
اقتصاد۲۴- یک ساعت از نیمه شب میگذرد. چند دقیقه قبل از نیمه شب، ۶ انفجار پشت به پشت، تا دهها کیلومتر اطراف میدان نوبنیاد را لرزاند و ساکنان ساختمانهای مشرف به میدان، از پنجره خانههایشان شعلههای آتشی را دیدند که از حوالی بیمارستان چمران زبانه میکشید و از بام ساختمانهای نزدیک به چهارراه پاسداران که به سمت شمال شهر نگاه میکردی، میدان نوبنیاد و ارتفاعات دارآباد، در دودی خاکستری و غلیظ گم شده بود. حالا، ساعتی از انفجارها در این تکه از تهران میگذرد و دیگر از شعلههای آتش اثری نیست، اما غلظت شدید دود سفید و خاکستری و تندی بوی تلخ سوختگی در تقاطع بزرگراه صیاد و خیابان فخریزاده، چشم و گلو را میسوزاند. دهها مامور امنیتی مسلح، پیاده یا سوار بر ماشین یا موتور، در تقاطع اتوبان و خیابان فخریزاده ایستادهاند و مسیر ورود به خیابان را مسدود کردهاند و در جواب هر رانندهای که در این تقاطع، ترمزی میزند، میگویند که مجتمع خوابگاهی پژوهشی صنایع دفاع با حمله اسراییل منفجر شده است.
دهها زن، زاريكنان به ماموران التماس ميكنند كه بتوانند تا چند قدم جلوتر بروند و از پسرها و برادرهايشان، خبري بگيرند و مطمئن شوند كه عزيزانشان زندهاند. پسرها و برادرهاي اين مادرها و خواهرها، سربازان مشغول به خدمت در مجتمع خوابگاهي پژوهشي صنايع دفاع بودند و يكي از ماموران به مادرها و خواهرهاي ماتمزده ميگويد كه هم به دليل خطرناك بودن اين مسير و هم به دليل اينكه حمله جديد بعيد نيست، حتي يك نفر هم اجازه ورود به اين خيابان را ندارد. چند قدم دورتر و در حاشيه اتوبان صياد، چند زن روي آسفالت نشستهاند و اسم مرداني را به زبان ميآورند و گريه ميكنند و با گوشه روسري و چادر، اشكهايشان را پاك ميكنند و لابلاي گريهها، يكديگر را دلداري ميدهند. زنها فقط ميدانند كه يك ساعت قبل و با حمله اسراييل، خوابگاه و سالن غذاخوري سربازان اين مجتمع، منفجر شده اما ندانستن اينكه كدام سرباز، زنده مانده و كدام، جان داده، پهناي صورت مادرها و خواهرها را پر كرده از اشك. ورود غريبهها به خيابان فخريزاده و خيابان مجاورش، با هيچ بهانهاي ممكن نيست.
مجتمع شهید چمران هم که بامداد جمعه و دو روز قبل، هدف حمله اسراییل قرار گرفت، وسط همین خیابان مجاور است و لودرهای آواربرداری، دو سمت خیابان متوقف شده و یکی از ماموران امنیتی میگوید آواربرداری از مجتمع شهید چمران، هنوز کامل نشده و هنوز حدود ۲۰ جسد، زیر آوار است. سر تا ته این خیابان و تا سه راه اقدسیه، در تاریکی فرو رفته، چون نه تنها برای حفظ امنیت، چراغهای برق خیابانی را خاموش کردهاند، پنجره صدها خانه سازمانی در مجتمعهای نبش این خیابان هم در تاریکی مطلق فرورفته و همین مامور امنیتی میگوید بعد از حمله دو روز قبل، تمام خانهها تخلیه شده و ساکنان به مناطق امن رفتهاند.
بیشتر بخوانید: آغاز دور جدید حملات موشکی ایران به اسرائیل
يكي از ماموراني كه ابتداي خيابان فخريزاده ايستاده، ميگويد هدف اصلي حمله امشب، همين مجتمع خوابگاهي بوده و همزمان، دست بر چشمانش ميكشد و سري به نشانه تاثر تكان ميدهد. از ابتداي خيابان فخريزاده، ماشينهاي آتشنشاني و آمبولانسها و خودروي امداد برق و امداد گاز ايستادهاند و نيروهاي امدادي، منتظرند كه بعد از قطع جريان گاز و برق مجتمع، براي آواربرداري و امداد و نجات، به محوطه بروند. يكي از آتشنشانها ميگويد سالن غذاخوري و خوابگاه و استخر مجتمع خوابگاهي، ساختمانهاي چسبيده به هم است اما زمان حمله، ساعت استراحت سربازان بوده. مجتمع خوابگاهي، وسط خيابان فخريزاده و روبروي بيمارستان چمران است. ديوار به ديوار ساختمان بيمارستان هم، چند خانه و يك كوچه بنبست. حالا چند نفر از ساكنان همين بنبست، به خيابان آمدهاند و گوشهاي از پيادهرو ايستادهاند و درباره هول و هراسشان از صداي انفجار و لرزشي كه به تن خانههايشان افتاد، با هم حرف ميزنند. يكي از اهالي اين بنبست، خانمي است كه نگاهش هنوز پر از ترس است و ميگويد با اولين انفجار، شيشههاي خانهاش مثل يك ليوان آب به زمين ريخت و با انفجار دوم، صفحه تلويزيونش تركيد و وقتي ميخواهد از هولناكي صداي انفجار بگويد، دست راستش را روي قلبش ميگيرد و بين كلماتش، فاصله ميافتد.
شوهرش میگوید ۲۰ سال است که ساکن این خیابان هستند و همیشه دلشان خوش بود که کنار بیمارستان و کنار مراکز نظامی، مکان امنی است ولی حالا ظاهرا باید به فکر خانهای دیگر در جای دیگر باشند. دختر نوجوانی که فرزند یکی از ساکنان این بنبست است، صفحه گوشی تلفن همراهش را رو به مادرش میگیرد تا ویدئویی از لحظه فعال شدن پدافند ایران و نورانی شدن آسمان با شهابهای سرخ و زرد را نشانش دهد. مادر، با تماشای این ویدئو به گریه میافتد و دستهایش میلرزد.
چند مامور امنیتی، به سمت ساکنان بنبست میآیند و منتظر میمانند تا خودروی یکی از ساکنان از بنبست خارج شود. داخل خودرو، علاوه بر مرد و زنی جوان، دو کودک خردسال نشستهاند و یکی از کودکان، سگ بزرگ و قهوهای رنگی در بغل گرفته است. ماموران امنیتی به راننده توصیه میکنند که هم داخل خیابان فخریزاده و هم خیابان مجاورش و تا پشت سر گذاشتن تمام خانههای سازمانی، با نور پایین و با کمترین سرعت براند. راننده، در حین پیچاندن فرمان، دستی به سمت همسایهها تکان میدهد و یک نفر از میان جمع میگوید: «رفت و هیچ معلوم نیست وقتی برگرده، با چه صحنهای مواجه بشه.»
بیشتر بخوانید: پرتابههای اسرائیل در آسمان تهران منهدم شدند
ورودي پاركينگ يكي از خانههاي ضلع شمالي خيابان فخريزاده، باز ميشود و ماشيني با سرعت آهسته از پاركينگ بيرون ميآيد. راننده، دختر جواني است كه پياده ميشود تا به خانم سالمندي كه عصا و كيف سياهرنگي به دست دارد، براي سوار شدن به ماشين، كمك كند و در همين حال، رو به همسايهها ميگويد هرچه زودتر خانهشان را خالي كنند و از اين محل بروند تا جنگ تمام شود. زني كه روي سكوي سنگي باغچه جلوي يكي از ساختمانهاي نزديك همين ورودي پاركينگ و خيلي نزديكتر به مجتمع خوابگاهي منفجر شده نشسته و حرف دختر را هم شنيده، ميگويد:« كجا بريم؟ خودم كارمندم، شوهرم كارمنده. هنوز امتحان بچهام تموم نشده.»
زن، لابلاي هر چند كلمهاي كه ميگويد يا ميشنود، چند قطره اشك از چشمانش سرازير ميشود. هنوز از هول انفجار رها نشده و ميگويد كه قبل از انفجار، داخل آشپزخانه و مشغول جمع كردن ظروف بوده و با موج انفجار، بهشدت به ديواره يخچال كوبيده شده و حالا از به ياد آوردن اين لحظهها هم اشك ميريزد. كمي دورتر از ساكنان بنبست، چند مرد و زن جوان و ميانسال، در حالي كه دستشان را روي شانه زن و مرد ديگري تكيه دادهاند، با قدمهاي آهسته از ورودي بيمارستان بيرون ميآيند. زن وقتي اين آدمهاي كمتوان را ميبيند، ميگويد همسر يكي از دوستانش از كاركنان بيمارستان چمران است و به همسرش گفته كه بعد از انفجار، انبوهي از پروندههاي بيماراني را جابهجا كردهاند كه بستگانشان، درخواست ترخيص فوري دادهاند.... بيشتر از دو ساعت از حمله اسراييل به مجتمع خوابگاهي ميگذرد.
غلظت دود، خيلي كمتر از دو ساعت قبل است. هياهوي خيابان، رقيق شده و حرف همسايهها ته كشيده است. ماشينهاي آتشنشاني و آمبولانسهاي وسط خيابان، جابهجا ميشوند تا راه براي خروج خودروهاي امداد برق و گاز باز شود. راننده يكي از ماشينهاي آتشنشاني ميگويد هنوز هيچ آواري جابهجا نشده و هنوز معلوم نيست چند نفر زير آوار باشند ولي چون ساعت خواب سربازان بوده.... حرفش را ناتمام ميگذارد و سر به زير مياندازد. تقاطع خيابان فخريزاده و بزرگراه صياد، خلوت شده ولي هنوز هم ورود، ممنوع است. هر چند دقيقه، ماشيني به تقاطع اتوبان و خيابان ميرسد و رانندهاش دستور به دوربرگردان و تغيير مسير ميگيرد.
چند مامور امنيتي كه تا ساعاتي قبل، تقاطع بزرگراه و خيابان فخريزاده را مسدود كرده بودند، خسته از گرما، روي پيادهرو نشستهاند و منتظرند كه يك نفرشان، چند ليوان آب خنك بياورد. حالا اگر ماشيني ميخواهد وارد اين خيابان و بنبستش شود، يكي از ماموران امنيتي، سوار بر موتور، همركابش ميشود تا ببيند كه طرف، واقعا از ساكنان اين خيابان است. از مادرها و خواهرهاي سربازان مجتمع خوابگاهي، اثري نيست. دو خانم از ساكنان كوچه بنبست، نبش خيابان فخريزاده از تاكسي پياده ميشوند و مرد جوان اسلحه به دوشي از بين ماموران امنيتي، از خانمها خواهش ميكند كارت ملي نشان بدهند. همين لحظه كه مرد، نور چراغ قوهاش را روي كارت ملي خانمها ميگيرد و سري به نشانه تاييد تكان ميدهد، صداي كوبشهاي پشت سرهمي از راه دور ميآيد و مرد با نگاهي سريع به آسمان و اطراف، به خانمها ميگويد سريع به خانه بروند چون حملهها دوباره شروع شده.