اقتصاد۲۴- هدی کاشانیان: آغامحمدخان قاجار بنیانگذار سلسله قاجاریه در ایران بود که از سال ۱۱۶۱ تا ۱۱۷۶ خورشیدی بر ایران حکومت کرد. او یکی از شخصیتهای مهم تاریخ ایران به شمار میرود که توانست پس از یک دوره طولانی ناآرامی و جنگهای داخلی، کشور را متحد و حکومتی متمرکز را پایهگذاری کند.
آغامحمدخان در ۲۳ اسفند ۱۱۲۰ هجری شمسی در استرآباد گرگان به دنیا آمد. مادرش جیران دختر اسکندرخان قوانلو و پدرش، محمدحسنخان قاجار بود که علاقهی زیادی به این فرزند خود داشت. محمدمیرزا تیراندازی، سوارکاری و خواندن و نوشتن و حفظ قرآن را از مادرش و فنون جنگی را در کنار پدر آموخت و به همراه وی به جنگهای مختلف رفت. آخرین جنگی که این پدر و پسر با یکدیگر در آن شرکت کردند، جنگ با عادلشاه افشار، برادر نادرشاه افشار، بود. پس از مرگ نادرشاه، قاجارها یکی از مدعیان سلطنت بودند. نادرشاه هیچگاه نتوانست محمدحسنخان را شکست دهد، اما عادلشاه در زمان پادشاهی کریم خانزند او را در نزدیکی استرآباد شکست داد. وی قصد داشت آغامحمدخان را اعدام کند، اما به اصرار جیران مادرش که در جنگ حضور داشت، از خون او گذشت و آغامحمدخان و خواهرش شاهجهان خانم را اسیر و بههمراه سر پدرشان به خان زند پیشکش کرد.
خدیجه بیگم عمه آغامحمدخان، همسر کریمخان زند در حرمسرای زندیه زندگی میکرد و خان زند قصد کرد که برای دلخوشی همسرش که فرزند نداشت، محمدخان را به او سپرد و هنگامی که خواست شاهجهان خانم را به همسری پسرش درآورد، دختر خان زند ممانعت کرد و گفت: «او باید همسر قاطرچی شود نه برادر من»، آغامحمدخان که شاهد این موضوع بود، کشته شدن پدرش و بیاحترامی به خواهرش را کینه کرد و در قلب خود نگه داشت. آغامحمدخان به لطف عمه خود در حرمسرا به راحتی زندگی کرد و طبق علاقهاش به مطالعه و شکار اوقاتش را با کتاب خواندن گذراند تا به سن نوجوانی رسید.
آغامحمدخان در حرمسرا عاشق دختر علیشاه زند شد، اما شبی در حال صحبت کردن با معشوقهاش بود که علیشاه فهمید و با همه تقاضاهایی که برای ازدواج آنها از طرف خدیجه بیگم شد، علیشاه نپذیرفت و آغامحمدخان تهمت بیعفتی زد و طبق قوانین آن دوران ایران دستور اخته کردن یا همان خواجه کردن آغامحمدخان را صادر کرد و یک درد و عقده دردآمیز به او وارد کرد، اما آغامحمدخان بازهم صبوری کرد تا روز موعود برسد تا آن روز در کنار خان زند ایستاد و بخاطر اطلاعات بالایی که داشت (آغامحمدخان در جنگها نیز شبها قبل از خواب کتاب میخواند) توانست در دربار زند سمت دریافت کند.
در ۱۱ اسفند ۱۱۵۷ این فرصت پیش آمد و با درگذشت کریمخان، به کمک عمهاش خدیجه بیگم از شیراز گریخت و چون در بیرون شیراز از خبر قتل برادرزادههای خویش توسط زندیه مطلع شد، دیگر درنگ را جایز ندید و روز چهارشنبه، ۱۲ اسفند همراه چهار تن از برادرانش از رکناباد شیراز رهسپار اصفهان شد تا خود را به استراباد رساند. این آغاز تکاپوی آغامحمدخان، برای تأسیس قدرتی فراگیر و تجدید اقتدار و یکپارچگی حکومت ایران بود. خان قاجار پس از تسلط بر استراباد و مازندران، نیز با مدعیان زندیه جنگید و علیرغم شکستهای متعدد از آنان، سرانجام نه تنها آنان را از استراباد و مازندران عقب راند، بلکه دامنه حکومت خویش را بر تهران و عراق عجم و اصفهان و آذربایجان نیز بسط داد و آماده شد تا فارس آخرین پایگاه قدرت زندیه را نیز از آنان بگیرد.
آغامحمدخان، نخستین بار در هزار بیضا با لطفعلیخان نبرد کرد و در آن کم مانده بود، مغلوب شود، ولی حیلهگریهایش باعث شد از میدان نبرد بگریزد. آغامحمدخان تجدید قوا کرد و دوباره با ارتشی منظم به جنگ با لطفعلیخان رفت و وی را در سمیرم علیا شکست داد. لطفعلیخان که به شیراز گریخت و حاج ابراهیم کلانتر به وی خیانت کرد و دروازههای شیراز را بهروی او بست. از این رو خان جوان زند به کرمان گریخت و آغامحمدخان با محاصره ۱۳ ماهه در کرمان نهایتاً وی را شکست داد، اما باز هم لطفعلی گریخت. آغامحمدخان علاقه بسیاری به درآوردن چشم از کاسه داشت. وی بیست هزار تَن از مردم کرمان را به جرم همکاری با لطفعلیخان کور کرد که این بیست هزار نفر تا پایان عمر فاقد توان کار بودند و در گوشه کنار ایران گدایی میکردند. وقتی بالاخره لطفعلیخان دستگیر شد، خان قاجار قبل از اینکه او را برای اعدام به تهران بفرستند، ابتدا چشمانش را از حدقه درآورد و بعد به تمام سربازانش دستور داد به او تجاوز جنسی کنند.
این پایان کار غم انگیز او، در خاطره ایرانیان و به خصوص در ترانههای مردمی روستاهای استان فارس ثبت شده است. در خاطرهی عموم مردم، تصویر شجاعت، نجابت و رشادت لطفعلیخان و تضاد آن با رفتار کینه جویانه آغامحمدخان و ظاهر ناسالماش با پوستی چروک و صدایی زیر و قدی کوتاه نواقصی که قرار بود شایستگی پادشاه شدن را از او سلب کنند، تا مدتها موضوع تحقیر و مضحکه مردم بود. خواجه قاجار همچنین دستور داد در بم که پناهگاه شاهزاده زند بود کشتار کنند و تپهای از سرهای بریده برپا کرد و به سربازانش به پاس تشکر اجازه داد تمام زنان بم از باکره تا باردار را برای خود غنیمت بردارند.
آغامحمدخان در سال ۱۱۷۳ شمسی با شکست تمام رقبای خود پادشاه سراسر ایران شد و سلسله قاجاریه را برپا کرد. وی در دوران قدرتش همواره در جنگ بود و تنها سپاهیان وفادار و اهل شریعت از شر اقدامات جنونآمیز وی در امان بودند. سر جان ملکم مینویسد: «آغامحمدخان با اهل شریعت به احترام و رافت رفتار میکرد. مفسدان بر کسی ابقا نداشتند. ضباط و عمال و اعیان مملکت و سپاهی و قطاع الطریق هرکس از حد خود تجاوز نمیکرد، درغیراین صورت سزای خود را میدیدند. به امرای درخانه مکرر سخت میگرفت و گهگاه ظلم میکرد، مگر با حاجی ابراهیم که از سایرین به اعتماد و احترام امتیاز داشت.»
آغامحمدخان پس از رسیدن به پادشاهی ایران باید برای خود ولیعهد مشخص میکرد، اما از آنجایی که خواجه بود و امکان پدر شدن نداشت، فتحعلی خان معروف به باباخان را که برادرزاده او بود که بعد از مرگ پدرش زیرنظر آغامحمدخان بزرگ شده بود را به پایتخت فرا خواند و او را نائبالسلطه خود قرار داد.
آغامحمدخان قاجار در سال ۱۱۷۳ شمسی برای مقابله با حاکم قراباغ، به قفقاز رفت. او قصد رویارویی با هراکلیوس دوم، والی گرجستان که از حمایت روسها برخوردار بود را داشت. حاکم ارس برای اینکه جلوی سپاهیان قاجار را بگیرد، اقدام به خراب کردن پل ارس کرد. آغامحمدخان دستور داد در مدتی کوتاه، پل ارس را تعمیر کردند و لشکریان را از پل عبور دادند. نیروهای قاجار از سه جبهه به قفقاز حمله کردند و بعد از نبردهایی که در شوشا، ایروان و شروان صورت گرفت، شهر تفلیس را گشودند. لشکریان قاجاریه در آنجا کشتاری وسیع به راه انداختند.
آغامحمدخان قاجار در سال ۱۱۷۴ شمسی، تمامی ایران بهجز خراسان را در اختیار داشت. او به بهانه زیارت امام رضا، لشکر خود را آماده جنگ با دشمن کرد. بخشی از آنها از راه مشهد و برخی دیگر از فیروزآباد، ساری و گرگان راهی خراسان شدند. حاکمان خراسان از ترس، تسلیم آغامحمدخان قاجار شدند. نادرمیرزا از بازماندگان افشاریه به افغانستان گریخت و شاهرخ پسر نابینای نادرشاه افشار به پیشواز آغامحمدخان رفت. آغامحمدخان تمام تلاش خود را برای گردآوردن گنج پنهان نادری در خراسان به کار برد، اما آن گنج هرگز پیدا نشد.
آغامحمدخان لشکریان خود را آماده کرد تا به ماوراءالنهر حمله کند؛ اما بهدلیل تغییری که در اوضاع سیاسی اروپا پیش آمد حمله به ماوراءالنهر را کنار گذاشت و به تهران بازگشت. در این زمان، روسها قصد داشتند قفقاز را تصرف کنند. آغامحمدخان به تفلیس حمله برد و هراکلیوس از روس تقاضای کمک کرد. گوداویچ از کاترین امپراتور روس اجازه خواست تا به هراکلیوس کمک کند. کارترین که با فرمانروای گرجستان متحد بود به گوداویچ اجازه حمله داد و دستوری صادر کرد تا سپاه دیگری نیز برای کمک به گوداویچ به منطقه ارسال کنند. هر دو سپاه به یکدیگر پیوستند و موفق به آرام کردن حکام محلی شدند. دستهای از سپاهیان روس بعد از عبور از شیروان به دشت مغان و سپس از آنجا به آذربایجان رفتند. دسته دیگری از سپاه نیز بخشهایی از گیلان و مازندران را به زیر سلطه خود درآوردند. در این زمان میرزا شفیع مازندرانی وزارت آغامحمدخان را به عهده داشت. آغامحمدخان پایتخت را به باباخان و میرزا شفیع سپرد و خود راهی آذربایجان شد و توانست شوشا و چند شهر دیگر را به تصرف خود درآورد. در این هنگام کاترین مرد و پسرش الکساندر اول جانشین او شد. الکساندر اول فرمان داد نیروهای روس از آذربایجان عقبنشینی کنند.
• آغامحمدخان برای مرقد نخستین امام شیعیان، ضریح نقره و ضریح طلا برای حرم امام حسین (ع) ساخت.
• آغا محمد خان قاجار به اقلیت اهل کتاب همانند؛ مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان اجازه خروج در روزهای بارانی را داد. (آنها در زمان حکومت او اجازه یافتند در روزهای بارانی از خانه خارج شوند، تا قبل از آن اگر پیروان ادیان دیگر در روزهای بارانی از خانه خارج میشدند مجازات داشتند، زیرا دگر اندیشان ناپاک شمرده میشدند، عقیده بر این بود که درصورت خیس شدن تنشان، باعث نجس شدن لباس مسلمانان میشوند. همینطور به آنها اجازه داد برای خود پرستشگاه بسازند. در دوره آغامحمدخان توهین کنندگان به ادیان کتابی شدیداً مجازات میشدند)
• آغامحمدخان، نماینده خود «اسماعیل آغای مکری» را برای مذاکره با شاه سعیدخان حاکم مرو فرستاد تا از فروش هزاران نفر ایرانی و اسیر مرو جلوگیری کند.
• آغامحمدخان کشور را که در زمان سلسله زندیه و افشاریه و هجوم افغانان به چند قسمت تقسیم شده بود یکپارچه کرد. همچنین او سرزمینهای بسیاری را فتح کرد و مرزهای ایران تا شمال دریای خزر را افزایش داد.
• آغامحمدخان برای جلوگیری از داد و ستد بردگان مسلمان، به سنت پیامبر آنها را میخرید و آزاد میکرد.
• آغامحمدخان شهر تهران را بهعنوان پایتخت و دارالخلافه خود انتخاب کرد.
در اواخر عمر آغامحمدخان، روسیه نخستین لشکر خود را برای گرفتن قفقاز عازم کرده بود. آغامحمدخان نیز برای مقابله با روسها عازم منطقه قلعه شوشی شد و آنجا را تصرف کرد. او سه روز پس از ورود به قلعه شوشی، به دست دو تن از خدمتکاران شخصی خود به قتل رسید. یکی از آنها گرجستانی و احتمالاً بازمانده جنگ تفلیس بود. به نظر میرسید قتل آغامحمدخان اقدامی پیش دستانه توسط دو خدمتکاری بود که به اتهام ساده مشاجره پشت چادر شاه به مرگ محکوم شده بودند و قرار بود روز بعد اعدام شوند. با این حال به سختی میتوان دخالت یکی از ژنرالهای جاهطلب او، یعنی صادقخان شقاقی رئیس ایل شقاقی، را نادیده گرفت. صادقخان شقاقی کمی بعد از قتل آغامحمدخان، به چادر وی دستبرد زد و گنجینه مورد علاقهی آغامحمدخان را، که شامل تاج کیانی نیز میشد، به سرقت برد و به پایگاه ایلش در آذربایجان غربی رفت و آن دو خدمتکار خاطی را هم با خود برد.
پس از مرگ آغامحمدخان، فتحعلیخان بدون دردسر و درگیری به سلطنت رسید و این امر حاصل تدبیر خود آغامحمدخان برای مسئله جانشینی بود. فتحعلیشاه دستور داد جنازه آغامحمدخان را از به نجف ببرند و در مرقد مطهر دفن کنند. با جانشینی فتحعلیشاه خیال بسیاری از بابت ناامنی و آشوب در کشور راحت شده بود، اما اقدامات نابخردانه بنیانگذار سلسلهی قاجاریه در حمله به سرزمینهای مسیحی نشین و قتل عام «کفار»، تبعاتی داشت که خیلی زود دامنگیر ایران شد..