تاریخ انتشار: ۱۰:۴۰ - ۲۰ شهريور ۱۴۰۲
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در قبال منطقه بررسی شد

بازگشت به نقطه صفر؛ سیاست خارجی آشفته آمریکا در ۲۲ سالگی حمله ۱۱ سپتامبر

امیرعلی ابوالفتح در گپ و گفتی معتقد است که موضوع تروریسم و تروریست‌ها آنگونه که باید نقطه تعیین کننده‌ای در پیروزی یا شکست نامزد‌های ریاست جمهوری نیست، مگر آنکه دوباره اتفاقی ۱۱ سپتامبر و تروریسم به شکل مستقیم امنیت ایالات متحده آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد که در شرایط کنونی بسیار بعید است چنین اتفاقی مجددا تکرار شود

اقتصاد۲۴- ۲۲ سال از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ گذشت؛ اتفاقی که چه حاصل برنامه آمریکایی‌ها بوده باشد یا توسط تروریست‌ها انجام شد، در برهه‌ای نظام جهانی را به سمت «نظام تک قطبی ارشادی» برد که آمریکا تعیین کننده تحولات جهانی بود. اکنون پس از دو دهه از آن واقعه به نظر می‌رسد که، هم نظام بین‌الملل دیگر ماهیت گذشته را ندارد و هم آمریکایی‌ها هم توان سابق را برای تعیین کنندگی از دست داده‌اند. با در نظر گرفتن این نکات، در بیست و دومین سالگرد واقعه ۱۱ سپتامبر به گفت وگویی با امیرعلی ابوالفتح نشسته ایم تا در گپ و گفت با این تحلیلگر ارشد مسائل آمریکا مداقه دقیق‌تری در قبال چرایی تغییر نگاه آمریکا به مقولاتی مانند «تروریسم» و «جنگ» طی ۲۲ سال بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ داشته باشیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

در بیست و دومین سالگرد واقعه ۱۱ سپتامبر سوالی که بیش از همه خودنمایی می‌کند این است که آیا ساختار سیاسی و تصمیم گیری در ایالات متحده آمریکا پس از دو دهه در قبال موضوع تروریسم دچار چرخش و تغییر نگاه شده است؟

برای پاسخ به این سوال شما ابتدا باید به خود واقعه ۱۱ سپتامبر بازگردیم. به هر حال ایالات متحده آمریکا در آن دوره به واسطه همین واقعه و به نام مبارزه با تروریسم به دو کشور افغانستان و عراق حمله کرد. در ادامه هم طی این دو دهه کاخ سفید در دولت‌های مختلف جموری خواه و دموکرات با همین بهانه (مبارزه با تروریسم) به شکل مستقیم یا غیرمستقیم حملات و تجاوزات خود را به سوریه، یمن، لیبی و دیگر کشور‌ها ادامه دادند؛ لذا در پاسخ به سوال شما به نظر من هنوز تغییر یا چرخشی در نگاه ساختار سیاسی و تصمیم گیری ایالات متحده آمریکا پس از دو دهه از حادثه ۱۱ سپتامبر در قبال تروریسم ایجاد نشده است.

اما تحولات این هفته‌ها در خاورمیانه حکایت از چیزی دیگری دارد؟

گفته من به معنای آن نیست که واشنگتن در مقام استفاده ابزاری و نگاه تاکتیکی از مقوله تروریسم رویه جدیدی را تعریف نکرده باشد.

پس شما هم قائل به تغییر هستید؟

بله، اما این تغییر در سطح راهبردی نیست، بلکه تاکتیکی است. باید بپذیریم که آمریکایی‌ها قبل از ۱۱ سپتامبر هم همواره یک نگاه مبتنی بر منافع خود نسبت به موضوع تروریسم داشتند، کما اینکه در خصوص ۱۱ سپتامبر هم این مسئله را شاهد بودیم و دولت جورج بوش به نام مبارزه با تروریسم به دنبال تحقق منافع خود در کشور‌هایی مانند افغانستان، عراق و خاورمیانه بود. آن چیزی که مطرح کردم دال بر این است که ایالات متحده آمریکا کماکان خود را پرچمدار مبارزه با تروریسم در منطقه و جهان می‌داند و در آن سو هرگونه مخالف خود را هم سردمدار تروریسم معرفی می‌کند و با هجمه و جنگ روانی علیه آن‌ها نهایتا مقدمات حمله نظامی را فراهم می‌کند. پس نگاه راهبردی آمریکا تغییر پیدا نکرده است و هیچ چرخشی در مقوله تروریسم صورت نگرفته، بلکه اینجا شاهد یک تغییر نگاه تاکتیکی و استفاده ابزاری هستیم، کما اینکه در این سال‌ها آمریکایی‌ها موضوع تروریست خوب و بد را برای خود تعریف کرده‌اند.

در این چارچوب، آمریکایی‌ها بنا به اقتضائات زمانی و مکانی در هر منطقه از ابزار‌های مختلف به شکل راهبردی یا تاکتیکی استفاده می‌کنند، کما اینکه موضوع حمایت یا عدم حمایت از برخی کشور‌ها و یا حمایت و عدم حمایت از جریان اپوزیسیون آن دولت‌ها و کشور‌ها را ابزار‌های خود می‌دانند. در این راستا قطعاً می‌توان این را هم اشاره کرد که آمریکا این ابزار برای خود محفوظ می‌داند که در هر جایی که لازم بداند می‌تواند از گروه‌های تروریستی هم در راستای منافع خود استفاده کند. یعنی زمانی که موضوع ارتباط با یک کشور میسر نباشد و یا نظام حکام در آن کشور همسو با منافع آمریکایی‌ها نباشد و جریان اپوزیسیون هم قدرت لازم برای برکناری آن دولت را نداشته باشد، بدیهی است که واشنگتن از تروریسم استفاده کند و در اینجا برای خود توجیهی به نام تروریست‌های خوب دارد.

با همین ارزیابی شما در برهه یک دهه به چه دلیل یا دلایلی واشنگتن به سمت خلق گروه‌های تروریستی جدید، چون داعش رفت، آیا جریان‌های تروریستی قبل ۱۱ سپتامبر دیگر کارایی لازم را نداشتند؟

موضوع کارایی نیست، موضوع فضای جدید در نظام بین الملل است که ضرورت ایجاد نیرو‌های جدید تروریستی در خدمت اهداف واشنگتن را پررنگ کرده بود؛ لذا اگر بپذیریم که ایالات متحده آمریکا در تاسیس و خلق داعش نقشی نداشته است، قطعاً باید اذعان داشت که این جریان تروریستی بدون حمایت سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و به خصوص لجستیکی آمریکایی‌ها توان عملیات در خاک سوریه و عراق را نداشتند؛ لذا آنچه که باعث شد داعش توسط حمایت آمریکا مانند یک غده سرطانی در منطقه رشد و گسترش پیدا کند موضوع منافع ایالات متحده بود که سعی داشت با تاثیرات مد نظر خود در سوریه و عراق نظم جدید امنیتی مدنظر خود را در کل منطقه ترسیم کند و این هدف با جریان‌های تروریستی قبل ۱۱ سپتامبر و مشخصا القاعده میسر نبود. چون تاریخ انقضایش سرآمده بود و نیاز به جریان تازه تروریستی، چون داعش بود.

اکنون چطور؟

الان هم با توجه به شرایطی که برای روسیه در جنگ اوکراین شکل گرفته است که تاثیرات خود را بر سوریه و منطقه گذاشته است، قطعاً برنامه آمریکایی‌ها برای احیای داعش یک هدف محوری دارد و آن هم درگیر کردن روسیه و همچنین ایران در منطقه است. البته این نکته مهم را هم باید در نظر گرفت که موضوع احیای داعش که طی هفته‌ها و ماه‌های اخیر دوباره در محافل کارشناسی و رسانه‌ای مطرح شده است مشخصا در قبال سوریه و منطقه شرق فرات است، وگرنه طی این سال‌ها داعش به خصوص در افغانستان و همچنین در قاره آفریقا به شدت نقش آفرین و در حال جولان بوده است.

این سوال را از آن جهت پرسیدم که آیا مسئله صرفاً تداوم جنگ اوکراین و تاثیر آن بر تغییر نظم نوین جهانی است که باعث شده آمریکا ضرورت احیای داعش را احساس کند یا مسئله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم می‌تواند دخیل باشد؟

قطعاً مسئله انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ ایالات متحده آمریکا هم اثرات خود را دارد و دولت بایدن در تلاش است با احیای تروریسم داعش برخی اهداف خود را در منطقه محقق کند که به یک برگ برنده جدی در آستانه انتخابات دست یابد. اما نکته مهم اینجاست که موضوع صرفاً به دولت بایدن، دونالد ترامپ، اوباما و جورج بوش پسر هم ختم نمی‌شود. قبل از ۱۱ سپتامبر هم، دولت‌های آمریکا همواره سعی کرده‌اند از موضوع دشمن خارجی، امنیت ملی آمریکا و در سال‌های اخیر تمرکز روی موضوع مبارزه با تروریسم یک استفاده ابزاریِ سیاسی و انتخاباتی داشته باشند که در برهه‌های مختلف با شدت و ضعف همراه بوده است. اما هر دولتی سعی کرده است استفاده ابزاری خود را از تروریسم و تروریست‌ها داشته باشد. البته ۲۲ سال از واقعه ۱۱ سپتامبر گذشته است و نسل جوان آمریکایی که اکنون بین ۲۰ تا ۳۰ سال سن دارند دیگر ارتباط چندانی با این واقعه ندارند و واقعه ۱۱ سپتامبر دیگر نمی‌تواند روی تصمیم گیری آن‌ها اثرگذار باشد.

به همین دلیل مقوله مبارزه با تروریسم طی این سال‌ها کارکرد سابق را ندارد و اینجاست که دوباره تاکید می‌کنم جریان‌هایی مانند القاعده دیگر کارایی نداشت. چون نمی‌توانست در فضای جدید، منافع آمریکا را محقق کند؛ لذا موضوع خلق داعش و اکنون احیای مدنظر است، کما اینکه تروریسم داعش توانست با عملیات‌هایی طی سال‌های گذشته در قلب اروپا و آمریکا دوباره خطر تروریسم را به محلی برای استفاده ابزاری در زمان انتخابات تبدیل کند. با این وجود من معتقدم کماکان مسئله‌ای که می‌تواند در انتخابات تعیین کننده باشد مشکلات داخلی آمریکا و توانایی دولت‌ها برای حل این بحران‌ها مانند معیشت، مالیات، تامین اجتماعی، مسکن سوخت، دارو و درمان و نظایران است. پس موضوع تروریسم و تروریست‌ها آنگونه که باید نقطه تعیین کننده‌ای در پیروزی یا شکست نامزد‌های ریاست جمهوری نیست، مگر آنکه دوباره اتفاقی ۱۱ سپتامبر و تروریسم به شکل مستقیم امنیت ایالات متحده آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد که در شرایط کنونی بسیار بعید است چنین اتفاقی مجددا تکرار شود. هرچند که این سناریوی پررنگ هم مطرح است که اساساً واقعه ۱۱ سپتامبر از اساس برنامه‌ریزی خود دولت آمریکا برای ترسیم نظم جدید سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی در منطقه بوده است.

در سایه همین جمله آخرتان این سوال مهم نیز مطرح است که چطور بعد از دو دهه، آمریکا که به شکل تقریبا همزمان حمله و تجاوز به افغانستان و بعد از آن عراق را به فاصله کمتر از ۲ سال اجرایی کرد، حاضر به ترک افغانستان شد، اما کماکان به هر دلیلی سعی دارد در عراق، سوریه و منطقه خاورمیانه حضور نظامی داشته باشد. در حالی که به نظر می‌رسد از نظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، افغانستان به دلیل مجاورت و هم مرزی با جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، هندوستان، چین و همچنین نزدیکی به روسیه می‌تواند یک محل ایده ایده آل را برای واشنگتن فراهم کند؟

این سوال مهم شما از ابعاد مختلف باید مورد بررسی قرار بگیرد. بله شاید چنین به نظر برسد که از نظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک کشوری مانند افغانستان برتری‌های خود را نسبت به عراق داشته باشد، اما باید این را هم در نظر گرفت که افغانستان از منظر ژئوپلیتیک جرو خاورمیانه به شمار نمی‌رود و در امتداد آن قرار دارد؛ لذا تاثیر تحولات خاورمیانه در افغانستان و همچنین آسیای میانه دیده می‌شود. اما نکته بسیار مهمی دیگری که نمی‌توان آن را نادیده گرفت موضوع امنیت رژیم صهیونیستی است. اتفاقاً یکی از دلایلی که باعث شده دولت بایدن اکنون موضوع احیای داعش را در دستور کار قرار دهد به دلیل حفظ امنیت رژیم صهیونیستی است که طی ماه‌های اخیر دچار بحران‌های داخلی و شکنندگی ساختار سیاسی، ارتش و نهاد نظامی این رژیم شده است. از طرف دیگر احیای داعش می‌تواند این فضا را برای واشنگتن ایجاد کند که مزاحمت‌هایی را برای ایران و سوریه و عراق در مجاورت مرز‌های فلسطین اشغالی شکل دهد، این در حالی است که افغانستان از نظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک نمی‌تواند این اهداف و مشخصا امنیت رژیم صهیونیستی را برای آمریکایی‌ها محقق کند. در نتیجه آمریکا به هر دلیل و بهانه سعی دارد حضور نظامی خود را در عراق و مشخصاً سوریه ادامه دهد.

نکته مهم دیگری که نباید به هیچ وجه نادیده گرفت این است که ما اگرچه شاهد خروج نیرو‌های نظامی آمریکا از افغانستان بودیم، اما این نکته به معنای آن نیست که ساختار تصمیم گیری در هیئت حاکمه ایالات متحده، افغانستان را به کل از دستور کار خود خارج کرده است. همان طور که به درستی اشاره کردید وضعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک افغانستان در مجاورت مرز‌های جمهوری اسلامی ایران، هندوستان، پاکستان و به خصوص چین و همچنین نزدیکی افغانستان با روسیه قطعاً شرایطی را ایجاد کرده است که ایالات متحده آمریکا نمی‌تواند افغانستان را فراموش کند؛ لذا اینگونه مطرح است که آمریکایی‌ها به دنبال امنیتی کردن فضای افغانستان برای جولان ناامنی از طریق حمایت از جریان‌های تروریستی مانند داعش خراسان هستند که متاسفانه طی چند ماه اخیر شاهد دو بار حمله تروریستی به حرم شاهچراغ بودیم؛ بنابراین نباید دچار اشتباه محاسباتی شویم و تصور کنیم آمریکایی‌ها افغانستان را رها کرده اند.

به موضوع جنگ اوکراین اشاره کردید که سهم خود را در تغییر نگاه آمریکایی نسبت به مقوله تروریسم و استفاده ابزاری از آن‌ها برای درگیر کردن روسیه داشته است. در همین راستا پرسش کلیدی‌تر آن است که طی دو دهه بعد از اتفاق ۱۱ سپتامبر، آیا آنگونه در محافل سیاسی و رسانه‌ای و کارشناسی مطرح است دیگر ایالات متحده آمریکا، فارغ از اینکه چه دولتی روی کار باشد به سمت اقدام نظامی مشابهی مانند حمله به افغانستان و اشغال عراق خواهد رفت یا خیر؛ چون مشخصاً در بازه ۲۲ سال گذشته، هم دولت اوباما و به خصوص دولت ترامپ و همچنین دولت جو بایدن سعی دارند از هرگونه درگیری مستقیم، جنگ کلاسیک و اشغال کشور‌ها خودداری کرده و با اجماع سازی در تلاش هستند که هزینه هرگونه اقدام نظامی را با دیگر بازیگران و همپیمانان خود تقسیم کنند. به همین دلیل باید پرسید نگاه ایالات متحده آمریکا در این ۲۲ سال بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در قبال مقوله جنگ هم تغییر پیدا کرده است؟

قطعاً آمریکایی‌ها با تجربات تلخی که در افغانستان و عراق کسب کرده‌اند رسماً به هر گونه جنگ قرن بیستمی و درگیری و تنش نظامی کلاسیک پایان داده‌اند؛ لذا دیگر آمریکا به سمت استقرار نیروی نظامی وسیع با هدف اشغال کشور‌ها نخواهد رفت که بخواهد نظام مستقر سیاسی در آن کشور‌ها را ساقط کند. البته این نکته پیش از موضوع جنگ اوکراین هم مطرح بود. چون به هر حال وضعیت نظام بین‌الملل به خصوص بعد از بحران مالی ۲۰۰۸ میلادی شرایطی را ایجاد کرد که دیگر کشور‌ها و مشخصا آمریکا به دنبال کاهش هزینه‌های نظامی و لجستیکی خود در عملیات‌های نظامی بودند.

از طرف دیگر طی این ۲۲ سال تبعات و هزینه‌های سیاسی و دیپلماتیک زیادی برای آمریکا از منظر حقوق بشری به دلیل کشتار، خونریزی، تجاوز، نابود کردن زیرساخت‌ها و جنایت علیه غیرنظامیان، زنان و کودکان در کشور‌هایی مانند عراق و افغانستان شکل گرفت که باعث شد واشنگتن به شکل هوشمندانه‌تری و ذیل استفاده از اجماع جهانی و بین‌المللی به سمت اقدام نظامی موقت پیش برود که هزینه‌های آن در ابعاد مختلف بین بازیگران ذی مدخل تقسیم و اصطلاحا سرشکن شود. البته این مسئله به معنای آن نیست که آمریکایی‌ها دیگر به دنبال جنگ یا اقدام نظامی نیستند، بلکه اکنون به سمت رفتار‌های تاکتیکی و ضربه‌های نظامی پیش رفته اند، نه اینکه بخواهند جنگ کلاسیک در قالب حمله گسترده، اشغال کشور‌ها و تغییر ساختار سیاسی را اجرایی کنند. از طرف دیگر آمریکایی‌ها به جای استفاده گسترده از گزینه نظامی سعی دارند موضوع اجماع بین‌المللی و همچنین تحریم‌ها را جایگزین سناریو‌های نظامی کنند که قطعاً هزینه‌ها و تبعاتش برای آمریکا به مراتب کمتر از جنگ است. همزمان با آن آمریکایی‌ها طی این سال‌ها به جای جنگ کلاسیک به سمت جنگ‌هایی مانند جنگ‌های سایبری، جنگ‌های نیابتی، جنگ‌های روانی، جنگ‌های رسانه‌ای، جنگ دیپلماتیک و نظایر آن هم رفته اند.

پس رفتار آمریکایی‌ها در قبال جنگ اوکراین را چگونه می‌بینید؟

اینجا موضوع جنگ اوکراین کاملاً متفاوت است. چون طرف آمریکایی‌ها، روسیه به عنوان دومین قدرت برتر نظامی جهان، عضو دائم شورای امنیت و دارای حق وتو است که یک قدرت اتمی نیز به شمار می‌رود. به همین دلیل آمریکایی‌ها به هیچ عنوان مسئله جنگ مستقیم نظامی را توصیه نمی‌کنند، چه بخواهند اینکه خودشان مستقیماً با روسیه وارد درگیری شوند! نکته دیگری که نباید فراموش کرد این است که اتفاقاً آمریکایی‌ها در این یک سال و نیمی که از جنگ اوکراین می‌گذرد تلاش کرده اند از طریق اجماع بین المللی و تحریم به موازات حمایت تسلیحاتی، نظامی و مالی از اوکراین، فضا را به سمتی پیش ببرند که دیگر تجربیات تلخ عراق و افغانستان تکرار نشود. چون آمریکا می‌داند بعد از دو دهه حضور در افغانستان و سال‌ها جولان در منطقه خاورمیانه نتوانست به برتری نظامی دست پیدا کند چه برسد به جنگ با روسیه که قطعاً اقتضائات خود را دارد.

به همین دلیل است که آمریکایی‌ها، نه خود تمایل به جنگ مستقیم با روسیه را در قبال اوکراین دارند و نه حتی به کی یف توصیه می‌کنند که جنگ را به شکل مستقیم وارد خاک روسیه کنند. البته این را هم تکرار می‌کنم همزمان با آن، آمریکایی‌ها طی جنگ اوکراین به جای جنگ کلاسیک و درگیر شدن با روس‌ها به سمت جنگ‌هایی مانند جنگ‌های سایبری، جنگ‌های نیابتی ذیل حمایت تمام عیار از اوکراین، جنگ‌های روانی، جنگ‌های رسانه‌ای، جنگ اقتصادی، تحریم و جنگ دیپلماتیک و نظایر آن علیه روسیه هم رفته اند. مضافا از جنبه دیگر این سوال شما می‌تواند مویدی بر گفته‌های قبلی من هم باشد ...

چطور؟!

چون اتفاقاً به موازات آنکه آمریکایی‌ها سعی کرده اند که از درگیری مستقیم با روسیه در جنگ اوکراین خوددای کنند تلاش‌های جدی هم برای احیای جریان‌های تروریستی مانند داعش در سوریه دارند تا مجدداً روسیه را در این کشور (سوریه) و منطقه درگیر کند که از تمرکز مسکو در قبال جنگ اوکراین کاسته شود، به ویژه در این روز‌ها و هفته‌ها که ضد حمله اوکراین شروع شده است. به موازات آن باید این نکته را هم در نظر گرفت که قطعاً نظام بین‌الملل در سال ۲۰۰۱ به واسطه ۱۱ سپتامبر که یک نظام تک قطبی بود اکنون به یک نظام چند قطبی متغیر و سیال تغییر پیدا کرده است؛ لذا دیگر آمریکا آن قدرت نظامی تعیین کننده را در دنیا ندارد. قدرت روز افزون رسانه‌ها و فضای مجازی و همچنین واکنش موثر و سریع افکار عمومی جهانی در قبال تحولات باعث شده است که اکنون آمریکا در قبال هرگونه گزینه نظامی یک واکنش محتاطانه از خود نشان دهد. البته این مسئله به معنای آن نیست که اقدام و تصمیم آمریکا دیگر منشا اثر نخواهد بود.

با این تفاسیر اگر بخواهیم دوباره به افغانستان و همچنین منطقه خاورمیانه و کشور‌های عربی بازگردیم، آیا آنگونه که برخی معتقدند آمریکا دیگر توان سابق را در منطقه غرب آسیا و آسیای میانه از دست داده است؟

اجازه دهید از واژه درست‌تر استفاده کنیم قطعاً آمریکا توان دارد و همچنان هم به منطقه غرب آسیا اشتیاق دارد، منتهی توانش قدری فرسوه شده است که دلایل خاص خود را دارد.

مثلا چه دلایلی؟

ببینید بعد از دوره اوباما نگاه آمریکا به منطقه غرب آسیا دیگر موضوع نیاز به دریافت انرژی، گاز و نفت خام نیست. طی سال‌های دولت اوباما راهبرد نگاه به شرق، اولویت سیاست خارجی آمریکا بود، اما به موازات آن همچنان غرب آسیا به دلیل حفظ امنیت رژیم صهیونیستی برای کاخ سفید مهم بوده و هست. از طرف دیگر بعد از جنگ اوکراین هم مجددا موضوع انرژی نقش تعیین کننده‌ای را خاورمیانه داد. چون مسئله ترانزیت انرژی توسط کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس در ثبات جهانی قیمت انرژی و به تبع آن قیمت حامل‌های انرژی، گاز و سوخت در آمریکا، آن هم در آستانه انتخابات سال آتی اثرگذار است. به همین دلیل آمریکا چه بخواهد چه نخواهد باید برنامه خود را برای خاورمیانه داشته باشد. از طرف دیگر طی هفته‌های اخیر شاهد اعزام نیرو‌های نظامی آمریکایی و جنگ‌افزار‌ها و تسلیحاتش به منطقه بوده‌ایم که قطعاً به منظور جنگ نظامی گسترده نیست، بلکه جو بایدن سعی دارد در قالب همان عملیات روانی از این تحرکات نظامی استفاده کند. مجددا باید خاطر نشان کرد که آمریکایی‌ها طی ۲۲ سال بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و کسب تجربیات تلخ در جنگ افغانستان و عراق دیگر به جای جنگ کلاسیک به سمت جنگ‌هایی مانند جنگ‌های سایبری، جنگ‌های نیابتی، جنگ‌های روانی، جنگ‌های رسانه‌ای، جنگ دیپلماتیک و نظایر آن رفته اند.

منبع: دیپلماسی ایرانی

ارسال نظر