اقتصاد۲۴- گسلهای بسیاری در جامعه فرانسوی وجود دارد، اما عمیقترین و خطرناکترین، بدفهمترین و انفجاریترینشان، دیواری نامرئی است که شهرهایی اغلب برخوردار با جمعیتهای سفیدپوست را از حومهها و حاشیههای چندنژادی یا «بانلیها» جدا میکند. برای کسانی که به این حومهها سفر کردهاند، این منطقهها، هم از تصورات بهتر و هم بدترند. مجمعالجزایری هستند از فقر و خلاقیت، انرژی و جنگ باندهای خلافکار، امید و رنج. میلیونها نفر مردم سختکوش دارند که بدون آنها شهرهای برخوردار دوام نمیآورند.
هر ۱۰ تا ۲۰ سال یک بار، مثل آتشفشانی نهچندان خاموش منفجر میشوند. معلوم نیست آیا این قیام از سههفته شورشی که تقریباً به همه شهرهای بزرگ و متوسط فرانسه در اکتبر و نوامبر ۲۰۱۵ گسترش یافت، طولانیتر و ویرانگرتر خواهد بود یا نه. آن شورشهای ۲۰۱۵، آرامآرام از حومههای شمالی پاریس شروع و بهتدریج در سراسر کشور گسترده شدند، مثل آتشسوزیهای جنگلی. شورشهای ۲۰۲۳ همه جا یکدفعه منفجر شدند. شاید سریعتر آتششان تمام شود، شاید هم نه.
پیشرفت شبکههای اجتماعی، تا حدی این تفاوت را توضیح میدهد. ویدئویی وجود دارد که نشان میداد روز سهشنبه، یک پلیس راهنمایی و رانندگی در حومههای غرب پاریس، شش کیلومتری طاق نصرت، ناهل ۱۷ ساله را بلاوجه میکشد. این ویدئو در فاصله چند دقیقه، روی موبایلهای ساکنان شهرکهای مسکونی عمومی مارسی، تولوز، بوردو، لیل و استراسبورگ دیده شده بود.
بیشتر بخوانید:اعتراضات فرانسه در روز سوم
درست مثل ۲۰۰۵، واکنشها عمدتاً به شکل آسیب به خود بوده است، همان چیزی که تیم فوتبال فرانسه - اغلب متولد همین شهرکهای حومهای - روز جمعه در درخواستی سخنورانه آن را «فرایند کاملی از خودتخریبی» نامید. شورشیها که بسیاریشان حتی در حد ۱۴سالگی جوان بودند، به نمادهای دولت مانند پاسگاههای پلیس و تالارهای شهرداری حمله کردهاند؛ حتی ماشینهای همسایههایشان را هم سوزاندهاند، برای شعارنویسی و آسیب به سراغ مدارسی که در آن درس خوانده بودند هم رفتهاند و قطارها و اتوبوسهایی که والدینشان برای سر کار رفتن استفاده میکردهاند را هم خراب کردهاند. این یک جنبش یکدست یا سازماندهیشده نیست. شورش است، اما انقلاب نیست. هدف واضحی ندارد.
بسیاری از جوانان در خیابانها به میانه فضایی از اعمال خشونت کشیده شدهاند که نمیفهمندش. از ده بیست نفر اولی که پنجشنبه در نانتر، محل شروع شورشها، محاکمه شدند، یکیشان هم نام ناهل را نیاورده است. هیچکدام حرفی از ترس یا نفرت نسبت به پلیس نزدهاند. تردیدی نیست که بعضی از این شورشیها واقعاً از خشونت پلیس خشمگین و مصمماند که انتقام «برادری» که هرگز ندیدهاند را بگیرند. دیگران به نظر بیشتر علاقهمند به غارت مراکز خرید هستند.
شواهدی در کار است از نقشههایی هماهنگشده برای حمله به تالارهای شهرداری و پاسگاههای پلیس. شواهدی هم هست از اینکه جنبش «بلوک سیاه» که اغلب سفیدپوستان آنارشیست آن را تشکیل میدهند، در ماجرا درگیر هستند؛ جنبشی که در حومههای چندنژادی در حال جمعکردن حمایت بودهاند؛ اما هیچ الگو یا راهبرد منفردی در کار نیست.
بسیاری از این شورشیها عضو باندهایی هستند که درگیر جنگهای همیشگی و خشن با باندهای شهرکهای همسایه هستند. آنها موقتاً دستبهدست هم دادهاند، چنانکه در ۲۰۰۵ چنین کردند. یا به احتمال بیشتر در رقابت با هم هستند، شهرک به شهرک، شهر به شهر، برای اینکه نشان دهند کدام خشمگینتر و مخربترند. برخلاف ۲۰۰۵ شورشها در دو روز گذشته از دیوار نامرئی بین بانلیها و بخشهای اصلی شهرها گذشتهاند.در مرکز پاریس، لیون، استراسبورگ و مارسی، ماشینها آتش زده و مغازهها غارت شدهاند.
این اتفاقات کار گروههایی نسبتاً کوچک بودهاند که همهشان هم از بانلیها نبودهاند. در حال حاضر درخواستهایی در شبکههای اجتماعی مطرح شده برای حملاتی گستردهتر به شانزالیزه. ممکن است این کار عملی نشود. بیشتر شورشیهای جوان ترجیح میدهند در قلمروهایی که میشناسند بمانند. اگر این حمله رخ دهد، این شورش تغییر کرده و به مرحله نگرانکننده جدیدی خواهد رسید. اما چرا این قدر خشم و خشونت هست؟ اینکه بگوییم از ۲۰۰۵ هیچ چیز در بانلیها تغییر نکرده، غلط است.
میلیاردها یورو در بهبود مسکن و خطوط حملونقل خرج شده، شامل قطارها و اتوبوسهایی که شورشیها آتش زدهاند. قطعاً میشد بیشتر از این هم انجام داد. رئیسجمهور امانوئل مکرون در ۲۰۱۸ دستور تنظیم برنامههایی برای تحول شدید در فقیرترین و مشکلدارترین شهرکهای حومهای را صادر کرد و البته بعد برنامهها را رد کرد. آنچه تغییری نکرده، دشمنی بین جوانان و پلیس است و دشمنی عبارت تندی هم برای این وضعیت نیست.
همه جوانان فرشته نیستند، همه پلیسها هم نژادپرست نیستند، اما در فرانسه، جوانی از رگ و ریشه آفریقایی یا شمال آفریقایی، ۲۰ بار بیشتر از جوانی سفیدپوست، با این احتمال مواجه است که پلیس او را متوقف و استنطاق کند. پلیس در تلاش برای مهار خشونت معاملات مواد مخدر باندهای حومهای، با کاری غیرممکن مواجه است؛ خشونتهای که اولین قربانیانش اکثریت شهروندان قانونمدار ساکن بانلی هستند. اما این شهروندان قانونمدار اغلب به همان اندازه از پلیسها میترسند که از باندها میترسند.
پلیس بهعنوان محافظ دیده نمیشود، بلکه به عنوان نیروی خصمی اشغالگر دیده میشود. تلاشها برای ایجاد سیستمهای محلیتر و همسایگانه پلیسی را دو دهه پیش، نیکولا سارکوزی که آن زمان وزیر کشور بود، رها کرد. پلیس فرانسه و نژادپرستی؟ همهشان نه، اما دو اتحادیه بزرگ پلیس فرانسه که اتهامات نژادپرستی را رد میکنند، نگرش اصلی درونیشان را در اعلامیهای عمومی و غیرعادی در روز جمعه آشکار کردند.
این اعلامیه از شورشیها بهعنوان «جانوران موذی» و «گلههای وحشی» نام برد و هشدار داد که فرانسه در میانه یک جنگ داخلی است. مأمور پلیس، این افسر پلیس باتجربه و درجهدار، بعد از اینکه این پسر ۱۷ ساله فرانسوی-الجزایری را روز سهشنبه بهخاطر چند تخلف رانندگی متوقف کرده بود و به سینه او شلیک کرد، اول ماجرا در گزارش رسمیاش درباره چرایی این کار دروغ گفته بود.
در اعلامیه پلیس هیچ اشارهای به این دروغگویی نشده بود. این افسر در دومین نسخهای که از ماجرا ارائه داد و ممکن است درست هم باشد، گفته قصد داشته به پای ناهل شلیک کند، اما ماشین به جلو حرکت کرد و دستش را تکان داد. اما اصلاً چرا شلیک کند؟ پلیس در ۱۸ ماه گذشته، به ۱۷ نفر، اغلب از تبار آفریقایی و شمال آفریقایی که ماشینشان را متوقف نکردهاند، شلیک کرده و آنها را کشته است. این حقیقتی غیرعادی است.
به چند دلیل باید نگران این بود که شورشهای فعلی ممکن است از شورشهای ۲۰۰۵ خطرناکتر باشند، چه سریعتر تمام شوند و چه نشوند. صحنه سیاسی فرانسه، از آنچه ۱۸ سال پیش بود، تکهتکهتر است. بخشهایی از چپ رادیکال، با نقشآفرینی ژانلوک ملانشون، حاضر نشده درخواست «آرامش» دهد و تا لب مرز حمایت از خشونتها هم رفته است. راست افراطی که قدرتمندتر هم هست، دارد تلاش میکند روی آتش بنزین بریزد و از مکرون و دولتش خواسته با خشونت بیشتر شورشیها را سرکوب کند، انگار که پاسخ شورش علیه خشونت پلیس، خشونت بیشتر پلیس است.
مارین لوپن، بهعنوان بخشی از کارزارش برای اینکه محترمتر به نظر بیاید، ادبیاتی نسبتاً آرام را به کار برده است، اما رقیبش اریک زمور چنین نیست، کسی که ماجرا را شورش «خارجیهای نفوذکرده در میان ما» خوانده است. خارجی؟ ً این نوجوانانی که اکنون در خیابان هستند، تقریباً همهشان متولد فرانسهاند و متعلق به نسل دوم یا سوم خانوادههای مهاجر هستند. حرفهای زمور که در نظرات خوانندگان لوفیگارو و جاهای دیگر هم تکرار شده، گویا و رسواکننده هستند.
دلایل بسیاری برای این شورش هست و در همه سمتها ایرادات بسیار. اما دلیل مرکزی بیگانگی یک نسل دیگر از جوانان در بانلیهای فرانسه، صرفاً خشونت پلیس نیست؛ بلکه آگاهی به این است که بخش بزرگی از بقیه جمعیت (و نه همهشان) هیچوقت آنان را بهعنوان «فرانسوی» نخواهند پذیرفت.
زبان حاشیهنشینانی که شنیده نمیشود
شاید غمانگیزترین جنبه مرگ هفته گذشته ناهل، نوجوان فرانسوی در نانتر، زمانی آشکار شود که با او آشنا شویم. مرد یا پسری اهل شمال آفریقا پس از برخوردی که پلیس با او داشته، جانش را توسط پلیس از دست میدهد.
یک گزارش گمراهکننده یا کاملاً نادرست از جانب افسران پلیس، قربانی را مقصر جلوه میدهد. خشم مردم باعث اعتراض و خشونت میشود.
ناآرامیهایی که شهرهای فرانسه را فراگرفته است، نه از شوک عاملان این رخداد غمانگیز، بلکه از خشم و ناامیدی معترضان است. نه تنها ایستگاههای پلیس، بلکه مدارس، اتومبیلها، ترامواها و تالارهای شهر در شهرهایی از جمله لیل، دیژون، لیون و تولوز و همچنین حومه پاریس مورد حمله قرار گرفته یا به آتش کشیده شدهاند. ۴۵ هزار افسر پلیس در خیابانهای شهرهای مختلف فرانسه، مستقر شدهاند.
با این حال، این حادثه، با حادثه سال ۲۰۰۵ که طی آن دو نوجوان درحالیکه از پلیس مخفی شده بودند، دچار برقگرفتگی شده و جانشان را از دست دادند، متفاوت است. در آن زمان و در دولت ژاک شیراک، نیکلا سارکوزی، وزیر کشور بود و اظهاراتی را مطرح کرد که نشان میداد قربانیان دزد بودند.
همین اظهارات سهلانگارانه سارکوزی، تنشها را تشدید کرد. این بار امانوئلمکرون، رئیسجمهوری فرانسه، این حادثه را «غیرقابل توضیح و غیرقابل توجیه» خوانده است. افسر مسئول به اتهام قتل عمد تحت بازجویی رسمی است.
بارزترین تفاوت این است که این رویداد با دوربین تلفنهای همراه ضبطشده و در رسانههای اجتماعی منتشر شده است و این ویدئوها، این ادعا را که این جوان ۱۷ ساله مستقیماً به سمت پلیس رانندگی کرده است، رد میکنند. در ویدئوها دو افسر در کنار خودروی ثابت دیده میشوند که یکی اسلحه را به سمت راننده نشانه رفته است. این جمله شنیده میشود: «میخواهی یک گلوله توی مخت شلیک کنم؟» سپس به نظر میرسد که افسر در حالی که ماشین به جلو میرود، شلیک میکند.
برای کسانی که در حومه شهر زندگی میکنند، این فیلم یک افشاگری نیست، بلکه یک تاییدیه است. خشم ایجادشده، یک خشم جمعی است. آنها نهتنها به ناهل، بلکه به آداما ترائوره، که در سال ۲۰۱۶ در بازداشت پلیس خفه شد یا به ژان پلبنجامین، پدر دو فرزندی که سال گذشته به ضرب گلوله کشته شد، فکر میکنند. چنین مواردی بسیار اثرگذار هستند، زیرا قوانین فرانسه اجازه جمعآوری دادهها در مورد قومیتها را نمیدهد. اگر این کار مجاز بود، تبعیضها به طرق مختلف آشکار میشد. جنبش «زندگی سیاهان مهم است» در دیگر کشورها نیز حامیانی یافته و فعالیتهای ضدنژادپرستی را تقویت کرده است. در فرانسه نیز این جنبش اهمیت یافته با این حاصل صدای معترضان هنوز شنیده نشده است.
نگرانیهای خاصی در مورد تغییرات قانونی شش سال پیش وجود دارد و منتقدان هشدار دادند که استانداردهای استفاده پلیس از سلاح گرم به واسطه این قوانین بسیار سهلتر شده است. در سال ۲۰۲۲ سیزده نفر به دلیل توجه نکردن به دستور ایست پلیس، جان خود را از دست دادند.
اما موضوع مهمتر، تکنیکهای پلیسی تهاجمی است که پلیس فرانسه به کار میبرد. این روشها زمانی برای کنترل جمعیتهای تابعه در مستعمرات فرانسه از جمله الجزایر استفاده میشد و بعدها استفاده از همین روشها در فرانسه نیز معمول شد. این روشها در مدیریت ناآرامیهای مدنی گستردهتر، مانند اعتراضات به تغییرات در حقوق بازنشستگی یا اعتراضات جلیقهزردها به وضوح مورد استفاده قرار گرفت. اما این روشها وقتی در کنار نژادپرستی سیستمی، تعصبهای نژادی و شخصی قرار میگیرند، به ابزارهای کشنده و تهاجمی تبدیل میشوند. این بار به نظر میرسد که مسئله اصلی برخلاف گذشته نارضایتیهای اقتصادی نیست. در گذشته نارضایتی اقتصادی بود که کلید ناآرامیها را در فرانسه زده بود.
این بار مسئله به خشم فروخفته، حس فراموش شدن و نادیده گرفته شدن و مورد تبعیض واقع شدن ارتباط دارد. کیلیان امباپه، ستاره مولتیمیلیونر فوتبال فرانسه که در حومههای فرانسه بزرگ شده، در توئیتی نوشته است: «من برای فرانسهام درد میکشم». خشم معترضان نیز صرفاً متوجه پلیس نیست بلکه به فراتر و به سایر نهادهای دولتی گسترش یافته است.
بسیاری از محلهها هم از امنیت فرزندانشان در مواجهه با پلیس و هم از ناآرامی به وجودآمده به واسطه اعتراضات میترسند. آنها همچنین نگران این هستند که چگونه مارین لوپن و بهطور کلی جناح راست افراطی فرانسه ممکن است از این رویدادها سوءاستفاده کنند. آنها فقط یک چیز میدانند و آن اینکه همه چیز باید تغییر کند. برای تحقق این تغییر نیازی نیست مرگ دیگری رخ دهد تا گوشیهای تلفن همراه از آن فیلم گرفته و پخش شود و اعتراضات گسترده دیگری رقم بخورد.