اقتصاد ۲۴ -در اپیدمی ویروس کرونا، اوج این شایعات را شاهدیم و حالا کار به جایی رسیده که منابع رسمی، فقط تاکید دارند که اطلاعات درست را از ما بگیرید!
حال پرسش مهم این است: آیا منابع رسمی اطلاعات درستی به مردم داده اند؟ آیا منابع رسمی درحاشیه قرار دارند که اخبار مجعول، بیشتر شنیده و دیده میشود؟ و دیگر اینکه، چرا باورپذیری عمومی کاهش داشته و اعتماد مردم به منابع خبری و گویندگان هرخبری کم است و افکار عمومی به منابع غیر رسمی کشش یافت.
برای پاسخ به این پرسشها، ۷نکته در ادامه ذکر شده که به باور نگارنده، ریشه در جنگ رسانهای اصحاب قدرت با افکار عمومی دارد. از همین رو، از صاحبان قدرت تقاضا دارم تا بدون پیشداوری، این دیدگاه دلسوزانه را بخوانند:
۱- اگر بپذیریم که کاهش اعتماد مردم به گفتار مسئولین و رسانههای نزدیک به قدرت وجود دارد، تازه در ابتدای مسیر اصلاح هستیم. در این نقطه یاد اساتید و فعالانی خواهیم افتاد که می توانستند در تصمیم سازیها و کمبود اعتقاد به «روابط عمومی» و«تولید محتوای ناب» کاری بکنند. در روند موجود، بیشترمدیران رسانه و صاحبان قدرت، هنوز باوردارن میتوان با چند خبر و مصاحبه افکارعمومی را دردست گرفت.
اگر این تفکر تغییر نکند، شعار «گردش آزاد اطلاعات» ،«رسانه آزاد»، «سوت زنی» و خبرنگار آزاد وجود خارجی نخواهد داشت و طنزی از رسانه و منابع رسمی برجای خواهد گذاشت که روز به روز بر رشد ریشه های بی اعتمادی کودپاشی خواهد کرد.
۲- مدیران استراتژیک باید بپذیرند که در حوزه رسانه و ارتباطات با افکار عمومی، راه اشتباهی در حال پیمودن است. به صرف شعار«مدیران متعهد» نمیتوان فضای تخصصی رسانه و افکار عمومی، را سامان داد. تامین تعهد به گروهی محدود، فضای خودی و غیر خودی رسانه ملی را می سازد و باعث اپیدمی شدن کلماتی چون «رسانه میلی» میشود.
نتیجه این اندیشه در حذف افرادی چون عادل فردوسی پور هویداست که با سبک رسانهداری سلیقه ای به جنگ افکار عمومی میرود. در این سبک مدیریت، همه چیز به ظاهر تحت کنترل است. چون هیچ مخالفتی دیده نخواهد شد( بخوانید ما نمیبینیم) و در نهایت هم، افکار عمومی همین را میخواهد!
۳-نتیجه این روش مدیریت رسانه و تعامل با افکار عمومی( خاصه صداوسیما و رسانههای مشابه) اثرگذاری حداقلی در افکار عمومی است. متولیان این رسانهها باور نمیکنند که روند اطلاع یابی مردم تغییر کرده و اعتقاد و اعتماد مردم به صداقت و رویههای این نوع از رسانه ها کاهشی است. نظام تئوریک یاد شده در حوزه رسانه، هنوز برنظریه قدرت استوار است و مدیران ارشد، مفهوم «موج معکوس رسانه ای» را درک نکرده یا نمیخواهند باور کنند که دیگر مخاطب به شکل قدیم وجود ندارد.
در این رویه تازه «موج معکوس رسانه» از مردم شروع میشود و مطالبات مردمی که اکنون در مقام شهروند-رسانه وارد حوزه اطلاع رسانی شده اند، رویههای رسانههای رسمی تعیین خواهد شد.
۴- در مقابل رویه های تازه، فرافکنی در حوزه اطلاع رسانی، تاکتیک قدیمی است که با ندید گرفتن برخی واقعیتها (یا بخشهای منتقد جامعه) از ابزار پروپاگاندا(بزرگ نمایی) استفاده میکند. اینکه مردم به اخبار غیر رسمی اعتماد یافته اند ریشه در انعکاس گزارشهای میدانی بخشی از جامعه (در صداوسیما و رسانههای نزدیک) دارد.
بدان معنا که، وقتی مردم کمترین سهم را در انتشار دیرهنگام گزارشهای یکطرفه دارند، خود به تقابل میایستند و در مقابل اخبار مثبت شما از رویدادها، در شبکه های اجتماعی واکنش میدهند و شایعات را جدی تلقی میکنند. با انفعال و کم تحرکی منابع رسمی خبر حال شاهد کاهش اعتماد به منابع خبری کم تعداد و ساکت می شویم!
۵- مردم و افکارعمومی، در ساختار جدید و رسانههای مدرن، مفهومی تازه دارند و از وضعیت «مخاطب» به «کاربر» تغییر وضعیت داده وخود میتوانند کنشگر باشند.آنها رسانههای رسمی و منابع رسمی خبر را وادار به واکنشهای متعدد میکنند و موجی معکوس در اطلاع رسانی میسازند.
۶-در یک کلام، تغییرات مهم ساختار اطلاع رسانی جهان و علم ارتباطات، هنوز در ایران به رسمیت شناخته نشده و صاحبان قدرت، هنوز در شعارهای فانتزی اطلاع رسانی باقی مانده اند. مدیراجرایی و مسئولان بیشتر حوزه های حاکمیتی کشور، از واژه «مسئول» به «مدیر» تغییر وضعیت داده و خود را قلبا پاسخگونمیدانند.
انها قانون برای اطلاع رسانی و شفافیت وضع میکنند اما در عمل فکرمیکنند که رسانه و خبرنگار، ابزار دستشان و هچون روابط عمومیهای بی اثری هستند که خود ساخته اند . ارزش خبرنگاربرای این سبک مدیران در حد پایه میکروفون و ابزاری برای انتقال بی پرسش سخنانی است که باید مثبت باشد! متاسفانه صاحبان قدرت هنوز مفهوم عملگرایی در اطلاع رسانی را به خوبی نمیشناسند و طبق اصل نظریه «قدرت رسانه، درعلم ارتباطات» به گفت و گوی یکطرفه و از بالا به پایین با مردم و افکار عمومی عمل میکنند یا بیشتر اوقات سکوت را تاکتیک میدانند.
۷-عدم همراهی با خواسته های عمومی هم یکی دیگر از چالشهای ارتباط با افکار عمومی است. تحولات مشابه تاریخی مانند ویدئو،ماهواره و… به خوبی گویای نتیجه اندیشه هایی است که تلاش کرد تا با منع و قانون گذاری سلبی، اطلاع یابی را هدایت کند.در بینش قانونگذار و ناظر، فیلترینگ و به رسمیت نشناختن این ابزارها به خوبی عیان است و حتی سعی بر آن است تا صدا و سیمایی که خود محل نقد است، ناظر بر سایر رسانه ها شود! این رفتار با افکار عمومی هم، محصولش کاهش اعتماد عمومی است؛چرا که به انها حق انتخاب نمیدهد و سعی در هدایت جمعی دارد نه با آگاهی دادن.
به هر سو، آقایان و خانمهای تصمیم ساز و صاحب قدرت! بدانید که صداوسیما و بخش عمده ای از ساختار رسانه ای کشور است که نیازمند تغییر رویه اساسی است. حذف افراد کاربلد و متخصص را تمام کنید و به این فکر کنید که مردم چه فکر میکنند؟ اگر هنوز به دنبال اقناع افکارعمومی هستید، دوباره بررسی کنید و با افکار عمومی نجنگید که اعتماد عمومی در مرز خطرناکی است.