اقتصاد۲۴- آمنه بهرامی نوا، متولد ۷ مهر ۱۳۵۶ در تهران، نام آشنا برای هر کسی که سالهای پس از ۱۳۸۳ را به یاد دارد؛ سالی که یک حملهٔ اسیدپاشی زندگی او را از پی یک لحظه نابود کرد و از آن پس راه پیگیری حق و درمان را پیش گرفت. آمنه دارای کاردانی الکترونیک از دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلامشهر بود و پس از فارغالتحصیلی در شرکتهای مهندسی پزشکی کار میکرد؛ آینده کاری که ناگهان زیر شعلهٔ اسید سوخت.
تعقیب، کمین و لحظه فاجعه
ماجرا با تماسهای مکرر و اذیتهای تلفنی آغاز شد؛ موضوعی که آمنه بارها به مراجع مربوط گزارش داد، اما مزاحمتها همچنان ادامه یافت و هیچ توقفی در کار نبود. در اسفند ۱۳۸۲، مادر مجید موحدی — همان همدانشگاهی که بعدها عامل حمله شد — با هدف خواستگاری تماس گرفت. آمنه به علت تفاوت فرهنگی و اختلاف سنی، پاسخ منفی داد و تصمیم خود را روشن اعلام کرد. این پاسخ اما نتوانست مزاحمتها را کاهش دهد؛ رفتارهای آزاردهنده به تدریج شدت گرفت و آرامش روزمره زندگی او را بر هم زد.
در ۱۲ آبان ۱۳۸۳، هنگامیکه آمنه از محل کار به خانه برمیگشت، حادثهای هولناک رخ داد. مجید پس از شش ساعت انتظار در مسیر همیشگی او کمین کرد و ظرفی پر از اسید سولفوریک را بدون هشدار بر صورت آمنه خالی کرد. در نخستین لحظات، آمنه گمان برد که آب جوش بر پوستش ریخته شده است، اما شدت درد و سوزش نشان داد واقعیت بسیار فراتر از این تصور است. چهرهاش فوراً دگرگون شد، پوستش سوخت و بیناییاش نابود شد؛ لحظهای که زندگی او را برای همیشه تغییر داد و آغاز دورهای طولانی از درد و مبارزه برای درمان و حقش بود.
درمان در ایران؛ رویارویی با کاستیها و رنج روزمره آمنه بهرامی
نخستین ساعات پس از حادثه برای آمنه پر از برخوردهای سرد و تصمیمهای ناهماهنگ بود؛ کارکنان بیمارستان با عجله و بیدقتی اقدام به شستوشوهای ناقص کردند، انتقال او با تأخیر انجام شد و اصرار بر پرداخت هزینه آمبولانس و معاینات سطحی، خانواده را به شدت نگران و خشمگین کرد. آمنه ابتدا به بیمارستان مطهری منتقل شد و پس از چند ساعت، به دلیل وخامت حال، به بیمارستان لبافینژاد فرستاده شد. در آنجا مشخص شد که چشم چپ او کاملاً از دست رفته و چشم راست در وضعیت بسیار بحرانی قرار دارد.
روند درمان در ایران با دردهای شدید و پانسمانهای مکرر همراه بود و خطر عفونتهای جدی هر لحظه تهدیدکننده زندگی و سلامت او بود. پزشکان داوطلب و برخی کلینیکها با امکانات محدود کوشش کردند تا کمک کنند، اما حجم هزینهها و رنج پرستاری بر دوش خانواده سنگینی میکرد و فشار روانی و مالی بسیاری را بر آنها تحمیل کرد. هر روزی که میگذشت، خانواده با چالشهای جدیدی روبهرو میشد و تلاش میکردند تا حداقل مراقبتهای ممکن برای آمنه فراهم شود.
بارسلونا امید موقت برای آمنه بهرامی
با کوششهای بیوقفه خانواده و معرفی پزشکان، آمنه در فروردین ۱۳۸۴ راهی بارسلونا شد تا درمانهای پیچیده و تخصصی برای آسیبهای ناشی از اسید را دنبال کند. در آنجا تیم پزشکی چند عمل پیوند پوست و بازسازی پلک انجام داد و پس از ماهها تلاش و مراقبتهای مداوم، حدود ۳۵٪ بینایی بهطور موقت بازگشت. این پیشرفت، گرچه دلگرمکننده بود، با هزینههای سنگین سکونت و درمان همراه شد و فشار مالی بسیار زیادی بر خانواده تحمیل کرد.
در مقطعی، دولت محلی حاضر شد هزینههای درمان را مشروط به ارائه درخواست پناهندگی پوشش دهد؛ پیشنهادی که آمنه به دلیل تعلق عاطفی به مردم و وطنش نپذیرفت. با این تصمیم، شرایط مادی و اداری دشوار شد و ادامه روند درمان با مشکلات مالی و محدودیتهای اداری روبهرو گردید. سرانجام، آمنه مجبور به بازگشت شد؛ بازگشتی که همزمان با ادامه عملهای جراحی، درد و رنج فراوان و در نهایت از دست رفتن کامل بینایی پس از نوبتهای متعدد جراحی همراه بود. این تجربه نشان داد که تلاش و اراده برای بازگرداندن بینایی، حتا در سختترین شرایط، با موانع فراوانی روبهروست و هزینههای جسمی و روانی این مسیر سنگین است.
بیشتر بخوانید: سما جهانباز کیست؟/ پرونده دختر گمشده در شیراز به کجا رسید؟
حکم دادگاه و موج واکنشها
عامل حمله، مجید موحدی، پس از بازداشت اعتراف کرد و پرونده به دادگاه فرستاده شد. هیئت سه نفره قضات او را به قصاص عضو — قصاص چشم — محکوم کردند؛ حکمی که از نظر رسانهای و حقوقی بازتاب گستردهای داشت و برای نخستین بار در ایران درباره چنین حکمی سخن گفته شد. تاریخ اجرای حکم تعیین شد، اما پیش از اجرا نگرانیهای پزشکی و حقوقی درباره عوارض احتمالی مطرح شد و اجرای حکم به تأخیر افتاد. این پرونده در سطح بینالمللی نیز بازتاب یافت و دولتها و سازمانهای حقوق بشری نسبت به ماهیت اجرای چنین مجازاتی ابراز نگرانی کردند.
بخشش و همزمان پیگیری حق؛ لحظه که دنیا را شگفتزده کرد
هنگامیکه اجرای حکم نزدیک بود، آمنه در لحظهای تاریخی از قصاص گذشت و اعلام کرد «بخشیدم». این تصمیم او هم تحسین برانگیخت و هم با نقدهایی روبهرو شد؛ بسیاری از فعالان حقوق بشر و رسانهها آن را انتخابی اخلاقی و امیدوارکننده خواندند و برخی نگران پیام اجتماعی احتمالی بخشش قربانی نسبت به مجازات عامل خشونت شدند. آمنه تأکید کرد که بخشش را برای دستیابی به آرامش انسانی انجام داده، نه برای فراموش کردن رنج. افزونبر این، او در برگه رضایت خود خواستار دریافت دیه کامل برای اعضای آسیبدیده شد — درخواست مادیای که هیچگاه ساده نبوده است.
بازگشت آمنه بهرامی به راهروهای دادسرا
سالها پس از آن بخشش تاریخی، آمنه بارها در مسیر پیگیری حقوق مالی و درمانی خود کوشش کرده است. او بار دیگر در روزهای اخیر در دادسرای جنایی تهران حضور یافت و رسماً خواستار رسیدگی مجدد به پرونده دیه خود شد. آمنه توضیح میدهد که در برگه رضایت نوشته بود: «بخشیدم»، و افزونبر آن خواستار دریافت دیه اعضای از دست رفته بود؛ اما روندی که به شرح او رخ داد، باعث سردرگمی و تأخیر در پرداخت حقوقش شد.
به گفته آمنه، تا کنون تنها بخشی از هزینههای جراحی او — که حدود ۵۵ میلیون تومان بوده و توسط کمکهای مردمی و برخی منابع پرداخت شده — به او رسیده است. با این حال، مبلغ کامل محکومیت متهم که نزدیک به ۲۰۰ میلیون تومان بابت برخی دیههاست، هنوز پرداخت نشده و همین موضوع او را واداشته تا دوباره به دادسرا رجوع کند و خواستار تعیین تکلیف شود.
ماجرای آمنه بهرامی فراتر از یک پرونده فردی شد و بستری ایجاد کرد برای بحثهای گسترده درباره خشونت علیه زنان، کارکرد نظام قضایی و مسئولیت اجتماعی. پرسشهای برجای مانده حول نحوه حمایت پزشکی و مالی از قربانیان، کارایی نظام رسیدگی به دیه و پیام عمومی بخشش در برابر مجازات شکل گرفتهاند. آمنه در گفتگوهایش بارها تأکید کرده است که بخشش او نشانه چشمپوشی از حق نبوده، بل انتخابی انسانی بوده و اکنون خواهان بازگرداندن و ترمیم حقوق قانونی و درمانی خود است.