اقتصاد۲۴- هدی کاشانیان: ابوالفتحخان زند در سال ۱۱۳۴ شمسی در ملایر بهدنیا آمد. او فرزند ارشد کریمخان زند بود. مادرش خواهر اسماعیل کُرد قوچانی بود. سرپرستی وی را مدتها صادقخان، تنها برادرتنی کریمخان برعهده داشت. او در ۱۱۴۶ شمسی، در حالیکه ۱۲ سال بیشتر نداشت، به امر پدرش با خواهر هدایتاللهخان حاکم گیلان ازدواج کرد. گفتهاند که این ازدواج جنبۀ سیاسی داشته است. به گزارش رستمالحکما ابوالفتح خان در آن زمان دیوانبیگ کریمخان بود و صادقخان سمت بیگلربیگی شیراز را داشت.
پادشاهی ابوالفتح خان
کریمخان زند برای خود جانشینی انتخاب نکرد. از همین روی در پی درگذشت او در سیزدهم اسفند ۱۱۹۳، آشوب بزرگی بر سر جانشینی درگرفت. عدهای به طرفداری از ابوالفتحخان، پسر ارشد کریمخان و تعدادی دیگر به هواداری محمدعلیخان، پسر کوچکتر کریمخان وارد صحنه شدند. نهایتاً زکیخان زند بر رقبا چیره شد و با اینکه از هواداران محمدعلیخان بود، در شانزدهم اسفند ۱۱۵۷ ابوالفتح خان را جانشین کرد، ولی کمی بعد محمدعلیخان را شریک او در فرمانروایی زندیان کرد.
صادقخان برادر دیگر کریمخان و حاکم بصره که خود مدعی حکومت بود، به بهانۀ حمایت از ابوالفتحخان به شیراز آمد و چون خواست به شهر حمله کند، با تهدید زکیخان مبنی بر دستگیری و شکنجۀ فرزندان صادقخان و خانوادههای سپاهیانی که در اردوی او بودند، عقب نشست و به کرمان رفت. پس ازآن زکیخان دریافت که ابوالفتحخان با صادقخان ارتباط داشته و او را در حمله به شیراز ترغیب کرده است؛ بنابراین وی را از پادشاهی خلع کرد و محمدعلیخان را بر تخت نشاند.
کمی بعد علیمرادخان خواهرزادۀ زکیخان که برای دفع شورشی به اصفهان رفته بود، خود به شورش بر ضد داییاش دست زد. زکیخان با سپاه درحالی که با ابوالفتحخان بود، به مقابله رفت، ولی در منطقه ایزد خواست به دست عدهای ازسردارانش که بیشتر ازطایفۀ مافی بودند، به قتل رسید. سپاهیان زند ابوالفتحخان را دوباره به پادشاهی برگزیدند و در بازگشت به شیراز با استقبال گرم مردم روبهرو شدند و آنگاه سکه به نام ابوالفتح خان ضرب کردند. پس ازقتل زکیخان، علی مرادخان با ارسال هدایا به شیراز، به حکومت اصفهان منصوب شد و صادقخان نیز زمانی که از این رویداد آگاه شد، از کرمان به شیراز رفت و با استقبال گرم ابوالفتحخان روبهرو شد. به گزارش میرزا محمد کلانتر عدهای از رجال زند که قصد صادقخان را دریافته بودند، از ابوالفتحخان خواستند تا دستور قتل وی و فرزندانش را صادر کند، اما او نپذیرفت.
ابوالفتحخان در این دوره به عیاشی پرداخت و کار کشور روی هوا ماند و کوششهای میرزا محمد کلانتر برای بازداشتن او از عیش و عشرت به جایی نرسید. از سوی دیگر صادقخان که خواهان حکومت میبود، چندان به مداخله در کارها پرداخت تا سوءظن ابوالفتحخان را برانگیخت و او با لحنی تند صادقخان را از مداخله در امور کشور بازداشت؛ اما سپس به وساطت بعضی از بزرگان دولت مثل آزادخان غلیجایی خواست عموی خود را باز به دربار آورد. صادقخان نپذیرفت و ابوالفتحخان نیز از اصرار درباره این موضوع خودداری کرد، بنابراین بزرگان زند از ابوالفتحخان ناامید شدند و عدۀ بسیاری از رؤسای ایلات و فرماندهان سپاه به صادقخان پیوستند و با او همپیمان شدند. صادقخان و همراهانش به ارگ رفتند و، چون ابوالفتحخان برای ملاقات با عمویش از ارگ بیرون آمد، به دستور وی دستگیر و از سلطنت خلع شد. آنگاه او را بههمراه برادرانش، محمدعلیخان و ابراهیمخان کور کردند. ابوالفتحخان تا آخر عمر در زندان به سر برد و مورد اذیت و آزار و توهین قرار گرفت، حتی گفتهاند که مرادخان به طمع به دست آوردن جواهر، او را چوب زد. سرانجام ابوالفتحخان که بیش از دو ماه و نه روز نتوانسته بود سلطنت کند، در شیراز درگذشت و جسدش در بقعۀ امامزاده احمد مشهور به شاهچراغ به خاک سپرده شد.
از روابط خارجی ایران در زمان ابوالفتح خان آگاهی کمی در دست است. به موجب سندی که در آرشیو ملی فرانسه موجود است، کنسول وقت فرانسه در بصره به دنبال عدم توفیق آن کشور در گرفتن امتیازاتی از کریمخان، موفق شد سه فرمان: امتیاز تجاری، حق دادرسی کنسولی (کاپیتولاسیون) و واگذاری جزیرۀ خارک به فرانسویها را به امضای ابوالفتح خان برساند.