تاریخ انتشار: ۰۹:۰۲ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹

آنچه درباره توافق هسته‌ای ایران به شما نگفته اند!

مقاله پیش رو حاوی مذاکرات پشت پرده دولت اوباما و تلاش او برای راه حل دیپلماتیک پرونده هسته‌ای ایران برای جلوگیری از جنگ است، این مقاله اسناد بسیاری را درباره چرایی توافق اتمی ایران فاش کرده است.
 
اقتصاد۲۴- «رونن برگمن» عضو شورای نویسندگان مجله نیویورک تایمز و «مارک مازتی» از روزنامه نگاران تحقیقی نشریه تایمز، در مقاله پیش رو، به بررسی موشکافانه ی روابط رژیم صهیونیستی و آمریکا طی دو دهه گذشته، تاثیر آن بر برنامه هسته ای ایران، و وضع تحریم ها علیه این کشور می پردازند. نویسندگان، با ذکر جزییات ملاقات های مقامات رژیم صهیونیستی و آمریکا، طی نزدیک به دو دهه گذشته، توضیح می دهند که چگونه این رژیم در پی کشیدن آمریکا به سمت جنگ با ایران بوده است. اطلاعاتی که در این مقاله ارائه گردیده، به اذعان نویسندگان، برای نخستین بار است که مطرح می شوند و پیش از این، در جایی ذکر نشده اند. آنچه که نویسندگان، در این مقاله مطرح کرده اند، حکایت از آن دارد که اصرار مقامات رژیم صهیونیستی، برای دریافت چراغ سبز از سوی آمریکا، به منظور حمله این رژیم به تاسیسات اتمی ایران، بیشتر نمایشی بوده، و هدف شان از این اقدام، تشویق ایالات متحده به حمله به تاسیسات هسته ای ایران بوده است چرا که به شهادت مطالب مطرح شده در این نوشتار، این توان را در خود نمی دیده اند که بخواهند به تنهایی وارد این ماجراجویی شوند. مقاله پیش رو، به شرح رویدادهایی که منجر به «انعقاد برجام» گردید، می پردازد و همچنین نشان می دهد که شخص «دونالد ترامپ» تا چه اندازه از مذاکراتی که بین اروپا و تیم آمریکایی به ریاست «برایان هوک»، به منظور نجات توافق برجام در جریان بوده، بی اطلاع بوده و نام «برایان هوک» را برای نخستین بار از «امانوئل مکرون» رییس جمهور فرانسه، و در ملاقاتی که برای نخستین بار، با وی در کاخ سفید داشته، شنیده است.

«رونن برگمن» مدرک کارشناسی ارشد در روابط بین الملل و همچنین دکتری تاریخ را از دانشگاه کمبریج دریافته کرده، و نویسنده کتاب «تاریخ سری ترورهای برنامه ریزی شده اسراییل (Rise and Kill First: The Secret History of Israel’s Targeted Assassinations)» است که در سال گذشته در صدر کتابهای پرفروش آمریکا قرار گرفت. «مارک مازتی»، تاکنون دو بارموفق به دریافت جایزه پولیتزر گردیده و نویسنده کتاب «سیا، ارتش سری و جنگ در آخرالزمان (The Way of the Knife: The C.I.A., a Secret Army and a War at the Ends of the Earth)» است.

مقاله حاضر، در ماه سپتامبر سال 2019 در مجله نیویورک تایمز منتشر شد، اما نظر به اینکه بسیاری از مطالب مطرح شده در آن، مشمول مرور زمان نگردیده، اکنون ترجمه و در اختیار خوانندگان محترم خبرآنلاین قرار می گیرد. بخش بسیار کوچکی از مقاله، که حاوی مطالبی است که به علت گذشت تاریخ انتشار مقاله، دیگر اهمیت چندانی ندارد، و همچنین در رابطه با موضوع اصلی ای که این مقاله به آن می پردازد نیز نبوده، از متن ترجمه حذف گردیده است و امروز به بهانه دو سالگی خروج آمریکا از برجام و درخواست بازگشت این کشور به توافق اتمی به بهانه ممانعت از قطعنامه 2231 و رفع تحریم تسلیحاتی ایران و سفر پرشتاب مایک پمپئو به اراضی اشغالی این مقاله بلند بالا که زمان زیادی را برای مطالعه می طلبد را منتشر کرده ایم که در ادامه می خوانیم:

مقدمه

در ژوییه 2017، بحث بین موافقان و مخالفان توافق هسته ای با ایران در کاخ سفید بالا گرفته بود. پرزیدنت ترامپ، پیشتر در مبارزات انتخاباتی اش وعده خروج از توافق هسته ای با ایران را داده بود، اما مقامات بلندپایه‌ی دولت او در ماههای نخستین دولتش، تلاش می کردند تا رییس جمهور دمدمی مزاج آمریکا را، به جای پاره کردن توافق، به مذاکره برای حصول یک توافق قوی تر متقاعد کنند. تجربه گذشته، نشان داده بود که فشار بر ایران، برای مذاکره نتیجه بخش است.

البته در مقابل، کسانی هم در دولت ترامپ بودند که برای بر هم زدن توافق هسته ای در تلاش بودند. «استیو بنن»، مشاور وقت ترامپ که نفوذ زیادی هم داشت، برای طراحی راهبرد جدیدی که در گام اول، توافق هسته ای با ایران را بر هم می زد، به «جان بولتون» متوسل شد. بولتون سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل و تحلیلگر سیاسی فاکس نیوز بود، و در آن زمان هنوز هیچ سمت رسمی ای در دولت نداشت. از نظر «استیو بنن»، بولتون کسی بود که می توانست شهامت و انگیزه در ترامپ را تقویت کند و او را متقاعد کند به اینکه سیاستی که آمریکا در رابطه با ایران در پیش گرفته، یک سیاست بی هدف و سرگردان است.

بولتون که در دولت جرج بوش از مقامات ارشد شورای امنیت ملی آمریکا بود، از معماران طرح تغییر رژیم در عراق محسوب می شد. او مدت مدیدی نه تنها به دنبال خروج آمریکا از برجام بود بلکه به طور علنی از سرنگونی رژیم ایران نیز سخن می گفت. بولتون در اوایل ژوییه آن سال، در گردهم آیی سالانه مجاهدین (منافقین) در پاریس از نیت اش برای تغییر رژیم در ایران، به شکل شفاف و علنی سخن گفته بود. مجاهدین (منافقین)، یک اپوزیسیون حاشیه نشین در تبعید بود که مدت مدیدی در پی تغییر رژیم در ایران بود. بولتون در جمع اپوزیسیون مذکور، با اشاره به بازنگری سیاست واشنگتن، بار دیگر حرفهای گذشته اش را تکرار کرد و گفت که با یک بازنگری حداقلی در سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران، حاصل آن خواهد شد که رژیم ایران ظرف دو سال تغییر کند و «من و همه شما که در اینجا حضور دارید، پیروزی مان را در تهران جشن بگیریم». جمع حاضر پس از شنیدن وعده بولتون برخاستند و به مدت طولانی برای او کف زدند. بولتون به درخواست «استیو بنن» طرحی را آماده کرد که بیشتر یک طرح تبلیغاتی برای توجیه خروج دولت آمریکا از برجام بود، تا یک طرح راهبردی. در این طرح، در رابطه با اینکه پس از خروج آمریکا از برجام چه اتفاقی خواهد افتاد، چیز چندانی گفته نشده بود. دیدگاه های بولتون در رابطه با ایران، برای کسانی که سالها با عقاید او آشنا بودند و یا مقاله او در نیویورک تایمز را خوانده بودند، اصلا عجیب نبودند. بولتون در مقاله ای در نیویورک تایمز در سال 2015 نوشت « در صورتی که دیپلماسی آمریکا در رابطه با ایران جواب ندهد، اسراییل باید ایران را بمباران کند».

ترامپ در مه 2018، درست چند هفته پس از آنکه «جان بولتون» مشاورامنیت ملی آمریکا شد، از توافق هسته ای با ایران خارج و سکاندار بحران جدیدی گردید. ژوئن 2019، چند نفتکش در دریای عمان مورد حمله قرار گرفتند و ایالات متحده، تهران را متهم به نقش داشتن در این حملات کرد. بریتانیا در ژوییه همان سال یک نفتکش ایرانی را در حوالی جبل الطارق توقیف کرد و ایران نیز متقابلا به توقیف نفتکش بریتانیایی در خلیج فارس اقدام کرد. سرویس های جاسوسی آمریکا نسبت به حملات قریب الوقوع نیروهای نیابتی ایران به سربازان آمریکایی در منطقه هشدار دادند، و اسراییل نیز در تابستان سال جاری، رشته حملاتی را به نیروهای نیابتی ایران در سوریه، عراق و لبنان ترتیب داد. کمترین نتیجه خروج آمریکا از توافق هسته ای با ایران که اصلا هم عجیب نبود، این بود که ایران اکنون اعلام کرده که دیگر خود را ملزم به تعهدات برجامی نمی داند. تصمیم ایران، بار دیگر ممکن است به افزایش ذخایر اورانیوم با غنای بالا که برای ساخت بمب اتمی لازم است، منجر شود.

رییس جمهور آمریکا و مشاورانش اعلام کرده اند که این اقدامات ایران، شاهدی بر بی صداقتی اش است. البته بحرانی که آغاز شده، از قبل پیشبینی شده بود. یکی از مقامات آمریکایی می گوید، سیا یک سال پیش از خروج ترامپ از برجام، در یک گزارش محرمانه، واکنش ایران به خروج احتمالی آمریکا از برجام را مورد ارزیابی قرار داده بود. این گزارش حکایت از این داشت که نتیجه خروج ترامپ از برجام خیلی ساده و سرراست است؛ رادیکال ها در ایران قدرت خواهند گرفت و میانه روها به حاشیه خواهند رفت، و ایران ممکن است با بهره گیری از توقف پیش آمده در دیپلماسی، در عراق و خلیج فارس و سایر مناطق خاورمیانه دست به حمله (علیه آمریکایی ها) بزند.

«آیلان گلدنبرگ» از مقامات ارشد پنتاگون در دولت اوباما می گوید «حاصل بن بست هسته ای پیش آمده دردوران پیش از انعقاد برجام، آن شده بود که سه طرف به سمت لاف زنی علیه یکدیگر رفته بودند. اسراییل می خواست به دنیا بقبولاند که برنامه هسته ای ایران را مورد هدف قرار خواهد داد (که البته برای این کار هنوز تصمیمی نگرفته بود). ایران نیز می خواست دنیا بفهمد که این کشور ممکن است به سمت بمب اتمی برود (و البته هنوز برای رفتن به سمت بمب هم تصمیمی نداشت). ایالات متحده نیز به دنبال آن بود که به دنیا بفهماند که آماده آن است که برای ممانعت ایران از دستیابی به سلاح هسته ای، به حمله نظامی متوسل شود (والبته هرگز هم نگفت چه می خواهد بکند). هر سه طرف در پی آن بودند که به طرف مقابل نشان دهند که اگر دست از پا خطا کند، عواقب جدی خواهد داشت».

پس از خروج ترامپ از برجام، پوکربازان سه طرف باردیگر مسابقه بلوف زنی را از سر گرفته اند. البته این بار رییس جمهور آمریکا از یک سو قدرت آمریکا را به رخ طرف مقابل می کشد، و از سوی دیگر واقعا به دنبال رویارویی نظامی نیست. همین موجب بی ثباتی بیشتر اوضاع، در ماههای اخیر شده است. جواد ظریف وزیر خارجه ایران در سخنرانی ماه اوت خود در استکهلم گفت: «پرزیدنت ترامپ نباید در حالی که خودش پیش بینی ناپذیر است، از دیگران انتظار داشته باشد که دست به اقدامات پیش بینی شده بزنند».

هدف اولیه ترامپ این است که با تحریم ها، اقتصاد ایران را به جایی برساند که مقامات این کشور برای توافق هسته ای جدید – و همچنین حمایت نظامی از حزب الله لبنان و سایر گروه های نیابتی ایران – بر اساس خواستهای آمریکا تن به مذاکره بدهند. البته این اقدام ترامپ بر پایه قمار کردن است چرا که او تصور می کند که ایران تا نوامبر 2020 که زمان انتخابات جدید ریاست جمهوری آمریکاست، درهم خواهد شکست.

البته تمام این اقدامات در راستای دستیابی به هدف بزرگتری است که مشاوران ترامپ، نتانیاهو و دولتهای عربی خلیج فارس از آن استقبال می کنند. آن هدف هم چیزی نیست جز«نظم جدید در خاورمیانه که بر اساس آن اسراییل و برخی از دولتهای سنی منطقه نسبت به ایران به عنوان کشوری که بیشترین جمعیت شیعه در دنیا را در خود جای داده، تفوق و برتری پیدا کنند».
 

اوباما قدرت ایران را پذیرفته بود


سیاستی که دولت ترامپ دنبال می کند بسیار متفاوت از سیاست اوباماست. اوباما به دنبال ممانعت ایران از دستیابی به سلاح هسته ای بود، اما پذیرفته بود که ایران تبدیل به یک قدرت موازنه کننده در مقابل نفوذ سعودی ها در منطقه شود. اوباما در جایی گفت: «دو کشور ایران و عربستان باید در منطقه شریک شوند». این ایده مورد تمسخر مقامات دولت ترامپ قرار گرفت. یکی از مقامات دولت اوباما با لحنی نه چندان دوستانه می گوید «تصمیم گرفتیم که با ایران همانطوری که است و نه آن طوری که ما می خواهیم باشد، معامله کنیم».

آنهایی که در نخستین روزهای دولت اوباما با او از نزدیک ارتباط داشتند، می گویند که او برای برقراری صلح در خاورمیانه، به دنبال یک معامله واقع بینانه بود. «تام دانیلان» مشاور امنیت ملی دولت اوباما در فاصله سالهای 2010 تا 2013 می گوید: «ما به دنبال پرهیز از جنگهای غیر ضروری، آوردن ایران به پای میز مذاکره، و دستیابی به یک توافق بی سابقه در حوزه کنترل تسلحیات بودیم». وی می افزاید: «توافق ما با ایران مانع از دستیابی این کشور به سلاح هسته ای می شد و این امکان را به جامعه بین المللی می داد تا به شکل بی سابقه ای، فعالیت های هسته ای ایران را مورد نظارت قرار دهد. تمام این اقدامات در راستای منافع وسیع ایالات متحده بود».

خروج ترامپ از توافق هسته ای و حوادث ماههای اخیر، بار دیگر نه تنها ترس از حمله نظامی آمریکا علیه ایران یا موافقت پشت پرده آمریکا با حمله اسراییل به ایران را به وجود آورده، بلکه موجب این نگرانی شده که طرفهای متخاصم به خاطر غرور، اشتباه محاسباتی یا غفلت وارد درگیری شوند. البته حمله به ایران ممکن است به شکل محدودی باشد، اما موجب آشوب گسترده و حملات تلافی جویانه گروه های نیابتی ایران به نیروهای آمریکایی در منطقه، افزایش حمله به کشتی های تجاری و سر به فلک کشیدن قیمت نفت، حمله حزب الله به اسراییل، حملات سایبری به غرب، و در نهایت اعزام بیشتر نیروهای آمریکا به منطقه برای خاموش کردن آتش در هر جایی که ایران حضور دارد، از لبنان گرفته تا سوریه و یمن و عراق، خواهد شد.

اینکه این بحران چگونه درست شد، به روابط پیچیده اسراییل و آمریکا باز می گردد. داستان این بحران چیزی است که تاکنون به شکل کامل گفته نشده است. اینکه چگونه از جنگی که (علیه ایران) در آستانه وقوع بود اجتناب شد و چگونه دو متحد دیرین (آمریکا و اسراییل) از یکدیگر جاسوسی می کردند و بر سر شکل دهی به سیاست خارجی آمریکا در نزاع بودند، چیزهایی هستند که مقاله حاضر بدان می پردازد.

مصاحبه با دهها تن از مقامات سابق و فعلی آمریکا، اسراییل و اروپا، از جزییات چگونگی طرح حمله اسراییل به ایران در سال 2012 پرده بر می دارد. احتمال حمله اسراییل به ایران تا جایی افزایش یافته بود که دولت اوباما احساس کرد که لازم است برای طرح های احتمالی نظامی، در صورت وقوع چنین حمله ای برنامه ریزی کند. دولت اوباما حتی ماکت تاسیسات هسته ای ایران با ابعاد واقعی را، در صحرای غربی آمریکا ساخته بود تا برای تمرین حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران، آن را با بمب سی هزار پوندی نابود کند. آمریکا حتی زمانی که اسراییل مشغول جاسوسی از ایران بود، اسراییل را زیر نظر داشت، و ماهواره های آمریکایی از پهپادهای شناسایی اسراییل که از پایگاهی واقع در کشورآذربایجان وارد ایران شده بودند، تصاویر ماهواره ای تهیه می کردند. به علاوه، جزییات تلاش نتانیاهو برای وادارکردن ترامپ به خروج از توافق هسته ای با ایران، از مواردی است که داستان اش تاکنون گفته نشده است.
 

همکاری تنگاتنگ اطلاعاتی آمریکا و اسراییل


نخستین باری که برنامه مخفیانه غنی سازی اورانیوم در ایران علنی شد، مربوط به تابستان سال 2002 یعنی زمانی بود که آمریکا در حال آماده شدن برای حمله نظامی به عراق به سر می برد. سرویس های اطلاعاتی غرب دریافته بودند که دانشمندان ایران، در تاسیسات نطنز واقع در شمال مرکزی ایران مشغول کار بر روی سنگ معدن اورانیوم برای غنی سازی هستند. جزییات پرونده اطلاعاتی مزبوربه دست گروهی منسوب به مجاهدین خلق (منافقین) افتاد و آنها نیز در یک کنفرانس خبری، اطلاعات مزبور را افشا کردند. دولت بوش که در آن زمان مشغول طرح حمله به عراق بود، تصمیم گرفت تا در کنار اعمال تحریمها، در پی مذاکره با ایران باشد. تصور مقامات اسراییلی این بود که افشای فعالیت های هسته ای ایران در آن زمان، مقامات آمریکا را به این نتیجه خواهد رساند که طرح حمله به عراق اشتباه است و باید در عوض به ایران حمله کرد.

نگرانی مقامات اسراییل در سال 2005، با انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور ایران بیشتر گردید. احمدی نژاد بلافاصله پس از انتخاب شدن به عنوان رییس جمهور، نظرش در رابطه با اسراییل را مطرح کرد و از پایان اسراییل و افسانه بودن کشتار یهودیان توسط نازی ها، سخن به میان آورد. وی بر حمایت از گروه های نظامی ای همچون حزب الله و حماس نیزافزود. تحلیلگران آمریکایی و اسراییلی بر سر یک چیز اتفاق نظر داشتند و آن هم این بود که احمدی نژاد، سرعت بخشیدن به فعالیت های هسته ای ایران را آغاز کرده است. اقدامات احمدی نژاد در جایی چون اسراییل که ساکنان اش از بازماندگان هولوکاست هستند، به خیلی ها ثابت کرده بود که ایران، یک تهدید جدی برای اسراییل محسوب می شود. از طرفی دیگر، هیات حاکمه اسراییل در آن زمان با چالش دیگری هم مواجه گردید. «آریل شارون» نخست وزیر اسراییل، در ژانویه 2006 دچار سکته مغزی شد و پس از آن حیات نباتی داشت. معاون وی یعنی «ایهود اولمرت» جانشین شارون شد و دست موساد را برای عملیات سری ای که برای توقف یا وقفه انداختن در برنامه هسته ای ایران آغاز کرده بود، بازگذاشت و از هر نظر امکانات لازم برای عملیات را در اختیار موساد قرار داد. «ایهود باراک» نخست وزیر اسبق اسراییل، در سال 2007 وزیر جنگ کابینه اولمرت شد، و با صدور فرمانی به رییس ستاد مشترک ارتش اسراییل، از او خواست که طرح حمله وسیع به ( تاسیسات هسته ای) ایران را تدوین کند. البته تصور خود اولمرت در آن زمان این بود که خیلی ها در اسراییل، نسبت به خطر ایران مبالغه می کنند. نظر اولمرت این بود که «حتی اگر بدانیم که ایران در مسیر دستیابی به بمب ممکن است موفق شود، این وظیفه اسراییل نیست که اقدام به عملیات نظامی بر ضد تاسیسات هسته ای ایران کند. همانطوری که پاکستان به بمب اتمی دست یافت و اتفاقی هم نیفتاد، اسراییل میتواند هسته ای شدن ایران را بپذیرد و به حیات خود نیز ادامه دهد».

نتانیاهو که در آن زمان رهبری حزب لیکود را به عهده داشت، در رابطه با این موضوع، موضع کاملا تند و کاملا متفاوت از موضع اولمرت داشت. نتانیاهو دوره دبیرستان و دانشگاه را در آمریکا گذرانده، و مدرک تحصیلی اش را در رشته بازرگانی از دانشگاه ام آی تی دریافت کرده بود. او پس از فراغت از تحصیل، مشغول کار در یک شرکت مشاور در بوستون شد و در آنجا بود که با افراد زیادی از جمله «میت رامنی» نامزد آتی ریاست جمهوری آمریکا، رفیق شد. نتانیاهو در نخستین دوره نخست وزیری اش که از سال 1996 تا 1999 به طول انجامید، با حضور در جلسه مشترک سنا و مجلس نمایندگان آمریکا هشدار داد که تنها ایالات متحده است که می تواند مانع از «عواقب فاجعه بار هسته ای شدن ایران» گردد.

اکنون رهبر حزب لیکود، یک بار دیگر، نزدیکترین متحد اسراییل یعنی آمریکا را وارد بازی ای کرده بود که به قول «اوزی آراد» از مشاوران ارشد و سابق نتانیاهو، جنگ صلیبی شخصی نتانیاهو با ایران محسوب می شد. نتانیاهو در سال 2007، با سخنرانی در نشست «کمیته همکاری اسراییل و آمریکا» موسوم به «ایپک» در واشنگتن، اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران را خواستار شد. وی در آن زمان با «دیک چنی» معاون وقت رییس جمهور آمریکا دیدار کرد، و بنا به گفته «اوزی آراد» به چنی هشدار داد که در صورتی که غرب اقدام به تهدید نظامی علیه ایران نکند، این کشور به قطع و یقین به بمب اتمی دست خواهد یافت.

«دیک چنی» شنونده خوبی برای حرفهای نتانیاهو بود و نتانیاهو در متوسل شدن به او اشتباه نکرده بود. مقامات نظامی و غیر نظامی پنتاگون، در آن زمان علاقه چندانی برای ورود به یک جنگ پیشدستانه دیگر نداشتند. رییس جمهور وقت آمریکا هم علاقه ای به این کار نداشت. البته «چنی» هم همان نگاه «بولتون» به ایران را داشت و در دور دوم دولت بوش، همواره تلاش داشت تا دولت را برای اقدام نظامی علیه ایران متقاعد کند.

«دیک چنی» در جلسه ملاقاتی که «رابرت گیتس» وزیر دفاع وقت آمریکا در مه 2008، با بوش داشت، با گیتس بر سر منطق حمله نظامی به ایران گلاویز شد. استدلال گیتس این بود که اقدام نظامی علیه ایران توسط آمریکا یا اسراییل، موجب تقویت جناح های رادیکال در داخل ایران، و قرار گرفتن مردم ایران پشت سر رژیم خواهد شد. گیتس می گفت باید به اولمرت خیلی صریح تذکر داده شود که اسراییل، نباید اقدام به حمله نظامی یک جانبه به ایران کند. چنی با تمام نظرات گیتس مخالفت کرد و گفت حمله به ایران لازم است، و حداقل کاری که کاخ سفید باید انجام دهد، این است که از حمله نظامی اسراییل به ایران حمایت کند. گیتس در مصاحبه ای که با ما داشت، جمله ای را از «کتاب خاطرات چنی» نقل کرد تا نشان دهد تفکر او چه بوده است. چنی در خاطراتش می نویسد «اگر ایران هسته ای شود، 20 سال دیگر مردم خواهند گفت دولت بوش می توانست مانع دستیابی ایران به سلاح هسته ای گردد، اما کاری نکرد».

جرج بوش در ماه مه سال 2008، برای آخرین بار به عنوان رییس جمهور آمریکا، به اورشلیم ( بیت المقدس) سفر کرد تا با مقامات اسراییل دیدار کند. اولمرت امیدوار بود که بتواند آمریکا را برای همکاری اطلاعاتی با اسراییل در حوزه فعالیت های هسته ای ایران مجاب کند. بنابراین ملاقات خصوصی ای را در اقامتگاه شخصی اش با بوش ترتیب داد تا او را در این زمینه توجیه کند. یکی از مقاماتی که از جزییات صحبت اولمرت با بوش مطلع است می گوید «زمانی که دستیاران بوش اتاق را ترک کردند، اولمرت وارد اتاق بوش شد تا برای معامله توجیه اش کند».

در اینجا اولمرت روبه بوش کرد و گفت «پاشو بیا تا داستان را برایت شرح دهم. باید با همدیگر رک و صریح باشیم». بوش بر سر همکاری وسیع تر اطلاعاتی بین سرویس های جاسوسی آمریکا و اسراییل موافقت کرد، آن هم همکاری اطلاعاتی متقابلی که به قول یکی از دستیاران سابق اولمرت «بسیار تنگاتنگ و بی پرده (total mutual striptease)» بود. نتیجه این همکاری «عملیات بازی های المپیک (Olympic Games operation)» و تولید بدافزارهای پیچیده رایانه ای، از جمله ویروس استاکس نت، به منطور خرابکاری در تاسیسات هسته ای ایران بود. این اولین اقدامی بود که برای مهار ایران صورت گرفت.

 
البته بوش نسبت به سایر اقدامات علیه ایران، موضع اش را صریحا به مقامات اسراییلی گوشزدکرد. زمانی که بوش هنوز در اسراییل بود، اولمرات او را برای صرف شام به اقامتگاهش دعوت کرد. سایر وزرای کابینه اولمرت از جمله «ایهود باراک» وزیر جنگ کابینه، که او هم مانند چنی، مواضع تندی نسبت به ایران داشت، نیز در این مهمانی حضور داشتند. اولمرت می گوید پس از صرف شام، با بوش در کنار سالن و به تنهایی مشغول قدم زدن شدیم. پس از آن، در حالی که هر دو روی صندلی چرمی داخل سالن لم داده بودند، اولمرت سیگارش را روشن کرد و روبه بوش گفت «اهود باراک بیرون سالن منتظر است و می خواهد چیزی را به شما بگوید».

بنا به گفته اولمرت، بوش تمایلی به شنیدن حرفهای باراک نداشت. اولمرت می گوید بوش، به من رو کرد و گفت: «می دانم که حرفی که او می خواهد به من بزند، از نظر سیاسی برای شما مهم است. اما شما، از موضع من در مورد ایران اطلاع دارید. من به شدت با حمله به ایران مخالف هستم».

در اینجا اولمرت اصرار کرد که بوش اجازه دهد تا باراک حرف اش را بگوید. بالاخره بوش نرم شد و باراک، در حالی که سیگار بر لب و گیلاس ویسکی در دست داشت، وارد سالن شد. او در رابطه با خطر ایران، به طور مفصل با بوش صحبت کرد و در نهایت، بوش حرفهایش را قطع کرد. اولمرت می گوید بوش در این لحظه با مشت روی میز کوبید و گفت: «ژنرال باراک، وقتی می گویم نه، می فهمید یعنی چه؟ نه یعنی نه».

البته «ایهود باراک» داستان گفتگوی آن شب با بوش، و واکنش او به صحبتهایش را به شکل دیگری نقل می کند. باراک می گوید وقتی صحبت ام با بوش تمام شد، بوش رو به اولمرت کرد و در حالی که با انگشتش به من اشاره می کرد گفت «این آقا، درباره خطر ایران طوری حرف می زند که الان است که شلوارم را از ترس خیس کنم» (البته سخنگوی بوش می گوید که من به یاد نمی آورم که بوش چنین حرف هایی را گفته باشد).

«ایهود باراک» با یادآوری ماجرای آن شب می گوید «موضعگیری بوش، به نوعی نامربوط بود. واقعیت این است که هشدار بوش برای ما اهمیتی نداشت چرا که تا پایان سال 2008، ما هیچ طرح واقعی و احتمالی برای حمله به ایران نداشتیم».

باراک در آن زمان به آینده فکر می کرد. او می گوید «می دانستیم که هر اتفاقی که بیفتد، به هر تقدیر در دوره رییس جمهور بعدی آمریکا خواهد بود».
 

اوباما بخشی از مشکل است


نتانیاهو دومین دور نخست وزیری اش را، درست چند ماه پس از شروع ریاست جمهوری اوباما در سال 2009، آغاز کرد. نتانیاهو به رغم اختلافات فکری ای که با اوباما داشت، به دلایلی باور داشت که رییس جمهور جدید آمریکا شریک بهتری برای تلاش های ضد ایرانی او خواهد بود. هر چند که اوباما در ابتدا، با مخالفت با جنگ عراق، نگاه ها را به سمت خود جلب کرد اما در مبارزات انتخاباتی اش به کرات از خطر ایران، سخن به میان آورد و در نشست «کمیته همکاری اسراییل و آمریکا (AIPAC)» در ژوئن 2008 گفت «همواره برای دفاع از امنیت مان و متحدمان اسراییل، گزینه نظامی را روی میز نگه خواهم داشت».

نخستین دیدار اوباما و نتانیاهو، در مه 2009 در کاخ سفید صورت گرفت. دستیاران هر دو طرف در حالی که بیرون اتاق بیضی کاخ سفید منتظر بودند، اوباما و نتانیاهو به تنهایی به داخل اتاق رفتند. گفتگوی خصوصی آن دو خیلی طولانی شد، به طوری که برخی ها تصور می کردند که نخست وزیر زیرک و با تجربه اسراییل مشغول سخنرانی در رابطه با موضوع فلسطین و مشکلات امنیتی اسراییل، برای رییس جمهور جوان آمریکاست.

بالاخره در اتاق باز شد و نتانیاهو حیرت زده بیرون آمد. «اوزی آراد» مشاور ارشد و سابق نتانیاهو می گوید: «بی بی کلمه ای حرف نزد اما رنگ اش مثل گچ سفید شده بود». یکی از مقامات اسراییلی که از گفتگوی نتانیاهو و اوباما اطلاع دارد می گوید «بی بی، چند ساعت پس از ملاقات با اوباما، به دستیارانش گفت که اوباما به او حمله کرده و به التماس از او خواسته که همین الان شهرک سازی را متوقف کند، و در آینده برای شهرک سازی حتی آجر روی آجر نگذارد». البته خود بی بی می گوید اوباما از او درخواست کرده و التماس نکرده است. «اوزی آراد» می گوید که بی بی در حالی کاخ سفید را ترک کرد که احساساتش جریحه دار شده بود. خود نتانیاهو، در رابطه با آن جلسه ملاقات می گوید: «اوباما از در مخالفت در آمد و به گونه ای حرف می زد که گویی عمده حرفهای فلسطینی ها را قبول دارد». نتانیاهو با تاسف می گوید اوباما به او گفته « نباید دیگر در شهرک سازی، حتی یک ردیف آجر بگذارد». نتانیاهو این حرف اوباما را، نشانه آن می داند که رییس جمهور آمریکا از همان ابتدا با او مخالف بوده است (البته یکی از مقامات ارشد دولت اوباما که از گفتگوی نتانیاهو و اوباما اطلاع داشته، می گوید اوباما اصطلاج آجر روی آجر گذاشتن را استفاده نکرده است).

روابط بین دو دولت آمریکا و اسراییل در زمان اوباما، در سطح وزیران و مقامات کابینه گرم تر از روابط خود اوباما و نتانیاهو بود. نتانیاهو، «اوزی آراد» را به مشاور امنیت ملی اسراییل منصوب کرد و آراد نیز برای بحث پیرامون برنامه هسته ای ایران، ارتباط مستقیمی با مشاوران امنیت ملی آمریکا یعنی «ژنرال جیمز جونز» و پس از آن «تام دانیلان»، برقرار کرده بود. مقامات اسراییلی و امریکایی به طور منظم، به شکل حضوری و یا حتی از طریق ارتباط ویدیویی کدگذاری شده، با یکدیگر گفتگو می کردند. دولت اوباما بر محرمانه ماندن این ملاقات ها تاکید داشت و موضوع فوری ای که در دستور کار مقامات اسراییل و آمریکا قرار گرفته بود، به ساخت تاسیسات سری هسته ای در دل کوه، در نزدیکی شهر مقدس قم، مربوط می گردید.

تاسیسات غنی سازی فردو، نخستین بار توسط یک منبع که برای سرویس اطلاعاتی بریتانیا کار می کرد، در آوریل 2008 شناسایی شد. سرویس اطلاعاتی بریتانیا نیز به نوبه خود، اطلاعات مربوط به فردو را به آژانس های جاسوسی آمریکا و اسراییل انتقال داد. تاسیسات فردو بر خلاف نطنز بسیار کوچکتر از آن بود که برای تولید سوخت هسته ای برای مصارف غیر نظامی، مورد استفاده قرار گیرد، و از این رو احتمالا فقط برای پروژه تولید سلاح هسته ای ساخته شده بود.

مقامات آمریکایی و اسراییلی، اکنون با این واقعیت مواجه شده بودند که عملیات خرابکاری در برنامه هسته ای ایران، در توقف فعالیت های هسته ای این کشور ناکام بوده است. بنا به گفته «ایهود باراک»، نگاه اسراییل به فعالیت های هسته ای ایران، نسبتا روشن، و این بود که زمان برای متوقف کردن ایران در حال اتمام است و برنامه هسته ای این کشور به سمت نقطه ای حرکت می کند که به تعبیر باراک، «نقطه مصونیت (zone of immunity)» محسوب می شود. در صورتی که ایران به چنین نقطه ای می رسید، برنامه هسته ای این کشور، آنقدر پیشرفته و حفاظت شده می گردید که هر گونه حمله به تاسیسات اتمی ایران، کم اثر تر از آن بود که به ریسک اش بیارزد. ایالات متحده از بمب های سنگر شکنی (bunker-buster bomb) برخوردار بود که می توانستند تاسیسات در عمق زمین را هدف قرار دهند. از این جهت، آمریکا می توانست برای حمله منتظر بماند، اما به قول «ایهود باراک» اسراییل چنین بمب های پیشرفته ای را در اختیار نداشت. بنابراین اگر قرار بود که اسراییل به تنهایی وارد عمل شود، باید هر چه زودتر دست به کار می شد. برخی از طراحان عملیات های نظامی آمریکا، از تاکتیک «ایهود باراک» برای متقاعد کردن آمریکا برای حمله به ایران، تعبیر به «تاکتیک چمن زنی» می کردند و آن را به تمسخر می گرفتند. منظورشان از تاکتیک چمن زنی این بود که یک کار کوچک را باید بارها و بارها تکرار کرد تا به نتیجه برسد. البته شاید بهترین راه برای متقاعد کردن آمریکا به دست زدن به اقدام نظامی، همین کاری بود که باراک می کرد. «دنیس راس» مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی آمریکا در نخستین دور ریاست جمهوری اوباما، می گوید « باراک به ما می گفت که ما نمی توانیم کاری را که شما آمریکایی ها می توانید (در رابطه با ایران) انجام دهید، انجام دهیم، بنابراین لازم است که زودتر اقدام کنیم». راس می افزاید «احساس ما این بود که باراک با این حرفها می خواهد ما را (برای حمله به ایران) تحت فشار قرار دهد».

طی نخستین دور از ریاست جمهوری اوباما، یک عده از مقامات ارشد آمریکایی به اسراییل سفر کردند تا هم طرح اسراییل ( برای حمله به ایران) را مورد ارزیابی قرار دهند و هم نتانیاهو و باراک را متقاعد کنند که آمریکا مشکل اسراییل را جدی گرفته است، و در ضمن برای آنها توضیح دهند که ایران اصلا درآستانه دستیابی به بمب اتمی قرار ندارد. «وندی شرمن» از مقامات بلندپایه وزارت خارجه آمریکا در دولت اوباما می گوید: «پیام ما به اسراییلی ها این بود که ما نگرانی های شما را درک می کنیم، اما لطفا احساساتی عمل نکنید و وارد جنگ نشوید چرا که شما می خواهید ما در این جنگ پشت شما بایستیم».

یکی از نخستین کسانی که به اسراییل سفر کرد «رابرت گیتس» بود که بنا به درخواست اوباما در پنتاگون مانده بود. او در ژوییه 2009، درست چند هفته پس از وقوع «انقلاب سبز»در ایران که هزاران معترض را روانه خیابانهای تهران کرده بود، وارد اسراییل شد. دولت ایران با وضعیت شکننده ای مواجه شده بود. نتانیاهو به گیتس گفت که به این نتیجه رسیده که حمله به ایران، مانع بزرگتری بر سر راه برنامه هسته ای ایران درست خواهد کرد، و سرنگونی رژیم ایران را که مورد نفرت مردم است!، تسریع خواهد کرد. «رابرت گیتس» در کتاب خاطراتش می نویسد که نتانیاهو در ملاقات با او، گفت « گذشته از هر چیز، واکنش ایران به حمله اسراییل محدود خواهد بود». «رابرت گیتس» نسبت به صحبتهای نتانیاهو در رابطه با حمله به ایران، همان واکنشی را نشان داد که به اظهارات مشابه چنی در سال گذشته نشان داده بود. گیتس می گوید: «تاریخ، نتانیاهو را به اشتباه انداخته بود. درست است که عراق، نسبت به بمباران «راکتور اتمی اوسیراک» در سال 1981 توسط اسراییل، دست به عملیات تلافی جویانه نزد. این هم درست که سوریه نیز نسبت به بمباران راکتور مشکوک به فعالیت های اتمی در سال 2007 توسط اسراییل، واکنشی نشان نداد». گیتس می افزاید «اما ایران کشوری کاملا متفاوت از سوریه و عراق بود. منظور من کاملا روشن بود. ایران کشور قدرتمندی بود که با در اختیار داشتن گروه های نیابتی همچون حزب الله، می توانست گرفتاری بدی را برای اسراییل رقم بزند».

روابط بین اوباما و نتانیاهو همچنان سرد و از هم گسسته بود. «مایکل اورن» سفیر وقت اسراییل در واشنگتن به یاد دارد که نتانیاهو گفت: «اوباما خودش بخشی از مشکل است، نه راه حل». همه از سردی رابطه نتانیاهو و اوباما آگاه بودند. «اوزی آراد» مشاور امنیت ملی نتانیاهو به خاطر می آورد که زمانی که در سال 2010، به همراه نتانیاهو برای باردیگر به منظور ملاقات با اوباما، به کاخ سفید رفته بود، «جو بایدن» معاون اوباما در حالی که لبخند بر لب داشت، دست آراد را گرفته و گفته بود: « فقط یادت باشد که بهترین رفیق لعنتی تو در اینجا، من هستم».


وضعیت فوق العاده پیچیده


اوباما حمله احتمالی اسراییل به ایران را جدی گرفته بود. ماهواره های جاسوسی آمریکا پهپادهای اسراییلی را در حالی که از پایگاهی در آذربایجان به سمت جنوب و مرزهای ایران به پرواز درآمدند، زیر نظر داشتند. این پهپادها، عکسهای زیادی از تاسیسات اتمی ایران گرفتند و حتی به دنبال آن بودند تا ببینند آیا پدافند هوایی ایران متوجه حضور آنها در حریم هوایی ایران شده است یا خیر. مقامات نظامی آمریکا در رابطه با زمان حمله اسراییل، مشغول گمانه زنی بودند. آیا اسراییل زمانی از سال را برای حمله انتخاب خواهد کرد که روزها بلند هستند؟ آیا زمانی حمله خواهد کرد که فصل وزش توفان های شن در منطقه است؟ طراحان عملیات های نظامی آمریکا مانورهایی را بر گزار می کردند تا بتوانند بر پایه آن، نوع واکنش تهران به حمله اسراییل را ارزیابی کنند و بررسی کنند که آمریکا در مقابل واکنش ایران، باید چه واکنش متقابلی را از خود نشان دهد؟ سوالی که آن زمان در ذهن طراحان نظامی آمریکایی مطرح بود این بود که آیا ایران، هر حمله نظامی از جانب اسراییل را، به منزله ی چراغ سبز واشنگتن به تل آویو می داند و آیا حمله نظامی اسراییل به ایران، منجر به هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی در خاورمیانه توسط ایران خواهد شد؟ نتیجه بررسی ها مایوس کننده بود. حمله اسراییل به تاسیسات اتمی ایران، تنها وقفه کوچکی در برنامه اتمی این کشور درست می کرد و از طرفی دیگر، ایالات متحده را وارد جنگ دیگری در خاورمیانه می کرد.

کاخ سفید سرانجام تصمیم خود را گرفت. تصمیم این بود که ایالات متحده در هیچ حمله پیشدستانه ای به ایران شرکت نخواهد کرد. اگر اسراییل به ایران حمله می کرد، پنتاگون هیچ کمکی به عملیات اسراییل نمی کرد، و البته مانع آن هم نمی شد. همزمان با این تصمیم، اوباما بی سرو صدا، فرمان تقویت زاغه های مهمات آمریکا در اطراف خلیج فارس را صادر کرد. تفکر پشت این اقدام اوباما، این بود که اگر اسراییل دست به حمله به ایران بزند، بهتر است پیش از آن، نیروهای آمریکایی در منطقه حضور داشته باشند. این بهتر از آن بود که آمریکا، تازه بعد از حمله اسراییل بخواهد با شتاب، نیرو به منطقه اعزام کند و ایران، این اقدام آمریکا را به حساب حمایت اش از حمله اسراییل به این کشور تلقی کند. بنابراین در راستای این اقدام، ناوهای هواپیمابر، ناوشکن ها و «سامانه پدافند ضد موشک بالستیک ایجس (Aegis ballistic-missile defense)» از طریق تنگه هرمز وارد منطقه شدند. جنگنده های اف-22، به امارات عربی متحده اعزام شدند و سامانه های دفاع موشکی پاتریوت نیز، به امارات و چند کشور متحد آمریکا در خلیج فارس انتقال یافتند. به طور رسمی این طور اعلام شد که برخی از این نقل و انتقالات ادوات نظامی، در یک اقدام معمول و به خاطر پشتیبانی نیروهای آمریکا در عراق و افغانستان، صورت می گیرند. یکی از مقامات دولت اوباما می گوید «نمی خواستیم اسراییلی ها به اشتباه خیال کنند که این نقل و انتقال های تجهیزات نظامی، حکم چراغ سبز آمریکا به آنها، برای حمله به ایران را دارند».

چیزی که حداقل در آن زمان برای آمریکایی ها روشن نبود این بود که آیا نتانیاهو توانایی - یا حتی اراده جدی – حمله به ایران را دارد یا خیر؟

سوال سختی بود و این سوال، حتی موجب بحث و گفتگوی شدید در سطح مقامات ارشد دولت اسراییل نیز شده بود. «نتانیاهو» و «ایهود باراک» در نوامبر 2010، جلسه خصوصی ای را با فرماندهان نظامی اسراییل، در مقر موساد تشکیل دادند تا درباره طرح تدوین شده ی حمله به ایران، با یکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازند. ایهود باراک می گوید جلسه مذکور، به سرعت به جر و بحث کشیده شد. جر و بحث هم زمانی آغاز شد که «سپهبد گابی اشکنازی» رییس ستاد ارتش اسراییل، خطاب به حاضران در جلسه گفت «نیروهای نظامی اسراییل، به رغم پیشرفت های زیادی که داشته اند، هنوز نتوانسته اند به حداقل توانمندی لازم برای حمله به ایران دست پیدا کنند».

اظهارات اشکنازی، خوشبینی ای را که در میان مقامات اسراییل، در رابطه با حمله به ایران وجود داشت به باد داد. ایهود باراک می گوید: «زمانی که اشکنازی می گوید توان عملیاتی نداریم، باید پذیرفت که دیگر گزینه ای وجود ندارد. البته اگر بخواهید، می توانید او را به خاطر چنین اظهاراتی از سمت اش برکنار کنید، اما نمی توانید بگویید به رغم اینکه توان عملیات نداریم، وارد جنگ می شویم و هر چه بادا باد».

یکی دیگر از مقامات پرنفوذی که در این جلسه صحبت کرد، «مئیرداگان» بود که مدت مدیدی ریاست موساد را به عهده داشت، و هدایت جنگ سری علیه ایران را نیز عهده دار بود. اعتباراو به عنوان یک عنصر ضد ایرانی دولت اسراییل، اصلا جای بحث و مناقشه نداشت و در ضمن عمر سیاسی اش که از اواسط دهه 60 میلادی آغاز شده بود نیز رو به پایان بود. بنابراین اظهارات او در این جلسه، ممکن بود به از دست رفتن تمام سرمایه سیاسی اش منجر شود. داگان خطاب به «نتانیاهو» و «باراک» گفت عملیات نظامی علیه ایران احمقانه است و تمام رشته های ما در عملیات سری بر ضد ایران را پنبه خواهد کرد. از نظر داگان، طرح حمله به ایران، طرحی بود که توسط دو سیاستمدار حقه باز (نتانیاهو و باراک)، و به منظور جلب حمایت عمومی، و برای پیروزی در انتخابات آتی اسراییل طراحی شده بود.

«یوال دیسکین»، رییس «شین بت» که سرویس اطلاعات داخلی اسراییل محسوب می شود، نیز مخالف حمله بود. دیسکین به حاضران در جلسه گفت که «نتانیاهو و باراک ممکن است علاقه ای به استفاده از نظرات مشاوران شان نداشته باشند، اما از نظر قانونی این اختیار را نیز ندارند که بدون تصویب مقامات رژیم، وارد جنگ با ایران شوند». در اینجا بود که نتانیاهو مجبور به عقب نشینی شد.

نخست وزیر اسراییل نسبت به مشاوران ارشدش، به شدت مظنون شد. نتانیاهو، امروز داگان را به این متهم می کند که برای به هم زدن طرح حمله به ایران، این طرح را به سیا گزارش کرده است. اقدام داگان در درز دادن طرح حمله به سیا ،از نظر نتانیاهو، یک اقدام خائنانه و باورنکردنی است. در هر صورت، حاصل این گفتگوها آن شد که داگان، اشکنازی، و دیسکین ظرف یک سال از سمت های خود برکنار شدند.

نتانیاهو امیدوار بود که کسانی را که برای منصب های جدید در دولت دست چین کرده، مطیع تر باشند، اما خیلی زود ناامید شد. بنا به گفته مقاماتی که در آن زمان در جریان تصمیم گیری برای حمله به ایران بودند، بسیاری از مقامات دولت اسراییل، از جمله «بنی گانتس» که به جای اشکنازی، ریسس ستاد ارتش شده بود، مخالف طرح حمله نظامی به ایران بودند. نظر گانتس که امروز رقیب نتانیاهو برای احراز سمت نخست وزیری شده، این بود که مخالفت با این طرح، واقع بینانه بود. او در این رابطه می گوید: «حتی آنهایی هم که سمت اطلاعاتی نداشتند می فهمیدند که طرح حمله به ایران – با ملاحظه تاثیری که این حمله بر سایر کشورها داشت – بسیار پیچیده و موضوع راهبردی سطح بالایی محسوب می شد».
 

زمان روبه اتمام بود


فشار بی وقفه نتانیاهو بر اوباما، منجر به نتیجه ناخواسته ای شد. رییس جمهور که اطلاعات بسیار محدودی در رابطه با آنچه که اسراییلی ها در پی انجام آن بودند داشت، بر تلاش اش برای دستیابی به راه حل جدید افزود. آن راه حل هم چیزی جز مذاکرات مخفی با ایران نبود.

برجام در کانون دستاوردهای میراث سیاست خارجی اوباما قرار دارد. برجام نه تنها یک توافق بود بلکه چهارچوبی برای ثبات منطقه محسوب می شد. رییس جمهور قبلی آمریکا یک بار در جعبه پاندورای (Pandora’s box) خاورمیانه را در سال 2003 باز کرده بود و حال برجام، راهی برای بستن در این جعبه به حساب می آمد. این توافق، از نظر نتانیاهو خیانت آمریکا به نزدیک ترین متحدش و مذاکره با سرسخت ترین دشمن اسراییل بود.

تلاش برای مذاکره با ایران، در اواخر سال 2010 آغاز گردید و دو تن از مشاوران بلندپایه اوباما در حوزه امنیت ملی، یعنی «دنیس راس» و «پونیت تالوار» سوار بر یک هواپیمای تجاری، عازم مسقط در عمان شدند. پیشتر،«سلطان قابوس بن سعید» حاکم عمان در مذاکرات حساس، پیرامون آزادی چند گردشگر آمریکایی که به خاطر مظنون بودن به جاسوسی، در ایران بازداشت بودند، میانجیگری کرده بود و حال برای ایجاد یک «کانال مخفی (back channel)» به منظور مذاکره بر سر موضوعات مهمتر، مشغول کمک به آمریکا بود.

«دنیس راس» و «پونیت تالوار» در قصر سلطان قابوس، از حاکم عمان خواستند که پیام اوباما را، فقط به رهبر معظم ایران «آیت الله علی خامنه ای» برساند. پیام اوباما این بود؛

«ایالات متحده تصور می کند که فرصت برای پایان دادن مسالمت آمیز به بن بست هسته ای با ایران وجود دارد، اما آمریکا این آمادگی را نیز دارد که در صورتی که ایران دیپلماسی را رد کند، دست به اقدام نظامی بزند. ایالات متحده می تواند محدود شدن فعالیت های هسته ای ایران به مقاصد غیرنظامی را بپذیرد، اما هر گونه مقصود نظامی در برنامه هسته ای این کشور، برای آمریکا غیر قابل تحمل است».

اوباما مدت مدیدی بر این باور بود که هنوز امید برای دستیابی به توافق هسته ای با ایران وجود دارد، و ایالات متحده پیشتر، اعمال تحریم های اقتصادی و فشار بر تهران، به منظور کشیدن ایران به مذاکره را آغاز کرده بود. البته برخی از مقامات سابق دولت اوباما می گویند احتمال حمله نظامی اسراییل به ایران موجب شده بود که اوباما انگیزه بیشتری برای رفتن به سمت دیپلماسی پیدا کند. «دنیس راس» در پاسخ به این سوال که «آیا فشار اسراییل، در تصمیم آمریکا برای آغاز مذاکره با ایران نقش داشت؟» می گوید «بی تردید نقش داشت، مگر اینکه می توانستیم کاری برای تغییر معادله ( ذهن اسراییلی ها) انجام دهیم چرا که اسراییل به دنبال اقدام نظامی بود». «آیلان گلدنبرگ» از مقامات سابق پنتاگون، می گوید «در آن زمان احساس ما این بود که زمان رو به اتمام است».

سایر مقامات دولت اوباما، با این نظر که اسراییل نقش مهمی در رفتن آمریکا به سمت مذاکره با ایران داشت، موافق نیستند. «نِد پرایس»، سخنگوی شورای امنیت ملی دولت اوباما می گوید «رفتن اوباما به سمت راه حل دیپلماتیک برای چالش هسته ای ایران، خیلی پیش از شاخ و شانه کشیدن های نتانیاهو آغاز شده بود. در حقیقت، حتی پیش از اینکه نتانیاهو نخست وزیر شود، اوباما به فکر راه حل دیپلماتیک بود. اوباما در سال 2007، یعنی زمانی که نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود وعده داده بود که در صدد است تا به دستاورد دیپلماتیکی که وی همرا با سایر متحدان و شرکای نزدیک آمریکا درسال 2015 به آن دست یافت، برسد».

تصمیم اوباما این بود که اسراییلی ها را – و حتی همه متحدان آمریکا را – از مذاکرات مخفی با ایران بی اطلاع نگهدارد. برخی از مقامات دولت او، از این ترس داشتند که در صورتی که اوباما به نتانیاهو، کلمه ای در رابطه با مذاکرات ابتدایی با ایران بگوید، اسراییلی ها آن را لو بدهند و هر گونه توافق در آینده را به محاق ببرند. یکی از مقامات بلندپایه دولت اوباما می گوید «صحبت با اسراییلی ها درباره مذاکرات مخفیانه با ایرانی ها، ممکن بود ریسک خیلی بزرگی داشته باشد. بین اوباما و نتانیاهو بی اعتمادی بدی درست شده بود، و همین موجب شده بود که ندانیم اگر بی بی یا سایر اطرافیانش اطلاعی از مذاکرات مخفیانه ما داشته باشند، چه کار خواهند کرد».

سِری بودن مذاکرات، از جمله موضوعاتی است که بسیاری از مقامات دولت اوباما آن را سر بسته نگهداشته اند و عده کمی از آنها، مایل به ضبط صدای شان به هنگام بحث درباره آن هستند. برخی ها بر این باورند که روابط اوباما و نتانیاهو آنقدر زهرآگین بود که نمی توانستند به نتانیاهو اعتماد کنند. البته آنها می گویند که راهبرد مخفی نگه داشتن مذاکرات جواب داد. مذاکرات مخفی با ایرانی ها آنقدر مخفی نگه داشته شد تا زمینه برای مذاکرات جدی آتی و انعقاد برجام مهیا شود. سایر مقامات دولت اوباما می گویند نیازی به چنین روش تحریک آمیز و پاشیدن بذربی اعتمادی در روابط سرد دو طرف نبود چرا که این تصور را درست می کرد که خود دولت اوباما نیز، نسبت به راهبردی که در پیش گرفته آنقدر مطمئن نیست تا بتواند در مقابل اسراییلی ها از آن دفاع کند. «وندی شرمن» که خود درگیر مذاکرات هسته ای با ایران بوده، می گوید «بحث بر سر اینکه این مذاکرات را از اسراییل مخفی نگهداریم، بین ما در جریان بود و من طرفدار این نظر بودم که اگر آنها را زودتر در جریان بگذاریم بهتر است تا اینکه بخواهیم بعدا به آنها بگوییم. خلاصه آنکه، اینکه آنها را در جریان بگذاریم یا نه، تصمیم بسیار سختی بود».

در هر صورت، اسراییلی ها از ماجرا بو بردند. در اواسط سال 2012 که مذاکره بین مقامات ایران و آمریکا به شکل جدی آغاز شده بود، سرویس اطلاعاتی اسراییل، به اطلاعاتی در زمینه مذاکرات مخفی بین دو طرف دست یافت و آن را در اختیار نتانیاهو قرار داد. «یاکوف آمیدرور» که پس از «اوزی آراد»، در سال 2011 مشاور امنیت ملی اسراییل شد، پس از اطلاع از اخبار مربوط به مذاکرات مخفی ایران و آمریکا، از «دَن شاپیرو» سفیر آمریکا در اسراییل، به اصرار پرسید که آیا اخبار مربوط به مذاکراه با ایران واقعیت دارد؟ «شاپیرو» که در جریان مذاکرات با ایران نبود، به «آمیدرور» گفت این اخبار کذب است. البته خود شاپیرو می گوید زمان چندانی از پاسخ من به «آمیدرور» نگذشته بود که یکی از همکارانم در واشنگتن مرا به کناری کشید و گفت « این حرفی را که به آمیدرور گفتی، دیگر نگو».

 
 
«شاپیرو» اکنون بر این باور است که مخفی نگهداشتن مذاکرات از اسراییل، اشتباه بود. او می گوید« باید فرض را بر این می گذاشتیم که اسراییلی ها، بالاخره ماجرا را خواهند فهمید، و بهتر است که چنین اخباری را مستقیم از خود ما بشنوند. من می فهمم که چرا آنهایی که تصمیم به مخفی نگهداشتن مذاکره با ایران گرفتند، نگران درز اطلاعات توسط اسراییل بودند، اما ارتباط آمریکا و اسراییل بر سر موضوع ایران، همواره بر پایه اعتماد زیاد بوده است. تصور من این است که باید آنها را به موقع در جریان این مذاکرات قرار می دادیم. اگر من از جریان مذاکرات باخبر بودم، برای مطلع کردن اسراییل، حتما دولت را در فشار می گذاشتم».

«آمیدرور» که هنوز از این ماجرا خشمگین است می گوید «ما رابطه صریح و صادقانه ای با ایالات متحده داشتیم، و همه چیز به خوبی پیش می رفت تا متوجه شدیم که آنها دارند چیزهایی را از ما پنهان می کنند. مذاکره کنندگان آمریکایی به ما خیانت کردند».

نتانیاهو، نسبت به فاش شدن مذاکرات ایران و آمریکا، نظر خوشبینانه تری دارد. او می گوید «باید بگویم که زمانی که اطلاع یافتم که مذاکرات با ایران در جریان است، اصلا تعجب نکردم. اوباما در جریان انتخابات ریاست جمهوری گفته بود که طالب توافق با ایران و کوبا است. این چیزی بود که او قبلا تمایلش به آن را اعلام کرده بود».

نتانیاهو می گوید «اطلاع آمریکایی ها از توانمندی و آمادگی ما برای حمله به ایران، اثر زیادی بر ورود آنها به مذاکره با ایران داشت. آمریکایی ها، هر چه بیشتر درباره قریب الوقوع بودن حمله اسراییل به ایران اطلاع پیدا می کردند، تحریمهای بیشتری را علیه این کشور وضع می کردند». البته نظر یکی از مقامات اطلاعاتی بلندپایه اسراییل در این رابطه این است که آماده شدن نتانیاهو برای حمله به ایران، شاید به ضرر خودش بوده باشد چرا که این موضوع سبب شد اوباما پیش از آنکه تحریمها ایران را به وضعی برساند که تن به توافق بدتری بدهد، به سمت مذاکره با ایران برود. این مقام اطلاعاتی اسراییل می افزاید «نتانیاهو دقیقا به عکس آن چیزی که دنبالش بود رسید. با این کاری که نتانیاهو کرد، توافقی با ایران را رقم زد که خودش بعدها با آن جنگید».
 

اقدام غیر دوستانه

 
ماهواره های جاسوسی آمریکا، در تابستان سال 2012 متوجه فعالیت یک تعداد از پهپادهای اسراییلی شدند.به نظر می رسید اسراییل در حال آماده شدن برای حمله است. بیش از یک سال بود که مقامات اسراییل به واشنگتن هشدارهای تهدیدآمیز می دادند که اسراییل ممکن است دست به حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران بزند، و اینکه اگر اسراییل بخواهد دست به چنین اقدامی بزند، واشنگتن را پیشترمطلع نخواهد کرد، و بختی برای توقف عملیات نخواهد بود. یکی از مقامات امنیتی بلند پایه در اسراییل می گوید «تا آن زمان نمی دانستم که نتانیاهو برای حمله به ایران جدی است».

تنش بین اسراییل و امریکا، چند ماه بود که بالا گرفته بود. «اوباما» و «ایهود باراک»، در کنفرانس «اتحادیه یهودیان اصلاح طلب (Union for Reform Judaism)» که در دسامبر 2011 در مریلند برگزارشد، با یکدیگر دیدار داشتند. باراک می گوید اوباما در خلال این کنفرانس از من خواست که صبور باشم و به من اطمینان داد که اگر اوضاع به گونه ای شود که نیاز به اقدام آمریکا باشد، ایالات متحده با قاطعیت وارد عمل خواهد شد. وزیر جنگ اسراییل به سردی پاسخ اوباما را داد. باراک می گوید به اوباما گفتم «مساله این نیست که من حرف شما را باور ندارم، بلکه می دانم که اگر اوضاع به گونه ای شود که نیاز به اقدام آمریکا باشد، شما باید براساس منافع آمریکا تصمیم بگیرید، و معلوم نیست که منافع آمریکا اجازه چنین اقدامی را به شما بدهد».

اوباما با یک حالت بی تفاوتی، بحث اختلاف بین مقامات اسراییل بر سر حمله به ایران را پیش کشید و گفت «همه می دانند که مقامات اطلاعاتی و نظامی اسراییل، با حمله به ایران مخالفت کرده اند». «ایهود باراک» در پاسخ به او گفت « درست می گویید. ما برای صدای مخالف احترام قائل ایم. آنها این حق را دارند که طرز تفکر دیگری داشته باشند، اما در آخر، این ژنرال های اسراییلی نیستند که باید تصمیم نهایی را بگیرند».

باراک در ادامه به اوباما گفت «ما بر ژنرالها ریاست داریم، نه آنها بر ما». منظور باراک از ما، خودش و نتانیاهو بودند.

«ایهود باراک» چند هفته بعد، به «لئون پانتا» که به تازگی جانشین رابرت گیتس در پنتاگون شده بود تلفن کرد تا خبر بدی را به او بدهد. خبر این بود که «اسراییل رزمایش نظامی مشترک با آمریکا را که قرار بود در فصل بهار در خاک اسراییل برگزار شود، به تعویق انداخته است. لازمه ی رزمایش سالانه ومشترک آمریکا و اسراییل - که با نام « چالش دشوار (Austere Challenge)» برگزار می شد - این بود که صدها سرباز آمریکایی به اسراییل اعزام شوند. «باراک» به «پانتا» گفت حضور این تعداد نیروی آمریکایی در خاک اسراییل، در چنین مقطع زمانی ای خطرناک است. پانتا از باراک پرسید «آیا می خواهید به ایران حمله کنید؟» باراک از پاسخ دادن طفره رفت، اما احتمال حمله را منتفی ندانست. او در پاسخ به پانتا گفت «ببین.ما هنوز تصمیم نهایی نگرفتیم اما می خواهیم دست مان برای گزینه هایی که داریم باز باشد. برگزاری رزمایش و حضور شما در خاک اسراییل، گزینه های ما را محدود می کنند».

پانتا حتی برای اینکه نگران اسراییلی ها را کاهش دهد و نشان دهد که دولت اوباما خود را متعهد به دور نگهداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته ای می داند، اوباما را به پنتاگون دعوت کرد تا به او یک فیلم فوق العاده محرمانه را نشان دهد. این فیلم نشان می داد که پنتاگون ماکتی با ابعاد واقعی را از فردو، در صحرایی در جنوب غربی آمریکا ساخته و آن را با یک بمب 30,000 پوندی سنگر شکن که توسط پنتاگون طراحی شده بود و قابلیت نفوذ به سخت ترین اهداف زیر زمینی را داشت، هدف قرار می دهد. در فیلم نشان داده می شد که بمب مزبور ماکت مورد نظر را منهدم می کند. اوباما از دیدن فیلم تحت تاثیر قرار گرفت.

کاخ سفید هر چند هفته یک بار، یکی از مقامات ارشدش را به اسراییل می فرستاد تا به قول یکی از مقامات سابق دولت اوباما، مواظب «بی بی» باشد. هر چند که کاخ سفید گرفتاری های زیادی داشت، اما دیدار هر چند هفته یک بار یکی از مقامات آمریکایی از اسراییل، موجب محدود شدن نتانیاهو برای صدور فرمان حمله به ایران می گردید. «دن شاپیرو» در این رابطه می گوید «می دانستیم که دیدارهای برنامه ریزی شده ی مقامات آمریکایی از اسراییل، احتمالا موجب خرید زمان می شود و دوهفته – از قبل تا بعد ملاقات مقام آمریکایی با نتانیاهو – حمله احتمالی به ایران به تعویق خواهد افتاد چرا که طرف مقابل متوجه می شد در حالی که مقام آمریکایی کنارش حضور دارد، نمی تواند ما را فریب دهد و دستور حمله را صادر کند».

البته پشت پرده، کار دیگری در جریان بود و سرویس های اطلاعاتی و نظامی اسراییل، به علت به تعویق افتادن طرح حمله، زمان بیشتری برای رسیدن به آمادگی نهایی برای حمله و جنگ احتمالی متعاقب آن، در اختیار داشتند. «مایکل اورن» سفیر وقت اسراییل در واشنگتن می گوید «هر شب که به رختخواب می رفتم، تازه اگر بتوانم اسمش را به رختخواب رفتن بگذارم، تلفن کنار دست ام بود. آماده این بودم که از اسراییل به من تلفن کنند و بگویند به کاخ سفید یا وزارت خارجه برو و به آنها بگو که حمله کردیم، تازه اگر آمریکایی ها از طریق منابع خبری خودشان مانند سی ان ان، از حمله جلوتر مطلع نمی شدند».

چنین حمله ای که احتمال وقوع اش در آن زمان بیش از هر زمانی بود، می توانست موجب شکاف شدید در روابط آمریکا و اسراییل – یا حداقل روابط اسراییل با دولت اوباما – گردد. در حالی که اوباما در آن زمان مشغول مبارزات انتخاباتی برای دور دوم ریاست جمهوری اش بود، و تا برگزاری انتخابات، بیشتر از چند ماه نمانده بود، برخی ها در کاخ سفید بر این باور بودند که به غیر از موضوع تهدید امنیتی ای که متوجه اسراییل است، این اوضاع سیاسی در آمریکاست که موجب شده نتانیاهو برای حمله به ایران فشار بیاورد. نتانیاهو در صدد بود تا ازرقیب جمهوریخواه اوباما در انتخابات سال 2012، یعنی «میت رامنی»، که از دوستان و همکاران قدیمی نتانیاهو در «شرکت مشاور بوستون» بود، حمایت کند. «ران دِرمِر» از مشاوران سیاسی نتانیاهو، در تماس مستقیم با ستاد انتخاباتی «میت رامنی» بود و ستاد رامنی، شخص «جان بولتون» را به عنوان مشاور سیاست خارجی اش به خدمت گرفته بود. نگرانی مقامات آمریکایی در آن زمان، این بود که هدف نتانیاهو از تهدید به حمله به ایران، این است که از یک طرف اوباما را در تله بیاندازد و از طرف دیگر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را به نفع «میت رامنی» تغییر دهد («دِرمِر» در حال حاضر سفیر اسراییل در واشنگتن است).

«دَن شاپیرو» می گوید «به قطع و یقین به ذهن ما خطور کرده بود که اسراییل ممکن است از فضای انتخاباتی آمریکا استفاده کند و در فاز نهایی انتخابات آمریکا، اقدام به حمله به ایران کند. نگرانی ما این بود که اسراییل ممکن است خیال کرده باشد که می تواند ایالات متحده را مجبور به حمایت و قرار گرفتن در پشت اسراییل و کمک به آن، در حمله به ایران کند زیرا اگر پرزیدنت اوباما به غیر از این می کرد، متهم به این می شد که در زمانی که اسراییل به آمریکا احتیاج داشته، پشت او را خالی کرده است».

یکی از مقامات سابق آمریکا می گوید، «تام دانیلان» مشاور امنیت ملی اوباما، مقامات پنتاگون و سیا را به کاخ سفید دعوت کرد تا احتمالات مختلف، و واکنش احتمالی ایالات متحده به حمله اسراییل به ایران را مورد بررسی قرار دهند. از آن طرف هم، «ژنرال جیمز متیس» فرمانده وقت سنتکام، به سیا فشار می آورد تا محل سکوهای پرتاب موشک های ایرانی را شناسایی کند چر اکه اگر حمله اسراییل به ایران، پای آمریکا را به جنگ باز می کرد، این سکوهای پرتاب موشکی، جزو نخستین اهدافی بودند که آمریکا باید آنها را منهدم می کرد («دانیلان» و «متیس»، هر دو از اظهار نظر در رابطه با این طرح خودداری کردند).

«دانیلان» و «متیس» هر دو به سرعت به اورشلیم (بیت المقدس) سفر کردند تا با «نتانیاهو» و «باراک» گفتگو کنند. «دَن شاپیرو» می گوید « چیزی که مهم بود این بود که به نتانیاهو پیغام مان را برسانیم که با توجه به همسویی بین ما و شما در رابطه با راهبرد مربوط به (موضوع هسته ای) ایران، استفاده از فضای سیاسی و انتخاباتی آمریکا به عنوان اهرم فشار، از نظر ما یک اقدام غیر دوستانه از سوی شما تلقی خواهد شد». نتانیاهو پس از شنیدن پیام آمریکایی ها، هیچ قولی نداد که از فضای انتخاباتی آمریکا بهره برداری نکند.

برخی از مقامات سابق آمریکا و اسراییل می گویند که نتانیاهو فقط به دنبال این بود که با «راهبرد فشارحداکثری»، آمریکا را به سمت اقدام نظامی علیه ایران و یا اعمال تحریم های بیشتر بر ضد این کشورسوق دهد، اما واقعا هرگز قصد نداشت که جنگنده ها و کماندوهای اسراییلی را به ایران اعزام کند». نتانیاهو کماکان در رابطه با حمله به ایران، با مخالفت های زیادی از طرف مقامات نظامی اسراییل و موساد مواجه شده بود. «دنیس راس» در این رابطه می گوید «فکر می کنم که اسراییل در پی حمله به ایران نبود، چرا که نظامیان اسراییل چنین چیزی را نمی خواستند».

یکی از مقامات سابق امنیتی و بلندپایه اسراییل نسبت به اینکه «نتانیاهو» و «باراک»، واقعا به دنبال حمله به ایران بوده اند، ابراز تردید می کند. او در این رابطه می گوید «احساس من این است که باراک و نتانیاهو از اینکه در رابطه با حمله به ایران بحث کنند، بسیار به وجد می آمدند». این مقام امنیتی می افزاید «من هیجان زدگی سیاستمداران را، آن هم زمانی که بر سر قدرت هستند دیده ام. در باطن، به دنبال حمله نیستند چرا که می فهمند که تبعات حمله معلوم نیست، اما از اینکه سیگار در دست، درباره حمله یا عدم حمله بحث کنند، حس خوبی به آنها دست می دهد».

نتانیاهو بر این نکته اصرار دارد که «تهدید من به حمله اسراییل به ایران، بلوف نبود، و یک تهدید واقعی بود، و البته چون واقعی بود ، آمریکایی ها نیز واقعا نگران شده بودند» نتانیاهو از تصمیم اش برای حمله، فقط به این دلیل عقب نشینی کرد که نتوانست حمایت اکثریت کابینه اش را برای چنین اقدامی جلب کند. نتانیاهو در این رابطه می گوید «اگر حمایت اکثریت را داشتم، بی تردید اقدام می کردم».

این احتمال وجود دارد که تلاش های شدید «اهودباراک» برای متقاعد کردن آمریکایی ها برای پیوستن به طرح حمله به ایران، به شکل ناخواسته و به لطف اتفاقی که منجر به تنش بیشتر در داخل دولت اسراییل گردید، در به محاق رفتن طرح حمله به ایران موثر بوده باشد. آن اتفاق هم این بود که «اهود باراک»، چند هفته پیش از انتخابات آمریکا، در اواسط سپتامبر 2012 به آمریکا سفر کرد و در خلال دیدارهای رسمی، با «رام امانوئل» رییس دفتر سابق اوباما که به تازگی شهردار شیکاگو شده بود، گفتگوی خصوصی ای را ترتیب داد. در خلال این دیدار خصوصی، زمانی که بحث به موضوع ایران کشیده شد، امانوئل خیلی رک و پوست کنده، با باراک صحبت کرد. امانوئل می گوید «باراک و نتانیاهو، سیاست در آمریکا را اشتباه فهمیده بودند.آنها نباید تصور می کردند که اوباما به مقامات اسراییلی اجازه خواهد داد تا گزینه های نتانیاهو را به رییس جمهور آمریکا دیکته کنند». پس از دیدار باراک با امانوئل، نتانیاهو در رابطه با این ملاقات، گزارشی را از سفارت اسراییل در واشنگتن دریافت کرد که نشان می داد «ایهود باراک» فرد بی صداقتی است و در ملاقات با همتایان آمریکایی اش، گفته که در تلاش است تا این «بی بی دیوانه» را از حمله به ایران منصرف کند. «آمیدرور» مشاور امنیت ملی اسراییل به «یونی کورِن» رییس دفتر اوباما تلفن کرد و او را به خاطر گزارش نکردن ملاقات باراک و امانوئل، شماتت کرد. نتانیاهو نیز بر صفحه تلویزیون اسراییل ظاهر شد و با تمسخر باراک گفت که باراک به ایالات متحده رفته تا نقش یک میانجی میانه رو را بازی کند.

باراک هم در پاسخ به نتانیاهو، با اشاره تلویحی به آسیب اقدامات نتانیاهو به روابط راهبردی آمریکا و اسراییل، گفت که برای کاهش تنش بین دو طرف به آمریکا سفر کرده است. البته مدرکی در دست نیست که نشان دهد که باراک به نتانیاهو حمله لفظی کرده باشد اما این اتفاق موجب از بین رفتن ائتلاف بلندمدت این دو شد، و باراک، دیگر از حمله به ایران حمایت نکرد. «ایهود باراک» در این رابطه می گوید: «تغییر تصمیم من، به ملاقات ام در شیکاگو، ارتباطی نداشت. مشکل این بود که زمان برای حمله به ایران مناسب نبود. برای من روشن شده بود که تصمیم برای حمله، مرتب دارد پیچیده و پیچیده تر می شود، و فاصله زمانی بین رزمایش مشترک برنامه ریزی شده بین امریکا و اسراییل، و انتخابات آمریکا بسیار کم بود».

طرح حمله به ایران، در اکتبر 2012 لغو شد. باراک در این رابطه می گوید: «حمله به ایران از سوی اسراییل، به تنهایی و بدون مشارکت آمریکا یک چیز است، و کشیدن آمریکا به رویارویی با ایران در حالی که آمریکا تمایلی هم به آن ندارد، چیز دیگری است».
 

ماجرا پیچیده است


پیروزی مجدد اوباما در انتخابات ریاست جمهوری، تاثیر چندانی بر بهبود روابط آمریکا و اسراییل نداشت. وخامت روابط اسراییل و آمریکا، به فاصله کوتاهی پس از فرود هواپیمای «جان کری» وزیر خارجه آمریکا در فرودگاه بن گوریون در 8 نوامبر 2013، به مشاجره منتهی شد. کری برای عزیمت به ژنو، توقف کوتاهی در تل آویو داشت. همراهان نتانیاهو و کری در حالی که در بیرون یکی از اتاق های فرودگاه منتظر بودند، صدای نتانیاهو را از داخل اتاق شنیدند که دارد بر سر جان کری فریاد می کشد. نتانیاهو با خشم به کری می گفت که آمریکا به قولی که پیرامون مفاد توافق هسته ای با ایران، به اسراییل داده بود پشت کرد (درباره این مشاجره از نتانیاهو سوال کردیم. او گفت من اهل داد و فریاد نیستم).

به تدریج که مذاکرات هسته ای با ایران پیش می رفت، اوباما، تلفنی با نتانیاهو ساعت ها صحبت می کرد تا او را در جریان جزییات توافق هسته ای با ایران قرار دهد، اما روابط بین این دو شکراب تر از آن بود که اصلاح شود. رییس جمهور آمریکا، اغلب به دو نظر کارشناسی ای که پنتاگون در اختیار او قرار داده بود اشاره می کرد و می گفت «حمله اسراییل به تاسیسات اتمی ایران، برنامه غنی سازی این کشور را تنها یک یا دو سال به تاخیر می انداخت، در حالی که توافق هسته ای موجب تعلیق آن به مدت یک دهه یا بیشتر می گردید و تازه، بعد از آن هم مانع ساخت بمب توسط ایران می گردید». نتانیاهو گوش شنوایی برای این حرفها نداشت. «فیلیپ گوردن» از مقامات شورای امنیت ملی آمریکا می گوید که «به یکی از گفتگوهای تلفنی اوباما و نتانیاهو گوش می کردم». نتانیاهو در خلال مکالمه تلفنی، به اوباما گفت: «برنامه ام این است که از طریق لابی کردن با کنگره، توافق هسته ای با ایران را خیلی راحت از بین ببرم. اوباما در پاسخ به او گفت موفق نخواهی شد».

«گوردن» و سایر مقامات کاخ سفید، در اواخر ژانویه 2015 شایعاتی به گوش شان خورد که در ابتدا نمی توانستند باور کنند که واقعیت داشته باشد. نتانیاهو برای سخنرانی در کنگره دعوت شده بود تا در مذمت توافق هسته ای که به زودی منعقد می شد صحبت کند. «گوردن» بلافاصله برای «دِرمِر»، سفیر اسراییل در واشنگتن ایمیل فرستاد و او به شکل مبهمی در پاسخ اش نوشت «ماجرا پیچیده است». زمانی که دفتر «جان بِینر» رییس مجلس نمایندگان آمریکا، وزارت خارجه ایالات متحده را در جریان «سخنرانی برنامه ریزی شده نتانیاهو درکنگره» قرار داد، «دَن شاپیرو» به شدت عصبانی شد. «شاپیرو» می گوید «با شنیدن این خبر احساس ام این بود که گویی کسی با مشت محکم به شکم ام زده است. سخت ترین لحظه دوران سفارت ام در اسراییل بود».

 
«شاپیرو» بلافاصله به «یوسی کوهن» مشاور امنیت ملی اسراییل که بعدها رییس موساد شد، تلفن کرد. معلوم شد که کوهن هم در جریان ماجرا نیست. او به شاپیرو گفت «تازه دارم از تو می شنوم». سخنرانی نتانیاهو در کنگره که برای تحریک کنگره بر ضد توافق صورت گرفته بود، با شکست مواجه شد. بسیاری از اسراییلی ها، این اقدام نتانیاهو را برای جلب توجه، احمقانه می دانستند. «موشه یعلون» وزیر جنگ وقت اسراییل می گوید «اسراییل هرگز نباید در سیاست داخلی آمریکا، جانب حزب و جناحی را بگیرد. نتانیاهو طوری صحبت کرد که گویی یک جمهوریخواه است. این اقدام او اشتباه بود. سخنرانی او در کنگره، مانند فرو کردن انگشت در چشم رییس جمهور آمریکا بود. من همه ی اینها را به خود بی بی گفتم اما او در پاسخ به من گفت؛ قضیه را فراموش کن. تو متوجه نیستی. از نظر نتانیاهو، هیچ کس جز او و دِرمِر، آمریکا را نمی شناخت».

نتانیاهو هنوز هم فکر می کند که سخنرانی اش در کنگره، کار درستی بوده است. او با طعنه می گوید هیچ یک از منتقدانش، «رازبزرگ» سیاست در آمریکا را نمی فهمند. او می گوید به نظر می رسید که برخی از اعضای کابینه سابق اش و ژنرالهای اسراییلی، خیال می کنند که ایالات متحده در کاخ سفید و پنتاگون و چند نهاد دیگر خلاصه شده، اما آنها اشتباه می کردند. افکار عمومی آمریکا نقش کلیدی داشت و شکل دادن به آن چیزی بود که در کانون اقدامات سیاسی نتانیاهو قرار داشت. نتانیاهو می گوید «من در طول 30 سال گذشته، به کرات در رسانه های آمریکایی حضور پیدا کردم و هزاران نفر از مقامات آمریکایی را نیز ملاقات کردم. توانایی ام برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی آمریکا را تقویت کردم و این مهمترین چیز است. این توان را دارم که افکار عمومی آمریکا را بر ضد رژیم ایران تحریک کنم».

نتانیاهو به رغم توانایی اش برای متقاعد کردن مخاطب – حداقل در آن زمان – نتوانست مانع توافق هسته ای با ایران شود. ایران و ایالات متحده – به همراه انگلیس، چین، فرانسه، آلمان و روسیه – در 14 ژوییه 2015 ، پیش نویس نهایی برجام را امضا کردند. اوباما طی بیانیه ای در این روز گفت «ارعاب دیگران توسط واشنگتن، حلال مشکلات نیست. دیپلماسی واقع بینانه و اتحاد قدرتهای بزرگ جهانی حول رهبری (آمریکا)، راه موثرتری را برای راستی آزمایی عدم دستیابی ایران به سلاح هسته ای، دراختیار گذاشت».

از نظر برخی، توافق هسته ای با ایران، سنگ یادبودی بر بنای سیاست خارجی اوباما، و گامی مهم در جهت ثبات منطقه بود.

از نظر نتانیاهو، این توافق مانع مهمی بر سر راه دستیابی ایران به سلاح هسته ای بود اما به هیچ وجه یک توافق دائمی محسوب نمی شد.
 

برایان هوک وزن سیاسی ای در کاخ سفید نداشت


ترامپ از یک سو وارث توافقی اتمی ای شد که به اعتقاد آژانس های جاسوسی آمریکا، به شکل بنیادینی برنامه هسته ای ایران را مورد نظارت قرار می داد و از سوی دیگر، میراث دار تفنگ سر پر دولت اوباما گردید. این تفنگ هم چیزی نبود جز طرح حمله نظامی به ایران که به شکل محتاطانه ای در سالهای دولت اوباما تعدیل شد.

کمتر از دوهفته پس از ورود ترامپ به کاخ سفید، «مایک فلین»، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا، در پشت تریبون کاخ سفید ظاهر شد و گفت:«کاخ سفید به ایران به خاطر آزمایش های موشکی و حمایت از حمله به ناوچه سعودی هشدار می دهد». فلین فرصت چندانی نیافت تا بر روی مفهوم مبهمی به نام «هشدار» مانور کند و 12 روز بعد، از سمت اش برکنار شد. البته ترامپ در نخستین نطق اش در حضور کنگره، دراظهاراتش با یک تیر، دو نشان را زد. از یک طرف ایران را هدف قرار داد و از طرفی دیگر موجب انبساط خاطر اسراییل گردید. او در کنگره گفت: « تحریم های جدیدی را برای نهادها و افراد مرتبط با برنامه موشکهای بالستیک ایران وضع کردم و به این ترتیب، اتحاد ناگسستنی مان با دولت اسراییل را بار دیگر ثابت کردم». دراینجا بود که مجلس نمایندگان، یک پارچه برای او کف زدند.

بیشتر بخوانید: ظریف: برجام، ربطی به «برایان هوک» ندارد

ترامپ در ابتدا، خروج از توافق هسته ای را به تاخیر انداخت. این تصمیم ترامپ، حاصل اختلافات در دولت او، بر سر ماندن در برجام یا خروج از برجام بود. استدلال «جیمز متیس» وزیر دفاع و «رکس تیلرسون» وزیر خارجه این بود که هر چند برجام توافق ناقصی است، اما کارکرد اساسی دارد و پس از مذاکرات بیشتر با اروپایی ها، می توان آن را تکمیل کرد. «ژرار آرو» سفیر فرانسه در ایالات متحده، گفت که او و همکارانش به این نتیجه رسیدند که ترامپ به داد و فریاد کردن ادامه خواهد داد اما در نهایت، در توافق خواهد ماند. او در ادامه افزود: «احساس ما در آن زمان این بود که همه سیاستمداران، زمان انتخابات حرفی را می زنند و موقعی که به قدرت می رسند طوری دیگر عمل می کنند».

تنش ها در ژوییه ،2017 در یکی از جلسات پنتاگون بالا گرفت و تیلرسون با ترامپ و استیو بنن، بر سر منطق ماندن در توافق هسته ای گلاویز شد. یکی از کسانی که از گفتگوهای جلسه اطلاع دارد می گوید: «بنن بر سر تیلرسون فریاد کشید و گفت همه ما می دانیم که ترامپ می خواهد از توافق خارج شود».

ترامپ در مارس 2018، تیلرسون را از کار برکنار کرد و «هربرت مک مستر» مشاور شورای امنیت وقت آمریکا نیز، در همان ماه از سمت اش کناره گیری کرد. «متیس» نیز 9 ماه بعد کاخ سفید را ترک کرد. پمپئو رییس سیا که از زمان نمایندگی ایالت کانزاس در کنگره آمریکا، یک عنصر ضد ایرانی محسوب می شد، به سمت وزیر خارجه آمریکا منصوب، و به صاحب نفوذترین فرد ضد ایرانی در دولت آمریکا تبدیل گردید. ترامپ برای جانشینی مک مستر، به جان بولتون که در تابستان گذشته مقاله راهبرد ایران را نوشته، و از خروج ترامپ از برجام حمایت کرده بود، متوسل گردید. اکنون تنها کاری که برای جان بولتون باقی مانده بود این بود که رییس جمهور را برای انجام چیزی که همیشه وعده اش را می داد، متقاعد کند. آن وعده هم چیزی جز تخریب توافق هسته ای با ایران نبود.

کاخ سفید، حداقل به طور رسمی، هنوز در همان مسیری بود که تیلرسون از آن صحبت می کرد و مذاکره را به خروج از برجام ترجیح می داد. «برایان هوک» وکیلی بود که در اوایل شروع به کار دولت، توسط تیلرسون به وزارت خارجه آورده شد، و برای تحقق فرمان ترامپ، مشغول مذاکره با مقامات اروپایی بود. فرمان ترامپ هم چیزی نبود جز بسط توافق برجام، به گونه ای که محدودیت های جدید در رابطه با برنامه موشکهای بالستیک ایران و حمایت این کشور از گروه های نیابتی ای همچون حزب الله و حماس، در توافق جدید گنجانده شوند. مقامات اروپایی در ماه آوریل به این نتیجه رسیدند که مذاکرات شان با هوک رو به پیشرفت، و رسیدن به راه حل، در دسترس است. پیش نویس یک توافق پنج صفحه ای تهیه، و محدودیت های جدید موشکی و بازرسی های بیشتر از تاسیسات هسته ای ایران در آن گنجانده شد.

هوک به طور منظم، در رابطه با مذاکراتش با اروپایی ها،به واشنگتن، گزارش می فرستاد، و به مقامات آمریکایی می گفت تصور می کند که حصول توافق با اروپایی ها امکان پذیر است. اما اروپایی ها با یک دشواری روبرو بودند و آن هم یک عده بازیگر قدرتمند – یعنی نتانیاهو و حکام عرب کشورهای خلیج فارس – بودند که نمایندگان شان در واشنگتن، از خروج کاخ سفید از توافق، حمایت می کردند. برخی از مقامات فرانسوی و آلمانی، اکنون به این نتیجه رسیدند که کل مذاکره ( باهوک) یک نمایش مسخره بود. «ژرار آرو» در این رابطه می گوید «مذاکره فقط یک داستان تخیلی بود چرا که ترامپ از آن پشتیبانی نمی کرد».

یک بار دیگر، سیاست، شخصی شده بود. «ژرار آرور» می گوید: « من برایان هوک را دوست دارم اما او خودش گفت که دولت فرانسه به این نتیجه رسیده که او در کاخ سفید، وزن سیاسی ندارد». (هوک، در این رابطه حاضر به مصاحبه با ما نشد).

مقامات دولت ترامپ می گویند مذاکرات با حسن نیت پیش می رفت، اما هنوز پیشرفت کافی در مذاکرات نداشتیم که ترامپ تصمیم به قطع مذاکرات گرفت. یکی از مقامات بلندپایه دولت ترامپ می گوید که هر چند که رییس جمهور این احساس را داشت که سخاوتمندانه، چند ماه را برای پیشرفت مذاکرات در اروپا اختصاص داده، اما این به این معنی نبود که سخاوت اش بی انتهاست.

حتی همزمان با ادامه مذاکرات در اروپا، نتانیاهو مشغول کار کردن در مسیری دیگر بود. او بعدها در ژانویه 2018 اعلام کرد که موساد طی یک عملیات خطرناک، توانسته که دهها هزار سند، فیلم و عکس را که در یک انبار در حومه تهران نگهداری می شدند، سرقت کند. اسناد گردآوری شده حکایت از این داشتند که ایران به طور مخفیانه، در تلاش برای رسیدن به بمب اتمی است. «یوسی کوهن» در سخنرانی ای در ژوییه 2019 گفت هدف از این عملیات اطلاعاتی، کمک به وضع رژیم سخت بازرسی از تاسیسات اتمی ایران بود. او در ادامه افزود که عملیات مزبور، موجب شد که بازرسان «آژانس بین المللی انرژی اتمی» را از مخفیگاه مواد اتمی ایران مطلع کنیم تا آنها بتوانند آن را نابود کنند.

البته نتانیاهو، این کودتای اطلاعاتی علیه ایران را فرصتی می دید که می توان از آن برای متقاعد کردن ترامپ برای خروج از برجام بهره برد. نتانیاهو امروز ادعا می کند که ترامپ حتی پیش از انتخابات ریاست جمهوری به او گفته بود که این توافق را لغو خواهد کرد. وی می گوید «به ترامپ باور داشتم، و البته به دنبال راههایی نیز بودم تا او را در تصمیم اش ثابت قدم تر کنم». نتانیاهو در مارس 2018، طی ملاقات خصوصی ای که با ترامپ داشت، اسنادی را از آرشیو اطلاعاتی ایران به او نشان داد که بنا به گفته وی، حکایت از این داشتند که چگونه ایران به مدت دو دهه، درباره برنامه هسته ایش دروغ گفته است.

نتانیاهو در اواخر آوریل 2018 بر صفحه تلویزیون اسراییل ظاهر شد تا دستاوردهای عملیات اطلاعاتی اسراییل علیه ایران را به جهانیان نشان دهد. از نظر خیلی از آمریکایی ها، صحبتهای وی در تلویزیون اسراییل، تلاش 11 ساعته او برای اثرگذاری بر تصمیم ترامپ برای خروج از توافق هسته ای بود. البته کار اثرگذاری بر تصمیم ترامپ پیشتر هم انجام شده بود. بنا به گفته یکی از مقاماتی که در جریان تصمیم آمریکا برای خروج از برجام بوده، مقامات اسراییل و آمریکا در ابتدا درباره ترتیب دادن یک کنفرانس خبری مشترک با حضور چهار نفر، به بحث و تبادل نظر پرداختند. آن چهار نفر عبارت بودند از «نتانیاهو» و «کوهن» رییس موساد که قرار بود عملیات موساد و دستاوردهای آن را افشا کنند، پمپئو که قرار بود اهمیت این دستاوردها را تشریح کند، و ترامپ که قرار بود آرشیو اطلاعاتی کشف شده را با نام «کشفیات الف» معرفی کند و بر پایه ان توضیح دهد که دلیل خروج آمریکا از برجام چیست.

پس از اتخاذ چنین تصمیمی، تنها کاری که مانده بود این بود که اروپایی ها را که هنوز به امید نجات توافق، مشغول مذاکره بودند را، از تصمیم آمریکا برای خروج از برجام مطلع کنند. «امانوئل مکرون» رییس جمهور فرانسه در تاریخ 24 آوریل 2018 – یعنی 6 روز قبل از افشاگری های تلویزیونی نتانیاهو و همچنین 2 هفته پیش از اعلام ترامپ مبنی بر خروج از برجام – در نخستین دیدار رسمی اش در دوران ریاست جمهوری ترامپ از آمریکا، وارد کاخ سفید شد. به نظر می رسید که ترامپ مکرون را دوست دارد (یک عده از رابطه این دو، به « لو برومانس» به معنی رابطه برادرانه و عاشقانه، نام می بردند). در روزی که مکرون وارد کاخ سفید شد، به همراه ترامپ و همسران شان به محوطه چمن جنوبی کاخ سفید رفتند و نهال بلوطی را در آنجا کاشتند. این نهال از «جنگل بِلو» واقع در شرق پاریس، یعنی جایی که سربازان آمریکایی در اواخر جنگ جهانی اول، نیروهای آلمانی را به عقب رانده بودند، آورده شده بود. مکرون در توییترش نوشت «نهالی که در کاخ سفید کاشته شد، یادآور پیوند بین ما و آمریکاست».

ترامپ، مکرون را به دفترش در اتاق بیضی کاخ سفید برد، و آن دو در آنجا به تنهایی گفتگو کردند. به گفته ی یکی از کسانی که از صحبتهای جلسه مطلع است، ترامپ ناگهان جدی شد و به مکرون گفت اول باید به خبری که می خواهم به تو بدهم، گوش کنی؛ «کاخ سفید می خواهد از برجام خارج شود». مکرون اصلا نمی تواسنت این خبر را باورکند، اما در نهایت عقب نشینی کرد. او به ترامپ گفت که مذاکرات با «برایان هوک» موفقیت آمیز بوده و دستیابی به نتیجه نیز، نزدیک بود.

گزارش ها در آن زمان حکایت از این داشتند که ترامپ از صحبتهای مکرون آشکارا گیج شده بود و به نظر می رسید که اطلاعی از مذاکرات هوک با اروپایی ها ندارد. از این جهت از مکرون پرسید «برایان هوک کیست»؟
 

ریسک بزرگ


خروج ترامپ از برجام، بن بست هسته ای گذشته را به وضعیت اول خود بازگرداند. اعلام تحریمهای شدید اقتصادی در ماه آوریل و با هدف کاهش صادرات نفت ایران، ماهها تلاش مخفی برای اقدامات تلافی جویانه را علنی کرد. کار به جایی رسید که نیروهای آمریکایی در ماه ژوئن، فقط چند ساعت با حمله به ایران فاصله داشتند که ترامپ دستور توقف حمله را صادر کرد. این اقدام ترامپ، منجر به ناامیدی متحدان تندرو ترامپ گردید. موساد تردیدی در مقصر بحران جاری ندارد. «یوسی کوهن» در سخنرانی ماه ژوییه گفت حملات اخیر در منطقه خلیج (فارس) بخشی از برنامه ای است که توسط مقامات ایرانی تصویب و به اجرا درآمده و – حداقل بسیاری از این عملیات ها – توسط سپاه و گروه های نیابتی اش صورت گرفته اند.

کاخ سفید برای تخریب اقتصاد ایران، رویکرد «غذا در برابر زمین گذاشتن سلاح (guns-or-butter)» را دنبال می کند. در این رویکرد فرض بر این است که کاهش موجودی خزانه دولت، رژیم را مجبور می کند تا بین رنج مردم و حمایت از گروه هایی چون حزب الله، که رژیم برای بسط قدرت منطقه ایش از آنها بهره می برد، یکی را انتخاب کند. ارزیابی آژانس های اطلاعاتی آمریکا این است که حمایت مالی و نظامی ایران از چنین گروه هایی رو به کاهش است، که البته این پیام خوبی برای مقامات سعودی و اماراتی است که از زمان به قدرت رسیدن ترامپ، دارای نفوذ بیشتری در واشنگتن شده اند. البته هدف بزرگتر یعنی ایجاد نظم جدید در خاورمیانه، همچنان نامعلوم است.

 
 
بحران جاری، آمریکا و اسراییل را به یکدیگر، نزدیکتر از گذشته کرده است. «لئون پانتا»، که در زمانی که روابط رییس جمهور آمریکا و نخست وزیر اسراییل شکراب بود، ریاست سیا را به عهده داشت و وزیر دفاع آمریکا بود، می گوید «اکنون این خطر وجود دارد که از آن سوی بام بیافتیم. اگر این تصور درست شود که آمریکا قرار است تن به خواستهای اسراییل در هر زمینه ای بدهد، آنگاه به تصور من، ایالات متحده اهرم های خودش را از دست خواهد داد. هدف اصلی ما این است که از منافع ملی و امنیتی خودمان حفاظت کنیم. سوال این است که چه چیزی به نفع آمریکاست؟ درست است که ما دوست و متحد اسراییل هستیم، اما به گمان ام باید روابط با اسراییل را در چهارچوب تصویر بزرگ منطقه و کارهایی که باید برای حفظ ثبات در خاورمیانه انجام شوند، دید. ترامپ در این اواخر، حمایت از اسراییل را، به عنوان معیاری برای ترامپ دوستی یهودیان آمریکایی معرفی کرده، و گفته است آن دسته از یهودیان آمریکایی که با او مخالف هستند، خائن به اسراییل و قوم یهود هستند.

در حالی که بیش از یک دهه، از زمانی که مقامات اسراییل برای نخستین بار موضوع حمله به تاسیسات هسته ای ایران را با مقامات آمریکایی در میان گذاشتند می گذرد، بار دیگر مقامات این رژیم در حال بررسی حمله یک جانبه به تاسیسات اتمی ایران هستند. احتمال اینکه ترامپ، برخلاف بوش و اوباما، با چنین حمله ای مخالفت نکند بیشتر است. اسراییل، این اواخر با حمله به انبارهای مهمات و محل تجمع نیروهای حزب الله و ایران در سوریه، وهمچنین عملیات ماه ژوییه بر ضد پایگاهی واقع در شرق عراق، که به گمان اسراییل محل نگهداری موشکهای دوربرد ایرانی ای بوده که قرار بوده به سوریه حمل شوند، مشغول قدرت نمایی شده است.

تهدید به جنگ، شاید بلوف یا یک تاکتیک انتخاباتی باشد، اما ممکن است بیانگرهم افزایی خطرناک منافع آمریکا و اسراییل نیز باشد. رییس جمهور آمریکا عمدتا تمایلی به جنگ ندارد، اما نخست وزیر اسراییل هم دنبال کارناتمامی است که پیشتر شروع کرده بود. «دن شاپیرو» می گوید «احتمال آنکه ترامپ به نتانیاهو، برای حمله به ایران چراغ سبز نشان دهد خیلی بیشتر است تا اینکه خودش بخواهد به حمله به ایران اقدام کند. البته می دانید که حمله اسراییل به ایران هم ریسک بالایی دارد».

«یاکوف پِری»، رییس سابق «شین بت» که چند سال است سخنرانی های نتانیاهو را بررسی می کند، می گوید که نتانیاهو، همواره خطر ایران را از منظر «قرائت و روایات آخرالزمانی (apocalyptic)» نگاه می کند. وی شخصیت نتانیاهو را که حضور یک دهه ای او در سمت نخست وزیری اسراییل، بر تصمیم آمریکا در رابطه با ایران سایه انداخته، و هنوز هم ادامه دارد، مورد مطالعه علمی قرار داده است». «پِری» می گوید «هر بار که نتانیاهو برای سخنرانی به کنست اسراییل می رفت، ما با هم، بر سر اینکه او چند بار نام ایران را در نطق اش تکرار خواهد کرد، شرط بندی می کردیم». او در ادامه می گوید «بی بی امروز، از اینکه موضوع هسته ای ایران را در دستور کار جامعه جهانی قرار داده و ترامپ را درگیر این موضوع کرده، و همچنین از اینکه نظراتش شنیده می شوند، احساس عالی ای دارد و فریفته اقداماتش شده است. همه آنچه اتفاق افتاده، چیزهایی هستند که این پیامبر بدشگون (نتانیاهو) قبلا پیشگویی کرده بود.

منبع: مجله نیویورک تایمز/ ترجمه و تلخیص : حامد ضرغامی
منبع: خبر آنلاین
ارسال نظر