اقتصاد۲۴ - مشکلاتی که درکنار خستگی ناشی از محدودیتها و مصایب کرونایی کمر مردم را شکسته است، کسب و کارهای ضعیفتر را به تعطیلی کشانده، ارزش پول ملی را به پایینترین سطح ممکن رسانده و امکان تامین اساسیترین نیازهای خانوادههای ایرانی را به حداقل رسانده است.
البته اینکه تا چه حد این دریچه بتواند تغییری در وضعیت فعلی ایران ایجاد کند، محل مناقشه است. درحالی که از یک طرف دولت و هواداران آن، که آمریکا و تحریمهای فلجکننده تحمیلی آن را مسبب اصلی مشکلات میدانند، معتقدند با رفع این تحریمهای کمرشکن اوضاع به روزهای گذشته برمیگردد، از طرفی دیگر مخالفان دولت را مقصر میخوانند و معتقدند توجه رئیس جمهور و تیم دیپلماسیاش به غرب منجر به ضعف ایشان در ایستادگی ایران در برابر زورگوییهای آمریکا شده و کشور رابه چنین روزی دچار کرده و ازاینرو مصرانه اعلام میکنند نگاه مثبت داشتن به نتایج انتخابات آمریکا یک بنبست است و چارهای جز روی کارآمدن یک دولت جهادی برای غلبه بر مشکلات وجود ندارد. نگارنده معتقد است هر دو دیدگاه دارای اشتباه و اشکالاتی است که باید قبل از هرگونه تصمیم نهایی دراین خصوص مورد مداقه قراربگیرد.
بیشتر بخوانید:با انتخاب جو بایدن، وضعیت اقتصاد ایران چگونه میشود؟/ محتکران و گرانفروشان از نتیجه انتخابات آمریکا ناراحتند
یعنی نه شکست ترامپ و تعامل با دولت بعدی، ایران را گلستان میکند، نه پیروزی بایدن در وضعیت ایران بیتاثیر است و نه مقابله با دولت آمریکا جایگاه ما را در جهان ارتقا میدهد.
در تحلیل دیدگاه اول یعنی تعامل با آمریکا بهعنوان کلید حل مشکلات کنونی ایران، نگاهی به پیشینه باورهای بنیادین جمهوری اسلامی ایران (نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی) بهوضوح نشان میدهد درواقع تحریمهای کنونی علت مشکل ایران با آمریکا نیست، بلکه معلول روابطی است که طی سالیان، درست از همان ابتدای استقرار جمهوری اسلامی ایران بین دو کشور پایهریزی شد. ایران از همان روز نخست و برپایه تجربیات تاریخی و بدعهدیهای گذشته، روابطش با ابرقدرتهای زمان را مرزبندی کرد و از طریق اعلام استقلال به عنوان مسیر سعادت کشور به دنیا اعلام کرد که به هیچیک از دو بلوک شرق و غرب وابسته نخواهد بود و دوستی نخواهد کرد، زیرا به آنها اعتمادی ندارد، اما با اشتباهات زودهنگام آمریکا مانند پناه دادن این کشور به شاه مخلوع و به زیر سوال بردن مشروعیت نظام جمهوری اسلامی، و در مقابل اقدام واکنشی ایران یعنی تسخیر لانه جاسوسی، تقابلی جدی و آشکار بین دو کشور شکل گرفت و ایران را ناگزیر کرد که برای ابراز دلگیریهایش از مداخلات آمریکا در سیاستهای داخلیاش، دست به اتحاد استراتژیک با رقبای آمریکا یعنی روسیه کنونی و چین بزند.
البته این اتحاد تا حدی هم موثر افتاد،، ولی به تقابل جدیتر میان دو دولت ایران و آمریکا انجامید و وضعیت را به حالت جنگ سرد تغییر داد. طبیعی بود که ازآن پس هرچه از دست هرکدام برآمد علیه آن دیگری انجام دهد تا پیروز میدان باشد. اما لازم به ذکراست این نبرد نابرابر تا این لحظه هیچ برنده قاطعی نداشته است. نه تنها ایران از این تقابل بهره مورد نظر را نبرده، بلکه حتی برای رقیبان ایران در منطقه یعنی کشورهایی که همیشه ایران مقتدر و صلحطلب را رقیبی بزرگ میدیدند، مستمسکی فراهم آورده که با طرح پروژه ایرانهراسی مدیریت منطقه را از آن خودکنند، ازآنطرف، این رویارویی برای آمریکا هم نهتنها سودی بههمراه نداشته، بلکه برعکس خاورمیانه را برایش به یک کابوس تمام نشدنی تبدیل کرده است. براساس چنین سابقهای در روابط دو کشور و با دانستن اینکه این تقابل یک شبه ایجاد نشده که با تغییر یک رئیس جمهور در آمریکا ازبین برود، طبیعی است که دیدگاه اول یعنی هرآنچه میکشیم از تحریمهاست و با رفع آن همه مشکلات ما پایان مییابد، بهواقع نوعی آدرس غلط دادن است، چه حتی اگر تحریمها برداشته شوند زخمهای ایجادشده دروابط دوکشور آنقدر عمیق و دیوار بیاعتمادی موجود نسبت به هم آنقدر بلند است که نگذارد این دو به زودی و به راحتی امیدی به خیر فوری یکدیگر داشته باشند.
بهعلاوه، درکنار این مشکلات تاریخی برسرراه روابط این دو کشور، میراث ترامپ برای بایدن یعنی پاندمی لجامگسیخته کرونا، کسر بودجه بیسابقه، اقتصاد در حال فروپاشی، بیعدالتیهای نژادی، ناآرامیهای سراسری، بحران آب و هوا، فساد سیستمی، ازدست دادن جایگاه جهانی، دیوان عالی و سنای غیر همراه به اندازه کافی مشکلآفرین هستند که شاید تا مدتها تحریم ایران و برگشتن به برجام از اولویتهای نخست رئیس جمهور آینده آمریکا نباشد. اما درعین حال تجربه نشان داده که میتوان با اتخاذ سیاست و تدبیر درست هر تهدیدی را به فرصت بدل کرد. یعنی مشکلات کنونی آمریکا که تهدیدی برای موفقیت بایدن حداقل در منطقه خاورمیانه است، برای بازیگری ایران در این عرصه، فرصتی تاریخی و سرنوشتساز است. با توجه به سیاستهای رئیس جدید دولت آمریکا یعنی سیاست چند جانبهگرایی، و اراده او برای بازگرداندن جایگاه آمریکا به وضعیت پیشین در معادلات جهانی و نظر به شناخت تیم بایدن از توانمندیهای ایران، دور از انتظار نیست که ایران بتواند آمریکا را متقاعد سازد که کلید حل مشکلات منطقه را در دست بگیرد و بهعنوان یک بازیگر مهم استراتژیک در حل مشکلات مهم منطقه نقشآفرینی کند.
راهی که آنقدر برای ساکن جدید کاخ سفید وسوسهانگیز است که حتی بخواهد دوباره و بدون پیششرط به برجام بازگردد و به ایران فضایی دهد تا با بازپسگیری منابع مالی خود دست به بازسازی بزند. و، اما درمورد دیدگاه دوم یعنی دیدگاه تقابل با آمریکا باید گفته شود ازآنجاییکه هر دعوا اساساً دو سر دارد که همیشه هر طرف هم خود را محق و دیگری را ناحق میخواند طبیعی است که ایران و آمریکا سهم خود از جدال کنونی بین دو دولت را نپذیرند و با انتظار توبه از دیگری به رویارویی در برابر هم ادامه دهند. اما تجربه نشان داده حاصل این سیاست جز ادامه تنش و نا آرامی و بهرهبرداری رقیبان در منطقه عایدی به همراه نخواهد داشت. اگر سیاست را آموخته یا تاریخ را خوانده باشیم، میدانیم به شهادت تاریخ، جنگهای بزرگ، عمدتاً ناشی از اشتباهات محاسباتی از توانمندیها و اقدام در زمان نامناسب بوده که نتیجه آن فنای بیگناهان و حتی محو شدن برخی از کشورهای کوچکتر و ضعیفتر از نقشه جغرافیایی بوده است، قربانیانی که بهواقع خود هیچ نقشی درتعیین سرنوشتشان نداشتند. از اینرو به طرفداران دیدگاه تقابل باید یادآوری کرد، دنیای امروز سیاست، دنیای دادن و ستاندن نه ازطریق جنگ سنتی بلکه براساس تدبیر و سیاست مبتنی بر مذاکره، گفتگو و برنامهریزی هوشمند است. یعنی در این عرصه آن کس که مذاکرهکننده بهتری باشد و هوشمندانهتر عمل کند، برنده و طرفی که برپایه زور و تهدید بخواهد امتیازی یا جایگاهی را بستاند، بازنده است. طرفداران نظریه تقابل در برابر آمریکا، که حتی تا آنجا به این گفته باور دارند که مخالفان خود را ضعیف و وطنفروش میخوانند، باید بدانند هزینههایی که این سیاست تاکنون بر ملت ایران تحمیل کرده است، جبران ناشدنی است و منافع ملی را بیش از پیش تهدید میکند.
از یاد نبردهایم که چگونه زمانی که هنوز مرکب توافق بینالمللی برجام - که هم خواست نظام و رهبری و هم خواست بسیاری از مردم بود- خشک نشده بود، اقدامات تحریکآمیز صاحبان این نظریه به ترامپ مجوز داد تا بدون ترس از عواقب تصمیماتش همه تعهدات بینالمللی را با جسارت زیرپا بگذارد و با خروج از برجام، فضای بیشتری برای اعمال زورگوییهای مخربش بیابد. این نمونه درکنار دهها نمونه دیگر، گواهی بر تاثیر نامطلوب چنین اشتباهاتی برمنافع ملی است که کار را تا بدانجا رسانده که امروز بیشتر ایرانیان حتی در تامین اساسیترین نیازهایش مانند دارو درمانده شده اند.
در چنین شرایطی که تابآوری مردم به حداقل رسیده و شاید حضور بایدن درکاخ سفید که حتما با کاهش تنشها برای ایران همراه خواهد بود، فرصتی برای تنفس به ایران به دست دهد، تدبیر حکم میکند با هم همراه شویم تا درآرامشی که بهدست میآید اوضاع کنونی کشور را بسامان کنیم، درغیر اینصورت و برای منافع ملی لازم است با تاسی به قانون اساسی، مردم ایران را در انتخاب مسیرمطلوب و تعیین سرنوشتشان دخالت دهیم تا آگاهانه و آزادانه نظرشان را درخصوص اتخاذ سیاست تقابل یا تعامل با دولت جدید آمریکا بیان کنند و در عواقب تصمیمشان سهیم شوند.
البته اینکه تا چه حد این دریچه بتواند تغییری در وضعیت فعلی ایران ایجاد کند، محل مناقشه است. درحالی که از یک طرف دولت و هواداران آن، که آمریکا و تحریمهای فلجکننده تحمیلی آن را مسبب اصلی مشکلات میدانند، معتقدند با رفع این تحریمهای کمرشکن اوضاع به روزهای گذشته برمیگردد، از طرفی دیگر مخالفان دولت را مقصر میخوانند و معتقدند توجه رئیس جمهور و تیم دیپلماسیاش به غرب منجر به ضعف ایشان در ایستادگی ایران در برابر زورگوییهای آمریکا شده و کشور رابه چنین روزی دچار کرده و ازاینرو مصرانه اعلام میکنند نگاه مثبت داشتن به نتایج انتخابات آمریکا یک بنبست است و چارهای جز روی کارآمدن یک دولت جهادی برای غلبه بر مشکلات وجود ندارد. نگارنده معتقد است هر دو دیدگاه دارای اشتباه و اشکالاتی است که باید قبل از هرگونه تصمیم نهایی دراین خصوص مورد مداقه قراربگیرد.
بیشتر بخوانید:با انتخاب جو بایدن، وضعیت اقتصاد ایران چگونه میشود؟/ محتکران و گرانفروشان از نتیجه انتخابات آمریکا ناراحتند
یعنی نه شکست ترامپ و تعامل با دولت بعدی، ایران را گلستان میکند، نه پیروزی بایدن در وضعیت ایران بیتاثیر است و نه مقابله با دولت آمریکا جایگاه ما را در جهان ارتقا میدهد.
در تحلیل دیدگاه اول یعنی تعامل با آمریکا بهعنوان کلید حل مشکلات کنونی ایران، نگاهی به پیشینه باورهای بنیادین جمهوری اسلامی ایران (نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی) بهوضوح نشان میدهد درواقع تحریمهای کنونی علت مشکل ایران با آمریکا نیست، بلکه معلول روابطی است که طی سالیان، درست از همان ابتدای استقرار جمهوری اسلامی ایران بین دو کشور پایهریزی شد. ایران از همان روز نخست و برپایه تجربیات تاریخی و بدعهدیهای گذشته، روابطش با ابرقدرتهای زمان را مرزبندی کرد و از طریق اعلام استقلال به عنوان مسیر سعادت کشور به دنیا اعلام کرد که به هیچیک از دو بلوک شرق و غرب وابسته نخواهد بود و دوستی نخواهد کرد، زیرا به آنها اعتمادی ندارد، اما با اشتباهات زودهنگام آمریکا مانند پناه دادن این کشور به شاه مخلوع و به زیر سوال بردن مشروعیت نظام جمهوری اسلامی، و در مقابل اقدام واکنشی ایران یعنی تسخیر لانه جاسوسی، تقابلی جدی و آشکار بین دو کشور شکل گرفت و ایران را ناگزیر کرد که برای ابراز دلگیریهایش از مداخلات آمریکا در سیاستهای داخلیاش، دست به اتحاد استراتژیک با رقبای آمریکا یعنی روسیه کنونی و چین بزند.
البته این اتحاد تا حدی هم موثر افتاد،، ولی به تقابل جدیتر میان دو دولت ایران و آمریکا انجامید و وضعیت را به حالت جنگ سرد تغییر داد. طبیعی بود که ازآن پس هرچه از دست هرکدام برآمد علیه آن دیگری انجام دهد تا پیروز میدان باشد. اما لازم به ذکراست این نبرد نابرابر تا این لحظه هیچ برنده قاطعی نداشته است. نه تنها ایران از این تقابل بهره مورد نظر را نبرده، بلکه حتی برای رقیبان ایران در منطقه یعنی کشورهایی که همیشه ایران مقتدر و صلحطلب را رقیبی بزرگ میدیدند، مستمسکی فراهم آورده که با طرح پروژه ایرانهراسی مدیریت منطقه را از آن خودکنند، ازآنطرف، این رویارویی برای آمریکا هم نهتنها سودی بههمراه نداشته، بلکه برعکس خاورمیانه را برایش به یک کابوس تمام نشدنی تبدیل کرده است. براساس چنین سابقهای در روابط دو کشور و با دانستن اینکه این تقابل یک شبه ایجاد نشده که با تغییر یک رئیس جمهور در آمریکا ازبین برود، طبیعی است که دیدگاه اول یعنی هرآنچه میکشیم از تحریمهاست و با رفع آن همه مشکلات ما پایان مییابد، بهواقع نوعی آدرس غلط دادن است، چه حتی اگر تحریمها برداشته شوند زخمهای ایجادشده دروابط دوکشور آنقدر عمیق و دیوار بیاعتمادی موجود نسبت به هم آنقدر بلند است که نگذارد این دو به زودی و به راحتی امیدی به خیر فوری یکدیگر داشته باشند.
بهعلاوه، درکنار این مشکلات تاریخی برسرراه روابط این دو کشور، میراث ترامپ برای بایدن یعنی پاندمی لجامگسیخته کرونا، کسر بودجه بیسابقه، اقتصاد در حال فروپاشی، بیعدالتیهای نژادی، ناآرامیهای سراسری، بحران آب و هوا، فساد سیستمی، ازدست دادن جایگاه جهانی، دیوان عالی و سنای غیر همراه به اندازه کافی مشکلآفرین هستند که شاید تا مدتها تحریم ایران و برگشتن به برجام از اولویتهای نخست رئیس جمهور آینده آمریکا نباشد. اما درعین حال تجربه نشان داده که میتوان با اتخاذ سیاست و تدبیر درست هر تهدیدی را به فرصت بدل کرد. یعنی مشکلات کنونی آمریکا که تهدیدی برای موفقیت بایدن حداقل در منطقه خاورمیانه است، برای بازیگری ایران در این عرصه، فرصتی تاریخی و سرنوشتساز است. با توجه به سیاستهای رئیس جدید دولت آمریکا یعنی سیاست چند جانبهگرایی، و اراده او برای بازگرداندن جایگاه آمریکا به وضعیت پیشین در معادلات جهانی و نظر به شناخت تیم بایدن از توانمندیهای ایران، دور از انتظار نیست که ایران بتواند آمریکا را متقاعد سازد که کلید حل مشکلات منطقه را در دست بگیرد و بهعنوان یک بازیگر مهم استراتژیک در حل مشکلات مهم منطقه نقشآفرینی کند.
راهی که آنقدر برای ساکن جدید کاخ سفید وسوسهانگیز است که حتی بخواهد دوباره و بدون پیششرط به برجام بازگردد و به ایران فضایی دهد تا با بازپسگیری منابع مالی خود دست به بازسازی بزند. و، اما درمورد دیدگاه دوم یعنی دیدگاه تقابل با آمریکا باید گفته شود ازآنجاییکه هر دعوا اساساً دو سر دارد که همیشه هر طرف هم خود را محق و دیگری را ناحق میخواند طبیعی است که ایران و آمریکا سهم خود از جدال کنونی بین دو دولت را نپذیرند و با انتظار توبه از دیگری به رویارویی در برابر هم ادامه دهند. اما تجربه نشان داده حاصل این سیاست جز ادامه تنش و نا آرامی و بهرهبرداری رقیبان در منطقه عایدی به همراه نخواهد داشت. اگر سیاست را آموخته یا تاریخ را خوانده باشیم، میدانیم به شهادت تاریخ، جنگهای بزرگ، عمدتاً ناشی از اشتباهات محاسباتی از توانمندیها و اقدام در زمان نامناسب بوده که نتیجه آن فنای بیگناهان و حتی محو شدن برخی از کشورهای کوچکتر و ضعیفتر از نقشه جغرافیایی بوده است، قربانیانی که بهواقع خود هیچ نقشی درتعیین سرنوشتشان نداشتند. از اینرو به طرفداران دیدگاه تقابل باید یادآوری کرد، دنیای امروز سیاست، دنیای دادن و ستاندن نه ازطریق جنگ سنتی بلکه براساس تدبیر و سیاست مبتنی بر مذاکره، گفتگو و برنامهریزی هوشمند است. یعنی در این عرصه آن کس که مذاکرهکننده بهتری باشد و هوشمندانهتر عمل کند، برنده و طرفی که برپایه زور و تهدید بخواهد امتیازی یا جایگاهی را بستاند، بازنده است. طرفداران نظریه تقابل در برابر آمریکا، که حتی تا آنجا به این گفته باور دارند که مخالفان خود را ضعیف و وطنفروش میخوانند، باید بدانند هزینههایی که این سیاست تاکنون بر ملت ایران تحمیل کرده است، جبران ناشدنی است و منافع ملی را بیش از پیش تهدید میکند.
از یاد نبردهایم که چگونه زمانی که هنوز مرکب توافق بینالمللی برجام - که هم خواست نظام و رهبری و هم خواست بسیاری از مردم بود- خشک نشده بود، اقدامات تحریکآمیز صاحبان این نظریه به ترامپ مجوز داد تا بدون ترس از عواقب تصمیماتش همه تعهدات بینالمللی را با جسارت زیرپا بگذارد و با خروج از برجام، فضای بیشتری برای اعمال زورگوییهای مخربش بیابد. این نمونه درکنار دهها نمونه دیگر، گواهی بر تاثیر نامطلوب چنین اشتباهاتی برمنافع ملی است که کار را تا بدانجا رسانده که امروز بیشتر ایرانیان حتی در تامین اساسیترین نیازهایش مانند دارو درمانده شده اند.
در چنین شرایطی که تابآوری مردم به حداقل رسیده و شاید حضور بایدن درکاخ سفید که حتما با کاهش تنشها برای ایران همراه خواهد بود، فرصتی برای تنفس به ایران به دست دهد، تدبیر حکم میکند با هم همراه شویم تا درآرامشی که بهدست میآید اوضاع کنونی کشور را بسامان کنیم، درغیر اینصورت و برای منافع ملی لازم است با تاسی به قانون اساسی، مردم ایران را در انتخاب مسیرمطلوب و تعیین سرنوشتشان دخالت دهیم تا آگاهانه و آزادانه نظرشان را درخصوص اتخاذ سیاست تقابل یا تعامل با دولت جدید آمریکا بیان کنند و در عواقب تصمیمشان سهیم شوند.
منبع: روزنامه همدلی