بود.
بیشتر بخوانید: چرا مرگ مهسا امینی به جنبش تبدیل شد؟
دیگر با پرداختن به موضوعاتی نظیر غریزه جنسی، سعی در سطحیسازی مسائل اجتماعی نخواهیم داشت. من فکر میکنم که این اعتراضات درواقع نارضایتیهای انباشتهشدهای است که در زمانهایی سر باز میکند و به حالت انفجاری میرسد. همانطور که قبلا اشاره کردم، درست است که دهههشتادیها در اعتراضات اخیر نقش پررنگی داشتند، ولی این به معنای آن نیست که سایر گروهها نقش نداشتهاند. ما یک بار دیگر بیاییم و خواستههای آنها را مرور کنیم؛ کدامیک از خواستهها به شکلی است که باور کنیم آنها فریب خوردهاند؟ آیا درخواست برای احترام به انتخاب افراد، فریب است؟ ببینید موضوع بحث فردیت در مقابل جمعیت است. نسل جدید میخواهد فردیت، تفاوتها و تمایزهایش دیده شود، ولی متأسفانه برخی به دنبال ساختن توده یکشکل، یکدست و شبیه به هم هستند. درواقع از تولد فرد به معنای جامعهشناختی آن هراس دارند. نسل جدید هم نمیخواهد گرفتار آن همنوایی و همشکلیای شود که مدنظر آنهاست و به همین دلیل رگههای مقاومت در او شکل گرفته است.
فرد و فردیت بهمثابه یک ارزش اجتماعی باید به رسمیت شناخته شود. وقتی میگوییم فرد و فردیت، یعنی انتخابهای فردی باید محترم شمرده شود و افراد احساس کنند در جمعیت استحاله نشدهاند و قدرت تشخیص و تمییز دارند.
به نظر شما این نسل چقدر پتاسیل اعتراض خشونتآمیز دارد؟ آیا تصاویری که از صحنههای خشونتآمیز در جریان اعتراضات بیرون آمد، بیشتر جنبه موردی داشت یا یک هشدار بود؟
ببینید، به این موضوع فکر کنید که این نسل، نسلی ایدئولوژیک نیست. ایدئولوژی در مقاطعی میتواند بسیار خطرناک باشد. این نسل را با سیاست زندگی یا همان درخواست یک زندگی معمولی میتوان تحلیل کرد. این نسل به دنبال زندگیکردن است؛ زندگی روزمرهای که سایه سنگین یک دولت فربه بر آن حاکم نباشد. در ضمن، این نسل زوایا و معیارهای زیباییشناختی خاص خودش را دارد؛ اهل موسیقی است، اهل فشن است، وقتی برف یا باران میآید همین نسل عکسهای مختلفی از این رویداد را در اینستاگرام منتشر میکند، با آهنگها لبخوانی میکند و لوندی نشان میدهد. من بعید میدانم چنین نسلی اهل خشونت باشد.
البته همه چیز بستگی دارد که این نسل عطوفت و رأفت ببیند یا خشونت. من خشونتهای موردی را با کنش و واکنش تحلیل میکنم. به نکتهای هم توجه کنید؛ در اعتراضات اخیر، در بین دانشگاهها که معمولا در سالهای گذشته دانشکدههای فنی فعالتر بودند، دانشکدههای هنر نقش فعالی داشتند. من بهعنوان یک پژوهشگر اجتماعی این را استعاره میدانم. معمولا هنر نسبتی با خشونت ندارد.