اقتصاد24 - «وجود حکومت مدنی به معنای برقراری نوعی برتری جویی است. با فزونیابی مالکیتهای با ارزش ضرورت وجودی حکومت مدنی بیشتر میشود. همانطور نیز با رشد این مالکیتها نیروهای اصلی که پدید آورنده این برتریها هستند رشد میکنند.» آدام اسمیت - ثروت ملل
آدام اسمیت را غالبا پدر علم اقتصاد میدانند. کتاب ثروت ملل او تاثیر شگرفی بر اقتصاد سیاسی و دیگر رشتههای علوم انسانی داشت و تا به امروز یکی از مهمترین متون تاریخ اندیشه اقتصادی محسوب میشود. اما او خود را فیلسوف اخلاق میدانست و کتاب نخست خود، «نظریه عواطف اخلاقی» را مهمترین اثر خود میدانست.
اخلاق و همدلی برای آدام اسمیت بیش از همه چیز اهمیت داشت؛ اما نتایج نظریهاش چندان با اخلاق و انسانیت آرمانی عصر روشنگری که مورد نظر اسمیت و دیگران متفکران لیبرال بود، تطابق ندارد و به تعبیر کتاب دیالکتیک روشنگری، کره خاکی امروز از درخشش فاجعه تابناک است.
جنبش روشنگری و متفکران لیبرال خواستار رهایی، آزادی و رستگاری انسان بودند؛ اما خواست آنها به صورت آرمانی تحقق پیدا نکرد، چرا که به عامل اصلی انقیاد در جهان مدرن، یعنی کیش سرمایهداری، بسیار خوشبین بودند و تصوری از نتایج و فجایع حاصل از بسط روابط سرمایهدارانه نداشتند.
رشد آدام اسمیت
آدام اسمیت در سال ۱۷۲۳ در اسکاتلند و در خانوادهای متمول به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را در یکی از بهترین مدارس اسکاتلند گذراند. در مرحله اول تحصیل به فراگیری زبان لاتین، ریاضیات، تاریخ و فنون نگارش پرداخت و آنها را به خوبی فراگرفت.
آدام اسمیت در چهارده سالگی به دانشگاه گلاسکو رفت و در رشته فلسفه اخلاق و زیر نظر فرانسیس هاچسون به تحصیل پرداخت. اسمیت در دانشگاه گلاسکو با فیلسوف بلندآوازده، دیوید هیوم، آشنا شد و دوستی دیرینهای با او پیدا کرد.
او پس از اتمام تحصیلات به آکسفورد رفت و شش سال در آنجا به تحصیل پرداخت و نهایتا به دانشگاه گلاسکو بازگشت و مشغول تدریس منطق و فلسفه اخلاق شد. همانجا بود که نخستین کتاب خود، نظریه عواطف اخلاقی را نوشت و در سال ۱۷۶۴ همراه یکی از مقامات دولتی به عنوان استاد راهنما به سفر علمی دو سالهای به فرانسه رفت.
نظریات اقتصادی او در فرانسه و تحت تاثیر فیزیوکراتها شکل گرفت. فیزیوکراتها از متفکران فرانسوی نیمه قرن هجدهم بودند که در اقتصاد بر کشاورزی بیشترین تاکید را داشتند. آنها تحت تاثیر چهره شاخص مکتب خود دکتر کنه که یک پزشک بود اقتصاد و جامعه را مانند طبیعت و بدن انسان تحلیل میکردند و بر نظم مکانیکی جامعه تاکید داشتند.
به زعم پیروان فیزیوکراسی، جامعه باید مانند طبیعت نظم و انسجام طبیعی داشته باشد و یکی از طبیعیترین مسائل جامعه مالکیت خصوصی است که بخش جداییناپذیر نظم طبیعی جامعه تلقی میشود. چنین ایدهای آشکارا غلط بود و همانطور که بعدها کارل مارکس با قطعیت اثبات کرد مالکیت خصوصی امری تاریخی است و نه طبیعی و کارکرد ایدئولوژی، _به معنی آگاهی کاذب_ طبیعی جلوه دادن امری تاریخی است.
ایده دیگر فیزیوکراتها که بر آدام اسمیت تاثیر فراوانی داشت، تقسیم جامعه به سه طبقه کلی بود. دکتر کنه جدولی تنظیم کرد که بر اساس آن جامعه از کشاورزان مولد، مالکان زمین و طبقه غیر مولد [که تمام صنایع و داد و ستد غیر کشاورزی را شامل میشود] تشکیل شده و تولید کل در مجموع مساوی با مصرف کل است.
دکتر کنه تصور میکرد تولید فقط در بخش کشاورزی صورت میگیرد و در بخش صنایع تولیدی صورت نمیگیرد با این حال بصیرتی که از دکتر کنه به آدام اسمیت به ارث رسید این بود که دکتر کنه اقتصاد را گردش دورانی پول و کالا میدانست، مانند گردش خون در بدن. به این صورت اجزای مختلف تولید و مصرف را باید در کلیت آن بررسی کرد.
آدام اسمیت در سفرش به فرانسه در جلسات فیزیوکراتها شرکت کرد و چند سال بعد کتاب ثروت ملل او منتشر شد. قسمت مهمی از کتاب ثروت ملل به نقد مکتب سوداگری «مرکانتیلیسم» که در زمان اسمیت در اروپا رایج بود اختصاص دارد. سوداگران بر این عقیده بودند که قدرت اقتصادی یک کشور اساسا با انباشت طلا و نقره در آن کشور سنجیده میشود و برای رشد قدرت اقتصادی دولت باید به تراز بازرگانی طلا توجه کند.
حاکمان مرکانتیلیست بر این عقیده بودند که مجموعه کالاها همواره ثابت است و حاکمان باید بیشتر به دنبال صادرات باشند و واردات کالا را محدود کرده بر آن مالیاتهای سنگین ببندند.
جان کلام مرکانتیلیستها تاکید بر قدرت ملی و محدود کردن فعالیتهای اقتصادی در انحصار دولتی ملی-بورژوایی و سرمایهداران تحت حمایت آن بود. امروزه نمونهای از همان سیاستهای اقتصاد مرکانتلیستی را در دولت امپریالیستی ترامپ و تعرفههایش بر شرکتهای خارجی میتوان مشاهده کرد.
به گزارش رویداد۲۴ همانطور که کارل مارکس ثابت کرد، زیربنای اقتصادی و روابط تولید، رو بنایی از اخلاقیات و سیاست را میسازد و این در مورد مرکانتیلیسم هم صادق بود. در آن دوره حاکم و افراد عادی باید تمام تلاش خود را برای صرفه جویی و انباشت بیشتر طلا و نقره میکردند که این باعث میشد نهایتا به اندوختهای بزرگ دست یابند. جیکوب برونوفسکی توضیح میدهد که به همین دلیل در ادبیات آن دوران شخصیت خسیس [شخصیتی در کتاب مولیر] شخصیت برجستهای شد.
در جامعه سوداگر، دارنده طلا مقام بلندی داشت و تجسم این را میتوان در شخصیت «شایلاک» ویلیام شیکسپیر و «هارپاگون» مولیر دید. آدام اسمیت به انتقاد از اقتصاد مرکانتیلیستی پرداخت و اقتصاد باز لیبرالیستی را علیه ایدههای مرکانتیلیستی مطرح کرد.
اسمیت در مخالفت با آنها قدرت اقتصادی یک کشور -یا به تعبیر خودش ثروت ملل- را برساخته نیروی کار آن جامعه دانست و نه صرفا انباشت طلا و نقره. از نظر اسمیت این نیروی کار خلاق تحت تاثیر منافع شخصی و با خصلت خودخواهی انسان هدایت میشود و رشد مییابد.
برای شرح آرای اسمیت باید از انسان شناسی او آغاز کنیم. میدانیم که ارسطو انسان را حیوان ناطق مینامید و ویژگی خاص بشر را در قدرت تفکرش میدید. در دوران سرمایهداری اولیه، انسان متفکر جای خود را به انسان اقتصادی، Homo Economicos داد؛ بدین معنا که در منظر متفکران لیبرال، انسان موجودی است اساسا خودخواه که در درجه نخست به دنبال منافع خود میگردد.
تمایل به بهبود وضعیت شخصی انسانها را به سوی معامله کردن با دیگر انسانها میکشاند و بدین ترتیب «بازار» متولد میشود. بازار و تمایل به داد و ستد با دیگر انسانها باعث ایجاد تقسیم کار و تخصصی شدن صنایع میشود که نتیجهاش رشد قابل توجه تولید و افزایش ثروت است.
اسمیت در پردازش ایده خود تحت تاثیر انقلاب علمی بود که در دوران او با دستاوردهای نیوتون به سرعت در حال پیشرفت بود و هر روز بیشتر و بیشتر چهره جهان را نسبت به جهان باستان تغییر میداد. اسمیت این ایده را به زبان اقتصادی ترجمه کرد و اکتشافات جغرافیایی و اختراعات تکنولوژیک را عامل افزایش ثروت انسانی دانست.
یووال نوح هراری در کتاب انسان خردمند مینویسد: «طی ۵۰۰ سال اخیر اندیشه مترقی مردم را متقاعد کرد به آینده اعتماد کنند و این باعث بوجود آمدن اعتبارات و نظام بانکی جدید شد.»
هراری رشد اقتصادی را به کیکی تشبیه میکند که از منظر فیزیوکراتها و مرکانتیلیستها همواره مقدار ثابتی دارد و برای رفاه عدهای باید قسمت بزرگتر کیک اقتصاد به آنها داده شود و سهم دیگران کمتر کوچکتر شود؛ اما اسمیت اقتصاد را به کیکی شبیه میدانست که «دائم در حال بزرگتر شدن است و افزایش سهم یک نفر به افزایش سهم دیگری وابسته است. اگر من فقیر شوم دیگری هم فقیر میشود چرا که من نمیتوانم کالاهای او را بخرم.»
تز اخلاقی اسمیت به سمتی رفت که اعلام کرد «خودخواهی یعنی دیگرخواهی.» اگر هر کس در جامعه منافع خود را دنبال کند، خودخواهی او در کل به نفع جامعه خواهد بود.
اسمیت در پایان «کتاب ثروت ملل» سویههای تاریک تقسیم کار که به زعم او عامل اصلی ثروت است را نیز به بحث میکشد. او مینویسد: «در جریان تقسیم کار، اشتغال بخش بزرگی از افراد که با نیروی جسمانی خود کار میکنند، یعنی اکثریت مردم، فقط محدود به انجام چند کار ساده و حداکثر یک یا دو وظیفه است. بخش بزرگی از کارگران الزاما مشغول انجام کارهای ساده و تکراری هستند.»
به زعم او فردی که تمام زندگیاش محدود به انجام چند کار تکراری و ساده میشود به انسانی احمق تبدیل شده و تواناییهای ذهنی اش تخریب خواهند شد. در نتیجه با با «انسان تک ساحتی» مواجه خواهیم شد که هیچ کدام از نیروها و استعدادهای ذاتیاش شکوفا نمیشوند.
فعالیت تخصصی انسان به قیمت تخریب و آسیب به ویژگیهای شجاعانه، اجتماعی و فکریاش حاصل میشود و بخش بزرگی از مردم سقوط کرده کرده و به انقیاد کشیده میشوند. راه چاره اسمیت برای این وضعیت مصیبتبار دخالت دولت به نفع فقرا و ایجاد آموزش و پرورش خلاق است.
اسمیت میگوید «تاسیس نهادهایی مانند مدرسه و دانشگاه و بهداشت و... وظیفه دولتهاست و این قِسم فعالیتها مقدستر از آن است که دستمایه سودجویی سرمایهداران شود.» علاوه بر این سرمایهداران نیز در این بخش سرمایهگذاری نمیکنند؛ چرا که اساسا این نوع فعالیتها از منظر اقتصادی سودبخش نیستند.
مورد اخیری که در نظریه اسمیت بحث کردیم تفاوت اقتصاد لیبرالی او و ایدئولوژی نولیبرالیسم را که اسمیت را نیز به نقد میکشند، نشان میدهد. اسمیت آنقدر زنده نماند که پولی شدن تمام شئون زندگی انسانها، از دین و آموزش تا بهداشت و سکشوالیته را ببیند و به علت پیشفرضهای اخلاقی خود متوجه نبود که حتی بهداشت و درمان نیز در جهان سرمایهداری «کالا» و عامل سودجویی و استثمار خواهند شد.
اسمیت از آزادی اقتصادی دفاع میکرد و دخالت دولت در اقتصاد به نحوی که در دوره مرکانتیلیستها باب بود را نفی میکرد. او بر این عقیده بود که اگر بازار و مبادله را به حال خود واگذار کنیم با فرایندی خود تنظیم به سامان خواهد رسید؛ ایدهای که غالبا آن را با عبارت «دست نامرئی» بیان میکنند. اما اسمیت فقط دو بار از این واژه استفاده کرده است و منظورش کاملا متفاوت از آن چیزی است که طرفداران سرمایهداری از این واژه استفاده میکنند.
او در کتاب نظریه عواطف اخلاقی که خودش آن را کتاب اصلیاش میدانست میگوید که «اگر یک زمیندار ثروت بیش از حد داشته باشد آن را میان دهقانان تقسیم خواهد کرد و ما با یک «دست نامرئی» به جامعهای مساوات طلب خواهیم رسید؛ چرا که انسانها به رغم اینکه در درجه نخست خودخواه هستند، ولی پس از تامین نیازهای نخستین حس همدلی در آنها برانگیخته میشود و دست به کارهای نیک و تقسیم ثروت میزنند.»
این تصور سادهدلانه از انسانشناسی اسمیت ناشی میشود که متاثر از آرمانها عصر روشنگری است. جامعه سرمایهداری که عقاید اسمیت را محمل مناسبی برای مشروعیت بخشی به خود میدید واژههایی، چون «دست نامرئی» را از زمینه آن خارج کرد و با ایدئولوژی سرمایهداری منطبق کرد.
به گزارش رویداد۲۴ اسمیت عقیده داشت که آزادی اقتصادی اگر به ضرر تمامیت جامعه باشد باید جلو آن را گرفت. نگاه اسمیت اساسا معطوف به نقد حکومت انگلستان در زمانی بود که مرکانتیلیستها سیاستهای اقتصادی جامعه را معین میکردند و نمیتوان از ایدههای او برای محکومیت دخالتهای دولت در اقتصاد استفاده کرد.
ریشههای نظریه ارزش کار که با آثار کارل مارکس با قوت علمی مطرح شد را میتوان در آرای اسمیت مشاهده کرد. یعنی این ایده که ارزش مبادلهای یک کالا را مقدار کاری که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در تولید آن به کار رفته تعیین میکند. اسمیت به مانند جان لاک اعتقاد داشت لازمه مالکیت کاری است که روی چیزی انجام میگیرد. جان لاک در «دو رساله در باب حکومت» مینویسد طبیعت و چیزهای طبیعی مادامی که کاری روی آنها انجام نگرفته در مالکیت شخص خاصی نیستند؛ اما به محض اینکه کسی کاری روی آنها انجام دهد تحت مالکیت آن شخص خواهند آمد.
تز لیبرالیسم کلاسیک مالکیت شخصی را با کار همپیوند میدانست. چنین ایدهای منطقا باید به سوسیالیسم نزدیک میشد و نه به لیبرالیسم اقتصادی. اما با تحریفی که اسمیت در نظریه جان لاک انجام داد راه برای کنار گذاشتن مساوات طلبی در لیبرالیسم کلاسیک ممکن شد. از نظر اسمیت نیروی کار تنها در جوامع ماقبل سرمایهداری میتواند تعیین کننده ارزش مبادلهای باشد.
در جامعه سرمایهداری اولیه که مطلوب اسمیت بود ارزش مبادله کالا حاصل جمع سه عنصر «سود»، «مزد» و «اجاره» تعیین میشود و سرمایهدار و صاحب زمین بدون اینکه در تولید کالا نقشی داشته باشند مقداری از سود کارگر را تصاحب میکنند. جامعه تازه صنعتی شده انگلستان که مناسبات سرمایه داری در آن به سرعت در حال رشد بودند ایده اسمیت و گذر او از نظریه کلاسیک لیبرالیسم را برای روبنای سیاسی-ایدئولوژیک خود مناسب دید و به گسترش آن پرداخت. اما آنطور که اسمیت میخواست سرمایه دار و زمیندار فقط «بخشی» از سود کارگر را تصاحب نکرد، بلکه همانطور که کارل مارکس نشان داد غالب تولید و ارزش اضافهای که کارگران تولید میکردند از آنها ربوده شده و فقط ارزش لازمی که برای ادامه حیات کارگر مورد نیاز بود را به آنها میداد.
مارکس همچنین نشان داد که تمام تحلیلها و مفاهیم اسمیت و اقتصاددانان کلاسیک مبتنی بر پیش فرض گرفتن مفهوم مالکیت خصوصی است. مالکیت خصوصی در اقتصاد لیبرالی امری طبیعی قلمداد میشود در حالی که در واقع امری تاریخی است. اخلاف اسمیت تمام سویههای اخلاقی اسمیت را کنار گذاشته و نظریه ارزش اسمیت را رد کردند و بجای آن اصل مطلوبیت نهایی، انقلاب مارژینالیستی را مطرح کردند. یعنی این ایده که ارزش مبادله را خود بازار و ترجیح ذهنی مبادله کنندگان معین میکند؛ ایدهای که اقتصاد نئوکلاسیک و دوران نولیبرالیسم را بوجود آورد. به این ترتیب تمامی شئون زندگی و حیات انسانی شکل کالا به خود گرفتند و منطق هژمونیک جامعه منطق بازار شد.
آدام اسمیت فیلسوف اخلاق و فرزند عصر روشنگری بود اما آثار او در عمل تبدیل به منطق ایدئولوژیک سرمایهداری شد که نه اخلاقی و نه طبیعی است. لیبرالیسم اقتصادی اسمیت بر خلاف آرای اخلاقی او یکی از مهمترین آرمانهای عصر روشنگری را مخدوش کرد؛ آرمان برابری.
منبع: رویداد24