اقتصاد24-جان کلام او این بود: «البغدادی مانند یک سگ مرد. او بزدلانه مرد. جهان، اکنون بدون وجود او بسیار امن تر از گذشته است».
شاید البغدادی مانند یک سگ و یا یک بزدل مرده باشد، اما به قطع و یقین مرگ او موجب امن تر شدن دنیا نمی گردد. تا زمانی که سیاستمدارانی چون مقامات آمریکا بر دنیا حکمرانی می کنند، و بر مرکب جهل توده های مردم سوارهستند و سیاست خود را پیش می برند، به تحقیق، امنیتی در دنیا وجود نخواهد داشت که بخواهیم از امن تر شدن آن سخن به میان آوریم.
«رابرت کیگن» و « ویلیام کریستول» - از نئوکان های معروف آمریکایی - در سال ۱۹۹۷ به تاسیس اتاق فکری با نام «پروژه قرن جدید آمریکا (The Project for the New American Century)» در واشنگتن اقدام کردند. این اتاق فکر به اختصار به PNAC معروف گردید و اساس نامه آن توسط ۲۵نئوکان دیگر به امضا رسید.
نئوکان های شاخص امضا کننده ی اساس نامه مزبور عبارت بودند از: دیک چنی (معاون جرج بوش)، الیوت آبرامز، ویلیام بِنِت، جب بوش (برادر جرج بوش و فرماندار سابق فلوریدا)، فرانسیس فوکویاما، زلمای خلیل زاد (سفیر سابق آمریکا در افغانستان)، دونالد رامسفلد ( وزیراسبق دفاع)، پاول ولفوویتز( رییس اسبق بانک جهانی)، استیو فوربز ( صاحب امتیاز مجله فوربز) و الیوت کوهن.
افراد مذکور با انتشار اساس نامه اندیشکده «پروژه قرن جدید آمریکا» در ۳ ژوئن ۱۹۹۷ به تبیین اصول سیاست خارجی آمریکا در قرن بیست و یکم پرداختند.
در اساس نامه مزبور آمده است : «سیاست خارجی و دفاعی آمریکا هدفمند نیستند. محافظ کاران همواره منتقد ناهماهنگی سیاست های دفاعی و خارجی دولت کلینتون بوده اند، هر چند که به تحقیق، کمکی هم به تغییر راهبرد نقش آمریکا در جهان نکرده اند. هدف ما تغییر راهبرد آمریکاست. هدف ما جلب حمایت عموم برای رهبری آمریکا در جهان است».
در اساسنامه مزبور، سیاست خارجی «پروژه قرن جدید آمریکا» حول چهار محور تبیین می شود:
۱. برای پذیرش مسئولیت های بین المللی آمریکا و نوسازی نیروهای مسلح ایالات متحده، نیازمند افزایش بودجه دفاعی هستیم.
۲. باید روابط خود را با کشورهای دارای نظام دموکراتیک تقویت کنیم و رژیم هایی را که با منافع و ارزش های ما دشمنی می ورزند را به چالش بکشیم.
۳. باید از آزادی اقتصادی و سیاسی در کشورهای خارجی به شکل ریشه ای و اساسی حمایت کنیم.
۴. باید بپذیریم که ایالات متحده در حفظ و توسعه نظم جهانی ای که برای امنیت، رفاه و اصول آمریکا مفید فایده است، نقش منحصر به فردی را در جهان ایفا می کند.
به تعبیر افراد امضا کننده ی این اساس نامه، سیاست فوق الذکر، نوعی «سیاست ریگانی» است که اصول اخلاقی و نظامی در سیاست خارجی آمریکا در آینده را شکل خواهد داد.
هنگامی که جرج بوش در سال ۲۰۰۰، برنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شد، ۱۰ تن از ۲۵ فردی که نام شان در میان امضا کنندگان بیانیه «پیناک (PNAC)» به چشم می خورد، وارد دولت وی شدند. دونالد رامسفلد، دیک چنی و پاول ولفوویتز از افراد شاخص این جریان در دولت بوش بودند.
«ویلیام کریستول» و « رابرت کیگن» از بنیانگذاران «پروژه قرن جدید آمریکا»، در سال ۱۹۹۸ با انتشار مقالاتی در«مرکز مطالعات امنیتی» و « نیویورک تایمز» بحث تغییر رژیم عراق را پیش کشیدند و از آن دفاع کردند.
مقاله این دو در نیویورک تایمز با این جمله آغاز می شود: «صدام حسین باید برود». این جمله بسیار شبیه نخستین جمله ای است که جرج بوش در سال ۲۰۰۳ ، درست چند ساعت پیش از دادن ضرب الاجل به صدام برای ترک عراق، در نطق تلویزیونی ایراد کرد: «صدام حسین و پسرانش باید عراق را ظرف ۲۴ ساعت آینده ترک کنند».
ترامپ به جای آنکه به علت پیدایش البغدادی اشاره کند و اذعان کند که این علت بود که جهان را نا امن کرد، به سبک و سیاق اسلاف خود سرنا را از سر گشادش می نوازد و می گوید معلول از بین رفته، پس جهان امن تر خواهد شد.
آیا او از اقدامات نئوکان ها در دوران بوش بی اطلاع است؟ نئوکان هایی که صریحا سیاست خود را نسخه جدیدی از سیاست ریگان می دانستند و در اساسنامه اندیشکده خود به این موضوع اشاره کرده بودند. مگر حاصل «سیاست نئوریگانی» آنها، اشغال عراق را رقم نزد؟
ترامپ تا حدی شیفته و دلباخته ریگان است، که با انتشار عکس ذیل در توییترش، به دروغ می نویسد که ریگان در رابطه با این ملاقات گفته: «خیلی تلاش کردم تا بفهمم چرا در ملاقات با این مرد جوان (ترامپ) احساس کردم که دارم با یک رییس جمهور دست می دهم، اما در آخر هم نفهمیدم».
هر چند که عکس فوق واقعی است اما ترامپ به ریگان نسبت دروغ می دهد، و البته این دروغ حکایت از آن دارد که ترامپ در عمق وجودش برای ریگان و سیاست اش احترام فراوانی قایل است.
آیا ترامپ نمی داند حاصل سیاست خارجی «نئوریگانی» یا به عبارت دیگر «نئوکانی» ایالات متحده چه تبعاتی داشته است؟
یکی از محصولات سیاست خارجی مزبور، اتلاف ۷ تریلیون دلار از سرمایه مردم آمریکا در عراق و افغانستان بود که ترامپ دایم نیز از آن شکوه و شکایت دارد. از دیگر تبعات سیاست نئوریگانی، به هم ریختن نظم خاورمیانه و ایجاد حاشیه امن برای «القاعده ی عراق» و در نهایت تکوین و نضج «داعش» بود.
نطفه داعش در «کمپ بوکای آمریکا» در جنوب عراق منعقد شد، و حال تاجر نیویورکی در فرار به جلو می گوید «جهان، بدون البغدادی بسیار امن تر خواهد بود».
ظاهرا ترامپ از نقش این «کمپ خلیفه پرور» اطلاع چندانی ندارد و نمی داند هم حزبی هایش چه خبطی را در سالهای نخستین اشغال عراق مرتکب شده اند. شاید هم مطلع باشد و مانند سایر رییس جمهورهای آمریکا، نفعش را در تجاهل کردن جستجو می کند.
خبط نخست جمهوریخواهان، حمله به عراق بود که پیشتر ذکر شد که طرح حمله، حاصل چه تفکری بود، اما خبط دوم که از اولی هم بدتر بود، مربوط به نحوه مدیریت زندانهایی بود که توسط آمریکایی ها در عراق برپا گردید. خبط اخیر، گرفتاری ای را برای منطقه درست کرد که آثارش تا کنون به قوت و شدت باقی هستند و معلوم نیست، نکبت حاصل از آن چه زمانی خاتمه می یابد.
برای روشن شدن نقش «کمپ بوکا» و سایر زندانهایی که توسط آمریکا در عراق برپاشدند، و البته در شکل گیری داعش هم بسیار موثر بودند، لازم است که به شرح داستان شکل گیری داعش از زبان یکی از فرماندهان ارشد آن به نام «ابواحمد» اشاره شود. فرد مزکور در مصاحبه ای طولانی با «مارتین چولوف» خبرنگار روزنامه گاردین، با عنوان «داستانی از درون داعش:Isis «the inside story در رابطه با داستان پیدایش داعش و آشنایی با «ابوبکر البغدادی» می گوید که پیش از این در سال ۹۳ سایت خبرگزاری خبرآنلاین به این موضوع پرداخته بود.(اینجا)
امروز با توجه به تحولات تازه منطقه و کشته شدن البغدادی، سبب شد که یک بازخوانی کلی بر این مقاله داشته باشیم که در ادامه بخشی از آن را می خوانیم:
ابواحمد به گاردین می گوید:
در تابستان سال ۲۰۰۴ توسط نیروهای آمریکایی بازداشت و با پروازی از بغداد به جنوب عراق، به «کمپ بوکا» منتقل شدم. پیش از ورود به «بوکا» دایم ذهنم مشغول بود و از ورود به «بوکا» هراس داشتم اما پس از ورود به «بوکا» متوجه شدم که وضعیت بسیار بهتر از آن است که من پیشتر تصور می کردم. سایر زندانی های کمپ هم که پیش از ورود به «بوکا» احساس من را داشتند، به این نکته اشاره می کردند که بوکا بسیار متفاوت از آن بود که پیشتر فکر می کردیم.
«زندان بوکا» که توسط نظامیان آمریکا اداره می شد، شرایطی را برای دور هم بودن ما فراهم کرد، که در بغداد یا سایر نقاط عراق، اصلا امکان نداشت که چنین راحت و با فراغ خاطر دور هم جمع شویم. در «بوکا» نه تنها احساس امنیت داشتیم، بلکه در چند قدمی رهبران القاعده زندگی می کردیم. در این کمپ بود که برای نخستین بار با «ابوبکر البغدادی» آشنا شدم. تمام زندانیان نسبت به البغدادی انقیاد فکری داشتند، و البته هیچ یکی از ما هم خیال نمی کردیم که او روزی در مقام رهبر نیروهای جهادی ظاهر گردد.
«ابواحمد» که از نخستین افرادی است که جذب هسته ی اولیه داعش شده، در رابطه با چگونگی دستگیری «البغدادی» توسط نیروهای آمریکایی، و آمدنش به «بوکا» می گوید:
«ابوبکر البغدادی در فوریه ۲۰۰۴ درست چند ماه پس از آنکه در فلوجه، اقدام به تاسیس یک گروه کوچک جهادی به نام «جیش اهل سنت و جماعت» کرد، توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد.
بنا به گفته ی دکتر هشام الهاشمی از مشاوران و تحلیلگران دولت عراق در امور مربوط به داعش، البغدادی در منزل یکی از دوستانش به نام «ناصف جاسم ناصف» دستگیر و به زندان بوکا منتقل شد.
«ابواحمد» در توصیف بوکا می گوید: «زندان بوکا» متشکل از ۲۴ کمپ بود و ۲۴,۰۰۰ زندانی که شامل نیروهای جهادی و بعثی دستگیر شده بودند، در آن نگهداری می شدند.
وی در ادامه می افزاید: «جیش اهل سنت و جماعت» که توسط البغدادی رهبری می شد، یکی از گروه های کوچک و متعدد جهادی در آن زمان بود که همگی تحت لوای «القاعده عراق» گرد هم آمده بودند، و پس از آن در ذیل «داعش» تعریف شدند. البغدادی در زمان حضور در«بوکا» چهره کمتر شناخته شده ای بود و در قیاس با رهبران پرقدرتی همچون «ابومصعب الزرقاوی» وزنه ای محسوب نمی شد، هر چند که روش خاصی را برای ممتاز کردن خود در میان سایر اعضای بازداشتی نیروهای جهادی داشت. وی مدعی بود که نسب اش به پیامبر اسلام می رسد و دارای دکترا در رشته مطالعات اسلامی از «دانشگاه اسلامی بغداد» است. همین دو عامل موجب شده بود که در میان سایر زندانیان، شخصیتی صاحب کاریزما محسوب شود.
«البغدادی» فرد ساکتی بود و یک نوع جذبه شخصیتی داشت به گونه ای که هر کسی که با او روبرو می شد، خیال می کرد آدم مهمی به حساب می آید. البته افراد بسیار مهمتر از او هم در زندان حضور داشتند، اما باید صادقانه بگویم که هیچگاه خیال نمی کردم که او در آینده دارای چنین موقعیت و قدرتی شود.
«ابواحمد» و دو تن از زندانیانی که در سال ۲۰۰۴ در«بوکا» زندانی بوده اند، در رابطه با ارتباط البغدادی و آمریکایی های داخل کمپ می گویند: هر زمان که بین گروه های جهادی درون «زندان بوکا» مشاجره ای رخ می داد، آمریکایی ها از «البغدادی» به عنوان «میانجی و کارچاق کن (fixer)» استفاده می کردند تا جو زندان را آرام کنند. به مرور زمان، «البغدادی» در کانون تمام مشاجرات زندان قرار گرفت و با توسل به «سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن (policy of conquer and divide)» به هر آنچه که در بوکا می خواست، دست پیدا می کرد.
«ابواحمد» در رابطه با روابط البغدادی و نیروهای آمریکایی در «زندان بوکا» می گوید: ارتش آمریکا برای او احترام فوق العاده ای قایل بود. هر زمان که «البغدادی» می خواست به یکی از کمپ های بیست و چهارگانه بوکا برود، هیچ آمریکایی ای مانع او نمی شد، در حالی که سایر زندانیان چنین آزادی ای نداشتند.
بنا به گفته ی «ابو احمد»، «البغدادی» در حالی چنین آزادی ای را در «زندان بوکا» داشت که همزمان در حال آموزش و عضوگیری نیروهای آینده داعش، آن هم درست زیر گوش آمریکایی ها بود.
«ابواحمد» در رابطه با نقش «بوکا» و سایر زندانهای آمریکا در عراق، در پیدایش و شکل گیری داعش می گوید: اگر آمریکا در عراق، زندان نداشت، هیچگاه داعش هم شکل نمی گرفت. «بوکا» کارخانه تولید داعش بود. همه ما در بوکا تربیت شدیم و ایدئولوژی داعشی ما در همان «بوکا» نضج گرفت.
نیروهای آمریکایی به غیر از «بوکا» واقع در جنوب عراق، دو زندان دیگر نیز در اختیار داشتند. یکی «کمپ کراپر (Camp Cropper)» در نزدیکی فرودگاه بغداد، و دیگری «ابوغریب» در حومه غربی بغداد بود.
«ابواحمد» می گوید تمام کسانی که بعدها از اعضای ارشد داعش شدند، مدتی را در همین بازداشتگاه های آمریکا سپری کرده بودند.
اکثر کسانی که از زندان های مذکور آزاد شدند، بعدها اذعان کردند که زندانهای آمریکا در عراق، اثر بسیار زیادی در شکل دهی به جریان های معارض جهادی در آینده داشته اند.
ابو احمد «از فرماندهان ارشد داعش» در ادامه می گوید: محیط «بوکا» فضای آرامی را برای ما فراهم کرده بود تا فارغ از هر گونه احساس ناامنی، دور هم جمع شویم و آموزش بگیریم، به گونه ای که زمانی که می خواستیم از زندان آزاد شویم، به خوبی از توانمندی یکدیگر آگاه بودیم و برای ملاقات های آینده مان در بیرون زندان برنامه ریزی می کردیم.
لازم به ذکر است که در زندانهای آمریکا در عراق، نیروهای بازداشت شده حزب بعث سابق عراق و جهادیون در کنار هم زندانی بودند و به قول «ابواحمد»، البغدادی و اعضای حزب بعث با این شعار که «دشمن دشمن من، دوست من است» با یکدیگر شوخی می کردند و در بیرون زندان، با این تفکر که اشغالگری آمریکا موجب قدرت گرفتن شیعیان و از دست رفتن شوکت ما شده، برای خود دشمن مشترکی به نام شیعیان و آمریکایی ها را تعریف کرده بودند، و ارتباط شان فراتر از یک روابط دوستانه سطحی شده بود. از این رو بود که عملیات های آتی داعش، با همکاری مشترک جهادیون و نیروهای سابق حزب بعث صورت می گرفت.
آنچه که در بالا ذکر شد، گزیده ای بود از یک مصاحبه طولانی با یکی از کسانی که از نخستین روزهای انعقاد نطفه داعش در «کمپ بوکا»، در جریان سیر شکل گیری داعش بوده و در سالهای آتی صاحب موقعیت عالی در این گروه تروریستی گردیده است.
پیشتر، سخن از خبط آمریکایی ها در نوع مدیریتی که بر زندان های عراق اعمال کردند به میان آمد. «علی الخضری» که در فاصله سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱، دستیار ویژه تمام سفرای آمریکا در عراق بوده و همچنین با سه تن از فرماندهان نظامی ایالات متحده ارتباط داشته در این زمینه می گوید: «فرماندهان ارشد آمریکایی در نهایت پذیرفتند که خودشان در رادیکالیزه کردن زندانی ها نقش داشتند».
در اینجا بحث بر سر رفتار تحقیرآمیز آمریکایی ها در زندان هایی چون «ابو غریب»، و نقش آن بر روح و روان زندانیان و رادیکالیزه کردن آنها نیست، هر چند که در متن مصاحبه خبرنگار گاردین با «ابواحمد» به این موضوع نیز اشاره شده است. بحث بر سر این است که به چه دلیل، اقدامات حفاظتی در زندان های آمریکا رعایت نشده و چنین فرصتی را برای نیروهای جهادی و بعثی فراهم کردند تا در یک فضای آرام به طراحی برنامه های توطئه آمیز برای آینده عراق مشغول شوند؟ آیا نادیده گرفتن اصول حفاظتی عمدی بوده است؟
آنچه که مهم است این است که «ابوبکر البغدادی» که پیشینه اش در تشکیل گروه جهادی - تروریستی « جیش اهل سنت و جماعت» برای آمریکایی ها روشن بود، در فوریه ۲۰۱۴ دستگیر و به فاصله کوتاهی در دسامبر همان سال نیز از زندان آزاد می شود. به چه دلیل، او از چنین آزادی ای در «کمپ بوکا» برخوردار بوده و به قول «ابواحمد» بر زندانی ها ریاست داشته و ارتش آمریکا هم برای او احترام فراوانی قایل بوده است؟ رفتار آمریکایی ها با «البغدادی» چنان بوده که به قول «ابواحمد»، همه زندانی ها در دسامبر ۲۰۱۴ به این نتیجه رسیده بودند که آزادی او از «کمپ بوکا» قریب الوقوع است.
ایا ترامپ از این جریانات با خبر است؟ آیا می داند که در رفت و آمدهای شبانه روزی «البغدادی» به کمپ های بیست و چهارگانه بوکا، چه صحبتهایی بین مقامات اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و او رد بدل شده اند؟
آیا پرزیدنت ترامپ خبر دارد که فرمانده ارشد داعش در مصاحبه با گاردین گفته که «بوکا برای ما کلاس درس و برای رهبران نزدیک به الزرقاوی و البغدادی، کالج مدیریت جهادی بود»؟
بعید است که رییس جمهور آمریکا، از این جریانات بی اطلاع باشد. زمانی که یک فرد توسط رای دهندگان آمریکایی به عنوان رییس جمهور انتخاب می شود، در فاصله انتخابات تا ورودش به کاخ سفید، بولتن های به کلی سری را در اختیار او قرار می دهند تا پیش از ورود به کاخ سفید، از کم و کیف قضایا مطلع باشد. بنابراین پذیرفته نیست که ترامپ اینها را نداند.
آنچه که موجب می شود که ترامپ بدون اشاره به نقش آمریکا در تاسیس «کالج خلافت» در جنوب عراق، اعلام کند «نبود البغدادی موجب امنیت بیشتر جهان خواهد شد»، فقط یک چیز است و آن هم وقاحت و فریبکاری ای است که در ژن تمام کسانی که به مقام ریاست جمهوری آمریکا می رسند، نهفته است.
منبع: خبرآنلاین