اقتصاد۲۴- وضعیت تلخ و خونبار کشور به گونهای نیست که بتوان با بی تفاوتی از کنارش گذشت؛ حوادث روزهای اخیر که دلهای همه ایرانیان را پر اندوه و نگاه جهانیان را به کشور ما دوخته است، محمل حرف و حدیثهای فراوانی است که با علم و اعتراف به قصور قلم، به قدر وسع و مختصر وار به چند مورد آن میپردازم.
مردم مطالبه زیادی ندارند؛ آنها فقط یک زندگی عادی میخواهند، آن هم نه زندگی عادی در حد کشورهای اسکاندیناوی و کانادا و استرالیا که به یک زندگی معمولی و انسانی در حد کشورهایی مانند ترکیه و هند و مالزی و ویتنام و ... قانع اند؛ مطالبه زیادی است؟! یا تأمین اش سخت و ناممکن است؟!
این حرف درستی است که مسوولان، مدام تکرارش میکنند؛ فقط از جنابان ایشان باید پرسید که اگر مردم به چیزی اعتراض داشته باشند چگونه آن را بیان کنند؟ مثلاً آیا شما به مخالفان گشت ارشاد مجوز میدهید در چارچوب اصل ۲۷ قانون اساسی همین جمهوری اسلامی تظاهرات اعتراض آمیز داشته باشند و پلیس هم حافظ امنیت آنها باشد؟
جواب مشخص است و وقتی اجازه نمیدهید که اعتراضها در مجاری شناخته شده صورت بگیرد، معلوم است که هر اعتراضی از مسیر مسالمت آمیز خارج میشود و اعتراضی که میتوانست منشأ اصلاح باشد، به خشونتهای خیابانی تبدیل میشود.
مسوولان راست میگویند که بیگانگان و دشمنان در اعتراضات دخیل اند. اما این سکانس سوم فیلم است؛ سکانس اول، نابسامانیهای حاصل از سوء مدیریت خود مسوولان است که مردم را به ستوه میآورد، سکانس دوم، اعتراض مردمی اسنت که کاسه صبرشان لبریز شده است و تازه در سکانس سوم است که آن دشمنان و بیگانگان، از راه میرسد و بر آتشی که قبلاً افروخته شده، بنزین میریزند.
خطاب به مسوولان باید گفت که اگر واقعا دنبال دست بیگانگان هستید، در کنار جست و جوی آن در میان معترضین، حتما دنبال نفوذیهای قویتر و موثرتر آنها در میان خود مسوولان بگردید.
دشمنی که برای نفوذ در یک تجمع چند صد و چند هزار نفری مردم عادی برنامه دارد، حتما برای نفوذ در لایههای قدرت سیاسی، برنامه، انگیزه و منفعت بیشتری دارد.
همین موضوع حجاب و گشت ارشاد، پرونده جالبی است برای یافتن همان دستهای بیگانه در بین مسوولان؛ خیلی سخت نیست، فقط بگردید و ببینید در چند ماه منتهی به حوادث اخیر کدام مسوولان بی آن که اتفاق جدیدی درباره حجاب در کشور افتاده باشند، آن را در بوق و کرنا کردند، خام گویی کردند، روز به روز بر دامنه حساسیتها افزودند و افکار عمومی را آزرده و تهییج کردند تا آن که به ماجرا مرگ بسیار غم انگیز مهسا امینی در مقر اصلی گشت ارشاد رسیدیم و باقی قصه...!
نمیشود که ناآرامیهای وسیعی کشور را بر برگیرد و دهها کشته و صدها مجروح برجای بگذارد، ولی هیچ کدام از مسوولان، مسوولیتی حتی در قبال کشته شدن افراد بر عهده نگیرند و همه را به حساب کشته سازی جریانهای معاند بگذارند یا مانند وزیر کشور بگویند بعضی ها، افرادی را در تسویه حسابهای شخصی کشته و جنازهها را در میان تجمعات رها کرده اند.
این که ممکن است همان دشمنی که ذکرش رفت، کشته سازی کند، امری قابل قبول است چرا که از دشمن، انتظاری جر دشمنی هم نمیرود. حتی ممکن است کسی هم در قالب تسویه حساب شخصی کشته شود (البته این که چگونه وزیر کشور فوراً متوجه این ماجرا شد، بماند) ...، ولی آیا ممکن نیست یک نیروی پلیس حتی سهواً مرتکب خطایی در این میان شده باشد و لازم باشد پلیس، لااقل بگوید موضوع را بررسی میکنیم؟
اصلاً جدای از بحث کشته شده ها، مگر در فیلمهای منتشره، برخی رفتارهای نادرست پلیس دیده نمیشود؟ چرا مسوولان پلیس و وزارت کشور در این باره لااقل عذرخواهی نمیکنند و مسؤولیت نمیپذیرند؟ باور کنید اگر چنین کنند، حمل بر ضعف شان نمیشود بلکه نشانه اقتدار پلیس هم خواهد بود که در عین برخورد، بر رفتار نیروهایش نیز اشراف دارد و اجازه نمیدهد ماموری مثلاً با کتک زدن بی دلیل رهگذری، اعتبار پلیس را لکه دار کند.
وقتی مسوولان در این باره واکنشی از خود نشان نمیدهد، در میان عموم نشانهای از تایید این خطاها محسوب میشود و بر دامنه خشم و نارضایتی میافزاید.
اعتبار پلیس در هر کشوری، نه فقط سرمایه پلیس که ثروت ملی در حوزه امنیت است چرا که حتی معترضین نیز در مواجهه با جرائمی مانند سرقت در زندگی عادی خود ناگزیر باید به پلیس پناه ببرند؛ حفظ حرمت امامزاده هم البته با متولی اش است و پلیس صادقی که میگوید اگر از فلان خط قرمز عبور کردید برخورد میکنیم و در عین حال خطاهای اعضایش را میپذیرد و جبران میکند، حرمت و اعتبار بیشتری دارد.
بیشتر بخوانید: جمع کردن گشت ارشاد و تغییر در قانون حجاب عقبنشینی نیست، پیشرفت در عدالت است
این که رسانههای داخلی، درگیر محدودیتهای نوشته و نانوشته متعددی برای انتشار اخبار واقعی کشور خودشان میشوند، بزرگترین هدیهای اسنت که مسوولان جمهوری اسلامی به شبکههای خارجی و مخالف جمهوری اسلامی میدهند.
وقتی مخاطب ایرانی میبیند که رسانههای داخلی، یا فقط بد و بیراه به متعرضان داده میگویند یا اجباراً به سکوت واداشته میشوند، مشخص است که نیاز خبری اش را بی پاسخ نمیگذارد و سراغ شبکههای اصطلاحاً آن ور آبی میرود.
من اگر عامل نفوذی بی بی سی و ایران اینترنشنال و رادیو فردا و ... در میان مسوولان بودم، دقیقاً همین کاری را در محدودسازی رسانههای داخلی میکردم که همین الان انجام میدهند.
انتقال مرجعیت رسانهای از داخل به خارج، خطای مرگبار استراتژیک است و آنقدر گفته ایم و نوشته ایم و شنیده اند و توجهی نکرده اند که چارهای نمیماند جز این که تحلیل کنیم تعمدی خیانت بار در جریان است.
اگر پدیدهای در سیستم جمهوری اسلامی وجود داشته باشد که مردم مخالف اش هستند، معنایش این است که دشمنان دانا یا دوستان نادان جمهوری اسلامی، آرام و بی سر و صدا، جمهوری اسلامی را در آن عرصه عقب رانده اند؛ بنابراین اگر نظام جمهوری اسلامی، با کشف موضوع مخالفت مردم، با اکثریت همراهی کند و خواسته شان را برآورده سازد، نامش "عقب نشینی" نیست، "پاتک" و بازپس گیری عرصهای است که قبلاً از دست داده بود و یک "پیروزی بزرگ" است.
علت اش نیز کاملاً مشخص است. جمهوری اسلامی بدون مردم و خواست آنها، از بین میرود و وقتی "ناهمگونی بین خود و مردم" را رفع میکند، به امر ادامه حیات و ارتقاء قدرت خود پرداخته است و این، یعنی پیشروی و پیروزی برای نظام و مردم.
از دشمنان دانا اعم از خارجیها و نفوذیهایی که کاسه داغتر از آش هستند انتظاری نیست، ولیای کاش دوستان نظام در این نکته ساده تامل کنند و به جای بازی خوردن از افراطیون و مرعوب شدن در برابر غوغاسالاران ظاهرالصلاح، با مردم همراه شوند و نظامی که مدافعش هستند را این گونه و به صورت بنیادین و ریشهای تقویت کنند و الا با ساختن دهها سرود حماسیتر از "سلام فرمانده" و راه اندازی صدها تجمع و کارگردانی هزاران گفت و گوی ویژه خبری صدا و سیما و مدیریت دهها هزار توئیت و پست و ... نظام تقویت نمیشود. نظام جمهوری اسلامی، فقط در یک صورت تقویت میشود و آن همراهی با اکثریت مردم است؛ راه دومی وجود ندارد.