اقتصاد۲۴ - در انتخابات شورای شهر تهران یکی از پوسترهای تبلیغاتی محسن هاشمی بیشتر خودنمایی میکرد. این پوستر عکسی از محسن هاشمی و مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را نشان میداد؛ پدر و پسر بر یکی از کوههای مشرف به تهران ایستاده بودند و از آن بالا به شهر نگاه میکردند.
محسن هاشمی در انتخابات ۱۳۹۶ رای اول تهران را کسب کرد و به ریاست شورای شهر تهران رسید. ۴ سال پس از آن رویداد، آیا محسن هاشمی خواهد توانست از این جایگاه بالاتر برود و یک قله دیگر سیاست ایران را فتح کند؟ به نظر میرسد در غیاب پدر، کارها برای پسر قدری سختتر باشد. در آن پوستر محسن هاشمی و آیت الله هاشمی رفسنجانی شانه به شانه هم ایستاده بودند، شاید محسن یک گام عقبتر از پدر بود و گویی به نصایح یا توصیههای پدر گوش میداد، حاوی این پیام برای رای دهندگان تهرانی که «به راه پدر خواهم رفت.» آیا در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو هم انتساب به آیت الله هاشمی رفسنجانی به مثابه یک سرمایه سیاسی خواهد توانست راه پسر برای رسیدن به پاستور را هموار کند؟ سوال مهم تر؛ آیا در غیاب آیت الله هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران، محسن هاشمی قادر خواهد بود بالاتر برود، بالاتر از شورای شهر یا حتی بالاتر از آنچه در آن پوستر نشان داده شده بود؟
سرمایه پدر؛ هم فرصت و هم تهدید
در آن پوستر کذایی، محسن هاشمی به واقع یک گام عقبتر از پدر ایستاده بود. اما واقعیت این است که این عقب ماندگی فقط مخصوص فرزند ارشد آیت الله نیست. زیرا در سیاست ایران هنوز کسی نتوانسته است رکوردهای آیت الله هاشمی رفسنجانی را جابجا کند.
رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام، از حضور در انقلاب، تا نزدیکی به بنیانگذار جمهوری اسلامی، ریاست مجلس، مدیریت جنگ، ریاست جمهوری، ریاست مجلس خبرگان و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را، نه فقط تجربه کرد، بلکه نقش تاسیسی در این سمتهای کلیدی جمهوری اسلامی داشت. بنابراین، نه فقط فرزند آیت الله، بلکه باقی سیاستمداران جمهوری اسلامی نیز، حتی در غیاب او، همواره یک گام عقبتر هستند. در این میان داستان محسن هاشمی رفسنجانی کمی متفاوت و بغرنجتر است.
اینطور به نظر میرسد که محسن هاشمی قرار است میراث دار پدر در سیاست ایران باشد، اما این کار به سرمایه و سابقهای نیاز دارد که نه فقط محسن، بلکه فرد دیگری در جمهوری اسلامی از آن برخوردار نیست. مساله وقتی دشوارتر میشود که دریابیم محسن هاشمی، همچنان که تلاش میکند در مسیر پدر حرکت کند، میبایست جای پای خود را نیز در این راه حک کند. مساله از این هم دشوارتر میشود وقتی به این واقعیت فکر کنیم که محسن هاشمی قرار است کدام راه پدر را طی کند؟ راهی که آیت الله هاشمی رفسنجانی در دوران ثبیت جمهوری اسلامی و جنگ طی کرد؟ یا راه دوران ریاست جمهوری یا راهی که پس از سال ۱۳۸۸ طی شد؟ به دلیل همین پیچیدگیها است که ما اکنون شاهد کنش سیاسی الاکلنگی از محسن هاشمی رفسنجانی هستیم. گاه آنقدر به راست متمایل میشود که میهمان ثابت برنامههای سیاسی صداوسیما تبدیل میشود، گاه چنان چپ میشود که از اصلاح طلبانهترین شعارها و مطالبات اجتماعی و سیاسی حمایت میکند.
گاهی در مقام رئیس شورای شهر از نامگذاریهای اصلاح طلبانه خیابانهای تهران عقب نشینی میکند، گاه در سیاست خارجی از ظریف حمایت میکند. از مجموع کنشهای سیاسی محسن هاشمی در سالهای اخیر، به ویژه بعد از ارتحال آیت الله هاشمی رفسنجانی، این طور میتوان فهمید که مهمترین دغدغه او، نه بدنه رای اصلاح طلبان، که کاستن از فاصله با راست و بخشهای اصلی حاکمیت است. فاصلهای که محصول رفتارهای او نبود، بلکه واقعیتی بود که از پدر به خانواده هاشمی رفسنجانی ارث رسید.
سوابق اجرایی و سیاسی
نام فرزندان آیت الله هاشمی رفسنجانی به کرات در مجلدهای خاطرات او آمده است، اما محسن هاشمی جایگاه دیگری دارد. در خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی محسن بیش از سایر فرزندان هم با پدر درباره مسائل سیاسی و مدیریتی کشور مباحثه میکند و هم گاه محل مشورت پدر است. همچنین این محسن است که مسئولیت اداره زمینهای کشاورزی یا دیگر امور اقتصادی شخصی آیت الله را به عهده دارد. مهمتر از همه اینکه محسن تنها فرزند آیت الله است که مستقیما از خود پدر حکم مدیریتی گرفته است.
در سالهای پس از انقلاب، پسر ارشد آیت الله هاشمی رفسنجانی برای تحصیل به امریکا رفته بود که به درخواست پدر، به کشور بازگشت. او در دوران جنگ، در بخش تحقیقات موشکی صنایع دفاع مشغول به کار شد. مطابق کتاب خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی، او به طور مستمر پدر را در جریان پیشرفتهای تحقیقات موشکی قرار میداد و درعین حال، به دلیل نزدیکی به رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، به سهولت میتوانست امکانات مورد نیاز این تحقیقات را تامین کند.
بیشتر بخوانید: محسن هاشمی: تورم رسمی کشور بالاتر از ۳۰۰ درصد است
صفحه «ویکی پدیای» محسن هاشمی ادعا میکند که موشکهای سجیل و شهاب، محصول مطالعات تحقیقی او است. با پایان جنگ و ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی، محسن هاشمی به ریاست «دفتر بازرسی ویژه رئیس جمهور» منصوب شد، دفتری خاص که در آن هم گزارشهای ویژه از تخلفات پیگیری میشد و هم نیازهای مالی و فنی پروژههای حساس کشور از طریق این دفتر پیگیری و تامین میشد. در دولت دوم آیت الله هاشمی نیز محسن برای به ریاست دفتر رئیس جمهوری منصوب شد. پس از این، مدیرعاملی متروی شهر تهران دیگر سمت او بود، سمتی که درنهایت به دلیل ملاحظات سیاسی از آن استعفا داد. اما نکته اینجا است که محسن هاشمی در این سمت توانست به یکی از رویاهای پدر، یعنی راه اندازی متروی تهران جامه عمل بپوشاند. حتی در دوره دو ساله شهرداری احمدی نژاد هم محسن هاشمی در این سمت باقی ماند، اما پس از رسیدن احمدی نژاد به کرسی ریاست جمهوری و به دلیل فشارهای وارده از سوی او و حامیان سیاسی اش، در نهایت محمدباقر قالیباف، شهردار وقت تهران با استعفای محسن هاشمی موافقت کرد.
عدهای این برکناری را پایان کارهای اجرایی خانواده هاشمی در کشور میدانستند، اما وقتی در انتخابات شورای پنجم شهر و روستا، محسن هاشمی توانست با ۲ میلیون رای به شورای شهر راه یابد، مشخص شد که این قصه همچنان سر تمام شدن ندارد. ۴ سال پیش از این سمت، یعنی در سال ۹۲ محسن هاشمی تنها با اختلاف یک رای الهه راستگو که از قضا اصلاح طلب هم نبود، رقابت تصدی شهرداری تهران را به محمدباقر قالیباف واگذار کرد. در سال ۹۶ هم این اصلاح طلبان بودند که بخت محسن هاشمی را برای مدیریت شهر تهران کور کردند. به این ترتیب که وقتی مشخص شد اصلاح طلبان همه کرسیهای شورای شهر تهران را تصاحب کرده اند و حالا هر کسی که آنان بخواهند میتواند شهردار شود، از کارگزاران این زمزمه برخواست که محسن هاشمی گزینه خوبی برای این سمت است. اما مخالفتهای احزاب اصلاح طلب مانند اتحاد ملت و اعتماد ملی و فشارهای رسانهای آنان سبب شد که محسن هاشمی حتی قید نامزدی تصدی این سمت را بزند و عرصه را برای محمدعلی نجفی خالی کند.
مدیر یا سیاستمدار؟
محسن هاشمی یکبار یکی از مصاحبههای مادرش را دستکاری کرد و این جمله را به آن اضافه کرد که «محسن از بقیه فرزندانم عاقلتر است.» هرچند این کار دستمایه شوخی در خانواده شد، اما ریشه در واقعیت هم دارد. در میان فرزندان آیت الله هاشمی رفسنجانی، مهدی بیشتر در پشت صحنههای سیاست و لابیهای پشت پرده فعال بود. فائزه با موضع گیریهای صریحش، حتی طعم زندان را هم چشید. فاطمه با حضور در حزب اعتدال و توسعه، حضور کمرنگ در سیاست را ترجیح داد. در این میان محسن هاشمی تلاش کرد نقش دیگری برای خود تعریف کند تا جایی که میتوان گفت او بیش از آنکه یک سیاستمدار باشد، یک مدیر است. همچنان که او عضو حزب کارگزاران است، حزبی که رویکردهای سیاسی و توسعهای آن بر رویکردهای سیاسی اش غلبه دارد. خود محسن هاشمی نیز همواره تلاش کرده است چهره یک مدیر را از خود ترسیم کند، تا چهره یک سیاستمدار که صرفا اظهارنظر یا کار سیاسی میکند.
حتی در مصاحبهها و گفتگوهای رسانهای نیز بخشهایی که به مسائل اقتصادی، عمرانی یا توسعهای اختصاص دارد، پرنگتر است. او در این مباحث، با تاکید و برجسته کردن دستاوردها و رویکردهای دولتهای سازندگی، خود را به یکی از پرچمداران، منادیان و حتی یکی از نمایندگان آن شیوه مدیریتی تبدیل کرده است. محسن هاشمی به رغم عضویت در شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، نقش سیاسی چندانی پیرامون این حزب برای خود تعریف نکرده است. مواضع حزبی او به گونهای است که گویی حضوری نمادین یا سمبلیک دارد.
حتی در آخرین کنگره حزب که در روزهای گذشته برگزار شد، او در سخنرانی خود کمتر به تحلیل شرایط سیاسی کشور یا رویکردهای انتخاباتی حزب پرداخت و بیشتر معضلات اقتصادی کشور را بررسی کرد و به ارائه پیشنهاد برای برون رفت از این معضلات، آن هم با تکیه بر تجربه دولتهای سازندگی بسنده کرد. هرچند او به یکی از میهمانان ثابت برنامههای سیاسی صداوسیما تبدیل شده است، اما به نظر میرسد این دعوتها اساسا از آن رو است که محسن هاشمی چهره سیاسی به معنای مرسوم آن محسوب نمیشود. نه طرف دعوای سیاسی است، نه دعوایی را آغاز میکند، هرچند این اعتدال در سیاست ورزی، لزوما به معنای بی نظر یا بی طرف بودن نیست. چراکه او نیز همچون حزب کارگزاران، در دسته اصلاح طلبان تعریف میشود، اما دقیقا مانند حزبش، بیشتر دغدغه توسعه اقتصادی دارد تا توسعه سیاسی.
مروری بر دیدگاههای اقتصادی
محسن هاشمی خود در چهارمین کنگره حزب کارگزاران، در یک مشی و منش حزبی، اعلام کرد که برنامه این حزب برای «عبور از بحران» آماده شده و گفت: «اکنون سیاستهای راهبردی حزب ارائه شد و روزنامه سازندگی آن را منتشر کرد که به عنوان نقشه راه ایران ۱۴۰۰ در نظر گرفته شده است.»
باوجود این، خود هاشمی در اظهارنظرها و مصاحبههای خود گزارههایی دارد که از آن میتوان به رویکرد و اندیشه اقتصادی شخص او پی برد. از جمله دیدگاههای مشخص او درباره اقتصاد، دولت محوری و نقش برجسته دولت در مدیریت اقتصادی و عبور از بحرانها است. چنانکه او در اغلب سخنرانیها یا مصاحبه ها، به زمینه و شرایط آغاز بکار دولت سازندگی اشاره کرده و نتیجه میگیرد که با برخورداری از سرمایه سیاسی و مدیریتی چهرهای مانند آیت الله هاشمی رفسنجانی، حتی میتوان از خاکستر یک جنگ ۸ ساله نیز با رشد اقتصادی و توسعه بیرون آمد. اما از عجایب آنکه محسن هاشمی در کنار این باور به دولتمندی، بر اقتصاد آزار یا اقتصاد بازار نیز تاکید دارد. به عنوان مثال، او از سیاستهای تعدیل اقتصادی دولت سازندگی به نیکی یاد کرده و آن را یکی از زمینههای رشد اقتصادی در کشور قلمداد میکند. کما اینکه در مصاحبهای گفت: «یکی از راهبردهای اصولی دولت سازندگی بود که بخش عمده این فعالیت در دولت سازندگی انجام و در دولت اصلاحات به نتیجه رسید؛ سیاستهای تعدیل اقتصادی با از بین بردن رانت و مابه التفاوت قیمت رسمی و قیمت واقعی کالا موجب شد تا اقتصاد کشور زمینه شکوفایی پیدا کند.» یا در جای دیگری اظهارکرد: «پدیدههای منفی که امروز در جامعه شاهد هستیم میوه اقتصاد شفاف و رقابتی نیست بلکه معلول دخالتهای بیرویه دولت و منابع هنگفتی است که در برخی دورهها توسط افراد و مجموعههای فراتر از نظارت هزینه شده است.»
باوجود این، هرچند بسیاری از رقبای سیاسی حزب کارگزاران یا حتی دولت سازندگی را به بی توجهی به اقشار ضعیف و فرودست جامعه متهم میکنند، اما این قشر و فشارهای اقتصادی وارده به آن یکی از دغدغههای همیشگی محسن هاشمی بوده است: «اثر کاهش ارزش پول ملی را روی نرخ بیکاری و کوچک شدن سفره مردم میبینیم. حتی آثار این وضعیت را در تولید زباله در شهر تهران هم شاهد هستیم. روزی که به شورای شهر آمدم گفتند که تولید زباله تهران ۸ تا ۹ هزار تن است آماری که اخیرا گرفتیم نشان میدهد تولید زباله زیر ۶ هزار تن کاهش داشته است از منظری نشانه کاهش تولید زباله است و از دیدگاهی نشان دهنده وضعیت معیشت مردم است که باید توجه کنیم.» او اضافه کرد: «نظر معیشتی هفت دهک پایین مشکل دارند و از این وضعیت سه دهک بالای جامعه استفاده کردند و پولدارها پولدار شدند و فقرا فقیرتر شدند. شاخص ضریب جینی و سعادتمندی کاملا دچار مشکل شده است.» راهکار محسن هاشمی برای برون رفت از این وضعیت و بهبود وضع دهکهای پایین درآمدی جامعه، توزیع ثروت است، به جای توزیع فقر، هرچند باز هم با اشاره به دولت سازندگی دیدگاه خود را مطرح کرد: «یکی از راهبردهای اقتصادی آیتالله هاشمی رفسنجانی در عدالت اجتماعی، توزیع ثروت به جای توزیع فقر بود. نمیتوان جز با تولید ثروت و جذب سرمایه اقتصاد را از رکود خارج و رونق ایجاد کرد؛ برخی که دم از عدالت و مبارزه با اختلاف طبقاتی و برخورد با صاحبان سرمایه میزدند به دنبال توزیع فقر به جای توزیع ثروت بودند.».
اما راهکار محسن هاشمی برای برون رفت از وضعیت فعلی، آن هم با وجود تحریمها و فشارحداکثری اقتصادی امریکا چیست؟ او در این زمینه بر سه نکته تاکید دارد: صادرات محصولات پتروشیمی و صادرات محصولات معدنی به عنوان جایگزین نفت و نیز مهار نقدینگی در اقتصاد از طریق قیمت ارز: «اگر ما فروش نفت و گاز و محصولات پتروشیمی و صادرات را قوی کنیم، درآمد ارزی کشور بهراحتی به مرز حدود ۱۰۰ میلیارد دلار میرسد و با فرض اینکه قیمت نفت بعد از کرونا از ۶۴ دلار به ۱۰۰ دلار برسد، میتواند به بیشتر از این مقدار هم برسد. از طرف دیگر میتوانیم با آن واردات کالاهای اساسی داشته باشیم و ضرورتهای دولت را انجام دهیم و از ارز مازاد نیز برای اصلاح ساختار مالی کشور استفاده کنیم. اما اگر فقط قیمت ارز را ۱۵ هزار تومان فرض کنیم که حتی میتواند ۲۰ هزار تومان هم باشد، ما میتوانیم در یک دوره چهار ساله کاملاً نقدینگی افسار گسیخته را در جامعه جمع کنیم و اقتصاد کشور را سامان دهیم و در مسیر تولید و پروژههای عمرانی کشور قرار گیریم.»
او در جای دیگری نیز باز بر مهار نقدینگی تاکید کرد و گفت: «با قیمت ارز فعلی صادرات کشور میتواند نیمی از نقدینگی سرگردان کشور را ببلعد. فرصت مناسبی است با افزایش صادرات حتی در زمینه نفت و پتروشیمی تا جلوی نقدینگی بالا را بگیریم و تورم را کاهش دهیم و به نقطهای برسیم که تورمهای ۳۰ تا ۴۰ درصدی را تجربه نکنیم و پولهای بدون پشتوانه را بیرون ببریم تا اقتصاد به سمت سالم سازی برود. راهی نداریم وگرنه اقتصاد کشور به سمت ونزوئلایی شدن میرود.».
اما در کنار تاکید بر تولید ثروت، حمایت از اقشار ضعیف و کنترل نقدینگی، او دو رویکرد دیگر هم دارد که این دو را نیز میتوان ادامه سیاستهای دولت سازندگی دانست: بهبود روابط بین المللی اقتصادی و استفاده از سرمایههای ایرانیان خارج از کشور. به عنوان مثال، محسن هاشمی افزایش مراودات بین المللی و ساماندهی بودجه غیرمتکی به نفت را به عنوان معیارهایی برای رسیدن ایران به عنوان قطب ترانزیتی و تجارتی منطقه عنوان کرد و گفت: «می توانیم گردشگری ترکیبی (تاریخی، مذهبی و سلامت) را به عنوان شغلی ارزان با درآمد بالا را داشته باشیم که به دلیل اتخاذ برخی سیاستها از این موهبت محروم هستیم.»
او حتی اقتصاد را به سیاست خارجی هم پیوند زده و اضافه کرد: «اگر به منطقه و اطراف کشور نگاه کنیم، میتوانیم بازار ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون نفری منطقه را با زیربنا، سرمایه و متخصصان و فرهیختگان خودمان کنترل کنیم. این باعث میشود جلوی فعالیتهای تندروانه گرفته شود و برخی مشکلات اقتصادی کشور حل شود و شاخص بیکاری زیر ۵ تا ۸ درصد برسد.»
مطابق آنچه گفته شد، میتوان رویکرد اقتصادی محسن هاشمی را واقعگرایانه و پرهیز از شعارگرایی دانست. زیرا او ضمن اشاره به مشکلات عینی و ملموس، مانند کاهش ارزش پول ملی و افزایش و شدت فقر، درعین حال از سیاه نمایی و ویرانه نمایی وضع اقتصاد کشور پرهیز میکند. در عین حال، او با تکیه بر ظرفیتهای در دسترس و ملموس کشور، آن هم در شرایط تحریم، راهکارهایی برای تعدیل این شرایط وخیم ارائه میدهد. به عبارت دیگر، برخلاف برخی از نامزدهای انتخاباتی، محسن هاشمی نه تصویری تیره و تار از اقتصاد میدهد تا توجهها را به سمت خود جلب کند، نه در باغ سبز و بهشت به مردم نشان میدهد تا بخواهد از آنان رای بگیرد. او صرفا میگوید که باوجود مشکلات حادی که با آن دست به گریبان هستیم، میتوان کارهایی کرد، اما نه همه کاری!
وزن انتخاباتی
اگر سیاست را «ستیز و سازش» تعبیر کنیم، محسن هاشمی سیاستمداری است که صرفا بر سازش تاکید دارد. به این معنی که او از تندروی، اظهارنظرهای خارج از قاعده یا هرچیزی که زمینه ستیز جناح و افراد رقیب با او شود، پرهیز دارد. هرچند این منش بسیاری را در ارکان قدرت خوش میآید، اما قاعده سیاست ورزی در ایران چیز دیگری است. براین اساس، اگر امروز وزن انتخاباتی محسن هاشمی برای انتخابات ریاست جمهوری، به اندازه وزن او در انتخابات شورای شهر نیست، ناشی از رویکرد خود او است. زیرا درست یا غلط، در سیاست فعلی ایران نمیتوان درمیانه ایستاد و به همین دلیل محسن هاشمی حتی اجماع اصلاح طلبان را هم ندارد. به عبارت دقیق تر، رقیبان جدی محسن هاشمی برای ورود او به انتخابات ریاست جمهوری، نه در جناح رقیب، بلکه در میان اصلاح طلبان قرار دارند، چهرهها و جریانهایی که بعید به نظر میرسد هم محسن هاشمی را به عنوان نامزد اصلی بپذیرند و هم کارگزاران را به عنوان حزب پیشرو در انتخابات.
به همین دلیل وقتی از حسین مرعشی، سخنگوی کارگزاران سازندگی درباره احتمال نامزدی محسن هاشمی پرسیده شد، او گفت که در صورت اجماع اصلاح طلبان، او نامزد خواهد شد. اما در سال ۹۶ مخالفتها با محسن هاشمی آنقدر بالا گرفت که حتی نتوانست نامزد تصدی شهرداری شود. امروز که ۴ سال از آن روز گذشته است به نظر نمیرسد وضعیت او از مخالفت به اجماع تغییر کرده باشد. شاید یک علت این باشد که نه فقط اصولگرایان، بلکه حتی اصلاح طلبان نیز تمایل ندارند تا تجربه شخصیتی مانند هاشمی رفسنجانی تکرار شود، شخصیتی که همگان، بی برو برگرد، در سایه او قرار میگرفتند. اما تا اطلاع ثانوی، تردید نمیتوان داشت که درصورت نامزد نشدن محسن هاشمی در انتخابات از سوی اصلاح طلبان، او فقط باید به یک دلیل فکر کند؛ او چوب صریح الهجه نبودن خود را میخورد، چوب میانه رو بودن را.
از منظر زمان سنجیآری / حتی فراتر از این،
در بین تمامی آقازاده ها در حکومت از ابتدا تا کنون!!!