اقتصاد۲۴- چند وقتی است در رسانهها و محافل سیاسی صحبتهای فراوانی راجع به دالان به اصطلاح زنگزور میشود. این دالان بخشی از جورچین بزرگ ژئوپلیتیک است که از خود قفقاز فراتر میرود. در بررسی این دالان، آن چه در اول باید از آن اجتناب کنیم تمرکز بر روی خود دالان است چرا که زنگزور در اصل شبیه به کلیدی است که جعبهای پیچیده از معادلات را در درون خود دارد و تمرکز بر روی کلید مانع از فهم آن چه درون این جعبه است خواهد شد. نکته دوم، اما اجتناب از برخورد احساسی است که ایجاب میکند تا بحث جنگ میان ایران و باکو را تنها به عنوان یکی دیگر از اهرمها ببینیم. در عین هشیاری، هوشیاری و احتیاط، وقوع جنگ میان ایران ۸۵ میلیونی و جمهوری باکو ۱۰ میلیونی برای باکو که همچنان مشغول جنگ در جبههای دیگر با جمهوری ایروان ۳ میلیونی است میتواند به منزله خودکشی سیاسی برای باکو و ضربه اخلاقی-حیثیتی برای ایران باشد. جنگها همیشه با هدف آغاز میشوند. هدف باکو از شروع درگیری با ایران چه میتواند باشد؟ آیا باکو اصلا قادر به اعمال فشار نظامی بر روی ایران است؟! هدف ایران از وقوع درگیری نظامی چه خواهد بود؟ در حالی که کشورمان به تازگی توانسته به آرامشی نسبی در مرزهای غربی برسد و در مرزهای شرقی به دنبال همزیستی با طالبان است، دلیلی ندارد تا مرزهای شمالی خود را با ورود به جنگ ناآرام کنیم. قطعا باکو هر آن چه میتواند را انجام خواهد داد تا وارد درگیری نشود و ایران هم همه همت خود را به کار خواهد گرفت تا به منطقهای شیعه و مردمانی ایرانی حمله نکند. پس بیایید با هم به دور از تبلیغات رسانهای به بررسی موضوع دالان زنگزور و مسائل پشت پرده آن بپردازیم.
جنگ لابیها
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا باکو از اسرائیل سلاح میخرد؟ دلیل اول مربوط به جنگ لابی هاست. نظام سیاسی ایالات متحده و همچنین بعضی از کشورهای اروپایی به بازیگران محلی، ملی و بین المللی اجازه پیشبرد اهداف خود از طریق لابی گری را میدهد. چند سالی میشود که لابی ارمنی با لابی یونانی و لابی باکو با لابیهای یهودی و ترکیهای گروه بندی کرده و اهداف مشترکی را دنبال میکنند.
شاید مثال دیک گفاردت، رئیس اسبق اکثریت نمایندگان دموکرات مجلس آمریکا مثال جالبی از لابی گری باشد. زمانی که گفاردت عضو مجلس بود، مرتبا خود را به عنوان فردی که طرفدار حقیقت و عدالت است معرفی میکرد و با نوشتن نامه، حمایت از طرحها و انجام کارهای مختلف برای اعلام «کشتار ارامنه» به عنوان «نسل کشی ارامنه» تلاش میکرد. درست بعد از پایان دوره نمایندگی وی بود که دولت ترکیه با پیشنهاد میلیونها دلار وی را به عنوان لابی گر استخدام کرد. بعد از آن بود که جفردت با چرخشی آشکار در دیدگاه سیاسی خود تاثیر به سزایی در مقابله با هرگونه تلاش برای به رسمیت شناختن «نسل کشی ارامنه» داشت!
از جمله افرادی که برای لابی گری با ترکیه در دوران مختلف قرارداد امضا کرده اند میتوان به پورتر گوس، رئیس اسبق سازمان سیا، تام داشله، رئیس اسبق اکثریت نمایندگان دموکرات در سنا، پول مانافورت، مدیر برنامههای انتخاباتی دونالد ترامپ و همچنین میشل فلین، مشاور امنیت ملی آمریکا نام برد. البته آن چه لابی گری میخوانیم تنها مربوط به امضای قرارداد با افراد و موسسات پرنفوذ نمیشود بلکه این فعالیتها شامل تاسیس مراکز فرهنگی، اختصاص کمک هزینه تحصیلی به دانشگاه ها، همکاری با شرکتهای مشاوره، پرداخت کمک هزینه به روزنامه نگاران و فعالان رسانه و دعوت از افراد و گروههای مختلف برای شرکت در همایشها یا سفرهای تفریحی هم میشود.
در سال ۱۹۹۹ میلادی بود که الهام علیف پسر حیدر علیف رئیس جمهور سابق باکو در سفر به ایالات متحده اظهار داشت: «حالا ما هم در ایالات متحده صاحب لابی هستیم و آن جامعه یهودیان است» وی همچنین در ادامه گفته بود که «هرچقدر هم که لابی ارمنی قوی باشد، فکر میکنم لابی یهودی قویتر [از آن]است.»
اغلب لابی یهودی را با آیپک میشناسند. اما لازم به یادآوری است که لابی یهودی فراتر از آیپک است که به تنهایی قادر به اعمال نفوذ با این ابعاد در ایالات متحده و جهان نیست. تنها در خود ایالات متحده بیش از ۶۰ سازمان بزرگ و کوچک وجود دارد که به صورت یکجانبه مشغول ارتقای منافع اسرائیل در آمریکا و در عین حال در تلاش برای به حاشیه راندن ایران و مسئله فلسطین با ارعاب و ساکت کردن منتقدان هستند.
در سال ۲۰۱۹ میلادی بود که مستندی در الجزیره راجع به لابی یهودیان پخش شد که در بخشی از آن داوید اوکس، موسس بنیاد «ها لِو» که بخشی از فعالیت آن مربوط به تشویق جوانان برای شرکت در همایش سالانه آیپک است دیده میشد. به گفته اوکس، در لابی گریهای این بنیاد حتی از فلسطین هم صحبت نمیشود چرا که فلسطین موضوع بی اهمیتی است و موضوع اصلی ایران است که آنها میخواهند همه تمرکز و توجهات بر روی آن باشد. وی توضیح میداد که چگونه در دیدار با بعضی از اعضای کنگره پاکتهایی حاوی ۲۰ کارت اعتباری به عنوان هدیه داده میشود. در این راستا، بعضی از اعضای کنگره حتی مبالغی تا ۲۰۰ هزار دلار هم دریافت کرده اند. حدود ۴ میلیارد دلار کمک ایالات متحده به اسرائیل (کمک نظامی مستقیم و همچنین برای انجام تحقیقات در این بخش) تنها یکی از نتایج لابی گری یهودیان در آمریکاست!
باکو از روابط خود با ترکیه برای جلب حمایت اسرائیل، متحد تاریخی آنکارا استفاده کرده است. در حالی که نگاه غرب به روابط ارمنستان با ایران و روسیه همواره با سوء ظن همراه بوده، روابط باکو با اسرائیل و ترکیه که عضو ناتوست توانسته دستاوردهای خوبی برای باکو داشته باشد.
به عنوان مثال، توسعه روابط با رژیم صهیونیستی به باکو اجازه داده تا از این رژیم سلاحهای پیشرفته خریداری کند. به دلیل قدرت لابی ارمنی، ایالات متحده و کشورهای اروپایی از فروش سلاحهای پیشرفته به باکو خودداری میکنند. همین هم سبب شده تا ترکیه، اسرائیل و پاکستان تبدیل به منابع اصلی تامین کننده سلاح باکو شوند. در تحقیقاتی که روزنامه صهیونیستی هاآرتص بر اساس دادههای پروازی که در اختیار عموم است انجام داده، در طول هفت سال گذشته ۹۲ پرواز از طرف شرکت هوایی سیلک وِی میان جمهوری باکو و پایگاه هوایی اُودا در اراضی اشغالی انجام شده. اُودا تنها پایگاه هوایی در سرزمینهای اشغالی است که اجازه حمل و نقل سلاح و مهمات از آن داده میشود. این پروازها وظیفه انتقال تجهیزات نظامی از رژیم صهیونیستی به باکو را بر عهده داشته اند که بر اساس دادههای موسسه صلح استکهلم، از سال ۲۰۱۶ تاکنون تقریبا ۷۰ درصد از سلاح و مهمات ارتش باکو را تشکیل داده اند.
در مقابل، باکو به رژیم صهیونیستی اجازه انجام عملیاتهای شناسایی و خرابکارانه در داخل ایران را داده است. حتی گفته میشود که ماجرای سرقت اسناد هستهای ایران هم از طریق باکو انجام شده است. در عین حال، گفته میشود که باکو به رژیم صهیونیستی اطمینان داده تا در صورت رویارویی نظامی با ایران، این رژیم امکان استفاده از پایگاههای هوایی در این جمهوری را داشته باشد. همچنین، باکو مسئول تامین ۳۰ تا ۴۰ درصد از نفت مورد نیاز رژیم صهیونیستی بوده که از طریق خط لوله باکو-تفلیس-جیحان به سرزمینهای اشغالی منتقل میشود.
لابی باکو و فعالیت گسترده آن
البته باکو هم سال هاست که فعالیتهای لابی گری خود را آغاز کرده و هزینه فراوانی را صرف این کار کرده است.
به طور کلی اهداف لابی باکو در غرب را میتوان بدین شکل خلاصه کرد: ۱. تاکید بر اینکه باکو بازیگر مهمی برای تامین انرژی اروپا به حساب میآید ۲. جلب حمایت غرب در این موضوع که از تمامیت ارضی باکو باید حمایت شود. ۳. ارائه باکو به عنوان کشوری سکولار با اکثریت مسلمان ۴. عرضه باکو به عنوان الگویی برای همزیستی مسالمت آمیز میان ادیان مختلف است (یکی از اهداف باکو در حمایت از یهودیان آذری هم همین است). ۵. تاکید بر این موضوع که قدمت مردم سالاری در باکو بسیار کم است و به همین دلیل این جمهوری نیاز به زمان برای بهبود وضعیت در این زمینه دارد. به همین دلیل نباید بر روی آن اعمال فشار کرد.
سال هاست که مفهوم «دیپلماسی خاویار» برای لابی گری باکو به کار میرود و اشاره به هدایای گرانقیمت برای مسئولین و نمایندگان غربی دارد که از طرف جمهوری باکو به آنها داده میشود. به طور کلی، مسئولان آذری حتی در دوران شوروی هم همیشه از خاویار در دیدارهای خود با مقامات بالاتر استفاده میکردند. همین هم باعث شده تا اصطلاح دیپلماسی خاویار برای فعالیتهای لابی گری باکو که تا به امروز همراه با هدایای مجلل از جمله خاویار بوده استفاده شود.
بخشی از شبکه لابی گری باکو که شامل روزنامهها و اندیشکدهها هم میشود - انتظار میرود میزان نفوذ لابی باکو و ارمنی در داخل ایران هم مورد بررسی قرار گیرد.
در سال ۲۰۱۷ میلادی بود که روزنامه گاردین انگلیس طی گزارشی خبر از برنامهای با بودجه تقریبی ۳ میلیارد دلاری از طرف باکو داد که وظیفه لابی گری، دادن هدایا به مقامات و روزنامه نگاران و کمک به شرکتهای مختلف و دانشگاهها در جهان را برعهده داشت. این مبلغ که به حساب شرکتهای وابسته به باکو در انگلیس منتقل شده بود در کشورهایی همچون آلمان، انگلیس، فرانسه، ایران، ترکیه و قزاقستان هزینه شده است. تنها بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴، شانزده هزار مورد پرداختی از طرف باکو در این زمینه به ثبت رسیده است. فقط در یکی از این موارد، اکارت ساگر تهیه کننده سابق شبکه سی ان ان مبلغی معادل ۲ میلیون یورو از شرکتهای وابسته به باکو دریافت کرده است. در موردی دیگر، ادوارد لینتنر نماینده سابق مجلس آلمان که موسسهای با هدف بهبود روابط آلمان و باکو تاسیس کرده مبلغ ۸۱۹٫۵۰۰ یورو از باکو دریافت کرده است. دولت باکو ۶۱ هزار یورو از مبالغ اهدایی به آقای لینتنر را تنها دو هفته بعد از سفر این نماینده سابق به باکو به حساب او واریز کرده است! در سال ۲۰۲۱ میلادی بود که دادگاهی در میلان ایتالیا، لوکا ولونته نماینده مجلس این کشور و همچنین یکی از اعضای شورای اروپا که بر روی مسائل مرتبط با حقوق بشر تمرکز دارد را بخاطر دریافت حدود ۲٫۵ میلیون یورو رشوه از طرف مقامات باکویی به ۴ سال حبس محکوم کرد. در موردی دیگر، آقای کالین میترف که رئیس بانک اروپایی بازسازی و توسعه بود حداقل یک بار ۴۲۵ هزار یورو برای لابی گری از طرف باکو دریافت کرده است. جالب است بدانید که همسر آقای میترف یعنی خانم ایرینا بوکوا در آن زمان ریاست سازمان یونسکو را بر عهده داشت که مدال موتزارت که یکی از بالاترین مدالهای یونسکو است را به مهربان علیوا، همسر رئیس جمهور باکو اهدا کرده و با تمجید از وی باکو را «سرزمین رواداری- Land of Tolerance» نامیده است.
لابی ارمنی و تقلا برای اثرگذاری در داخل
بنیامین پاگوسیان، رئیس مرکز مطالعات راهبردی سیاسی و اقتصادی در ایروان میگوید: «همیشه این مقایسه انجام میشد که آنها [آذری ها]نفت دارند و ما [ارمنی ها]جمعیت مهاجر» که میتواند به ایروان کمک کند.
اگرچه تقریبا تنها حدود ۷ میلیون ارمنی در خارج از ارمنستان زندگی میکنند، اما به لطف کار نظاممند توانسته اند تا به پیشبرد اهداف خود بپردازند. ضمن اینکه انتشار کتاب و مقالات مختلف و فعالیت آنها به خصوص در میان عامه مردم باعث نفوذی بیشتر و بزرگتر نسبت به اندازه جمعیت آنها شده است. بخاطر همین هم بود که برژینسکی لابی ارمنی را یکی از سه لابی قدرتمند قومی در ایالات متحده نامیده است!
باید گفت که جمعیت کم همیشه هم نکتهای منفی به شمار نمیرود چرا که نه تنها اجازه میدهد تا اعضای آن بتواند قوام و ارتباطات خود را حفظ کند، بلکه آن گروه را قادر میسازد تا تمرکز خود را تنها بر روی چند موضوع بگذارد.
برای مثال در آمریکا سیاستمداران توسط حزب نامزد نمیشوند، بلکه از طریق انتخابات مقدماتی انتخاب میشوند که نتیجه آن توسط رای دهندگان محلی تعیین میشود. بنابراین، تمرکز جغرافیایی و نه نسبت به کل جمعیت در یک حوزه انتخابیه مهم است. حدود نیمی از جمعیت ارمنی-آمریکایی در کالیفرنیا ساکن هستند. حوزه انتخابیه فرنو (کالیفرنیا) به تنهایی محل استقرار یک جامعه قدرتمند ارمنی-آمریکایی (۵ روزنامه به زبان ارمنی، ۳ شبکه تلویزیونی) است که قدرت انتخاباتی آن حدود ۲۱ هزار رای دهنده یا ۸ درصد رای دهندگان ثبت نام شده است. خارج از کالیفرنیا، دیگر ارمنیهای آمریکایی عمدتا در ماساچوست، نیویورک و نیوجرسی ساکن هستند. بنابراین، آنها میتوانند تاثیر قابل توجهی در نتیجه انتخابات این سه ایالت هم داشته باشند.
بیشتر بخوانید: بازی علیاف با مهـره شوم در روابط باکو - تهران
در حال حاضر، در یک طرف، لابی باکو، یهودی و ترکیهای و در طرف دیگر لابی ارمنی و یونانی قرار دارند. عدم رضایت برای فروش اف-۳۵ و اف-۱۶ از طرف آمریکا به ترکیه را به خاطر دارید؟ در هر دو مورد و به خصوص در ماجرای فروش اف-۱۶ لابی یونانیها آن قدر نفوذ داشتند که حتی وزیر امور خارجه ترکیه هم از آن شکایت داشت. موضوع کشتار ارامنه در امپراتوری عثمانی که طی مصوبهای در سال ۲۰۱۰ در مجلس نمایندگان آمریکا به عنوان «نسل کشی» قبول شد را یادتان است؟ درست در همین دوران بود که رابطه ترکیه و اسرائیل به مشکل برخورده بود (ماجرای کشتی ماوی مرمره هم در همین سال اتفاق افتاد). لابی یهودی که تا آن زمان از قبول «نسل کشی» جلوگیری میکرد عرصه را خالی کرد تا لابی ارمنی آن را به مجلس بقبولاند.
دو موضوع مهمی که لابی ارمنی همواره روی آن تمرکز کرده «نسل کشی ارامنه» و «احاطه شدن ارمنستان با دشمنان» است که به آن کمک میکند تا با تبلیغات علیه باکو، ترکیه و روسیه در دستور کار سیاستمداران آمریکایی اثرگذاری کند. جدا از پیروزیهای نمادین، کمک مالی از طرف ایالات متحده یکی از نتایج همین نفوذ لابی ارمنی است. در سال ۱۹۹۹ میلادی بود که میزان کمک مالی ایالات متحده به ارمنستان آن قدر زیاد بود که از میزان کل کمک آن به ۴۳ کشور در فهرست کمکها فراتر میرفت. اگرچه این کمکها هر سال در نوسان بوده است، اما سال گذشته آمریکا به ارمنستان بیش از ۴۷ میلیون دلار کمک مالی کرده که یکی از عمده دلایل موفقیت در اختصاص آن فعالیت لابی ارمنی است. امسال هم کمیته ملی ارامنه آمریکا خبر از تلاش برای تخصیص ۱۵۰ میلیون دلار «به ارمنستان و آرتساخ» داده است.
ضمن اینکه باید یادآوری کرد که فعالیت لابی ارمنی فقط محدود به آمریکا نمیشود و این گروه در اروپا هم صاحب نفوذ است. فرانسه نشان بارزی از سطح نفوذ لابی ارمنی در اروپا است و روابط خوب میان پاریس و ایروان همیشه از طرف لابی ارمنی مورد حمایت قرار گرفته است. مثال دیگر فعالیت لابی ارمنی در کانادا است که این لابی موفق شد بخاطر حمایت ترکیه از باکو در جریان جنگ قره باغ در سال ۲۰۲۱ از ارسال سلاح به این کشور جلوگیری کند. این در حالی بود که کانادا به فروش سلاح به عربستان سعودی که مرتکب جنایات مختلفی در یمن شده ادامه داد.
اما شکست ایروان از باکو در سال ۲۰۲۰ باعث سرخوردگی و دلسردی بسیاری از مهاجران ارمنی شد که تصوری متفاوت نسبت به نقش خود در تصمیم گیریهای جمهوری ایروان داشتند. شکست در جنگ نه تنها باعث شکست لابی ارامنه در برابر پول و لابی گری باکو شد که حتی این سوال را در ذهن بسیاری از ارامنه مهاجر به وجود آورد که آیا اصلا تاثیری در تصمیم گیریهای داخل جمهوری ایروان دارند و آیا سیاستمداران ارمنی حتی به آنها گوش میدهند؟
شرایط در حال حاضر به گونهای رقم خورده که در حالی که لابی ارمنی نفوذ قابل توجهی در تصمیم گیری دولتهای خارجی پیرامون مسائل ایروان داشته، اما تاثیر خود در داخل جمهوری ایروان را به مقدار قابل توجهی از دست داده است. به هر ترتیب، لابی ارمنی در ایروان به سختی شنیده میشود و یکی از دلایل آن هم این است که ارامنه مهاجر سیاست را به شکل حزبی دنبال نمیکنند و برای آنها منافع وطن مهمتر از منافع احزاب و گروه هاست. بعلاوه اینکه با روی کار آمدن نیکول پاشینیان و تیره شدن روابط با مهاجران و لابی ارمنی، ایروان به شرکتهای لابی خصوصی برای پیشبرد اهداف خود روی آورده است. مسلم است که با وجود منابع و بودجه کشوری، لابی ارمنی کار سختی در رقابت با لابی مهاجران ارمنی خواهد داشت.
همچنین باید خاطرنشان کرد که دستور کار لابی ارمنی به دست خواص آن تنظیم میشود که بر روی ارزشهای ملی همچون قبول «نسل کشی» از سوی ترکیه پافشاری میکنند. دغدغه این افراد از مسائل اقتصادی عبور کرده و همچون هر طبقه بورژوازی ارزشها برای آنها در اولویت قرار گرفته است. این در حالی است که نیکول پاشینیان که قبل از ریاست جمهوری به شغل خبرنگاری مشغول بود و توانست تا انقلاب مخملی سال ۲۰۱۸ میلادی را رهبری کند نماینده طبقه پایین جامعه و به خصوص قشر روستایی به شمار میرود که دغدغه و اولویت آن بهبود وضعیت اقتصادی است. در واقع همین طبقه فقیر بود که قسمت اصلی سربازان ارمنی در جنگ با باکو را تشکیل میداد. به همین دلیل، طبیعی است که نوعی اختلاف میان طبقه متوسط و بالا مهاجر که تشکیل دهنده لابی ارمنی است با طبقه پایین و فقیر در داخل جمهوری ایروان وجود داشته باشد. در همین رابطه، گوورگتر گابریلیان نویسنده و رئیس بنیاد همکاری اوراسیا در مصاحبه با المانیتور میگوید که «در روزهای چهارم و پنجم جنگ هر روز ۱۰۰ نفر کشته میشدند…فرزندان افراد ثروتمند به ندرت به جنگ رفتند.» به همین دلیل است که عادی سازی روابط با ترکیه بدون تحمیل پیش شرط قبول نسل کشی ارامنه و حل و فصل مسئله قره باغ که توسط نیکول پاشینیان دنبال میشود حمایت آن قسمت از جامعه را در پشت خود دارد که نمیخواهد دوباره شاهد خونریزی و مرگ فرزندان خود و تضعیف اوضاع اقتصادی باشد. البته باید گفت که دلیل دیگر مقبولیت نیکول پاشینیان وضعیت مطلوب اقتصادی جمهوری ایروان است. بر اساس آمار صندوق بین المللی پول، این جمهوری در سال ۲۰۲۲ میلادی توانسته تا رشد بسیار بالا ۱۲٫۶ درصدی را به ثبت برساند. بخش بزرگی از این رشد اقتصادی مدیون ورود سرمایه و مهاجرین روس بعد از جنگ روسیه علیه اوکراین است که برای فرار از تحریمها و همچنین فراخوان سربازی روسیه را ترک کرده اند. تخمین تعداد روسهای مهاجر در جمهوری ایروان بین ۴۰ هزار تا چند صد هزار نفر متغیر است (مسکو تایمز آن را بیش از ۳۷۰ هزار نفر میداند - جمعیتی که به اقتصاد کمتر از ۳ میلیونی جمهوری ایروان کمک فراوانی میکند).
مدت هاست که ایروان خواهان برقراری رابطه با آنکاراست. در همین راستا، دولت آقای پاشینیان سعی دارد تا موضوع نسل کشی را که تاکنون با نفوذ لابی ارمنی به عنوان پیش شرط عادی سازی روابط با ترکیه به آنکارا ارائه میشد را از خود موضوع عادی سازی روابط با ترکیه جدا کند. به خصوص بعد از شکست در قره باغ، دولت نیکول پاشینیان سعی کرده تا با استخدام لابی گرهای خارجی از زیر فشار و نفوذ لابی ارمنی که توسط مهاجرین ارمنی اداره میشود و بر روی قبول نسل کشی توسط ترکیه پافشاری میکند بیرون بیاید.
بیشتر بخوانید: فرضیه بازی احتمالی آمریکا برای واردکردن تهران به میدان جنگ الهام علیاف
بنابراین، حل مسئله عادی سازی روابط میان ایروان و آنکارا تا حدودی از گرو مسئله کشتار/قتل عام ارامنه خارج شده است. نه تنها قدرت لابی ارمنی در زمینه موضوع نسل کشی و در پی آن عادی سازی روابط کاهش چشمگیری داشته که علاقه برای بهبود وضع اقتصادی از طرف قشر ضعیف جامعه در داخل جمهوری ایروان هم بر روی دولتمردان فشار گذاشته تا روابط خود با ترکیه را بهبود ببخشند. در حالی که آرام هامپاریان مدیر اجرایی کمیته ملی ارامنه آمریکا و از مراکز لابی گری ارمنی معتقد است بی توجهی به موضوع «نسل کشی» میتواند باعث عادی شدن کشتار ارامنه و در نتیجه منجر به افزایش جسارت باکو و آنکارا برای اشغال زمینهای ارمنی شود، بسیاری از افراد در قشر ضعیف جامعه نه به دنبال ارزشهای ملی و تاریخی بلکه به دنبال صلح، آرامش و شکوفایی اقتصادی هستند. این افراد نیز معتقدند که وقوع جنگی دیگر نه تنها باعث خونریزی خواهد شد بلکه میتواند تهدیدی مستقیم علیه موجودیت جمهوری ایروان باشد (حالا میتوان به خوبی متوجه شد که چرا جمهوری باکو به طور گسترده تبلیغات جنگی علیه جمهوری ایروان را با تهدید بر شروع جنگ و نشان دادن منطقه سیونیک در نقشهها به عنوان قسمتی از جمهوری باکو دنبال میکند!) همین وعده صلح برای حفظ تمامیت ارضی جمهوری ایروان و سامان دادن به وضعیت اقتصادی بود که باعث شد تا حزب آقای پاشینیان علیرغم شکست در جنگ قره باغ بتواند در سال ۲۰۲۱ میلادی پیروز انتخابات مجلس شود.
حالا هدف آقای پاشینیان که انقلاب مخملی جمهوری ایروان را رهبری کرده، حل مشکلات سیاست خارجی، کمتر کردن وابستگی به روسیه و افزایش مراودات با غرب است تا موجودیت کشور حفظ شده و اقتصاد آن به شکوفایی خود ادامه دهد. صلح با باکو و نزدیکی با ترکیه نه تنها میتواند به رشد اقتصادی کمک کند و باعث اطمینان نسبی از حفظ تمامیت ارضی جمهوری ایروان شود بلکه میتواند به عنوان دروازهای برای افزایش مراودات با غرب عمل کند.
کارت زنگزور
همان طور که گفته شد، چند وقتی است که ایروان و آنکارا به دنبال عادی سازی بدون پرداختن به موضوع نسل کشی هستند. تا انتخابات ریاست جمهوری در ترکیه زمان بسیاری باقی نمانده است. اگر ائتلاف مخالف آقای اردوغان برنده بشود، به احتمال فراوان مسئله نسل کشی حل شده و عادی سازی صورت خواهد گرفت و اگر هم که آقای اردوغان برنده شود، سعی خواهد کرد به هر شکل عادی سازی با ایروان انجام شود - البته اگر این کار قبل از انتخابات اتفاق نیفتد چرا که ترکیه در حال تنش زدایی در سیاست خارجی خود است (همانند آن چه با مصر و یونان در حال انجام است) و دورههای پیش از انتخاباتها فرصت بسیاری خوبی برای عرضه بهبودی روابط به رای دهندگان و نشان دادن مقبولیت دولت کنونی از طرف جامعه بین المللی است.
اگر تاکنون ایروان از اهرم قبول نسل کشی برای گرفتن امتیاز در عادی سازی روابط با ترکیه استفاده میکرد و ترکیه از اهرم حل مسئله قره باغ برای گرفتن امتیاز در عادی سازی روابط با ایروان استفاده میکرد، با کمرنگ شدن اهمیت قبول نسل کشی در این زنجیره، حل و فصل موضوع قره باغ هم ممکن بود اهمیت سابق خود را از دست داده و یا به عنوان کارت دیگری از طرف ترکیه استفاده شود.
به همین دلیل هم است که باکو کارت زنگزور را (با رضایت ترکیه) با هوشیاری رو کرده است! حالا آن چه اتفاق افتاده این است که عادی سازی روابط میان ترکیه و ایروان منوط به حل و فصل مسئله قره باغ شده که خود دالان زنگزور را شامل میشود! با رو کردن کارت زنگزور، باکو نه تنها توانسته ترکیه را در داخل معادله قدرت در طرف خود نگه دارد بلکه همچنین توانسته تا شرط حل و فصل و تصاحب قره باغ را تا حدودی بومی سازی کند و بدین ترتیب سرنوشت آن را به دست ترکیه نسپارد، به این معنی که حل و فصل مسئله قره باغ حالا تا حدود زیادی از زیر سایه روابط ترکیه و ایروان و مسئله نسل کشی که هیچ ارتباطی با باکو ندارد خارج شده و هم اهرم فشار (زنگزور) و هم هدف (قره باغ) تا حدود بسیاری تحت کنترل باکو قرار گرفته است. در واقع نباید فراموش کرد که کارکرد اولیه زنگزور تحکیم مالکیت باکو بر قره باغ است و دستیابی به خود آن هدف اولیه باکو نیست.
لازم به یادآوری است که تاکنون ترکیه در چند مورد تلاش کرده تا روابط خود با ایروان را (بدون اهمیت مورد انتظار باکو به این جمهوری) عادی سازی کند که هر بار با واکنش باکو روبرو شده است. آخرین مورد از این واکنشها مربوط به تفاهم ایروان و آنکارا در روز اول جولای سال ۲۰۲۲ میلادی بود که قرار شد تا به شهروندان کشور ثالث اجازه تردد زمینی میان دو کشور را بدهد. درست در همان روز بود که جمهوری باکو «برای جلوگیری از شیوع کرونا» مرز زمینی خود با ترکیه را بست! این در حالی بود که علیرغم بسته بودن مرزهای زمینی میان جمهوری باکو با ایران، روسیه و گرجستان، مرز ۱۳ کیلومتری میان نخجوان و ترکیه تا آن زمان همچنان باز مانده بود. اما معروفترین واکنش باکو نسبت به عادی سازی روابط میان ترکیه و ایروان مربوط به «پروتکلهای زوریخ» است که در سال ۲۰۰۹ میلادی با میانجیگری سوئیس برای عادی سازی روابط میان ایروان و آنکارا (با حضور هیلاری کلینتون و خاویر سولانا) به امضا رسید. بخاطر همین پروتکلها هم بود که الهام علیف در صحبتهای خود اشاره کرد که باکو میتواند گاز را به قیمت بالاتری به ترکیه بفروشد و به جای توسعه پروژههای گازی و انتقال گاز به ترکیه این کار را با روسیه انجام دهد. همزمان، جمهوری باکو با صرف مبالغ زیادی برای لابی گری به فعالیت علیه این پروتکلها پرداخت. نتیجه آن بود که آقای اردوغان در سال ۲۰۱۰ میلادی اعلام کرد که عادی سازی روابط با ایروان منوط به عقب نشینی نیروهای ارمنی از اراضی جمهوری باکوست!
آن چه تا قبل از زنگزور رخ داده بود استفاده ترکیه و باکو از یکدیگر به عنوان اهرم فشار برای پیشبرد اهداف خود بود. عادی سازی روابط میان ایروان و ترکیه تبدیل به اهرمی برای باکو برای حل و فصل مسئله قره باغ، و حل و فصل مسئله قره باغ تبدیل به اهرمی برای ترکیه برای عادی سازی روابط با ایروان شده بود. اما حالا زنگزور نه تنها به کارت جدید باکو برای اعمال فشار به ارمنستان و رهایی نسبی از موضوع عادی سازی روابط میان ایروان و ترکیه تبدیل شده که از طرفی هم تبدیل به پیشنهادی اغوا کننده برای ترکیه شده که نمیتواند آن را نادیده بگیرد و با این کار باکو هم توانسته تا نفوذ خود بر ترکیه را همچنان حفظ و آن را با خود همراه کند.
برای ترکیه، در درجه اول این دالان میتواند باعث ضربه زدن به نقش ایران در قفقاز شود. ترکیه با این کار میتواند تا راه سنتی باکو – نخجوان که از ایران عبور میکند را تقریبا نابود کرده و به ارتباط ایران با قفقاز آسیب بزند. بعلاوه اینکه وجود دو راه از ایران و جمهوری ایروان میتواند قدرت چانه زنی ترکیه هم در برابر ایران و هم در برابر باکو را افزایش دهد.
علاوه بر قفقاز، قسمت بزرگی از تجارت میان ترکیه و آسیای میانه از طریق روسیه و ایران انجام میشود. هر ساله، ۴۳ هزار دستگاه تریلی باری از راه ایران عبور کرده و به آسیای میانه میروند. زنگزور به ترکیه امکان این را خواهد داد تا برای رسیدن به آسیای میانه فقط متکی به ایران نباشد. کشورهای آسیای میانه هم که به دنبال بازیگری برای توازن قوا در برابر نفوذ فزاینده چین و روسیه در این منطقه هستند خواهند توانست تا از ترکیه برای برقراری توازن قوا و همچنین نزدیکی با غرب کمک بگیرند. بعلاوه، درست همان طور که آذربایجان به ترکیه نزدیک شد و لابی یهودی را با خود همراه کرد و بدین ترتیب توانست نفوذ خود بر تصمیم گیران غربی را افزایش دهد، به احتمال زیاد این کشورها هم همین رویه را دنبال کرده و همزمان روابط خود با رژیم صهیونیستی را بهبود خواهند بخشید. بی دلیل نیست که وزارت خارجه اسرائیل با گسترش نفوذ ترکیه در این مناطق «بخش اوراسیا» وزارتخانه خود را با فعالیت ۱۷ دیپلمات یهودی روس زبان تشکیل داده که از دستاوردهای اخیر آن بازگشایی سفارت این رژیم در ترکمنستان است.
با توجه به فعالیتهای رژیم صهیونیستی در این منطقه به نظر میرسد تمرکز بر مسائل کم آبی، افزایش همکاریهای گردشگری، انتقال دانش و فناوری و همچنین مقابله با افراط گرایی اسلامی از جمله مواردی باشد که در دستور کار این رژیم در همکاری با کشورهای آسیای میانه باشد. ضمن اینکه همکاری رژیم صهیونیستی با جمهوری باکو و جمهوریهای آسیای میانه به این رژیم اجازه میدهد تا تصویری مثبت از خود در جوامع اسلامی ارائه دهد. به عنوان مثال، روزنامه هاآرتص در گزارشی در سال ۲۰۱۸ که با عنوان «چگونه یهودیهای طرفدار اسرائیل تبدیل به سلاح مخفی آذربایجان در واشنگتن شدند» به پوشش برگزاری مشترک جشن تاسیس اسرائیل که توسط جمهوری باکو و رژیم صهیونیستی در واشنگتن برگزار میشد پرداخته و ضمن اشاره به سخنان الین سلیمانف سفیر باکو در واشنگتن مینویسد که آقای سلیمانف با یادآوری عضویت باکو در سازمان همکاریهای اسلامی میگوید: «مردم حالا از آذربایجان به عنوان نمونهای از کشوری که روابط مستحکمی با اسرائیل دارد و همچنین عضوی مهم در جهان اسلام است یاد میکنند. مردم میپرسند که اگر آنها میتوانند، پس چرا بقیه نه؟»
و در آخر اینکه با اتصال گاز و نفت آسیای میانه به باکو و در ادامه به ترکیه، هم اسرائیل، هم ترکیه، هم باکو که با کاهش ذخایر نفتی مواجه است و هم اروپا که با روسیه در جنگ است همه از این اتصال بهره خواهند برد.
باکو اطلاعات چندانی راجع به استخراج نفت منتشر نمیکند. اطلاعات محدودی که منتشر شده نشان میدهد تولید روزانه نفت باکو در سال ۲۰۲۲ میلادی با ۵٫۶ درصد کاهش نسبت به سال پیش و صادرات نفت آن با ۶٫۳ درصد کاهش نسبت به همین زمان روبرو شده است. برای جبران این کاهش، شوکار، شرکت دولتی نفت باکو توانسته نفت را از ترکمنستان، قزاقستان و روسیه (قبل از تحریم ها) و از طریق خط لوله باکو-تفلیس-جیحان انتقال دهد. این مسیر نه تنها به کشورهای آسیای مرکزی اجازه میدهد تا با دسترسی به بازاری جدید قادر به چانه زنی با چین که مشتری پراشتها انرژی محسوب میشوند باشند بلکه به کشورهایی، چون قزاقستان که ۸۰ درصد نفت آن (در سال ۲۰۲۲ میلادی) از طریق روسیه به اروپا صادر میشود امکان میدهد تا از اتکا به روسیه در حمل و نقل انرژی رهایی پیدا کنند. اتصال منابع انرژی آسیای مرکزی به ترکیه به این کشور کمک خواهد کرد تا هدف خود که تبدیل شدن به مرکز (هاب) انتقال انرژی و چهارراهی ارتباطی است را دنبال کند.
در آخر اینکه دالان زنگزور به همراه راه ارتباطی از گرجستان قسمتی از تلاش برای جاده ابریشمی خواهد بود که الهام علیف یادداشت تفاهم آن را در سال ۲۰۱۵ میلادی در چین به امضا رسانده است. عملی شدن این پروژه باعث اتصال هرچه بیشتر تفلیس و باکو به ترکیه و همچنین تنگتر شدن عرصه برای ایران در راه ابریشم خواهد شد.
روسیه مخالف زنگزور نیست
البته باید یادآوری کرد که روسیه هم مخالف زنگزور نیست. مسکو مشکلی با کنار زدن ایران به دست ترکیه ندارد چرا که در آن صورت هم نقش ایران در قفقاز کمرنگ میشود (همان طور که نیروهای حافظ صلح روسیه و ترکیه بدون نیروهای ایرانی در قره باغ با هم همکاری میکنند) و هم روسیه میتواند فقط با ترکیه که به غرب نزدیکتر است بده بستان کند (درست به مانند رفتار روسیه با ایران در سوریه!).
ایران خواستار حمایت مسکو در اعمال فشار بر باکوست، اما به نظر میرسد که کرملین بخاطر روابط مطلوب خود با آنکارا از این کار سر خواهد زد. در روز پنجم ماه دسامبر سال گذشته میلادی بود که سرگی لاورف در دیدار با همتای آذری خود در مسکو روابط راهبردی دو طرف را مورد تمجید قرار داد و تاکید کرد که توافقنامه صلحی میان ایروان و باکو به امضا خواهد رسید. مسکو در عین حال خواستار صلح در قفقاز است تا بدین ترتیب بتواند تمرکز خود را بر روی جنگ اوکراین بگذارد. همچنین، روسیه برای دور زدن تحریمها به مسیرهای حمل و نقل و نظام بانکداری باکو و ترکیه احتیاج دارد. حتی در بخش نفت و گاز هم روسیه سال گذشته ۹٫۹ درصد از سهام شرکت پتروناس مالزی در میدان گازی شاه دنیز دریای کاسپین را خریداری کرد تا بدین ترتیب هم راه را برای فروشهای احتمالی و آینده خود باز کرده باشد و هم اهرمی در مبادلات گازی میان باکو و ترکیه به دست آورده باشد. باکو در حال تبدیل شدن به حلقهای مهم در انتقال انرژی است و روسیه قصد ندارد تا اجازه دهد که روابط مسکو-باکو دچار آسیب شود!
راههای موجود و احتمالی در قفقاز - همان طور که مشاهده میشود یکی از منافع زنگزور برای روسیه ارتباط با جمهوری ایروان از طریق جمهوری باکوست
در آخر اینکه حضور نیروهای حافظ صلح روسیه در قره باغ به مسکو کمک خواهد کرد که بر روی موضوع عادی سازی روابط میان ایروان و آنکارا و ایروان و باکو تاثیر داشته باشد و بدین ترتیب نه تنها نفوذ خود در منطقه را افزایش دهد که بتواند از هر سه بازیگر امتیازگیری کند. به نظر میرسد که روسیه مخالف عادی سازی روابط ایروان و آنکارا نباشد تا بدین ترتیب بتواند خود را به عنوان کشوری طرفدار صلح ارائه دهد و تا جایی که امکان اثرگذاری بر مداکرات صلح ایروان-باکو و ایروان-آنکارا را داشته باشد، میخواهد تا آن را به عنوان دستاوری دیپلماتیک به جهان عرضه کند. البته راجع به زنگزور باید گفت که به نظر میرسد شرایط دلخواه روسیه وضعیتی باشد که شامل نظارت نیروهای روس بر زنگزور شود (در آخرین پیشنهاد باکو، این جمهوری که قبلا بر عدم وجود هر گونه ایست بازرسی ارمنی در زنگزور پافشاری میکرد حالا قبول کرده که در ازای اعمال ایست بازرسی بر زنگزور، باکو هم بتواند شرایط مشابهی را بر لاچین اعمال کند) به این معنی که نیروهای روس علاوه بر دالان لاچین بر دالان زنگزور هم نظارت داشته باشند. البته باید دید روسیه تا چه اندازه حاضر به اعمال قدرت یا سازش با بازیگران در این منطقه است.
چه باید کرد؟
شرایط بسیار نامطلوب برای ایران ایجاب میکند تا برای بهبود وضعیت کشورمان در قفقاز به هم اندیشی بپردازیم. متاسفانه، وابستگی شدید به روسیه باعث شده تا نه تنها قادر نباشیم از اهرم انرژی برای اثرگذاری بر غرب استفاده کنیم که همچنین نتوانیم از اهرم رابطه با غرب برای اثرگذاری بر روسیه استفاده کنیم (بر خلاف ترکیه که با استفاده از خطوط لوله و عضویت در ناتو این کار را به خوبی انجام میدهد). اما حالا که در چنین وضعیتی قرار گرفته ایم، چه باید کرد؟ به نظر میرسد در کوتاه مدت چند راهکار وجود دارد که میتواند به بهبود وضعیت کشورمان کمک کند. پیشنهاد اول تاکید بر حفظ تمامیت ارضی جمهوری ایروان است. همان طور که دیدیم، به خطر افتادن موجودیت ایروان نه تنها باعث ترس ارمنیها و تمکین به خواستههای باکو و ترکیه میشود که به باکو در استفاده از حربه تهدید علیه موجودیت ایروان در به کرسی نشاندن حرف خود کمک میکند. ایران با دادن اطمینان به ایروان و ارسال پیامی روشن به باکو میتواند حربه نقشههای جغرافیایی که در تبلیغات رسانهای باکو بارها سیونیک را قسمتی از جمهوری باکو نشان میدهند بی اثر کند. همچنین با این کار ایران میتواند تا ضمن ارائه خود به عنوان کشوری که به حقوق بین الملل احترام میگذارد تاثیر مثبتی بر جامعه ارمنی داشته باشد. در همین راستا، لازم است تا با استفاده از ظرفیتهای تبلیغاتی در میان ارمنیها از ایران تصویری به عنوان شریک قدرتمند و قابل اعتماد برای کشورهای دوست ارائه شود. بعد از شکست در جنگ و عدم حمایت روسیه، جامعه ارمنی دچار کمبود اعتماد به نفس شدید و نوعی ترس جمعی شده است.
همچنین در عین تنش زدایی با باکو، ایران میتواند به تقویت دفاعی جمهوری ایروان با هدف برقراری توازن قوا بپردازد. با این کار، نقش ایران هم به عنوان تامین کننده ثبات و هم به عنوان بازیگری قابل احترام میتواند بهبود یابد. در عین حال، ایران میتواند با همکاری ایروان به تقویت شبه نظامیان ارمنی در قره باغ/آرتساخ بپردازد که محل زندگی ۱۲۰ هزار ارمنی است که با ناتوانی دولت ایروان شرایطی سخت را تجربه میکنند. با توجه به تنوع قومی قفقاز و تبحر ایران در برقراری ارتباط و تقویت گروههای تحت فشار به نظر میرسد این گزینه هم میتواند در نظر گرفته شود.
بیشتر بخوانید: مهربان علیوا همسر الهام علی اف کیست؟/ از زنی مرموز با چهرهای سنگی تا همدستی در فسادهای اقتصادی + عکس
پیشنهاد بعدی تلاش برای تقویت ابتکار ۳+۳ است که میتواند ایران را دوباره به منطقه وارد کند. ایران باید تا حد امکان خود را به عنوان وزنهای برای توازن قوا برای کشورهای کوچکتر معرفی کند. اگرچه این ابتکار عمل به دلیل عدم دسترسی ایران به مولفههای تاثیرگذار در روابط با همه کشورهای این منطقه اندکی دشوار خواهد بود، اما به هر حال میتواند مورد توجه قرار گیرد؛ و پیشنهاد آخر تلاش برای بهبود روابط ترکیه و سوریه در قبال همکاری ترکیه با ایران در قفقاز است که میتواند به رابطه با روسیه هم تا حدودی تعادل بخشد.
هر آن چه هست باید از عملی شدن زنگزور جلوگیری شود و در صورت عملی شدن آن باید برنامه دومی را از قبل در اختیار داشت.
منبع: علی مفتح، دانش آموخته رشته مطالعات اروپایی از بلژیک / دیپلماسی ایرانی