اقتصاد۲۴- سجاد بلوکات در ایسنا مینویسد: «مسیر تغییر آدمها شبیه هیچ فیلمی نیست. میزان تعلیق روزگار و چرخش فکرها و عقیدهها اینقدر زیاد است که اگر با ماشین زمان به بیست و خوردهای سال قبل میرفتیم و در روز استیضاح وزیر سابق ارشاد و بعد از تلاش اشتباه و غیرحرفهای اصولگرایان برای استیضاح عطاالله مهاجرانی دم در ساختمان قدیم مجلس میایستادیم و میگفتیم آقایان یک لحظه صبر کنید! ما از آینده میآییم. در روزگاری نه چندان دور؛ همین آقای زینت الوزرای دولت خاتمی آنهم بعد از رفتن از ایران، به نقطهای میرسد که در دفاع از ایران اسلامی از خیلیها جلو میزند. حتی از دوست روزنامه کیهانی شما!
در دنیای خیالی این روایت، کسی این حرف را باور نمیکرد. احتمالا ادعای «ما از آینده با شما سخن میگوییم» بیشتر قابل پذیرش بود تا ادعای آنچه در دوگانه دوست کیهانی_ عطاالله مهاجرانی به آنها میگفتیم. اما در واقعیت این اتفاق افتاد. دنیا، سرزمین شگفتی هاست و امروز انگار اوج این شگفتی.
این روایت برای آن بود که بگویم تغییر در آدمها طبیعی است. نگرشها عوض میشود. مدافع دیروز، منتقد امروز میشود و بالعکس. حتی جای مخالف و موافق هم عوض میشود. ریزشها و رویشها مهم نیست و حساسیت امروز ما هم نیست. هر فردی حق زیست خودش را دارد هر مکان جغرافیایی که علاقه دارد در آن فضا نفس بکشد، اما آنچه داستان روزگار را خواندنی میکند رفت و برگشتهایی است که جلوی چشم ما اتفاق میافتد.
دقیقا همان روزی که احسان کرمی پرورش یافته همین ایران بعد از انقلاب، بزرگ شده رادیو و تلویزیون با بلیط یک طرفه از تهران به آنتن شبکه لندنی رفت، یک فرد تحصیل کرده و عضو سابق حزب چپ انگلیس از لندن به روی آنتن تهران آمد تا از تمامیت ارضی ایران دفاع کند.
نمیخواهم مواجه فانتزی با این پدیده رفت و برگشت تهران_ لندن بکنم. اما دو ماجرا در این رفتنها و آمدنها جالب توجه است.
احسان کرمی در مسیری رشد کرد که به اعتقاد خیلیها نشدنی است. کشف و جذب استعدادها در حوزه فرهنگی اتفاق نمیافتد و برای مردم عادی رسیدن به انتن رسانه ملی محال است، اما اقعیت این بود که اگر از خودت پتانسیل درستی نشان بدهی امکان موفقیت وجود دارد. این ایرانی که امروز احسان کرمی معترض اوست همان بستر پرورش دهندهای بود که جوان بی نام و نشانی را احسان کرمی کرد.
او با نردبانی که ایران امروز برای او مهیا کرد موفق شد. نردبانش کج بود؟ شکسته بود؟ یکی در میان پلکان هایش لق بود یا حتی نبود؟ شاید همه اینها بود، اما موقعیت برای او که شاید از ابتدا نگاهش با سیستم فکری و ساختاری ایران هم جهت نبود، اینقدری مهیا بود که او را از یک جوان جویای نام به یک فرد در حد خودش مشهور تبدیل کند. شاید بازیگر مهمی نشد، مجری خیلی سرشناسی نشد، اما گوینده خوبی بود و مهمتر اینکه از یک جای به بعد وقتی حس کرد قد او از قد سیستمی که او را رشد داده بلندتر شده است نردبان را به زمین انداخت.
او ماحصل همین سیستم پرورش دهنده فرهنگی ایران است. شاید طرفداران او بگویند ببینید با او چه کردید که به فکر رفتن افتاد، چقدر فشار، چقدر مشکل و الخ...
در جواب سوال حامیان او که رفتنش را به پای فشار و مشکل و ممنوع التصویری میگذراند، در جلوی رویشان عکس علی علیزاده را میگذارم. میشناسند او را؟
برای آنها عکس علیزاده را در بی بی سی فارسی نشان میدهم. او که از راه طی شدهای آمد که کرمی تازه در این مسیر قرار گرفته بود. مسیر او شبیه برگردان فیلم زندگی احسان کرمی است. اگر کرمی پایان مسیرش من و تو بود علیزاده ابتدای شهرتش بی بی فارسی بود. میهمان وکارشناس چپگرای بی بی سی فارسی وقتی بعد از جوابهای محکمی که به مجری داد، در این رسانه ممنوع التصویر شد، تازه بین بخشی از مردم مشهور شد. او همان علیزاده همیشگی بود، اما برای بخشی از مردم ما، تحلیلهای او با آن ظاهر منشوری و ژولیده و کلمات علمی و فرنگی جالب توجه شد. تحلیلهای علیزاده نسبت به صداوسیما واقعیتر بود.
صداوسیمایی که احسان کرمی را محرم خانههای مردم میدانست با علیزاده بیمهری کرد. او با این انگ که نفوذی است و معلوم نیست کی و کجا خود واقعی اش را نشان بدهد، سالها در تلویزیون ایران هم مثل بی بی سی فارسی ممنوع التصویر شد.
ماهها و سالها گذشت و وسط این آشوبها آن جماعت نگران در رسانه ملی از نفوذی بودن علیزاده، خودشان سکوت پیشه کرده بودند و علیزاده در میدان ماند.
باید طرفداران احسان کرمی بگویند اگر قرار به قهر بود حق چه کسی بود از این نیشها و کنایهها ناراحت شود؟ کرمی یا علیزاده؟ یکی که حیات حرفهای را مدیون سیستم بود یا کسی که میخواست از سیستم دفاع کند، اما نامحرم میخواندنش؟
احسان کرمی و علی علیزاده همجنس نیستند یکی پرورش یافته ایران است، هنرمند است، نازک دل است و تصمیم گرفت به شبکه خارجی فارسی زبان برود. یکی سالها در غرب بوده، کارشناس شبکه خارجی فارسی زبان بوده، اما تصمیم میگیرد از ایران حمایت کند.
یکی از مقصدی میآید که دیگری تازه به آن رسیده، همینقدر عجیب، همین قدر شبیه ماجرای عطاالله مهاجرانی و دوست کیهانی نمایندگان اصولگرای مجلس پنجم.ای کاش یک فردی شبیه روایت تخیلی ابتدای یادداشت با ماشین زمان میآمد و به ما میگفت در سالهای دور، این رفت و برگشتها چطور است. علی علیزاده کجای داستان و احسان کرمی چه میکند.ای کاش باز ما هم غافل گیر بشویمای کاش بگوید همه آنها که رفتند روزگاری در همین خانه ما، همین ایران تحلیل میکنند، گویندگی میکنند. در همین قابی که موهای منشوری علی علیزاده را میبینیم، دیگرانی را هم ببینیم.ای کاش «آمدها» زیاد شود و «رفتنها» کم.ای کاش چرخش روزگار به کام ایران باشد.»