اقتصاد۲۴ - کابوس ترامپ تعبیر، و صدای لرزان او هنگام خواندن اطلاعیه اش پس از انتخابات، لحظات ریزش و فروپاشی او در انظار جهانیان بود. نهایتا با پایان مرحله شمارش آراء، بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور منتخب آمریکا اعلام شد. چه بسا تاخیر در اعلام نتایج فقط برای مدیریت افکار عمومی و جامعه هیجان زده و قطبی شدهی آمریکا و کنترل واکنشهای ترامپ بود. در چهار یادداشت پیش از انتخابات آمریکا که از یک ماه پیش منتشر گردید، تلاش شد، با تحلیل دادههای موسسات پژوهشی و نظر سنجی و رسانههای آمریکا و دموگرافی رای دهندگان توضیح داده شود که روند انتخابات امریکا به کدام سو میرود و چرا شانس رای آوری بایدن به مراتب بیش از ترامپ است و چرا ترامپ رفتنی است.
اینک که غبار انتخابات آمریکا فرونشسته و وضعیت جدید چهره ی خود را نمایان ساخته، موارد ذیل حائز اهمیت به نظر می رسد:
دقت نظرسنجیها
مجموعا موسسات نظرسنجی آمریکا در این انتخابات ۳ تا ۵ درصد خطا داشتند. این موسسات در سطح «ماکرو» نمرهی متوسط، اما قابل قبولی دریافت میکنند، آنها در تشخیص میزان مشارکت و بزرگی انتخابات، تشخیص فرد پیشتاز در سطح ملی و ایالتی، اولویتهای رای دهندگان به ویژه میزان اهمیت اقتصاد و کرونا و همچنین دموگرافی رای دهندگان و حامیان هر گروه، به درستی عمل کردند، اما در سطح میکرو، فاصلههای میلی متری را به نفع بایدن و به زیان ترامپ بزرگتر دیدند. مثلا درسطح ایالتی دامنهی خطایی حدود سه تا ۵ درصد را به نفع بایدن از خود بروز دادند. بایدن در ایالتهایی برنده انتخابات شد که در متوسط نظرسنجیها بیش از ۵ درصد پیشتاز بود؛ و در هر ایالتی بایدن زیر ۳ درصد پیشتاز معرفی شده بود، در حقیقت بایدن عقب ماند و بازنده شد و هر جا فاصله بین ۳ تا ۵ درصد بود رقابت تنگاتنگ شد. در سطح ملی نیز اکثر موسسات، فاصلهی دو رقیب را بین ۷ تا ۹ درصد پیشبینی میکردند در حالی که این فاصله با حدود ۷۵ میلیون رای بایدن و ۷۰ میلیون رای ترامپ حدود سه درصد بود.
بخشی از دلایل این خطا به طبیعت نظرسنجیها و روشهای اتخاذ شده و بخشی نیز ناشی از رای پنهان به ترامپ بود. گروهی از طرفداران ترامپ، به ویژه روستاییان یا در دسترس نظرسنجیها نبودند و یا به پاسخ گویی صحیح تمایلی نداشتند. البته بخشی از خطای نظرسنجیها نیز ناشی از غلبه تمایل به بایدن در موسسات نظرسنجی و جامعه شهری نمونهها بود؛ و البته میتوان حدس زد که در برخی موسسات حزبی، چه بسا نظرسازی نیز نقش ایفا کرده است تا متوسط را به سود بایدن بالاتر نشان دهد. میتوان تصور کرد که نظر سازی در انتخاباتی ۱۵۰ میلیونی و با رقابت سنگین و نزدیک، که جابجایی چند هزار رای میتواند فرد برنده را تعیین کند، برای بسیاری از موسسات و رسانههای به ظاهر مستقل، توجیه غیر علمی، اما سیاسی مییابد تا گروهی از مردم را نیز از این طریق به کاندیدای مورد نظر خود هدایت کنند. بالاخره در هر جامعهای کم نیستند کسانی که مایل هستند روی اسب برنده شرط ببندند!
رسانهها و تبلیغات
بنا بر اعلام رسانههای آمریکا، کمپین ترامپ در این انتخابات حدود ۵۷۵ میلیون دلار و کمپین بایدن حدود ۷۷۶ میلیون دلار به شکل مستقیم هزینه داشتند که بخش عمده آن صرف هزینههای تبلیغاتی در رسانههای کلاسیک از جمله برنامههای تلویزیونی و بخشی دیگر صرف رسانههای اجتماعی شد.
در این انتخابات شاهد قیام رسانههای کلاسیک آمریکایی و حتی بین المللی علیه ترامپ بودیم. ترامپ رفتار مناسب رسانهای در ۴ سال ریاست جمهری خود اتخاذ نکرده بود و بارها و بارها رسانهها را تحقیر و مورد حمله قرار داده بود، انباشت آن همه تحقیر رسانهای در این انتخابات به قیام علیه خودش تبدیل شد. در کنار قیام رسانههای کلاسیک، شاهد تقسیم فضای رسانههای اجتماعی نظیر فیسبوک و تویتر بودیم. ترامپ با ۸۰ میلیون فالوئر تقریبا بی رقیب مینمود، اما ورود ۱۲۴ میلیونی اوباما، شرایط را به موازنه کشاند. صدها و بلکه هزاران اینفولئنسر با فالوئرهای میلیونی دیگر همراه هر یک از این دو تن، فضای رسانه های اجتماعی را از یکجانبه بودن به نفع ترامپ خارج ساخت که همراه با وزن رسانههای کلاسیک و هزینههای بیشتر تیم بایدن در فضای تبلیغی – رسانهای مجموعا فضای تبلیغی را به نفع بایدن تغییر داد. البته گرایش مدیران دو شبکهی توئیتر و فیسبوک را نیز در این اتخابات نباید از نظر دور داشت.
سرنوشت ترامپ
تا آن جا که اطلاعات منتشر شده نشان میدهد، ترامپ از متهمترین شخصیتهای تاریخ ریاست جمهوری آمریکا است، که به تنهایی اوج اشرافی گری و سرمایه داری کریه را به هم آمیخته بود. پدیدهی پوپولیستی و متعصبی که با ریاست جمهوری ترامپ و با سرمایه گذاری صهیونیستی و عربی سربرآورده بود، در سایه امپراتوری دروغ وادعای مبارزه با فساد و البته برخی موفقیتهای اقتصادی، هواداران فراوانی در داخل و خارج آمریکا برای خود یافته و چنان که مشاهده کردیم حتی نمونهی وطنی اش در ایران با او همزاد پنداری یافته و دیدیم که چگونه متاسفانه شعبهای از ترامپ در ایران از نتایج اولیه انتخابات امریکا متاثر شد. این پدیده میتوانست با برگزیده شدن او در دور دوم تبدیل به یک ایدئولوژی و جریان مسلط شده و تاثیرات عمیقتر و بلند مدت تری چه در داخل چه در نقاط دیگر جهان بگذارد.
جامعه آمریکا طی چهار سال ریاست جمهوری ترامپ در سایه تعالیم و رویکردهای نژاد پرستانه و ضد علمی و پوپولیستی او دچار شکافها و تعارضات فراوانی شد که در انتخابات این شکافها به اوج رسید و فضا به شدت قطبی شد. چنان که پیشبینی شده بود، و دموگرافی رای دهندگان به ترامپ نشان میدهد، اصلیترین هوادارن او از کلیسای ارتودوکس، ارتش سالاران، سرمایه داران، سفیدها، طبقهی روستایی و افراد کمتر تحصیل کرده، افراد با متوسط سنی بالای ۵۰ سال و جریانات راست افراطی در یک سو قرار گرفتند. در آن سوی نیز رای دهندگان به بایدن بیشتر از جریان لیبرال ها، دموکراتها و سوسیالیستها و از طبقه متوسط شهر نشین، تحصیلکردگان، زنان، جوانان و کارگران حاشیه شهر و سیاهان و مهاجران آمریکایی آسیایی و یا آمریکایی آفریقایی بوده اند.
بیشتر بخوانید: سیاست بایدن در قبال ایران چگونه خواهد بود؟
صرف نظر از هر سرنوشتی که شکایت ترامپ در دادگاه پیدا کند، موضوع بی اعتبار سازی سیستم انتخابات آمریکا و تنشهای مدت دار پس از انتخابات، و مدعی شدن ترامپ نکتهی دیگری است زمزمههای آن پیش از انتخابات آغاز شده و آثار آن تا مدتها گریبانگیر جامعه و حاکمیت آمریکا خواهد بود و تنشهای کوچک و یا بزرگی را دامن خواهد زد. او با پشتوانه رای بیش از ۷۰ میلیونی، قابلیتهای رهبری و «موبالایز» کردن اجتماعی را خواهد داشت و احتمالا به عنوان رهبر جمهوری خواهان ایفای نقش کرده و تلاش خواهد کرد به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ۲۰۲۴ مجددا به صحنه بیاید. البته او مخالفانی با سابقه در حزب جمهوری خواه دارد که معتقدند او حزب جمهوری خواه را مصادره کرده و او را نماینده اصیلی برای حزب خود نمیشناسند و علنا نیز مخالفتهایی با او ابراز داشته اند. همچنین رقیبی به نام مایک پنس دارد که ممکن است بخواهد در انتخابات بعدی کاندیدا شود. در این صورت چه بسا او با حزب سومی به صحنه بیاید و برای اولین بار در آمریکا یک حزب سوم مطرح شکل بگیرد. در هر صورت او اگر در دادگاه برای بازگرداندن نتیجه انتخابات موفق نشود، که البته بسیاری بعید میدانند موفق شود، در چهار سال آینده به عنوان یک اپوزوسیون با همان شیوههای پوپولیستی مشهورش در داخل و خارج آمریکا، اجتماعات بزرگ و آمد و شدهای سیاسی و گفتگوهای رسانهای فراوانی برپاخواهد ساخت و تلاش خواهد داشت تیتر رسانهها بماند و حتی رهبری برای جنبشهای پوپولیستی دیگر در جهان باشد و خود را سمبل ضد فساد معرفی کند و طرفدارانی هم بیابد.
اما از سوی دیگر دموکراتها با رهبری اوباما و بایدن چه بسا در اندیشهی افشاگریها گسترده و حتی محاکمه او برآیند و با گرفتن محکومیت از سیستم قضایی برای او، شانس حیات سیاسی ترامپ را به حداقل برسانند. این در حالی است که ترامپ در ایام انتخابات در اجتماع هوادارانش فریاد میزد که بایدن و خانواده اش باید به زندان بروند. با توجه به شخصیت ترامپ، برای او هر سرنوشتی ممکن است. شاید حتی آن جملهای که در ایام انتخابات به ناگهان از دهانش خارج شد که «شاید از آمریکا بروم»، حالا از هر زمان به واقع نزدیکتر شده باشد. اگر از ترامپ کاری شبیه خودکشی هم سر زد نباید تعجب کرد.
تاثیرات جهانی و منطقهای
ظهور ترامپ خسارات فراوانی به جامعه جهانی وارد کرد. ماموریت او بر هم زدن نظم جهانی بود. او رسما تبدیل به رهبر یک جنبش خرابکاری در سازمانهای جهانی شده و اعتبار آمریکا را به حداقل ممکن رساند. آمریکای ترامپ برای جهان، آمریکایی بی قاعده تر، کریهتر و ناموجهتر از آمریکایی بود که قبلا میشناختیم؛ امپریالیستی زشتتر از زشت. در صورت خلع ترامپ از قدرت، جهان با آمریکای کلاسیکی که میشناخت مواجه خواهد شد. آمریکای جدید، آمریکای سنتی البته با گرایش بایدن - اوباما و تاثیرات برنی سندرز خواهد بود. این آمریکا به شکل مشروط یا نیمه مشروط به بسیاری از قراردادهای بین المللی بازخواهد گشت که مطلوب اتحادیه اروپا و چین خواهد بود.
هر دو حزب آمریکا تحت تاثیر لابی صهیونیستها هستند، اما در منطقه خاورمیانه هیچکس برای اسرائیل، ترامپ نمیشود، کما این که هیچ کس هم به اندازه ترامپ با ایران دشمنی نکرد. رفتن ترامپ، تاثیرات منطقهای مشخصی داشته و علاوه تاثیرات داخلی نیز بر اسرائیل خواهد داشت و چه بسا رفتن نتانیاهو را تسریع کند. کشورهای عربستان و امارات و بسیاری دیگر از همپیمانان ترامپ و اسرائیل نیز همان احساسی را دارند که نتانیاهو از رفتن ترامپ دارد. قطعا آنها بسیار نگران و غمگینند.
ایران و آمریکای جدید
قطعا ترکیب ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان با ترکیب اوباما، بایدن، برنی سندرز یکی نیست و مهمتر، حامیان این دو جریان در داخل آمریکا و در سطح منطقه هستند. از اهم مسائلی که همواره از آن غفلت شده، ارتباط با نهادهای مدنی، احزاب و ملت آمریکاست. جریانی که پشت اوباما - بایدن ایستاده و به او رای داده است را نباید به چشم هیات حاکمهی آمریکا نگریست و از تاثیرات مهم آن بر همین هیات حاکمه غافل بود. پشت سر بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، بخشی از همین جریانات مدنی اجتماعی، دانشگاهی و یا اقتصادی ایستاده اند. این طیف میلیونی رای دهندگان تحصیل کرده، یک جریان نسبتا معتدل و قابل گفتگو است و دشمنی خاصی با ملت بزرگ ایران ندارند. دلیلی هم ندارد با این طیف عظیم تحصیل کرده، قطع ارتباط کرده و از ظرفیت آنان از جمله جامعه مسلمانان آمریکا برای تصحیح و تعدیل روابط دو ملت و کاستن از خصومتهای دو کشور بهره نگرفت. کم نیستند شخصیتهای متفکری که در آمریکا زندگی میکنند، اما موافقتی با سلطه گریهای سیستمیک این کشور در جهان ندارند. علاوه دهها سال است «لابی» صهیونیستها و در دهی اخیر «لابی» عربستان قویا در آمریکا فعال شده، اما ایران از کمترین زمینههای ارتباط در این کشور برخوردار است و بعضا به دست خودمان و با بدبینیهای افراطی یا توقع بیش از حد و یا نگاه امنیتی سخت گیرانه، روزنههای حداقلی را بسته ایم.
شخصیت اوباما یا بایدن نیز با ترامپ متفاوت است و البته ایشان یا هر کس دیگری که در امریکا باشد، طبیعتا شیفتهی ملت ایران نخواهند بود و به منافع کشور و حزب خودشان میاندیشند، اما میزان پیوستگی جریانات داخلی آمریکا با دشمنان و رقبای منطقهای ایران و همچنین میزان معارضت این جریانات با ایران و همچنین سطح تفکر شخصیتهای سیاسی این کشور یکسان نیست. به زبان دیگر همچنان که دوستان درجه بندی دارند، باید رقبا و متخاصمان را هم درجه بندی کرد. ضمن آن که همچنان که در میان کشورهای دوست، مخالفانی وجود دارند، در میان کشورهای رقیب و متخاصم هم دوستانی یافت میشوند. آمریکایی که امروز و پس از انتخابات شکل گرفته، از نظر داخلی، آمریکای جدیدی است و حتی با آمریکای اوباما هم متفاوت است. احیاء گفت و گوی نخبگان دو ملت میتواند راههایی را بگشاید. در همین جهت، نقش آفرینی اوباما به عنوان یک مقام غیر رسمی و عین حال رهبر معنوی حزب دموکرات در به قدرت رساندن بایدن و نفوذ او در جامعه آمریکا، نکتهی مهمی است و چه بسا میتوان در شرایط عدم ارتباط بین دو کشور، با شخصیتهایی نظیر اوباما به عنوان یک شخصیت موثر، اما غیر رسمی به گفتگو نشست و بابهایی را گشود. در آمریکا انقلاب نشده است و قرار نیست یک شبه همه چیز در آنجا یا این جا که به ویژه از کودتای ۱۳۳۲ تا کنون زخمی دهها ساله بر پیکرمان نشسته است تغییر کند، اما حتی آمریکای جدید، چه بسا مانند شوروی گورباچف قابل بررسی است. در شرایط سیال جدید، اغتنام فرصت یک ضرورت است. ارائهی تحلیلهای متفاوت و فکورانه و اعلام مواضع قوی و دوراندیشانه از هر سوی در این شرایط، بسیارمهم و ارزشمند است، اما نباید پذیرفت ترامپیستهای وطنی که تجربهی تلخ آنها را به عینه احساس کرده ایم و یا کاسبان تحریم و فساد، زمینههای ارتباط دو ملت و دو کشور را با نقشه و یا رفتارهای احساسی و افراطی و یا مواضع به ظاهر انقلابی و در باطن منفعت طلبانهی خود از بین برده و با تباه ساختن فرصت ها، برای کسب قدرت و یا پر کردن جیبهای خود، زمینه تداوم تحریمهای ظالمانه را فراهم آورده و فشار بر ملت مظلوم ایران را مضاعف سازند و از آن سوی دانسته یا ندانسته برای اسرائیل و عربستان بن سلمان فرصت آفرینی نمایند. میتوان در عین حفظ استقلال و در عین حفظ هوشیاری نسبت به ماهیت نظام آمریکا، برای مصالح بلند مدت ملت ایران، و بدون شیفتگی و هیجان زدگی شرایط جدید را با ملاحظات جدید بررسی کرد و مطالبات به حق ملت شریف ایران از دولت آمریکا در برابر دهها سال کودتا و جنگ و فشار و تحریم و دخالت در امور داخلی ایران و شهادت سردار را دنبال کرد. در این حال گفت و گوی ملتها و نخبگان و صاحبان فنون و سطوحی از دو کشور حداقل برای کاهش خصومتها در عین استحکام و استقلال ممکن است. همچنان که قدرتهایی، چون چین و روسیه و آلمان و کشورهایی نظیر هند همین راه را رفته اند و ضرورتا هم از استقلال و عزت خود دست نکشیده اند. همه چیز ضرورتا متوقف بر بالاترین سطح رابطه سیاسی نیست، کما این که روابط علمی و اقتصادی چین با آمریکا قابل مقایسه با رابطهی سیاسی با این کشور نیست.
ضرورت غربشناسی
در پایان نوشته پنجم که آخرین یادداشت درباره انتخابات آمریکاست، تصریح بر اهمیت «جهان شناسی» به ویژه تاسیس پژوهشکدههای «غرب شناسی» با رویکرد علمی و استراتژیک است. یکی از مصائب ملت ما برخی تریبونهایی هستند که درباره همه اوضاع جهان نظر میدهند، اما از شناخت حداقلی درباره بسیاری از تحولات جهان برخوردارند. شناخت درست از غرب و ماهیت آن، در فهم رفتارها و تنظیم روابط با ملتها و دول غربی، تعیین کننده است. ماهیت متعدی و سلطه طلب بسیاری از سیستمها و حکام در غرب را نباید کتمان کرد. در این حال در دنیای پیچیده امروز، همه چیز در قالب دوست و دشمن تعریف نمیشود و اگر هم چنین باشد، باز باید دوست و دشمن را به درستی شناخته و با تحلیل دقیق و عمیق، تنظیم مواضع و روابط کرد. به عنوان یک ایرانی خارج از کشور، در مواضع بسیاری از سردرمداران غربی، ضعف در شرق شناسی، به ویژه ایران شناسی و در مواضع بسیاری از سیاستمداران ایرانی، ضعف در جهان شناسی به ویژه غرب شناسی را به وضوح مشاهده میکنم و باور دارم باید به سرعت موسسات واقعی غرب شناسی در ایران شکل گرفته و کارشناسان زبده و هوشمند به کار بسته شوند و مطالعات بلند مدت و عمیق، سازمان یافته و در سیاستهای کلان مورد مشورت قرار گیرند.
همچنین رسانههای گرانقدر و مسئولان سیاسی و اقتصادی ما برای درک عمیقتر از جوامع غربی نظیر آمریکا، شایسته است از سطح اول رسانههای بین المللی این کشورها عبور کرده و به سطح عمیقتر موسسات پژوهشی و دانشگاهی و همچنین رسانههای داخلی آنها توجه بیشتری داشته باشند. آیا ایران را میتوان از طریق پرس تی وی و العالم شناخت، که جریانات و روندهای داخلی آمریکا را از طریق سی ان ان و فاکس نیوز بشناسیم؟ این رسانهها برای تبیین مواضع خارجی و بین المللی کشورها طراحی شده اند، نه تبیین تحولات و جریانات داخلی آنها. قطعا اگر رسانههای ایران، در تحلیل و تفسیر انتخابات جاری آمریکا، به اطلاعات دست اول موسسات پژوهشی و سازمانهای نظرسنجی آمریکا رجوع کرده و دادهها را شخصا ملاحظه و به جای اتکا به تفسیر رسانههای بین المللی آمریکایی، رسانههای ملی و ایالتی و موسسات دانشگاهی آنها را مطالعه نموده و اصل دادهها را خود تفسیر نمایند و همچنین طیف وسیع ایرانیان دانشگاهی و محقق مقیم آمریکا را به عنوان یکی از منابع غنی تحلیل، مورد رجوع قرار دهند، به جمع بندی و تحلیل بهتری از روند رخدادها در این کشور و کشورهای نظیر دست خواهند یافت. این شیوهای بود که در یادداشتهای چهارگانه قبلی درباره انتخابات آمریکا به کار بسته شد و با توجه به پیشبینی درست نتیجهی انتخابات آمریکا در این یادداشتها که بسیاری بر آن باور نداشتند، به نظر میرسد این شیوه خوشبختانه میتواند جمع بندی واقع بینانه و قابل اعتمادی از روند رخدادهای بزرگ و پیچیدهای نظیر انتخابات امریکا و نتیجهی آن ارائه دهد.
* کارشناس مسائل سیاسی